RE: خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
ممنون از همتون
به خدا دلم تركيد،خيلي سنگين بود برام ، خيلي خيلي سنگين
هميشه سخت ترين چيز برام رد كردن خواسته ش و ديدن ناراحتيش بوده
خرد شدم ، داغون شدم ، هرچي بگم نميدونيد اون لحظه چه حالي داشتم
گوشيمو خاموش كردم و سيم كارتمو منهدم!
كاش زودتر اينكارو ميكردم
احساس ميكنم دل مرده شدم
انگار دنيا به آخر رسيده
تمام ديوونگي و خاطراتمون برام مرور شد
اونقدر گريه كردم كه ديگه نا ندارم
بميرم كه اونم ناراحته و همه ش تقصير منه
بدجور به هم ريختم
همين الان رفتم ٢ركعت نماز خوندم و بعدش دعاش كردم،هنوز دلم آروم نبود.دوباره نماز خوندم اما اينبار فقط واسه اينكه خدا بهش آرامش بده
صداي شكستن قلبمو بازم شنيدم،احساس ميكنم يه دختر ٥٠ساله م
خدايا فقط و فقط و فقط آرامش و سلامتي و شادي اونو ازت ميخوام...
خيلي حالم بده و معده م خيلي اذيت ميكنه ، اما به خدا حاضرم همه شو تحمل كنم اما اون شاد و خوشبخت باشه.
ديگه واقعا خسته م
واقعا خسته ي خسته ي خسته
نميدونم كار درستي كردم كه جوابشو ندادم يا نه؟
اين تاپيكم ظرفيتش تموم شد و بيشتر توي غصه هام غرق ميشم!
اميدوارم هيشكي اين حال منو تجربه نكنه
RE: خسته ام ، نه اینکه کوه کنده باشم ، نه ! دل کنده ام...
این تاپیک ظرفیتش تکمیل شده
رویای صداقت عزیز
سعی کن مشغول تاپیکهای محتوایی بخصوص در انجمن معنا درمانی شوی و کتاب در جستجوی معنای فرانکل را یا بخری بخونی یا پی دی اف آنرا دانلود کن بخون
.