مرسی که توضیح دادی.
یعنی دوست نداری ما هم بدونیم؟
نمایش نسخه قابل چاپ
درمورد لقب باید بگم بهتون که:میدونی ولی مثلا نمیدونی!..2..نقل قول:
مثلا چه لقبایی؟ میخوام بدونم تو چه فضایی بودی. اینطوری بهتر میتونم شرایطت رو تصور کنم.
تو فضایی که بزرگ شدم خلاصه میشه تو سو استفاده جنسی ازم هم ب دست دختر(چی جوریشو نمیشه گفت) و هم ب دست پسر.و دوران مدرسه خفت گیری و باج گیری کردن ازم که آبروم رو نبرن..باج گیری که میکردن هیچ آبروهم میبردن...همینا و مسائل دیگه باعث ترک تحصیل م شد..
توقعاتم والا سر ب فلک میکشه...........نقل قول:
میتونم بپرسم چه توقعاتی؟ میشه برام بگیشون؟
زیاده ولی میگم..(بخونی متوجه توقعاتم میشی) تو قعاتی که از خودم دارم و از دیگرون....
خیلی وقته احساس میکنم وجدانم درد میکنه....(این پایین توضیح میدم) اینا همش چیزایی هست که ذهنمو آزار میده..
هی ب خودم میگم فری تو که معاف شدی وظیفه داری بره سربازی که لب مرز جلو در گیری با اشرار تیر میخوره یه کاری کنی..اما نمیدونم چیکار
هی ب خودم میگم فری تو که تن ت سالمه وظیفه داری بره اونی که معلوله رو ویلچره یه کاری کنی اما نمیدونم چیکار
هی ب خودم میگم فری ی روز چشماتو ببند خودتو بذار جای اونایی که نابینا هستن..ببین چجوریه دنیاشون..فری تو وظیفه داری بره اونا کاری کنی اما نمیدونم چیکار
هی ب خودم میگم فری هر از گاهی ک میری بیرون پیرزن هایی رو میبینی که کمرشون خم شده یه بدن شکسته دارن یه چادر ب سر کاسه گرفتن جلو دستشون سکه جمع میکنن وظیف داری ی کار کنی اما نمیدونم چی کار
هی ب خودم میگی فری وقتی میبینی هم جنست داره بد نیگاه میکنه ب جنس مخالف یا کرم میریزه بزنی تو گوشش اما نمیتونم میترسم
هی ب خودم میگم فری وقتی میبینی یکی تو تاکسی گوشیشو ور میداره زنگ میزنه ب دوست جنس مخالفش خودشو بره طرف لوس میکنه .بگی تاکسی جای موبایل صحبت کردن نیست ولی نمیتونی بگی میترسی
هی ب خودم میگم فری وقتی میبینی تو مترو یکی داره ارجع ب سیاست و رییس جمهور و... حرف میزنه وظیفته بهش بگی آخه تو چی کاره ای که نظر میدی! راست میگی خودتو اصلاح کن بد گیر بده ..ولی نمیتونی بگی میترسی
آخر سرم ب خودم میگم فری آخه ب توچه تو برودنبال بدبختی های خودت..اینایی که فکرتو مشغول کرده وظیفه اونایی که هیوندا آزرای 21هزار دلاری رو میخرن 180 میلیون...
وظیفه اونایی که موتور 5هزار دلاری رو میخرن 65میلیون .......
یکی باید پاسخ گو فکر مخشوش من باشه! من نمیتونم ساکت بشینم!
ب نظر شما فری از خود در گیری رنج میبره؟:(
پ:ن موتور وماشین رو که مثال زدم حقیقت بود چون ایران تنها کشوریه تو دنیا ک خودرو و موتور و....8_تا _9 برابر قیمت جهانی ش گرون تره...یعنی کسی ک هیوندا آزرا ی 21هزار دلاری رو میخره 180 میلیون به 8 هموطنش خیانت کرده!!..به 8تا کارگر به 8تا.......
منظور از فری یعنی خودم (فرهاد)
- - - Updated - - -
من كه نميتونم دركتون كنم چون تو شرايط شما نيستم اما اينو ميدونم بايد افكارتونو عوض كنيدوگرنه خيلي اذيت ميشيد.همونطور كه تا الان ذجر كشيديدوفقط زندگيتونو تباه كردين.من نميدونم تو كدوم شهر زندگي ميكنيد اما دادن شماره اون مشاور تنها كاري بود كه از دستم براومد.
درود بر شما.
این سوال خیلی به تحقیق و بررسی نیاز داره!:p من با چند دقیقه فکر نتونستم جوابشو پیدا کنم! حالا بعدا فکر میکنم بلکه با هم اسلام آوردیم! :semi-twins:
فعلا برم سراغ پست قبلیت.
چون این قسمت رو بیشتر دوست داشتم، اول بهش جواب میدم:
خیلی عالیه که پسری در سن تو این احساسات رو در خودش داشته باشه.
اینها دغدغه های انسان های سطحی و معمولی نیستن.
اما به زمان نیاز داری که کم کم قوه تشخیصت کامل بشه و راه زندگیت رو پیدا کنی. در واقع برای سن تو انتظار نمیره مسیرت مشخص و قاطع باشه. مهم همین احساساتیه که در خودت داری. اینها زیربنای شخصیت و فعالیت های آینده تو میشن.
با این حال فکر میکنم یه مسیر کلی ای توی ذهنت باشه. از هدف هات بگو. چه اهدافی توی زندگیت داری؟
خوشبختانه همینطوره که میگی.:)
فرهاد از اونایی نیست که به راحتی آب خوردن با همه چی کنار میان! اونهائیکه تا ته زندگیشون مجموع کل ساعاتیکه خودشون و ارزش هاشون رو به چالش کشیدن، به 1 هم نمیرسه!
تو عمیق نگاه میکنی. خودت و زندگی و جامعه رو به چالش میکشی. این خیلی تحسین برانگیزه.
در این مورد تو همدرد های زیادی داری. نه فقط در ایران. خیلی از آدما توسط جامعشون درک نمیشن و تفکرات منفی درشون هست. این زندگی انسان های متفاوته.
فکر میکنم راهکارش *حساسیت زدایی* باشه. نظرت چیه؟
کاملا درک میکنم چی میگی. یه کتابی رو یادمه خیلی وقت پیش خوندم. نوشته یه شخصی بود با لقب *کابوک*. یه روانکاو بود (شاید نه دقیقا) که روی درمان افرادی کار میکرد که در کودکی مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفته بودن. خوشبختانه حتی اونهائیکه ضربه های خیلی عمیق خورده بودن، اگه از خودشون جدیت نشون میدادن، موفق میشدن اثرات روانی اون اتفاقات رو برطرف کنن و به زندگی روتین برگردن.
و یه نکته خیلی مهم اینه که اون اتفاقات بخاطر بچه بودنت رخ دادن، و بعد هم که بزرگتر شدی، بخاطر اینکه مهارت کافی برای مواظبت از خودت نداشتی. حالا هرکدوم از اون اتفاقات برات تبدیل به یه تجربه شده درسته؟
فکر میکنی از این به بعد هم اون باج گیری ها و سوء استفاده ها برات پیش بیان؟ یا دیگه بلد شدی چطور ازشون پیش گیری کنی؟
درود 3باره..
نه اتفاقا هیچ مسیری تو ذهنم نیست!..سالهاست دارم درجا میزنم...هدف هام که میره تو دنیای مادیات(نمیدونم ماشین آمریکایی و موتور ژاپنی و.....) ولی تو ایران میلیاردر هم ک باشم هیچ وقت نمیرم دنبال مادیات شخصی خودم..(بر عکس خیلی ها) درسته عقده ای م.کمبود دارم - درسته ب عقده ها و کمبود ها نرسیدم ولی ب خودم میگم اگه تو دست و بالم چیزی هست ب جای عقده های خودم دست یکی دیگه رو بگیرم...من همیشه اعتقاد دارم سخت ترین لحظه ی زندگی من آرزوی یکی دیگه ست....دوست دارم آدمی باشم که بتونم دست همین یکی های دیگه ای رو که گفتم بگیرم....اگه همه مثل من فکر میکردن الان تو ایران هیچ پیر زنی گدایی نمیکرد هیچ پیرمردی تو سرما جوراب نمیفروخت............در اون حد و انداز ه ی نیستم که راجع ب سیاست و مسئولین کشور اظهار نظر کنم.ولی باید بهشون بگم یکم برای آبروی مردمتون بجنگید...(البته جنگیدن وظیفه همه ماهاست..) ولی همیشه یکی میگه کی وظیفه شو ب درستی انجام میدی که من دومی ش باشم!....کنارهم وامیسیم ولی همیشه باهم قهریم!نقل قول:
با این حال فکر میکنم یه مسیر کلی ای توی ذهنت باشه. از هدف هات بگو. چه اهدافی توی زندگیت داری؟
ای کاش اینو اون یدونه دوستمم میفهمید!..یدونه دوست دارم همش اونم بدبختی دختر هست!....از اونجایی که فری سابقه ش خرابه تو دوستی (منظورم دوستی با پسر هست)..منظورمم از سابقه خراب اونی نیست که فکر میکنید..اینه که هر کی میخواست باهام دوست بشه من اینقدر حودمو از لحاظ فرهنگی و طبقاتی و..باهاش مقایسه میکردم که له میشدم زیره این مقایسه ها!همون روز اول دوستی همه چی رو 360 درجه عوض میکردم ک بازم تنها باشم...راجع ب این جور مسائل فقط خودم میتونم خودم قانع کنم..کس دیگه اصلا راه نداره بتونه منو قانع کنه..نقل قول:
تو عمیق نگاه میکنی. خودت و زندگی و جامعه رو به چالش میکشی. این خیلی تحسین برانگیزه.
راجع ب اون دوست دختری هم که گفتم .تو نت باهام آشنا شدیم..هر کاری میکردم بیخیال من یکی بشه نمیشد..دیدم نمیشه ب خودم گفتم چیپس میشه آخه یه دوستی داشته باشی...یه دوستی که از لحاظ طبقاتی و فرهنگی از تو بالاتره..ب خودم میگفتم فری
هرطور شده منصرفش کن..بعد ب خودم میگفتم نه من با همچین آدمایی میگردم که پیشرفت کنم..بازم گفتم اینو قبلا هم ک خواستی با پسره دوست بشی گفتی ب خودت ولی نتونستی عمل کنی ب خاطر مقایسه ها!....این سری هم همین اتفاق افتاد. اصن فری
حتی موقع مکاتبه کردن باهاش تونت خودشو هی مقایسه میکرد....گفتم حالا دیدمش میرم همون کاری ک با پسره کردم با این دختره هم میکن میرم دوباره تو دنیای تنهایی خودم...یه روز ازم خواست هم دیگه رو ببینیم منم رفتم..رفتم جلو بهش دست دادم وسلام علیک
کردم..دستمو که دراز کردم مثل آب معدنی دماوند یخ زده بود دختره!..یه ذوق و شوقی تو چهرش بود کاملا مشخص بود حتی قبل اینکه هم دیگه رو ببینیم من حس میکردم این از این که داره دوست پسر دار میشه چقد خوشحاله!!!..5دیقه که گذشت بهم گفت دقیقا
شخصیتت همونی هست که تو سایت میگفتی ذوق و اینا نداری و....ولی همه ب حرفات میخندن و اینا...سرتونو درد نیارم من میخواستم کلا بهش بگم من ب دردت نمیخورم و اگه با من دوست باشی من تو مقایسه ها له میشم و اینا ولی نمیذاشت که!..همون روز اول
یدونه گردبند از گردن ش در آورد داد ب من!!!..گفتم بره چیپس؟ گفتش یادگاری از من داشته باش..گفتم ولی من لیاقت این یادگاری رو ندارم!..گفت داری که حتما دارم میدم بهت...خلاصه اون یادگاری منو عذاب میداد...هرکاری میکردم بیخیال من بشه نمیشد هر چقدر
تحقیرش میکردم بنده خدارو بیخیال من نمیشد هر کاری میکردم از من متنفر بشه نمیشد که نمیشد!!.(تو سایت و اس ام اس البته) .تا اینکه پارسال عید بود که اس ام اس میداد و همش حرف از نزدیکی ب من میزد و احساسات و عشق بازی و اینا ..منم راستیتش اصن
دوست ندارم با یکی اس ام اس بازی کنم...بدون اینکه بهش بگم گوشی مو 2روز خاموش کردم چون میخواستم راحت تر بزنم تو سره خودم ب خاطر این اتفاقات..بعد 2 روز خانواده ما گیر دادن ب ما ک باید با ما بیاید شهرستان زوری مارو بردن 4روز هم شهرستان بودم جمعا گوشی م 6روز خاموش بود.....بعد اینکه روشن کردم اس ام اس ی ندیدم...بعد چند وقت که رفتم سایت همه میگفتن فلا نی سراغتو میگرفت اینا..خلاصه فهمیدم ازاین که گوشی مو خاموش کرده بودم نگران شده بوده بغض کرده بوده و این بغض منجر شده بود ب گریه و
مادرش هم آخر سر فهمیده بوده....اینجا بود که بیشتر میخواستم بزنم تو سره خودم!!گفتم فری چ درده سری درست کردی...بعد عید که رفت مدرسه با گوشی دوست هاش اس ام اس میداد...منم گفتم بابت همه چی معذرت میخوام و اگه اجازه بدی من پامو از زندگی
شما بکشم بیرون درسته هیچ خوبی ای در حق تون نکردم ولی نباشم بره خودتو ن بهتره همش مخالفت میکرد! اسرار داشت که منو ببینه...رفتم که حضوری همه چی رو تموم کنم.ولی اون بغض کرده بود نمیتونست! میگفت من دوست دارم!....گفتم این چرندیاتو به من
نگو!.تو درگیره احساسات دخترانه خودت شدی تو منو دوست نداری از اونجایی که بین هر جنس مخالفی یه احساسی هست اون احساس باعث میشه ک بهم این حرفو بزنی...منم اولین باره با دختر دوسنم بره چیپس من احساساتی نشدم! بره چی من دم از عشق و
عشق بازی نمیزدم بره اینکه میدونستم لیاقت اون دختر یکی بهتر از منه..حتی اگه لیاقت اون دخترم داشتم هیچ وقت احساساتی نمیشدم....بهمش هم گفتم قرار ما این بود توسایت قبل اینکه ببینمش قرار مون این بود که من فقط دوست معمولی و ساده ش باشم ولی
اون دختر کارو کشوند ب احساساتی شدنش وبوسه از من و عشق بازی و.....نمیخواستم بزنم تو ذوق ش بیشتر از این مجبور بود به یه سری کارا(همون عشق بازی و بوسه) تن بدم ..جلوش چیزی نمیگفتم..بعد از دیدن من و عشق بازی و...تو پارک اون با روحیه خوب
میرفت مدرسه..ولی فری.رو داشت بغض خفه میکرد مثل همیشه هر چی تو جیبش پول بود میداد ب راننده تاکسی که دربست و سریع بره پایین شهر فری برسه خونه بره تو حموم آب رو باز کنه درو ببنده بغضش بترکه باصدای بلند گریه کنه....گریه کنه ک داره تو مقایسه
له میشه..گریه کنه بره این که نوروز 91رفتارش باعث شد که یه دختر با احساسات پاکش اعتماد 18ساله مادرشو نسبت بهش از دست بده...گریه کنه ب این خاطر که تو اس ام اس هاش همش میزد تو ذوق دختره همش تحقیرش میکرد همش از خودش بد میگفت تو اس
ام اس و اینکه باعث میشد همین اس ام اس ها تو کلاس اشکشو در بیاره و گریه کنه وجلوی دوستاش کوچیک بشه........سره تونو در نیارم هنوزم با هم دوستیم در حد 4شنبه هر هفته که سره کلاس میره باگوشی دوستش اس ام اس میده و دوست داره منو بازم بینه و......هر کاری میکردم بیخیالم بشه نمیشد باور کنید لیقاتش یکی بهتر از منه اینو بهش ثابت میکنم.....چه جوری بگم دارم له میشم من نمیتونم با کسی دوست باشم.....
یکم از مشکلات روحی روانی مو بالا توضیح دادم..بقیه ش بماند این مشکلات روحی روانی و افسردگی برطرف نمیشه....اینا هیچ وسواس فکری شدید هم بذار کنارش..کاش عین آدم هم gayبودم نمیسوختم تو تنهایی خودم تو خواب خودم تو دنیای خودم gayم..لیاقت دوستی با همه رو دارم ولی واقعیت یه چی دیگه ستنقل قول:
یعنی اگه اون مشکلات روحی و روانی و افسردگی برطرف بشن، g4y هم چینج میشه؟
بله منظورم سو استفاده ست از بچه یا بزرگترش فرقی نداره....رو من که تاثیر داشته (اخه من بیش از حد مورد سو استفاده قرار گرفتم) خواب رابطه جنسی هم ببینم با پسر هست با جنس مخالف نمیتونم ببینم یعنی نمیخوام ک ببینم...همیشه خدارو ب خاطر خلقت مرد و موی بدن و ....فحش میدادم و میدم و خواهم داد.......نقل قول:
در مورد محیط منظورت سوء استفاده جنسی از بچه هاست؟ اگه آره، وقتی اون عوامل باعث تعیین تمایلات جنسی یه فرد شدن، اثرش روی اون فرد بصورت دائمیه؟ یا این هم میشه که عوض بشه؟
من نمیتونم دوست خوبی برای جنس مخالف باشم(به خاطر خود کم بینی و اون چیزای که بالا توضیح دادم) و یکی هم اینکه یه روزی تو ایران ک بمونی زوری زن ت میدن..من چه جوری بگم دلم نمیخواد با همسر م رابطه جنسی داشته باشم..نه اینکه دلم نخواد..مشکل من عذاب هست یه چیزی مثل عذاب وجدان حتی اگه همسرمم خوش خواستار رابطه باشه هر طور شده منصرف ش میکنم .. اگه اینکارو کنم اینگار به یکی تجاوز کردم....این یعتی یه عمر عذاب....نقل قول:
در کل یه چیزی رو واضح بهم بگو. تو تمایل داری که g4y نباشی؟ یا میخوای نگهش داری؟
کلا از زندگی کردن حس بدی دارم..درسته به کسی ظلم نکردم(این اواخر ب اون دختر خانم چرا) ....ولی کلا حس بدی از زندگی کردن دارم اینگار تو یه جاده ی خلوت با ماشین یکی رو له کردی مرده و ترمز هم نکردی گازشو گرفتی رفتی ولی از این که اونو کشتی دوست داری خودت هم بکشی.....(کاشکی واقعا اینطوری بود بره دومین بار خود کشی میکردم)
من fullحساسم...راهکار بعدی لطفا..نقل قول:
فکر میکنم راهکارش *حساسیت زدایی* باشه. نظرت چیه؟
آره بره گذشته بوده ولی من هنوز تو بچه گی موندم..سن رفته بالا ریش در آوردی ظاهر مردونه تر شده ولی عقل بچه ست..دوست داری با پسرهای 15-16ساله دوست باشی باهاشون بچرخی و اینا ولی اونا تورو درک نمیکنن ب خاطر همین سعی میکنی نری سمت این مسیر که خودتو کوچیک میکنی تو نت با پسرهای تو این سن _15 الی 17 سال زیاد دوستم...هیچ کدومشون هم ندیدم از نزدیک در حد 4تا عکس و اس ام اس و اینا. تولدشون براشون چیزی میخرم(مثل پیراهن اصل بارسلونا که برای عرشیا خریدم 160تومن از کارت داداشم دزیدم 50 هم از جیب خودم گذاشتم که دل عرشیا رو شاد کنم.پول پست هم خودم دادم!.) عرشیایی که وضعشون بهتر از ماست 1بار هم ندیدمش.ولی از اونجایی که کمبود دارم اینکار هارو میکنم هرطوری که شده ...ولی همش میگم کاشکی هم سنشون بودم باهاشون دوست بودم:(اصن کاشکی همیشه تو سن نوجوانی میموندم.نقل قول:
و یه نکته خیلی مهم اینه که اون اتفاقات بخاطر بچه بودنت رخ دادن، و بعد هم که بزرگتر شدی، بخاطر اینکه مهارت کافی برای مواظبت از خودت نداشتی. حالا هرکدوم از اون اتفاقات برات تبدیل به یه تجربه شده درسته؟
2ساله که نمیتونم با موی دست و بدنم کنار بیام..دیگه پوست دست و بدنم از بین رفته از شیو زیاد..هنوزم که هنوزه با شلوارک میچرخم تو خونه تو کوچه مثلا بره مغازه رفتن. هنوزم نگاه بد خونوادم مردم فامیل ب دستم ب پام رو حس میکنم.......هنوزم که هنوزه پر خرجم و دست کج...
- - - Updated - - -
سلام دوست عزیز من دوست خودمم همینطوری بود یه موسسه نزدیک برج میلاد هست که بعد از گذراندن یه سری ازمایشات میبرنت پیش روانشناس البته نه از اون روانشناسایی که شما رفتید ... روانشناسایی که ففقط روی این موضوع (هم جنس گرایی) باهات کار میکنند
سلام
منم دلم میخادکمکتون کنم ک شادباشی از ته دل،شادی وآرامش حقیقی
پسرخوب دوس داری مشکلاتت حل شه؟؟پس چرابه حرف بچه ها دل نمیدی ها؟؟..
میخام ی راه خوب برا فرار ازون قرصای مزخرف بت بگم ک خوب بخوابی و آروم شی وبهتر راهنمایی روانشناسای محترم رو انجام بدی..فقط خواهشا اجراشون کن باشه؟؟؟مطمئن باش بی ضرره..
سیاه دانه رو بکوب با آون (نه آسیاب برقی) باعسل مخلوط کن قبل خواب یک قاشق بخور..نگی این کارا چیه حال داری..پسرخوب ما بد کسی رونمیخایم..
یکی دیگه هم بادرنجبویه رو با آب جوش بذار ده دقیقه دم بکشه بعدنوشجان کن..
راستی کالباس وهمبرگر..میخورین؟خواهشا نخورید آشفتگی ها روبیشترمیکنه..
پسرخوب نگی ایناچیه میگی باورکن اگه یکم رعایت کنی دست از کله شق بازیات برمیداری وبقیه رو از جوش آوردن نجات میدی;-)
حالا اینارو انجام بدید بعدا..
آرزوم شادی وآرامش همه خلایق هس یکیشم شما.
دلم روشنه ک شما هم به شادی وآرامش واقعی میرسی..شادوموفق باشید
- - - Updated - - -
جناب فرهاد تنها افرادی که در جهان ممکنه بتونند به شما کمک کنند روانشناس ها و روانپزشک ها هستند.
تا وقتی با خودت لج می کنی متاسفانه کاری از پیش نمی ره. تو نیاز به یک روانشناس آگاه داری که بتونه یک سری تشخیص مناسب درباره مشکلاتت بده، و بعد از تشخیص هم هر کدوم رو تا بیشترین حد ممکن سعی کنه درمان یا مدیریت کنه حالا چه از راه های رفتار درمانی علمی یا توسط دارو.
همونایی که جو و اعتماد ب نفس کاذب تزریق میکنن هی؟ همونایی که از خودشون خیلی ممنون؟ همونایی که پیشنهاد صیغه میدن!؟همونایی که دوستی با جنس مخالف رو +عشق رو میخوان زوری بکنن تو مغز آدم که از زندگی ت مثلا لذت ببری!؟ همونایی که.........نقل قول:
در جهان ممکنه بتونند به شما کمک کنند روانشناس ها و روانپزشک ها هستند.
اینیم که تو سردر تاپیک زدم نیازمند روانشاس و مشاوره باید خاکی باشه و هر وقت حرف راست میزنی سکوت نکنه...شوما پیدا کن برام من اسلام مییارم