سلام ندای عزیزم
چه خبر .اوضاع چه طوره
بیا بهم بگو چیکار کردی
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام ندای عزیزم
چه خبر .اوضاع چه طوره
بیا بهم بگو چیکار کردی
سلام به همه دوستان خوبم ممنونم از همتون
من و نامزدم 5 روز پیش رفتیم بیرون صحبت کردیم من بهش گفتم اگه واقعا بهم علاقه نداره من هیچی ازش نمی خوام نه مهریه نه چیزی با گفتن این حرف می خواستم واقعا نیتشو بدونم اما گفت دوسم داره و گفتیم گذشته رو فراموش کنیم هیچوقت هر شرایطی یاد اوری از گذشته نشه و سعی کنیم رفتارمو نو اصلاح کنیم .فعلا رابطه ای با خانوادش ندارم و می گه به خانوادش نگفته اشتی کردیم چرا شو پرسیدم می گه به وقتش بشون می گم راستش یا درو غشو نمی دونم. با هم میریم بیرون حرف میزنیم منم سعی می کنم زیاد حساسیت نشون ندم به کاراش و حرفاش ولی اینقد تو این چهار ماه افسرده شدم که شبا خوابم نمی بره دیگه وسواس فکری پیدا کردم راجب همه حرفایی که وقتی با همیم می زنیم شب میاد به ذهنم همش تو فکرم مرور می شه از گفتن بعضیاش پشیمون می شم که می گم چرا فلان حرفو زدم. نمی دونم با این قضیه چه جوری کنار بیام خیلی حساس شدم نسبت به همه چی بیشتر خودمو سرزنس می کنم. از فردایی که نیومده می ترسم از تکرار گذشته و... فعلا هم نمی دونم تو چه فکریه کی می ریم سر خونه زندگیمون به خودشم اصرار نمی کنم ما هم بریم سر خونه زندگیمون چون بچه که نیست می فهمه یه بارم حرف و پیش کشیدم جوابی نگرفتم بهتر دیدم خودش به این نتیجه برسه فعلا منتظرم ببینم چی پیش میاد . لطفا اگه راهنمایی چیزی به فکرتون می رسه دریغ نکنین خیلی نیاز دارم.