سلام مریم جان
من تقریبا هر روز میام همدردی و تاپیک های دوستان رو میخونم. ولی بیشتر از همه پیگیر تاپیک تو و سابینا بودم. مریم عزیز باهات احساس نزدیکی میکنم حس میکنم اشتراکات زیادی با هم داریم.
مریم جان من یکسال و 2 ماه قبل وقتی عقد بودم جدا شدم ،تا چند ماه حال خیلی بدی داشتم. نمیتونستم برای خودم توجیه کنم که چرا این اتفاق برای من افتاده. هر شب با گریه می خوابیدم و امیدی به آینده نداشتم. اما همیشه این توی ذهنم میومد که طلاق خواسته من نبود من تمام تلاشم رو کردم که زندگیم حفظ بشه پس حتما خدا کمکم میکنه و مریم عزیز واقعا خدا کمکم کرد. مریم جان تصمیم گرفتم برای دکترا بخونم 3 ماه درس خوندم و در کمال ناباوری قبول شدم. :227: ازدواج کردم با پسری که مسئله ازدواج قبلیم رو حتی به پدر و مادرش هم نگفت.با همسرم خونه خریدیم و اون برای اثبات عشقش خونه رو به نام من زد. نمیگم همسرم مرد بی عیب و نقصیه اونم مثل هر انسان دیگه ای ایراداتی داره اما خوبیهاش خیلی خیلی بیشتره و تا به امروز واقعا خیلی صبوری و گذشت کرده.:227:
اینا رو برات نوشتم که بگم نگران نباش تو تلاشت رو کردی که نذاری کار به اینجا بکشه حالا دیگه بقیه اش رو بسپار به خدا حتما کمکت می کنه. سعی کن آرامش داشته باشی و بیشتر با کار و درس و ورزش خودت رو مشغول کنی. سعی کن زیاد تنها نباشی و اوقات بیشتری رو با خانواده و یا دوستات بگذرون. طلاق رو هم برای خودت نقطه ضعف حساب نکن اعتماد به نفس داشته باش و مطمئن باش لایق بهترین هایی.:305:
از صمیم قلب برات آرزوی خوشبختی و شادمانی دارم.:46::72: