RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط maryam_jj12
با تمام وجودم معتقدم خانوادت راست می گن.... اگر خودش توی خلوت خودتون بهت بی احترامی می کرد انقدر رک باهات حرف نمی زدم..... می گفتم شاید درست بشه...اما مادرش هم داره همراه پسرش تحقیر می کنه...اینجاست که واقعا نمی تونم بهت بگم صبوری کن...مریم امیدوارم وقتی اینا رو دارم واست تایپ می کنم خوش و خرم کنار همسرت باشی و مشکلاتت حل شده باشه ....واقعا منتظر این خبر از طرفت هستم
دوست عزیز
در این تالار به کسی نمی گن بسوز و بساز. گلم زن نماد سازندگیه و مسلما باید صبر و گذشت
بیشتری داشته باشه. اما مرد هم باید زنشو درک کنه. مشکل همسر مریم بی مهارتیه!
ببین عزیزم ما نمیتونیم بهش بگیم چی درسته و چه تصمیمی! این تصمیمیه که خود مریم باید بگیره.
چون اگر فردا پشیمون بشه هر کسی که در تصمیمش دخیل بوده مقصره.
ضمنا الان مریم نامزد طرف نیست. همسرشه! و همیشه وقت برای ویرانی هست. بهترین کار الان صبر
هست. به وقتش خودش میدونه چه تصمیمی براش بهتره.
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
به خدا می خوام همینجوری باشه....واقعا خواسته ی قلبیمه....واقعا وقتی تلاششو دیدم واقعا می خوام اینجوری بشه... امیدوارم یه روزی مریم بیای اینجا بگی بهترین زندگی و داری ...تصمیم با خودته ..این زندگیه تو هست..خدایی نکرده بعدا پشیمون نشی
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar.shadi
ضمنا الان مریم نامزد طرف نیست. همسرشه! و همیشه وقت برای ویرانی هست. بهترین کار الان صبر
هست.
ضمن تشکر و تقدیر از راهنماییهای دوستان عزیز، ضمن تایید صحبتهای دوستان و دعوت آنها برای صبر من نیز همین توصیه را به شما مریم عزیز می کنم و با بخش دوم صحبتهای بهار عزیز برای صبر موافقم.
ولی با عرض معذرت با بخش اول موافق نیستم اگر مریم عزیز تصمیم نهایی گرفت برای جدایی، به این فکر نکند که چیزی را ویران کرده است و احساس گناه کند.
برای ساختن یک رابطه و زندگی مشترک هردو طرف باید با تمام وجود تلاش و تقلا کنند این طور نمی شود که یکی مرتب آجر روی آجر بگذارد و بسازد و دیگری بدون هیچ ملاحظه ای با
همدستی مادرش آنچه این خانم ساخته خراب کند.
ماندن و یا خدایی ناکرده بیرون رفتن از این رابطه به روحیات مریم بستگی دارد زیرا با توجه به اینکه خانواده مریم بیشتر از ما از اوضاع این رابطه و ویژگیهای دختر و دامادشان و خانواده و
فرهنگ خودشان و ایشان آگاهند می توانند تا اندازه ای این دو را کمک کنند برای ساختن این رابطه و اگر واقعا بیطرف عمل می کنند و مریم مستقلانه دارد تلاش می کند باید همسرش
هم مستقلانه تلاش و تقلا کند برای ساختن این رابطه، نه اینکه با همدستی مادرش هر روز روح و روان این دختر را آزرده و بیمار کنند.
درست است که مریم شاید خطاهای کرده باشد ولی چه کسی وجود دارد که خطا نمی کند؟؟
آیا همسرش در برابر خطاهای او صبور و فهمیده بوده و یا پرخاشگری و اعمال آسیب زننده تری به این رابطه وارد کرده است؟؟؟؟
در ادامه این روند و "بدون" کمک جدی گرفتن این دونفر از یک کارشناس خانواده زبده که حضورا این 2 نفر مشاوره دهد شاید زندگی ویران نشود ولی اعصاب و روان و عمر و جوانی
دختری که در دوران عقد ش که شاید بعبارتی می توان گفت یکی از زیباترین دوران زندگی زناشویی است دستخوش ویرانی و آسیب های غیر قابل جبرانی خواهد شد که تنها مسکن
آن در آینده داروهای آرام بخش خواهد بود.
به نظر من مریم عزیز فعلا باید صبر کند و در صورت عمل و یا واکنشی از طرف همسرش شرط ادامه یا ..... را مراجعه حضوری همسرش و خودش به یک مشاور خانواده زبده و کاردان و
انجام پیشنهادات کارشناس بیان نماید.
امیدوارم خداوند به همه مان صبر - آرامش و درایت عطا فرماید:72:
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sanjab
ولی با عرض معذرت با بخش اول موافق نیستم اگر مریم عزیز تصمیم نهایی گرفت برای جدایی، به این فکر نکند که چیزی را ویران کرده است و احساس گناه کند.
برای ساختن یک رابطه و زندگی مشترک هردو طرف باید با تمام وجود تلاش و تقلا کنند این طور نمی شود که یکی مرتب آجر روی آجر بگذارد و بسازد و دیگری بدون هیچ ملاحظه ای با
همدستی مادرش آنچه این خانم ساخته خراب کند.
سنجاب عزیز
متاسفانه شما شارژکاربری ندارین تا براتون با پیام خصوصی منظورم رو توضیح بدم تا تاپیک مراجع
منحرف نشه از بحث و خدایی نکرده تاثیر سو در تصمیمش نذاره.
اما با توجه به اینکه گویا دوستان متوجه صحبت بنده نشدن لازمه توضیحاتی بدم که هم مریم1363
متوجه منظور بنده بشه هم بقیه دوستان!
من توی زندگیم همیشه با سیاست بمون و بسوز و بساز به شدت مخالفم چون ما تنها یک بار زندگی
می کنیم. برای مثال یکی از دوستان نزدیک من که زندگی اسفباری داره و دلش با اون مرد اصلا نیست
تنها راه نجات زندگیش رو طلاق دونستم اما به خودش نگفتم تا خودش بهش برسه و بهش امیدی برای
زندگیش ندادم. تنها براش شنونده بودم و تاییدش می کردم و با زبان بی زبانی بهش میگفتم نمیشه
این بیمار رو درست کرد.
اما در قضیه مریم1363 قضیه فرق داره!
من با عنوان تاپیک مریم مشکل دارم! چون تا وقتی فکرش این باشه که باید همش کوتاه بیاد نمیشه
زندگی مشترک رو یک طرفه ساخت و باید 2 طرفه باشه و تا اون همسرش رو همراه نکنه چیزی درست
نمیشه. و مسلما یک طرفه رفتن مریم رو نابود می کنه.
اما مریم یک طرفه نمی رفت چون وقتی اون به همسرش احترام میگذاشت همسرش آروم و مهربان بود
و این نشون می داد همسرش هم تمایل به همکاری داره اگر مریم باهاش درست برخورد کنه نه
منفعلانه و ملتمسانه! التماس و منفعل بودن سم و آفت زندگی مشترکه! عملکرد زوجین برای بهبود
زندگی باید طوری باشه که فرد مقابل رو به واکنش صحیح سوق بده نه اینکه چون همش کوتاه اومده فرد
آروم باشه. در اینصورت زندگی اصلا درست نشده! فقط صورت مسئله پاک شده.
در مورد این که گفتم ویرانی آسونه و سازندگی سخت برای این می گم که هر چند همسر مریم بد باشه
اما بهر حال طلاق حکم ویرانی زندگی مشترک قبلی رو می ده ولی مریم دوباره میتونه یک زندگی
مشترک زیبا با فردی جدید بسازه اما منظور از ویرانی اینه که طلاق راه حل آخره! اما گاهی واقعا لازمه
برای اینکه تلخی های گذشته رو ویران کنیم با جدایی و زندگی زیبا و جدیدی بسازیم!
پس من این کلمه رو از دید انفعال و سکوت و ظلم پذیری به هیچ عنوان نگفتم!
و در آخر اینکه به مریم توصیه کردم صبوری کنه برای اینه که همه فکراش رو بکنه و همه راه ها رو بره تا
بعدا پشیمان نشه چون دلش هنوز با این زندگی و این مرده و دوستش داره و نمی خوام روزی بگه ای
کاش بیشتر تلاش می کردم. البته تا اخلاق همسرش درست نشه توصیه به ازدواج و عروسی گرفتن به
هیچ وجه نمیشه!
اما دوستان بگذاریم مریم خودش به این نتیجه برسه و ما به جای داغ کردن و حاد نشون دادن قضیه
باهاش همراهی کنیم و اگر راهکاری به ذهنمون میرسه بگیم تا مریم مثل بقیه همه راه ها رو بره اما
اگر نشد خودش به تصمیم طلاق برسه.
حرف من اینه که آسان و از سر احساسات حکم ندیم چون ما به واقع در زندگی دیگران نیستیم.
و مریم شرایطش از زندگی "لیلا موفق" که الان عاشق شوهرشه که بدتر نیست! اما لیلا زندگیش رو
ساخت! لیلا میتونست همون اول طلاق بگیره اما همه تلاشش رو کرد و الان یک زندگی زیبا و عاشقانه
داره. خود ما شرکت داریم. همه یک سره می گفتن ببندش این سود نمیده اما من ایستادم و مقاومت
کردم و الان دارم کم کم میافتم روی غلطک! البته این مثال قابل مقایسه نیست اما سازندگی واقعا کار
دشواریه البته به شرط اینکه بشه ساختش و همه راه ها رو رفته باشیم.
موفق و پیروز باشین.
:72:
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام ویک دنیا ممنون. الان که اومدم دیدم این همه دوستان به من لطف داشتن از این احساس تنهایی در اومدم.
همه رو با دقت و چند بار خوندم ،با وجودی که گاهی نظر دوستان دو قطب مخالفه ولی در عین حال همه ش یه جورایی درسته، چه اونایی که میگن این زندگی فایده نداره و چه اونایی که میگن به تلاشت ادامه بده.
واقعیت اینه که پریروز همسرم تماس گرفت و گفت میام به پاتون میافتم که برید حکم مهریه رو به اجرا بذارین که من بتونم مهریه رو بدم و طلاقت بدم ،چون اگه من برم دنبال کارا روندش خیلی طولانی میشه و منم اینو نمیخوام،میخوام برم سراغ زندگیم.خوب منم قاطع گفتم من اقدامی نمیکنم،طولانی شدن روندش هم برام مهم نیست،خودت اقدام کن.بعد برگشت گفت مطمئن باش تو توی اون زندگی نمیای،حتی اگه بیای من دو سال بعدش دوباره زن میگیرم ،تو اینو میخوای؟ برو برات قحطی شوهر نیومده،تو به درد من نمیخوری من از روز اولم به این ازدواج راضی نبودم مادرم و خواهرام مجبورم کردن.من زن باب دل خودم میخوام، بعدم میبینی که چه زندگی براش درست میکنم، کاری میکنم روزی 10 بار پرواز کنه از با من بودن.
خوب من صبر کردم،خانواده م به شدت روی جدایی اصرار دارن و از این جریانات پیش اومده خیلی خوشحالن،میگن خدا خیلی دوستت داره که هربار دم عروسی تورو از دم آتیش بیرون میکشه ولی تو عقل و شعورت نمیرسه و بازم دودلی. همه ش میگن آخه مادر اون پسر مشهوره توی شهر به ناسازگاری،تو چطور میخوای یه عمر توی یه ساختمون با اون زن کنار بیای؟
راستی برادرم یه چیزی گفت که تا عمق استخونام رو سوزوند،گفت این آقا با چه زبونی بهت بگه نمیخوامت،داره با تیپا از این زندگی میندازتت بیرون ولی تو همچنان کورکورانه دوستش داری،بدبخت برای کسی تب کن که برات لرز کنه،چرا انقد اعتماد به نفست پایینه،خوب اگه اون آقا انقد مطمئنه که بعد از تو بهترین زندگی رو میسازه تو چرا نتونی!!!!
خلاصه که اجازه ندادم پدرم پرونده مهریه رو به جریان بندازه ولی خودمم دیگه به این نتیجه رسیدم که حفظ این زندگی به چه قیمتی؟ وقتی با مادرش اینجوری میگن برو برو نمیخوایمت زوری که نیست چرا باید با خفت و خواری برم توی اون زندگی.
در هر صورت فعلا که صبر کردم.حرفی که میخوام بزنم شاید خیلی کودکانه باشه ولی واقعیتیه که من رو داغون کرده، اونم همین حرفیه که میزنه و اونم اینه که ببین برای زنم چه زندگی بسازم،خییییلی دلم شکسته، یعنی خدای ماه رمضون به منم کمک میکنه؟ آره توی این زندگی زیاد اشتباه و بی مهارتی داشتم ولی تلاش هم کردم برای درست شدنش ولی این آقا ندید و نمیخواد ببینه.خوبه که حمایت خونواده م و شما دوستان خوبم رو دارم والا به خدا دق میکردم تا حالا.
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
باز هم سلام
نظر من اینه که باز هم صبوری کنی و بذاری همه اقدام ها از طرف اون باشه تا هم بعدا پشیمان نشی و هم اگر احیانا کار به جدایی کشید حداقل از حق و حقوقت برخوردار باشی.
در مورد اون حرفی که زده به نظر من فقط جنبه تهدید داره و میخواد آزارت بده و به نحوی اگر شما حرفی زدی که ناراحتش کردی تلافیش رو دربیاره وگرنه اگر کس دیگه ای در کار بود سعی میکرد مسالمت آمیز ازت جدا بشه و هیچ حرفی از یک فرد دیگه نمیزد تا شما هم بالاخره کوتاه بیای و روند جدایی زود انجام بشه و بتونه به اون برسه.به نظر من این قضیه واقعیت نداره و فقط چون شما روش حساسی عنوان میشه.
ضمنا همون طور که در پست قبلیم هم گفتم این آقا به دلیل نداشتن شخصیت مستقل قادر به خوشبخت کردن کسی نیست مگر اینکه رویه اش رو عوض کنه و بدون دخالت مادرش تصمیم بگیره
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام مریم جان
قوی باش و روی اعتماد به نفست شدیدا کار کن
با فکور موافقم این هایی که گفته بلوف هستش که یعنی بگه اگه داریم جدا میشیم تقصیر تو بوده و الا من مردی هستم که هر زنی اروزمو داره ..پس بیخیال این حرف
بزار اون اقدام کنه حتی اگر 10 سال طول بکشه .. چون اینجوری به تمام حقوقت میرسی
از حرف داداش و بابا و مامان ناراحت نشو فقط خدا میدونه که اونها هم چقدر ناراحتن
عزیزم من خیلی این روزها واست دعا میکنم امیدوارم مشکلت حل بشه .. به شکلی که خیر تو درش هست
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام مریم جان
من فقط از نظر حقوقی بهتون میگم هیچ اقدامی نکنید.این آقا خیلی با انصافی میخواد شما رو از همه حقتون محروم کنه. بذارید با توجه به عجله ای که داره خودش اقدام کنه.
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
سلام،بازم ممنون.الان یه بار دیگه همه پست ها رو خوندم،اولش خدا بهتون عوض خیر بده که کمکم میکنین و هستین،همین بودن شما شده کلی روحیه برام
دوم اینکه به حق همین ماه من دلم نخواسته و نمیخواد این زندگی خراب شه،بارها و بارها گفتم بیا بجنگیم برای این زندگی،میگه خودت تنهایی بجنگ من همینم که هستم،اگه میتونی بیا جلو نمیتونی به سلامت،خیر پیش. خوب آخه من تنها که نمیتونم اونم باید بخواد،من تا کی میتونم تنهایی برم جلو. نه محبتی میکنه نه نازی میکشه نه کار خاصی برام انجام میده تازه با همه اینا خیلی هم متوقعه، بهار جان راست میگه مگه ارزش زندگی زن و شوهر به 4 تا تیر و تخته س ؟ولی تفکر اینا همینه،مادرش برمیگرده به من میگه چرا طلای ما رو میزنی به سیاهه،برو طلاهای خونه پدرت رو بزن یه دستبنده که شبیه مچ بند بچه هاس و یه دونه انگشتر.برو در شان یخچال خونه خودتون یخچال بزن به سیاهه مگه شما یخچال 3000000 تونمنی دیدین!!! پدرت آبروتو برده با این جهیزیه دادنش!(در حالی که جهیزیه من هیچیش نیست). یا مثلا شما چطور خجالت نمیکشین باید از دو ماه پیش میومدی خونه ت رو میچیدی تازه اومدی وسیله بخری؟ شوهرم میگه هر وقت پدرت خونه سه طبقه داشت مثل ما اونوقت بیاد حرف بزنه!!! آخه اون شب با زبون روزه از ساعت 9:30 این دو نفر باهم بلایی به سر من آوردن که .... آخه دیگه برای من ارزشی هم مونده که برم به اون زندگی،پس فردا برمیگردن میگن همون دختری بودی که توی نامزدی 100 بار گفتیم نمیخوایمت:302: بعضی دوستا راس میگن مجردی با عزت بهتر از متاهلی با خفته.
برای 100 امین بار میگم هم من هم خونواده م زیاد اشتباه کردیم و لی انگاری اونام از خداشون بود،بدتر کردن اوضاع رو.حالام فکر میکنه بعد طلاق در باغ سبز باز میشه براش.خوب لابد مطمئنه دیگه. میگم آقا جان به خودم توی تنهایی هرچی بگی اشکالی نداره چرا جلوی مادرت اونجوری میکنی خوب معلومه اونم سو استفاده میکنه دیگه برای من پشیزی ارزش قائل نمیشه.میگه خوبت کردم تو باید روزی 10 بار پای مادرم و خودم رو ببوسی.من بعد بزنه توی دهنتم نباید سرت رو بلند کنی!
تنها امیدم خداست، همین و بس.انقد این ماه رمضون گردنم رو پیش خدا کج کردم که ....:302:
راستی بهار جان خیلی خوب نوشتی ولی فقط یه چیزی : همیشه وقت برای من نیست که بتونم ویران کنم،من اگه توان ویران کردن رو داشته باشم بهتره توی همین دوره عقد باشه که عواقبش کمتر بشه،بعد عروسی که خیلی اوضاعم بدتر میشه و عواقبشم به مراتب بدتر
RE: تلاش برای ساختن زندگیم بدون همکاری همسرم
مریم عزیز
بسیار برات متاسف شدم.
اما مطمئن باش خداوند بسیار مهربانه و به فکر بندشه به شرطی که خودش بخواد.
عزیز دلم
به نظر میرسه بهتره با سکوت و صبرت یک مدت شما این آقا رو بازی بدی تا بفهمه بازی کردن با احساسات یک دختر
یعنی چی!
چرا فکر می کنی چیزی از او کمتر داری؟ دختری که فکر کنه با چنین آدمی خوشبخت میشه با تعاریف شما زیاد از نظر
روحی سالم به نظر نمیاد!
حالا که ایشون اصرار به طلاق داره بهتره شما هم تمام و کمال حقوقتون رو مطالبه کنی.
اتفاقا با اعتماد به نفس و صلابتت بهش نشون بده که اونه که دچار خسران شده و از طرفی بگذار خودش اقدام کنه
چون باید بفهم زندگی بچه بازی نیست و هر چیزی بهایی داره و باید بهاش رو بپردازه.
شما هم انشالا خداوند برات خیر میخواد.
حمایت خانوادت رو هم که داری.
اون میخواد شما رو هصبی کنه با این حرف ها که بگی مهرم حلال جونم آزاد وگرنه مطمئن باش شخص دیگری در میان
نیست. پس صبور باش و در این دوره حسابی روی اعتماد به نفس ، آرامش ، عزت نفس و قوی کردن شخصیتت کار
کن. سعی کن عصبی نشی و آرامشت رو حفظ کنی. اون الان فقط دنبال عصبی کردن شماست.
پس آرامشت رو حفظ کن.
اگر اینطور صلاح می بینی ماهی رو هر وقت از آب بگبرب تازست. اما سعی کن عزتت توی این ماجرا
حفظ بشه. کاری که به صلاحته انجام بده. تو دختر عاقلی هستی عزیز دلم.
لینک زیر رو برای افزایش اعتماد به نفست بخون
مطمئن باش خداوند هوات رو داره پس با قدمهای مطمئن به سمت آینده برو!
موفق باشی گلم.
:72: