RE: خسته و بي انگيزه ام ....چي كار كنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فکور
سلام
خواستم بگم این رو بدونید هیچ کس با اطمینان 100 درصد ازدواج نمیکنه هرچقدر هم که تحقیق کنید و رفت و آمد و شناخت پیدا کنید آخرش ازدواج همون هندوانه دهن بسته است که نمیشه دقیقا توش رو پیش بینی کرد.
این شک و تردید تا لحظه عقد آدم رو همراهی میکنه خصوصا اگه احساسات رو کنترل کرده باشی و عاشق نشده باشی شک رو داری.
من روز عقدم فقط دلم می خواست فرار کنم چون تازه جدی شدن موضوع رو حس کرده بودم ولی اون همه آدم رو که نمیشد سر کار گذاشت با اینکه هفت هشت ماه شناخت داشتم یک کم هم علاقه داشتم ولی از تمام شدن یک مرحله از زندگی و رفتن به مرحله دیگه خیلی میترسیدم.از اشتباه میترسیدم به شدت استرس داشتم ولی به هر حال مراسم انجام شد.
من خیلی میترسیدم هنوز هم نمیدونم آیا واقعا مشکل از خودم بود یا از نحوه شناخت
پس لرزهای ون اضطراب هنوز هم هست... الان هم که راجع به ازدواج فکر میکنم اضطراب میگیرم:316:
آخه من با این اضطراب ها چطوری کنار بیام؟؟؟ نمیتونم با این اضطراب ها ازدواج کنم اگه میتونستم که دفعه پیش متاهل شده بودم :311:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط elahe.a
سلام دوست عزیز
چرا فکر میکنین شما باید تمام علوم مربوط به رشته تحصیلیتون را مسلط باشین؟ کجای دنیا چنین توقعی از کسی دارند؟ شما فقط باید نسبت به پروژه و تزی که کار کردین تسلط داشته باشین و هر جا هم بخواین شروع به کار کنین، در همون حد توقع خواهند داشت! حتی نسبت به اساتید، و کار تدریس.
آخه من احساس میکنم در حد تزم هم تسلط ندارم ... بعضی موقع ها ی کاری ساده را هم بلد نیستم
در مورد ازدواج هم فکر میکنم شما هنوز آمادگیش را ندارین، شاید این آمادگی را خیلی زود کسب کنین اما فعلا دغدغه هاتون را یکی یکی بر طرف کنین! الان ذهنتون شده مثل یک کتابخونه پر از قفسه های کتاب، قفسه ها به هم ریخته شده و نمیتونین به راحتی کتاب مورد نیازتون را پیدا کنین، اول کتابخونه را مرتب کنین، دسته بندی کنین، اولویت بندی کنین و بعد با دقت جستجو کنین!
ممنون دارم همین کار را میکنم سعی ام اینه که ذهنم را مرتب کنم
یک بار یادم هست بهتون پیشنهاد کردم، با خوندن تعدادی کتاب سعی در شناخت شخصیت و خصوصیات زنان کنین و فکر میکنم این شناخت تغییر اساسی در مورد نگرشتون به ازدواج به وجود میاره!
دارم میخونم کتاب زنان ونوسی مردان مریخی :311:
صبا خانوم ممنون از توضیحاتتون
بله من سابقه کاری دارم. تو ایران کار کردم. اما تو ون دوران هم همش با استرس بود و اصلن رضایت نداشتم. فکر میکردم با اومدن اینجا میتونم پایهای علمی ام را قویتر کنم اما الان احساس میکنم نتونستم خیلی قویتر بشم. یعنی نسبت به زمان و وقتی که گذاشتم رشد نکردم:302:
در مورد هوش راست میگید... خیلی آرزو میکنم با هوش تر بودم ... نمیدونم شاید هم تو محیطی قرار گرفتم که همه از خودم باهوش تر هستند (یا حداقل تصور من اینه)
میگم اگه باهوش بودم باید الان ... مقاله داده بودم الان مث بلبل مطالب علمی را بلد بودم :)
به نظر خودم خیلی حالم بده نه ؟؟؟؟
RE: خسته و بي انگيزه ام ....چي كار كنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سید1387
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فکور
سلام
خواستم بگم این رو بدونید هیچ کس با اطمینان 100 درصد ازدواج نمیکنه هرچقدر هم که تحقیق کنید و رفت و آمد و شناخت پیدا کنید آخرش ازدواج همون هندوانه دهن بسته است که نمیشه دقیقا توش رو پیش بینی کرد.
این شک و تردید تا لحظه عقد آدم رو همراهی میکنه خصوصا اگه احساسات رو کنترل کرده باشی و عاشق نشده باشی شک رو داری.
من روز عقدم فقط دلم می خواست فرار کنم چون تازه جدی شدن موضوع رو حس کرده بودم ولی اون همه آدم رو که نمیشد سر کار گذاشت با اینکه هفت هشت ماه شناخت داشتم یک کم هم علاقه داشتم ولی از تمام شدن یک مرحله از زندگی و رفتن به مرحله دیگه خیلی میترسیدم.از اشتباه میترسیدم به شدت استرس داشتم ولی به هر حال مراسم انجام شد.
من خیلی میترسیدم هنوز هم نمیدونم آیا واقعا مشکل از خودم بود یا از نحوه شناخت
پس لرزهای ون اضطراب هنوز هم هست... الان هم که راجع به ازدواج فکر میکنم اضطراب میگیرم:316:
آخه من با این اضطراب ها چطوری کنار بیام؟؟؟ نمیتونم با این اضطراب ها ازدواج کنم اگه میتونستم که دفعه پیش متاهل شده بودم :311:
مشکل شغل رو که حل کنید اضطرابتون احتمالا کمتر میشه و بعد هم در نظر داشته باشید که این اضطراب رو همه دارن وقتی بدونید این موضوع اپیدمی هست احتمالا براتون قابل تحمل میشه ضمنا اگه اون خانم به نظرتون مناسب هست و مشکل این حس شماست بعد پیدا کردن شغل به ایشون فکر کنید که نصف راه رو برای شناخت رفتید.
اگه خیلی اصرار دارید هیچ اضطرابی نداشته باشید تنها راهش اینه که قبل ازدواج عاشق اون فرد بشید که زیاد منطقی نیست بذارید این اضطراب باشه منطق هم باشه ولی نذارید اضطراب به شما غلبه کنه و تصمیمی بگیرید که پشیمان بشید در نظر داشته باشید که مراحل زندگی آدم باید روال عادی خودش رو طی کنه اگه با این اضطرابها پیش برید و مغلوبشون نکنید یه وقت دیدید اولین بچه شما وقتی 50 سالتون شد به دنیا اومد.:324:
RE: خسته و بي انگيزه ام ....چي كار كنم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فکور
مشکل شغل رو که حل کنید اضطرابتون احتمالا کمتر میشه و بعد هم در نظر داشته باشید که این اضطراب رو همه دارن وقتی بدونید این موضوع اپیدمی هست احتمالا براتون قابل تحمل میشه ضمنا اگه اون خانم به نظرتون مناسب هست و مشکل این حس شماست بعد پیدا کردن شغل به ایشون فکر کنید که نصف راه رو برای شناخت رفتید.
اضطراب ازدواجم خیلی ربطی به شغلم نداره. بیشتر از اینکه طرف مقابل را درست ناشناخته باشم هراس دارم. اینکه رفتارش برام قابل پیشبینی نیست
اگه خیلی اصرار دارید هیچ اضطرابی نداشته باشید تنها راهش اینه که قبل ازدواج عاشق اون فرد بشید که زیاد منطقی نیست بذارید این اضطراب باشه منطق هم باشه ولی نذارید اضطراب به شما غلبه کنه و تصمیمی بگیرید که پشیمان بشید در نظر داشته باشید که مراحل زندگی آدم باید روال عادی خودش رو طی کنه اگه با این اضطرابها پیش برید و مغلوبشون نکنید یه وقت دیدید اولین بچه شما وقتی 50 سالتون شد به دنیا اومد.:324:
دقیقا متوجه نشدم چه رابطه ای بین اضطراب و عشق هست... یعنی کسی که عاشق میشه اضطراب نداره؟
آخه این اضطراب جوری بود که نمیذاشت تصمیم بگیرم :302:
بلاخره من چه جوری باید مطمئن بشم که دارم درست انتخاب میکنم:325: ی اخلاقی که دارم اینه که موقعی که دارم با کسی برا ازدواج آشنا میشم ذهنم بشدت رو رفتار ها و گفتار هاش حساس میشه و کوچکترین چیزی که احساس کنم خلاف میلم هست یا اینکه ممکنه بعد مشکل ساز بشه برام اضطراب ایجاد میکنه.
اگه دقیق تر بخام بگم ببینید این دختر خانوم خودش اوائل میگفت حساس هست من هم تو ارتباطم باهاش متوجه شدم که حساس هست وقتی هم با مشاور صحبت کردم ایشون هم تائید کرد. اما آخر من نفهمیدم آیا این حساس بودن در حدی بود که من بتونم باهاش کنار بیام یا نه :316:
الان که فکرش را میکنم میبینم همه این دخترایی که من باهاشون برخورد کردم ی عیبه این جوری داشتند... یکیشون حساس بود یکیشون خیلی مذهبی یکیشون پرتوقع یکیشون .... نمیدونم با این روند تو ۵۰ سالگی هم شاید ازدواج نکرده باشم:311:
میتونم ی سوال احمقانه :160: بپرسم.... هدف از ازدواج چیه؟ چرا آدم باید ازدواج کنه؟
اگه من الان بخاطر تنهائی ازدواج کنم آیا این درسته یا نه؟
RE: خسته و بي انگيزه ام ....چي كار كنم؟
RE: خسته و بي انگيزه ام ....چي كار كنم؟
آقا سید
آدمها همه موقع انتخاب همسر حساس میشن ولی ماها که همش درس خوندیم یه جورایی یاد گرفتیم زیادی فکر کنیم زیاد بالا پایین کنیم من خودم هم توی تصمیم گیریهام خیلی سخت گیر هستم شاید گاهی داد اطرافیانم هم دیگه درمیاد در مورد تصمیمهایی حتی مثل این تصمیم که مسافرت کجا بریم یا مثلا چه ساعتی بریم
در مورد تصمیمات اقتصادی که دیگه هیچی مثلا برای خرید خونه باور کنید کلی توی اینترنت سرچ میکنم (شاید چند ماه) ببینم اصلا توی شرایط فعلی خرید مسکن به صلاح هست یا سرمایه گذاری مناسبی نیست
حتی در مورد خرید یک وسیله خونه هم خیلی فکر میکنم و سخت میگیرم.
ما یاد گرفتیم زیادی فکر کنیم...
در مورد ازدواج، من که 22 سالم بود (هنوز خیلی بزرگ و سخت گیر نشده بودم)و بازم خیلی با اضطراب و تردید ازدواج کردم
اصلا یکهویی شد.خانواده همسرم که اومده بودن مادربزرگم گفت قبل هر شناختی باید آزمایش خون بدن که اگه منفی باشه بیخود ادامه ندن چون همون موقع یکی از فامیلا بعد یه عالمه شناخت آزمایش خونشون منفی شده بود و به هم خورده بود خانواده همسرم فکر کردن این یعنی جواب مثبته البته ناگفته نمونه من دو سالی بود به محل کار همسرم رفت وآمد داشتم و سه ماه هم اونجا کارآموزش بودم و بعد پیشنهاد ازدواج ایشون هم چند باری باهاشون حضوری صحبت کردم تا نهایتا به نتیجه رسیدیم که خانواده ها رو هم ببینیم و آشنا بشیم ولی من هنوز هم میخواستم بعد اومدن اونا زیر نظر خانواده ها بیشتر رفت و آمد کنیم.
ولی رفتن آزمایش و جواب آزمایش هم تا یک ماه اعتبار داشت و از طرفی همسر من معتقد بود به اندازه کافی صحبت کردیم و محرم وصفر هم نزدیک بود و خوب من دیگه کاری نمیتونستم بکنم.
ولی الان که فکرش رو میکنم من حتی با صحبت بیشتر هم باز نمیتونستم به قطعیت برسم کلا تا وقتی عقل و فکر آدم کار میکنه تردید هم وجود داره.هیچ آدمی کامل نیست و به هر حال آدم اون معایب رو میبینه و نمیتونه تصمیم بگیره.شما فقط روی معیارهای اساسیتون حساس باشید و عیبهای کوچک رو بهش فکر نکنید آدم بی عیب که وجود نداره.
شما سنتون هم کمی بالا رفته به همین خاطر معیارهاتون بیشتر شده و از طرفی میخواین عاقلانه تر تصمیم بگیرید ولی این دفعه از اون طرف بوم افتادید.
هدف از ازدواج هم رسیدن به آرامش هست خوشبختی واقعی رو آدم با داشتن یک خانواده حس میکنه.
راستی در مورد عشق هم تجربه من میگه کسی که خیلی هم به نظر سخت گیر میاد با عاشق شدن دیگه به هیچی فکر نمیکنه اینکه پروسه اش چه جوری هست نمیدونم ولی فکر نمیکنم عاقلانه و قابل توصیه باشه.
یکی از فامیلهای همسر من یک پسر سخت گیر بود که هیچ کس باورش نمیشد زیباترین و متین ترین دختر رو هم بهش نشون بدن و اون قبول کنه یه بار خودش با یه دختری دوست شده بود اصلا اولش نمیخواست ازدواج کنه دو سه سالی دوست بودن که به تدریج عاشق شده بود و به همه اعلام کرد که میخواد باهاش ازدواج کنه من که روز عقدش اون دختر و خانوادش رو دیدم اصلا این انتخابش رو باور نمیکردم دخر اصلا قشنگ نبود (متوسط) خانواده سطح پایین (پدرش به نظر معتاد میومد) از یه شهر کوچک که کمی از یه دهات بزرگتر بود روز عقد همه متعجب بودن این که این همه سخت میگرفته حالا چه جور این انتخاب رو کرده؟!علتش این بود که به تدریج عاشق شده بود یواش یواش انقد علاقمند شده بود که دیگه وقتی که رفت خواستگاری و اون خانواده داغون رو دید اصلا براش مهم نبود اصلا بخش تفکر مغزش تعطیل شده بود.
کمی به طرفندهای زنانه بستگی داره ولی اگه طرف مقابل شما هم بخواد عاقلانه فکر کنه معمولا قضیه رو به اون فاز نمیکشه تا هم خودش و هم شما بتونید عاقلانه تصمیم بگیرید مشکل اینه که آدما وقتی زیاد درس میخونن و وقتی سنشون هم بالا میره دیگه زیادی محتاط میش و زیادی فکر میکنن.
در مورد حساس بودن باید بدونید که اغلب خانمها حساس هستن ولی وقتی امنیت عاطفی پیدا کنن و بدونن که مهمترین شخص زندگی همسرشون هستن و از محبت همسر مطمئن بشن خیلی حساسیتها رو کنار میذارن...
RE: خسته و بي انگيزه ام ....چي كار كنم؟
سید1387 گرامی
ظرفیت تاپیک شما تکمیل شده لذا قفل می گردد
سعی کنید از راهنمائیهای دوستان یک جمعبندی داشته باشید و نکته های کاربردی را به کار بگیرید :303:.
منتظرم تا ان شاء الله تاپیک بعدی شما در زمینه نتیجه عمل به راهکارها آن هم با پیامهای خوب و سرحالی شما باشه:310: .
اگر بیشتر از این نیاز به راهنمایی دارید ضمن توصیه به چکآپ جسمی ، و نهایتاً مشاوره حضوری با یک روانشناس بالینی . می توانی تاپیکی دیگر ایجاد کنی ، اما ان شاء الله با عنوانی دارای بار مثبت :72::72:
.