چرا به من خیانت کرد؟ میتونم با جداییش کنار بیام؟ چرا دست از دروغ برنمیداره؟

سلام روسا جان بنظر من بهتره به گفته هاي دوستان همدردي كاملا دقت كني همه دوستان سعيشون اينه كه تو راه حلي واسه مشكلت بيدا كني اما بنظر خودم همچين مردي سزاوار بخشش نيس چرا كه نه تنها از گفته هاش بشيمون نيست و دنبال راهي براي برگشت به زندگي مشترك در كنار شما نيس نسبت به شما بي توجه هم هست ايشان دوس دارن دوباره طمع زندگي مجردي و دوستي هاي دوران قبل ازدواج رو بكشند به طور واضح بگم منو ببخشين ولي ايشون لياقت زندگي و محبت شما رو ندارن اما باز تصميم با خودتونه كه يا به حرف دلت گوش كني و دوباره به زندگيت برگردي و يا نه از عقل و منطق كمك بگيري دوستان همدردي به نظر من همه موارد و دليل بر گشتن وادامه دادن با اين شخص و همچنين جدايي رو گفتن باز تصميم خودت مهمه اميدوارم از سر منطق تصميم علقلانه رو بگيري :72::72::72:

a.a ممهربونم

ممنونم از نظراتت برام دعا کن کار درست رو انجام بدم که پشیمونی توش نباشه

http://www.hamdardi.net/images/www.h....com_2.net.jpg

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط baran 2012

رزا میدونه همسرش چه کار کرده.یا میتونه کاملا منفعل باشه و منتظر بمونه همسرش ازش دلجویی کنه.انگار این چیزیه که رزا میخواد.:303:

یا رزا منفعل نباشه و با همسرش صحبت کنه(خودش یا بزرگترا)

---

باران جان
من تقریبا مطمئنم که اگه یه همچین اقدامی بکنم حتی اگه به فرض یک درصد همه چیز درست درست بشه تا آخر عمر سرکوفتشو میشنوم . علاوه بر اینکه با توجه به تمام تلاش هایی که تا حالا برای حفظ زندگیم کردم میخوام برای یک بار هم که شده من کاری نکنم فکر میکنم نوبت اونه که اگه بخواد یه کاری برای زندگیش بکنه که گویا نمیخواد.

از طرفی به قول شما منفعل بودن هم آزارم میده احساس می کنم خودمو سپردم به جریان آب و از این میترسم که اگه کاری نکنم یه عمر پشیمونی میکشم که کاش فلان کار رو برای زندگیم می کردم

سر درگمم نمیدونم اقدامی بکنم یا نه؟ نظر شما چیه؟

یه اتفاق جدید افتاده

دیروز رفتم خونه که یه کم وسیله بیارم و یه سر هم زده باشم

دیدم یه قفل زدن روی در که من نتونم برم خونه ای که پره از لوازمی که من گرفتم اون به جز یه تلویزیون و یه کم لباس چیزی توش نداره

نمیدونم اینا امتحانه یا تقدیر فقط میدونم دیگه خیلی داره سخت میشه

روزا جان منم با مهربان موافقم...................................... ...........

عزیزم روناک سارینا مرسی رو تاپیکم وقت گذاشتین باز منتظر نظراتون هستم

روزا جان من فقط صفحه اول تاپیکت رو خوندم ، دلم نمیخواد اینطوری بگم اما به نظر من این زندگی و این آدم دیگه جای برگشت ندارن، اصلا به خاطر خودت و اینکه زندگی بهتری داشته باشی برنگردی بهتره
آیا خودت حاضری با چنین آدمی زندگی کنی؟ ببین تو الان تحت فشارهای روحی و تنهایی هستی
همین باعث میشه اوضاع به نظرت خیلی وحشتناکتر ازونی که هست بیاد، ممکنه از روی همین حست برگردی و بعد ازش متنفر بشی و به یاد این روزها نتونی ببخشیش. شاید دوباره کاراشو تکرار کننه و هزاران شاید دیگه .........
به نظرم اون دیگه تکلیف خودشو روشن کرده ، زمان هم به اندازه کافی گذشته
شما هم ارزشت خیلی بیشتر ازینهاست که با همچین کسی بخوای زندگی کنی

کبود عزیز
همه ی این ترس ها رو اضافه کن به مشکلاتی که یک زن جوون مطلقه باهاش روبرو میشه اجتماع محل کار

سلام دوست عزیزم.واقعا ازته فلبم ناراحت شدم،حس وحالتو درک میکنم چون من خودم هم به این مشکل دچار شدم ولی تا الان هیچکاری نتونستم بکنم،بخاطر علاقه شدیدی که بهش داشتم حتی روم نشد توچشماش زل بزنم وازش بپرسم تو با کی در ارتباطی؟یعنی باورش برام خیلی سخت ودردناکه،از درون خرد شدم داغون شدم مردم،ولی افسوس وصد افسوس که اون هیچ وقت حس منو درک نکرد حتی نفهمید چه شبها که تنهایی ودر سکوت اشک ریختم وبه حال زارم گریه کردم؟از خدا خاستم اینقدر بهم صبر بده تا یه روزی انتقامم رو ازش بگیرم میمونم وبه این زندگی رقت بار ادامه میدم به امید روزی که این کارشو تلافی کنم تا اونم مثل من مات ومبهوت بمونه وفقط وفقط اشک بریزه التماسم کنه که ببخشمش ولی بخششی در کار نیست روزی هست که باید در پیشگاه خداوند حاضر بشه وپاسخ اینکاراشو بده؟؟من به خدای خودم ایمان دارم چون اگه اون نبود تاحالا صد دفعه از تنهایی دق کرده بودم خدایا امیدم به تویه

مریم جون

هربار که خبر یه خیانت میشنوم انگار یه تکه از قلبم جدا میشه مخصوصا وقتیکه هنوز علاقه ای هست . متاسفم که این اتفاق برای تو با این همه احساس پاک افتاده.

ولی ما خیانت نمی کنیم یا بخاطر اعتقادبه همون خدا یا علاقه به این آدم هایی که لیاقت ندارن ، نمیدونم، فقط میدونم منم آرزو داشتم یه روزی همین کار رو باهاش بکنم تا بفهمه نادیده گرفته شدن چه حسی داره . اما نتونستم. توی این چند ماه توی دادگاه و ... دو بار برام اتفاق افتاد و راه کاملا برام باز بود اما نکردم نمیدونم از آخرت ترسیدم یا به خاطر تعهدی که هنوز دارم بود فقط میدونم انگار کسی که قراره ظلم کنه تا آخر عمر ظلم میکنه و کسی که قراره مظلوم باشه مظلوم میمونه.

امیدورام همسرت قدرت رو بفهمه. بیا به همون خدایی که تنها مخاطب گریه هامونه توکل کنیم

و من ...
زنی شبیه تو ... با این تفاوت که 1 دختر 9 ماهه دارم ...
همش با خودم میگم حتی دادگاه هم نرم و منتظر پشیمونیش بمونم ...خیلی سخته ...
شنبه اولین جلسه مشاوره دارم .