RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام
کار خوبی کردی عزیزم .
پدر شوهرت دلخوریهاشو نگفته که شما هم دلخوریها تو بگی
زاویه دیدت رو عوض کن اون بنده خدا یه پدره و داشته محبتهای پدرانه اش و صمیمیتها رو به شما می گفته و اتفاقا هدفشون این بوده که دلخوریها رو حل و فصل کنند . خودمونیما
ایرادت رو هم خوب فهمیدندها:324:
نه ...........
خوب راست گفته دیگه خیلی دوری می کنی و خیلی سخت می گیری باور کن.
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقلیما جان
سلام
آمار تالار رو نداریا
این لینک رو ببین
http://www.hamdardi.net/thread-19309-post-249522.html#pid249522
ببخشید امکان دادن پیام خصوصی نبود بعدا حذفش کنید
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
نمی دونی چقدر خوشحال شدم
خواستم تشکر کنم ولی شارژ ندارم از قول من ازشون تشکر کن
از تو هم ممنونم که بهم خبر دادی
خدا می دونه اینجا چه قدر خوبه دو روزی که تالار نبود احساس بدی داشتم
بازم مرسی فکور جان امیدوارم همیشه شاد باشی و سبز
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام به نظر منم كار خيلي خوبي كردين كه چيزي نگفتين و كادوهايي كه خريدين خيلي خوب بوده شايد به چشم كسي نياد ولي حتما همسرتون ميفهمه و اين محبتش و بيشتر ميكنه وضعيت بارداريتون چطوره؟قرار شد ديگه فكراي بد نكينين و فقط به مهمون كوچولوتون فك كنيد.
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام
سحر جان،خوبم خدارو شکر
دیشب پدر و مادر همسرم شام اومدن خونه ما ،البته خودشون اومدن نه به دعوت ما منم سعی کردم از مهمون داری چیزی براشون کم نذارم
آقای همسر هم خدارو شکر خیلی هوامو داره و مراقب خورد و خوراک و همه چیزمه
منم زیاد آخ و اوخ نمی کنم با اینکه صبح ها خیلی حالم بده (حالت تهوع)ولی بازم به روی خودم نمی ارم و پیش کسی هم نمی گم چون می خوام به قول خانم ani یکم بزرگ شم..................
برام دعا کنید این روزا رو با آرامش سپری کنم
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
[color=#000000]كودكي كه آماده تولد بود نزد خدا رفت واز او پرسيد مي گويند كه فردا مرا به زمين مي فرستي اما من به اين كوچكي وناتواني چگونه مي توانم براي زندگي به آنجا بروم خداوند پاسخ داد از ميان فرشتگان بيشمارم يكي را براي تو در نظر گرفته ام اودر انتظار توست وحامي ومراقب تو خواهد بود
كودك همچنان مردد بود وادامه داد اما من اينجا در بهشت جزء خنديدن وآواز وشادي كاري ندارم.
خداوند لبخند زد فرشته تو برايت آواز خواهد خواند وهرروز به تولبخند خواهد زد توعشق اورااحساس خواهي كرد وشاد خواهي بود.
كودك ادامه داد من چطور مي توانم بفهمم كه مردم چه ميگويند در حالي كه زبان آنها را نمي دانم.
خداوند اورا نوازش داد وگفت فرشته تو زيباترين وشيرين ترين واژه هايي را كه ممكن است بشنوي در گوش تو زمزمه خواهد كردوبا دقت وصبوري به تو ياد خواهد دادكه چگونه صحبت كني .
كودك با ناراحتي گفت اما اگر بخواهم با تو صحبت كنم چه كنم ؟
خداوند براي اين سوال هم پاسخي داشت فرشته ات دستهاي تو را در كنار هم قرار خواهد داد وبه تو مي آموزد كه چگونه دعا كني،كودك سرش را برگرداند وپرسيدشنيده ام در زمين انسانهاي به هم زندگي مي كنند .چه كسي از من محافظت خواهد كرد؟
خداگفت فرشته از تو محافظت خواهد كرد حتي اگر به قيمت جانش هم تمام شود كودك ادامه داد اما من هميشه به اين دليل كه نمي توانم تو را ببينم غمگين خواهم بود
خداوند لبخند زد وگفت فرشته ات هميشه درباره من با تو صحبت خواهد كرد اگر چه من هميشه در كنار تو هستم.
در آن هنگام ، بهشت آرام بود اما صداهايي از زمين به گوش مي رسيد كودك مي دانست كه بزودي بايد سفر خود را آغاز كندپس سوال آخر را به آرامي از خداوند پرسيد خدايا ،اگر بايد هم اكنون به دنيا بروم لااقل نام فرشته ام را به من بگو خداوند او را نوازش كرد وپاسخ داد نام فرشته ات اهميت ندارد
ولي مي تواني او را مادر صدا كني
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
سلام
این روزها خوب نیستم و روزها با بغضی در گلویم سپری می شود
خودم را دوست ندارم چون احساس می کنم که شکافی عمیق بین من و همسرم که عزیزترین کسمه ایجاد شده ،چون دیگر حوصله خودمو هم ندارم چه برسیه به همسرم
ابراز محبتم بهش خیلی کم شده و رابطمون خیلی کم اون فکر می کنه که داره منو درک می کنه ولی دارم اذیت می شم از این همه فاصله
عذاب وجدان دارم احساس می کنم خیلی دارم در حقش کوتاهی می کنم
زندگیم شده توقع توقع توقع
حساسیت حساسیت حساسیت
حسادت حسادت
مقایسه
خانوم ani یه سره یکی تو وجودم میگه لوس و خودخواه...........
همش فکر می کنم به حرفای شما و همشو تو خودم می بینم و از خودم بدم می اد
البته حالم از نظر جسمی خوب نیست و پریشب رفتم زیر سرم البته اعصاب ضعیفم منو به این حال کشوند که اگه اینجا تعریف کنم کلی سرزنش می شنوم و اینقدر با خودم بدم که اگه سرزنشمم کنید دیگه باید به قول یه بنده خدایی خودم وردارم بندازم دور............
کارم شده همش سوئ برداشت از رفتارهای اطرافیانم
محبت همسرم به خودم رو هم دوست ندارم چون احساس می کنم مال من نیست و مال هسته سیب
خانوم ani اون پستتون برای من شده ملکه ذهن که همش تو وجود با صدای بلند تکرار می شه
یه مدت رو خودم کار کرده بودم و حالم خیلی خوب بود
ولی انگار یه سقوط آزاد کردم و حتی از جایگاه قبلیمم پایین تر اومدم
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقليما جان
نگران نباش عزيزم. به نظر من عمده اين احساساتت به خاطر شارباط جسمياست كه داري.
اينقدر خودت را اذيت نكن.
اقليما جان اول خودت را دوست داشته باش بعد شوهرتو.
شوهرت شده كل دنيا و زندگي تو. اينطوري خيلي اذيت ميشي.
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
اقلیمای عزیز
حرف های آنی ، حرفهایی بود که مدتها بود میخواستم بهت بگم اما روم نمیشد!
اما ani اون حرف ها رو بهت زد که به خودت بیای و خودت رو دریابی نه اینکه بشینی ماتم بگیری و دیگه خودت رو دوست
نداشته باشی!
اون کسی که بهت میگه لوس و خودخواه در ذهنت رو ساکتش کن!
اون قسمت از ذهنت دیگه باید ساکت بشه و دست از ندامتت برداره!
حالا باید به فکر چاره کار بود!
میشه دنیای اقلیما رو برام تعریف کنی! فرض کن مستقل هستی و همسر نداری! دنیای اقلیما چه شکلیه و به چه
منوالی میگذره؟
این حسادت ممکنه بعدا به فرزندت هم منتقل بشه!
یعنی ممکنه به فرزندت هم که برای همسرت عزیزه حسودی کنی!
پس باید فکر درمان بود!
ضمنا دست از سرزنش خودت بردار و انقدر خودت رو مشغول کن تا ذهنت ساکت شه!
من منتظر جوابت هستم. :72:
RE: زود رنجی و مسائل دوران بارداری من با همسرم و خانواده اش
ممنون زن امیدوار و بهار شادی عزیزم
خیلی زود می ام می نویسم
الان اصلا خوب نیستم ولی به زودی می ام...................
ذهنم بهم ریخته است