RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
افرین به شما پدر وهمسرمهربون ، عاقلانه ترین کارممکن رو انجام دادین من تایپیکتون رو پیگیری میکردم وهمش ارزو میکردم که مشکلتون حل بشه وبتونین یه زندگی شاد رو به همراه دختروهمسرت داشته باشی . باورکن من کلی گریه کردم اونم ازخوشحالی که یه فرصت دیگه به زندگیتون دادین همش میگفتم کاش همسرمنم دست ازاعتیادلعنتیش برمیداشت ومیتونستیم یه زندگی خوب به همراه دخترم داشته باشیم . بازم براتون ارزوی موفقیت میکنم
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
یه قراری با دخترم گذاشتتیم هر پنجشنبه میریم یه رستوران فکر کنم تمام رستورانای تهران رفتیم
دیروز مریم باهامون اومد تو همون کوچه یه دفتر مشاور م هم داشت هم مشاور خانواده هم حقوقی
خیلی ام خلوت بود رفتیم مشاور یه مرد میانسال مذهبی ولی خیلی لوتی بود.
با هر سه مون صحبت کرد مشاور این سایتم میشناخت همه پستارو خوند
بهم گفت جلسه بعد داری میای فقط خوبی های مریم تو یه کاغذ بنویس بیار .
کلی خوبی داره
فوق العاده مهربان وقلب پاکی داره .وفادار .فداکار حاظر بخاطر خانواده هر کاری بکنه
باهوش حافظه تصویری فوق العاده غیر از قران شاهنامه هم حفظه .هر شب برام شعر می خوند الانم می خونه
به نظر من زیباست اخه همه میگن خیلی خیلی معمولیه
یه خوبی دیگه هم داره اینه که برای مریم دوست دارم همه کار بکنم حتی وقتی که ازش تنفر دارم
2 ماه از جدایمون گذشته بود یکی از دوستام 3 تا فیش برای حج عمره داشت ازش خریدم به مریم دادم بره مکه با پدر ومادرش اخه عاشق مکه است
یا مثلا وقتی یه جای جدیدی میرفتم همیشه میگم کاش مریمم اینجا بود یا یه لباسی میدیم می گفتم به مریم میاد یا نه ولی هیچوقت به پری همچین حسی نداشتم با اینکه عاشقش بودم و هستم
پری یه گردنبند بهم داده که عکس دوتامون توشه مریم دید دیشب کلی نارحت شد گفت خودتو بزار جای من اگه عکس یه پسر تو گردنم باشه چه حسی داری ...منم گردنبند دادم بهش.
پیش پدر و مادر زنم هم رفتیم اونا خیلی دوسم دارم مخصوص پدرزنم بعد طلاق مون هم کاری داشت به من می گفت میگفت 2 تا داماد دیگه م به درد نخورن تو مثل پسرمی درسته از دخترم طلاق گرفتی از ما که طلاق نگرفتی.
اونا از همه خوشحال ترن.
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
[align=justify]
سلام علیرضا
خوشحالم که در مسیر درستی قرار گرفتید.:72:
پس اینطور که پیداست، مریم حسابی هم ارزشش رو داشت. :)
خوشبختانه خودت راه درست رو خیلی خوب پیدا کردی، و با جدیت داری طی می کنی، به نظر من که یکی از موفق ترین مراجعین این تالار هستی.:72: تنها نکته ای که به نظر من می رسه اینه که حساسیت های مریم رو دست کم می گیری.
فراموش نکن که مریم هنوز همون مشکل بدبینی رو داره، اون اختلال هنوز برطرف نشده، فقط اجالتا اشعه هاش به تو نمی رسه!
وقتی گردنبد رو در میاری و به مریم می دی، این کار "شاید" یه آدمی که ذره ای تزلزل درون خودش نداره رو راضی کنه، شاید. اما در مورد مریم همچین اثری نداره، اون فکر نمی کنه که گردنبد رو گرفتم، پس خوشحال باشم، مشکل حل شد!
وقتی پری ای وجود نداشت و تو صد در صد متعلق به مریم بودی، اون از اختلال بدبینی رنج می برد. بعد از عادی شدن وضعیت، این خاطرات می تونه به وخیم تر شدن وضعیتش منجر بشه.
دادن گردنبند، بعد از درخواست مریم، اصلا کافی نیست! شما باید قبل از اینکه اون درخواستی داشته باشه، ریشه ی پری رو در ذهنش بسوزونید! قبل از اینکه از شما بخواد!
خودتون داوطلب بشید و نشونه های پری رو از بین ببرید. بعد با قاطعیت به مریم بگید که قصد دارید پری رو فراموش کنید و مریم می تونه با پرهیز از یادآوری کردنش، شما رو برای رسیدن به این هدف یاری کنه.
بعلاوه هرموقع فرصتی دست داد از بدیهای پریناز بگید، از رنجی که در کنارش کشیدید! (دروغ بگید، چه خیالیه! این داروی آرامبخشیه که دارید به مریم می دید. برای فراهم کردن دارو هم باید هزینه کنید دیگه!)
می تونید با وارونه نسبت دادن خوبی ها و بدیها، بهره برداری های هوشمندانه ای داشته باشید. مثلا اثرات نامطلوبی که بعضی ویژگی های مریم روتون می گذاشت رو به پری نسبت بدید. فقط اثرات. یعنی معلول، علت رو باید شبیه سازی کنید، وگرنه لو می رید. مثال: گفتید مریم از کارهایی که براش انجام می دادید، قدردانی نمی کرد، برعکس پریناز! در این مورد می تونید (با جملاتی که خودتون می دونید) این حس رو به مریم انتقال بدید که "دیگران" بازخورد مطلوبی نسبت به لطف های شما نداشتن، و این باعث می شده حس قشنگی نداشته باشید و نتونید عمیقا دوستشون داشته باشید.
یه نکته هم اینکه سعی کنید کمتر و کمتر به پری اشاره مستقیم داشته باشید. حتی وقتیکه می خواید ازش صحبت کنید، مستقیما اسم نبرید، مثلا اگه از عبارت "دیگران" یا "هیچکس" استفاده کنید، مریم خودش می فهمه شما دارید از نارضایتیتون از پری صحبت می کنید، نیازی نیست اسم ببرید.
راستی اشاره کردید که دکتر این سایت رو دید و همه پست ها رو خوند، مریم هم این تاپیک رو دیده؟ اگه نه توصیه اکید می کنم که اینجا رو بهش معرفی نکنید. شما حالا حالاها با این سایت کار دارید، حضور مریم می تونه اثر راهکارهایی که از این سایت دریافت می کنید رو کاهش بده یا حتی خنثی کنه.
موفق باشید آقای فیزیکدان، انسان های باهوشی مثل شما شایسته موفقیت هستند.:72:[/align]
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
ازرمیدخت
دقیقا درست میگین
گفتم دکوراسیون این خونه کار پریناز بوده مریم 6 ماه پیش اولین بار اومد تو این خونه گفت این جا مثل بهشت چقدر قشنگ چیدی کی انتخاب کرده جقدر همه چی شیکه ولی تا فهمید کار پریناز مدام میگفت می تونست این بهتر باشه اه این چه رنگیه این چه مارک یخچالی..... پول که بابت اینا ندادی علی. اولین حرفش بعد از اشتی این بودمیخوام خونه خودمو خودم بچینم این جا دیگه برای من هم هست
[color=#000000]همه چیو عوض کرد
دومش پری یه ساعت خریده بود برام علی رضا چقدر ساعت بهت میاد کی خریدی وقتی فهمید پری خریده از طرف عسل یه ساعت برام خرید
وقتی بغلم کرد بعد اشتیمون گفت علی یه بویی میدی گفتم من همین الان حموم بودم نه منظورم دیگه بوی منو نمیدی گفت علی با چند نفر بودی تو غیر اون ؟قسمم داد بگم
بعد نصیحت کرد چرا عزت نفس نداری تو می دونی چقدر گناه کردی اصلا فکر کن من نبودم!!!
تو باید این کارارو بکنی دیگه پاک نیستی. علی من پسر حوبی بود
بغلم کرده بود یهو بلند شد رفت جلوی اینه علی من خوشگلترم یا اون میدونم اون خوشگلتر ولی ازچشم تو چی؟
ولی قد من بلندتره نه ؟ راستشو بگو
از نظر تو.
تازه اولش هست یکم دیگه بگذره باید ببینم چی میشه
نه جلسه اول تنها با مشاور صحبت کردیم حتی با عسل هم صحبت کرد.این سایتو فک نکنم مریم اصلا بشناسه چه برسه این تاپیک
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
[align=justify]خیلی خوبه که خودتون هم این حساسیت رو درک کردید. حالا برای برطرف کردنش چه برنامه ای دارید؟ خصوصا با توجه به اینکه در زندگی سابقتون هم این یکی از نکاتی بود که باعث آزار شما می شد.
در کل اصلاح چه ویژگی هایی از رابطه تون رو در نظر دارید؟ و برای اون اصلاحات، چه برنامه ریزی ای کردید؟ مطمئنا حواستون هست که اگه سکان این زندگی رو آگاهانه و با برنامه ریزی مشخص، در دست نگیرید، نهایتا به همون جایی خواهد رسید که بار پیش رسید. درسته؟
پی نوشت: چون شما در همدردی نسبتا تازه وارد هستید، فکر می کنم لازم باشه توجهتون رو به این مسئله جلب کنم که مدیریت این تاپیک برعهده شماست. بنابراین با توجه به قفل شدن تاپیک بعد از گذشتن تعداد پست ها از یک عدد خاص، لازمه روند تاپیک رو به موثرترین شکل ممکن اداره کنید. و مواظب باشید پست هاتون طوری نباشن که به مکالمات عادی و غیر مشاوره ای منجر بشن.
اینجا صرفا جایی برای صحبت کردن نیست، بلکه قراره پروسه ای طی بشه. بنابراین هر پست رو با دقت بخونید، از همه جهات بررسی کنید و سعی کنید پاسختون در برگیرنده همه جهات ممکن باشه. به محض خوندن یک پست، پاسخ ندید. بین پاسخ هاتون فاصله بندازید، تا حتی الامکان پست های بیشتری رو در یک پست پاسخ داده باشید. اون هم با دقت و همه جانبه.
خلاصه که هدف ما از هر ارسالی که برای شما داریم، گرفتن آنی نظر شما نیست، بلکه هدف به فکر انداختن شماست. از طرفی چون به زندگی شما احاطه کامل نداریم، خیلی وقتا ممکنه به واقعیات روشنی اشاره کنیم، شما از اون واقعیات صرفا با یک تایید مختصر بگذرید، و به اون بخش هایی بپردازید که جای کار بیشتری دارن. به این ترتیب می تونید پست های اعضا رو در مسیر موثری بندازید، و حداکثر استفاده رو از این فضا ببرید.:72:[/align]
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آزرمیدخت
[align=justify]
سلام علیرضا
بعلاوه هرموقع فرصتی دست داد از بدیهای پریناز بگید، از رنجی که در کنارش کشیدید! (دروغ بگید، چه خیالیه! این داروی آرامبخشیه که دارید به مریم می دید. برای فراهم کردن دارو هم باید هزینه کنید دیگه!)
می تونید با وارونه نسبت دادن خوبی ها و بدیها، بهره برداری های هوشمندانه ای داشته باشید. مثلا اثرات نامطلوبی که بعضی ویژگی های مریم روتون می گذاشت رو به پری نسبت بدید. فقط اثرات. یعنی معلول، علت رو باید شبیه سازی کنید، وگرنه لو می رید. مثال: گفتید مریم از کارهایی که براش انجام می دادید، قدردانی نمی کرد، برعکس پریناز! در این مورد می تونید (با جملاتی که خودتون می دونید) این حس رو به مریم انتقال بدید که "دیگران" بازخورد مطلوبی نسبت به لطف های شما نداشتن، و این باعث می شده حس قشنگی نداشته باشید و نتونید عمیقا دوستشون داشته باشید.
:[/align]
اول می خواستم تشکر کنم از آزرمیدخت عزیز به خاطر پیگیری در این تاپیک و مشاوره های خوبش.
اما یک نکته اینجا خیلی مهمه. هیچوقت دروغ گفتن نتیجه خوبی در زندگی زناشویی نداره و بالعکس اثر مخرب هم می تونه داشته باشه. شاید بهتر باشه انسان همه واقعیتها رو نگه ولی لازم نیست دروغ بگه. کلامی که با دروغ بیان می شه اثرش هم وارونه خواهد بود.
اتفاقا در مورد آقای علیرضا اگر همسرشون واقعا مشکلی داشته باشند بهترین درمان همین راستگوییه. البته فقط در موارد لازم نه در همه موارد.
اگر لازم دیدید این پست رو بعد از خونده شدن توسط مراجع حذف کنید تا ظرفیت تاپیک رو بالا نبره.
باز هم از تلاش آزرمیدخت عزیز و انعطاف سازنده آقای علیرضا ممنونم.
راستی یادم رفت بگم که آقای علیرضا شاید بهتر باشه از مقایسه کردن پرهیز کنید. و برای خواسته هاتون سعی کنید در زمان مناسب با زبانی نرم (اما صریح و نه با کنایه) خواسته هاتون رو با مریم خانم در میون بگذارید و از ایشون هم بخواهید خواسته هاشون رو مطرح کنند. مطمئنم اگر عشق و مجبت بینتون مداوم باشه بر اورده کردن خواسته ها برای هر دوی شما راحت میشه.
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
نقل قول:
کلی خوبی داره
فوق العاده مهربان وقلب پاکی داره .وفادار .فداکار حاظر بخاطر خانواده هر کاری بکنه
باهوش حافظه تصویری فوق العاده غیر از قران شاهنامه هم حفظه .هر شب برام شعر می خوند الانم می خونه
به نظر من زیباست اخه همه میگن خیلی خیلی معمولیه
یه خوبی دیگه هم داره اینه که برای مریم دوست دارم همه کار بکنم حتی وقتی که ازش تنفر دارم
یا مثلا وقتی یه جای جدیدی میرفتم همیشه میگم کاش مریمم اینجا بود یا یه لباسی میدیم می گفتم به مریم میاد یا نه ولی هیچوقت به پری همچین حسی نداشتم
شما همینا رو به مریم بگین از خوشحالی می چسبه به سقف :311:
حتما تو زندگیتون پر از این جواهرات ریز و درشت هست ... هر چند وقت یکبار یکیش رو بیارین بیرون بهش نشون بدین ... به اونم یاد بدین چطوری شما رو بچسبونه به سقف :310:
فكر سمّی 30
عاشق واقعی توبايد بداند چه نيازی داری
باور مثبت
اميال و خواسته هايت را راحت و روشن كن
چون چنين چيزی لايق عاشق واقعی توست.
یک نکته دیگه ای هم به نظرم آمده شاید گفتنش بی فایده نباشه ... به نظرم شما خیلی احساساتی هستین ... البته این خیلی خوبه و خیلی از خانمها آرزوی یک مرد احساساتی رو دارند. اما از طرفی شاید باعث باشه که گاهی قاطعیت لازم رو نداشته باشید. نبود این قاطعیت شاید منجر به همون احساس اجبار میشه ... تصمیم در مورد درست و غلط بودن این برداشت با شما.
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
[align=justify]سلام دلجوی عزیزم، متشکرم که به پستم دقت کردی.:72:
اما اگه توجه کنید در قسمت دوم نقل قولی که آوردید، منظور من "نسبت دادن" بود. نه دروغ گفتن. مثلا "گاهی" به جای اینکه صراحتا به خواهرم بگم من از فلان ویژگی تو خوشم نمیاد، می تونم اون اخلاق رو به شخص دیگری نسبت بدم، بعد از اون شخص انتقاد کنم. (با توجه به اینکه می بینم خواهرم توانایی پذیرش مستقیم خطایی رو نداره). این دروغ نیست، بلکه یک روش انتقاد کردنه. و البته تشخیص این "گاهی" هم دیگه به عهده خود شخصه.
اما در مورد قسمت اول نقل قول که دروغ رو پیشنهاد داده بودم، گویا درست متوجه نشدید چه مواردی مدنظرم بود.
عزیزم من هم از دروغ بیزارم. حتی شرایط باید طوری برنامه ریزی بشن که نیازی به نگفتن واقعیت (که شما پیشنهاد کردید) هم نباشه. اما این در طولانی مدت میسره. ما الان در وضعیتی هستیم که علیرضا قبلا خیلی رک و بی پرده (با یه صداقت افراطی که نتیجه عدم توجه طبیعیش به مریم بوده، چون اون رو همسر خودش نمی دونسته) همه چی رو در مورد پریناز به مریم گفته. مریم هم که از قبل دچار بدبینی و حساسیت افراطی بوده (تا جائیکه فکر می کرده همسرش با خواهر خودش در ارتباطه!) حالا که اینها رو هم می دونه که مشخصه در چه وضعیتیه!
در شرایط کنونی مریم روی پریناز زوم کرده و سوال های مستقیم می پرسه (مثلا از نظرت من خوشگل ترم یا اون؟) در این حالت فرض کن که از نظر علیرضا پریناز خوشگل تر بوده باشه. اینجا دروغ حرامه یا مکروه یا مستحب یا واجب؟! :)
خب همونطور که قبلا گفتم "نظر من" این بود که واجبه. البته همونطور که اشاره کردم، باید اقدامات اصولی ای در راستای تمرکز زدایی مریم از پریناز صورت بگیره (یکیش همون قرار داد که دیگه راجع بهش صحبت نشه)، اما در صورت سوال های مستقیم، نظر من اینه که در صورتیکه واقعیت اثر منفی ای بر روحیه مریم داره، نباید گفته بشه. (منظورم اشتباهات اساسی مریم نیست. منظورم در مواردیه که فرضا پریناز جذاب تر، زیباتر، باسلیقه تر، یا ... بوده. منظورم مسائلیه که حداقل در این لحظه غیرقابل تغییرن و مستقیما مورد سوال و مقایسه قرار می گیرن.)
در واقع نظر من اینه که در موارد اینچنین بهتره مستقیم و بی پرده و سریع، عکس واقعیت به زبان بیاد: این چه حرفیه عزیزم، معلومه که از نظر من تو خوشگل تری!:43: و البته معلومه که بهتره علیرضا در ذهن خودش دست از مقایسه برداره تا واقعا مریم از نظرش زیباترین باشه. (حالا این یه مثال بود).
البته این صرفا نظر منه، می تونه اشتباه باشه. :72:[/align]
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آزرمیدخت
در کل اصلاح چه ویژگی هایی از رابطه تون رو در نظر دارید؟ و برای اون اصلاحات، چه برنامه ریزی ای کردید؟
وقتی مریم شکاک هست غیر از اینکه منو عصبی کنه خودش عصبی هست اونوقت نه می تونه مادر خوبی باشه نه زن خوبی
من کاری نمی تونم بکنم غیر از محبت بیشتر باهاش وقت بگذرونم به قول خودش برام مهم باشه
فکر کنم وقتی ببینه تمام فکرو ذکرم اونه شکاکیش کم شه
مثلا هر صبح با پری می رفتیم ورزش الان می خوام با مریم برم ..
ولی باید همراهی کنه با من که فعلا خداروشکر خوبه
گفتین دروغ بگو مطمءنا وقتی میگه من خوشگل ترم یا اون من میگم عزیزم تو از تک تک قسمت های بدنش تعریف میکنم حتی تن صداش
نگین ایران من احساسی هستم ولی در کنارش قاطع هم هستم ولی وقتی اشک تو چشماش جم میشه نمیتونم بهش بگم جیزی نه اون با همه اینجوریم
امروز تولد پری بود خیلی فکرم مشغول بود 10 بار زنگ زدم ولی خاموش بود:302:
رفتم جای پری برم برای مریم یه گردنبند خریدم امشب بهش کادو بدم با یه شاخه گل حتما میگه به چه مناسبتی؟
دلجو نمی تونم بهش بگم عوض شو یا مثل پری شه باید بگم یکم متعادل تر شه
راجبعه سفر تنها مشاور گفت الان موقعش نیست اصلا
مشاور گفته بود وقتی همه وقتت و برای مریم بذاری بهش محبت کنی یواش یواش یاد پری تو ذهنت کمرنگ میشه
در صورتی که هر لحظه بد تر میشه
مریم از لحاظ جسمی خیلی ضعیف از اول اینجوری بود خیلی دکتر بردمش یکم چاق شه ولی نشد الانم هر 2 هفته یه بار باید سرم بزنیم اگه یکمم نارحت شه غش میکنه کلا بی حال هست
RE: افسردگی همسر سابق و دخترم
شما واقعا مرد نمونه وپدر فداکاری هستید
زن مومن باید بداند شکاک بودن به همسر گناه است قرآن کریم می فرمایند :بعضی گمان ها گناه هستند> این آیه را یاد بگیرید تا هر گاه همسرتان به شما شک کرد به او بگویید .با افراد مذهبی باید مثل خودشان از در دین وارد شد تا بتوان قانعشان کرد
امیدوارم خو شبخت شوید