RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
نه جناب، اشتباه کردید، اینجا برای صرف تخلیه روحی نمیام، راه های دیگه ایی هم هست، کلا به دنیای مجازی برای آروم کردن خودم اعتقادی ندارم، آدم برای تخلیه روحی به آدمی پناه میبره که ببینتش و بشناستش و ازش انرژی بگیره.
اینجا اومدم برای پیدا کردن راه حل مشکل،
راه های قانونی به همین راحتی هم که میفرمایید نیست. بچه الان از حضانت گذشته و اگر نخواد منو ببینه هیچ کس هیچ کاری نمی تونه بکنه مگر اینکه مامور بره تو خونه و با زور بیارتش بیرون.( حکمش هم الان دستمه)
من هرگز این کار رو نمی کنم.هرگز.بله سر این حرفم هستم، اون بچه نباید تا این حد ضربه بخوره.
این مشکل و نقص در قوانین ماست که مرد مجبور به پرداخت مهریه است حتی اگر زن تمکین نکنه.
هیچ قانونی نیست که زن رو مجبور به تمکین کنه اما مرد در صورت عدم پرداخت مهریه محکوم به زندانه،
نمی دونم تا چه حد به قوانین آشنا هستید، اما قوانین ما یکطرفه است.
تنها سلاح مرد طلاقه، من میتونم تا ابد زنم رو طلاق ندم و اون هم حق ازدواج نخواهد داشت، در حالیکه من با این شرایط میتونم ازدواج مجدد کنم.
این تنها راهکار قانونیه منه.بقیه راه ها غیر قانونی و غیر انسانیه.
اینکه می فرمایید با پدر مادرش صحبت کن، صحبت کردم، ، با پدرش با مادرش با خالش با خواهرش،
شما ظاهرا متوجه درخواست من نیستید، من به دنبال راهی نیستم که این خانم برگرده، من به دنبال این هستم که آیا اصلا به صلاح هست هر کاری کنم برگرده؟نمیدونم این مشکل رو باید چطوری مطرح کنم،
خانم های محترم آقایون عزیز، توجه بفرمایید، من به دنبال این نیستم این خانم حتما برگرده، من به دنبال این هستم با توجه به شرایط آیا ایشون رو طلاق بدم یا ازدواج مجدد کنم؟یا صبر کنم تا شاید برگرده؟من راهایی رو که بخوام محترمانه و آبرومندانه برش گردونم رفتم، این موضوع تموم شده است.اگر واسه این سوال جوابی نیست والسلام
خانمها لابد میتونن همدیگرو خوب درک کنن، زنی که زندگیشو ول کرده و رفته اونم بعد از اینکه ارتباطش فاش شده، و همه حق و حقوقش رو هم گذاشته اجرا اصلا باید منتظرش موند یا اینکه منم برم دنبال زندگی خودم؟
لطفا دوستان هم نفرمایند که برای برگشتش چه کنم، من هیچ قدمی برای برگشتش انجام نمیدم، مگر اینکه خودش بخواد برگرده.
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
نقل قول:
لطفا دوستان هم نفرمایند که برای برگشتش چه کنم، من هیچ قدمی برای برگشتش انجام نمیدم، مگر اینکه خودش بخواد برگرده.
خوب شد واضح گفتین. من فکر میکردم به دنبال راه حل برای انسجام دوباره زندگیتون هستید. کاری که به نظرم خیلی شدنی بود اگر ...
کاش حرفها رو دقیق تر میخوندید و روش فکر میکردید. کاش می فهمیدید که تعیین نکردن روز و مکان برای دیدار احترام به همسرتون نیست بلکه یک بی توجهی ضمنی هست، یک انفعال دیگه. کاش با تلاش برای درک خانمتون و فهمیدن علت رفتارهاش از موضع "سرش به سنگ بخوره" می آمدید پایین. کاش فقط یک بار یک راه متفاوتی رو امتحان میکردید تا جواب متفاوتی بگیرید.
از طرف من برای سوال شما جوابی نیست.
والسلام.
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
شما بابت مهریه می تونید اون موضوع ارتباط رو پیگیری کنید که حقتون رو بتونید بگیرید
با این وضعیت ( 2 سال گذشتن و عدم تنبیه ) راه بازگشتی نیست و شما دارید انرژی تلف می کنید
به فکر فرزندتون باشید که حداقل ایشون رو از دست ندید ،
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
نقل قول:
نوشته اصلی توسط pardis
اقا ارش رفتار شما خیلی شبیه رفتار. همسر منه،البته تو کش دادن موضوع،قابل قیاس نیست اما تاپیکمک که خوندید رفتار ایشون داره منو به مرز وابستگی به شخص دیگه میرسونه،نه جدا میشه نه اصلاح
من میگم شما یه جا باید تمومش کنید. رفتار ایشون مردونه رفتارشما احساسی وکمی زنونه،ببخشید. اینو میگم اما مکمل همید و داریداشتباه میکنید
باور کنید تحکم لازمه،مردونگی کنار احترام لازمه،میخوادبره جدابشه نمیخواد زندگی کنه،مگه ادما چقدر زنده ایم،چرا جسارت صحبت صریح ندارید،قرار نیست همدیگه رو بکشید که،هر دو بالغید،شما خیلی جدیت نداشتید،اصلا همین جدیت برای زن گاهی جلب اعتماده
بخدا دلم واسه بچه ای که گیرکرده تو این بازی میسوزه اونم تو برزخه بدتر از شما
خانم پردیس هر کس در زندگیش روشی رو در پیش میگیره علاه بر اینکه اهل جنگ و دعوا نیستم، یه سری اصولی هم برای خودم دارم، خیلی ها هستند که راه های مختلفی رو پیشنهاد می کنند یک سری به من میگن برو داد و بیداد کن و حقتو بگیر، یکی میگه برو زن بگیر و بسوزونش، یکی میگه دست بچه رو بگیر و برو جایی که مادرش دستش نرسه و نتونه ادعا کنه، یکی میگه برو تعقیبش کن و براش پاپوش درست کن، یکی میگه طلاقش بده، یکی میگه طلاقش نده، یکی میگه برو خارج، یکی میگه نرو خارج، خلاصه هر کسی از ظن خود شد یار من، اما دل من و منطق من میگه، مرد! تو 12 سال با اون زندگی کردی، نون و نمک خوردی، با هم خوابیدید، تو غم و شادی با هم بودید، نمیشه که ولش کنی به امون خدا، بعد به خودم میگم، اما اون بود که نمکدونو شکست، اون کم اورد، من که بخشیدمش، من که اشتباهش رو نادیده گرفتم، اون کم اورد، اون خواست یه جوری نشون بده که نه فقط در موضع اتهام نیست بلکه اونه که باید منو متهم کنه، اونه که باید بگه از این زندگی زخم خورده و درد کشیده، اون خواست کل قصه رو عوض کنه، نخواست من جای مظلوم بشینم و خودش جای یک زن خیانت کار، من همه اینها رو متوجه شدم، فهمیدم دردش اینه که یک عمر باید سرکوفت های منو بشنوه، باید تحقیر بشه، باید با بی اعتمادی های من بسوزه و با شک های من اشک بریزه.
راهی رفت تا نشون بدم من هنوز دوستش دارم و برای برگشتش هر کاری کنم، اون خواست به من و خودش ثابت بشه که هنوز عاشقشم.
اما من دیگه عاشقش نبودم، دیگه دوستش نداشتم، همه ی باور های منو بهم ریخته بود، من دیگه انگیزه ایی برای بودن با اون نداشتم.
با اینحال فقط به خاطر بچه ازش خواستم برگرده نه یکبار، چند بار، نه فقط خودم خواستم خیلی های دیگه خواستن، اما گفت مهریه ام رو میخوام، مهریه اش رو دارم میدم میگه بین ما اعتمادی نیست، ببینید من نباید اعتماد اونو جلب کنم، اون میخواد قصه عوض شه اون میخواد من جای آدم خیانتکاری باشم که یک عمر به زنش ظلم کرده و اون جای آدمی باشه که قربانی شده و ظلم دیده.
قاضی بهم گفت اون داره باهات لج می کنه یه دست گل بگیر با یه شیرینی و برو از دلش در بیار اون از تو همینو میخواد محبت میخواد، گفتم آقای قاضی، من به اندازه کافی بهش محبت کردم، جوابم شد این، اون به من خیانت کرده، من نمیتونم بهش پاداش بدم، همین که کاری به کارش نداشتم و بهش می گم برگرده به نظرم کافیه،
آیا درست بود بکشمش؟آیا درست بود با لگد از خونه بندازمش بیرون؟
نه خانم من مردونگی رو در این چیزا نمیبینم، همانطور که الان هم در عجز و لابه برای برگشتش نمیبینم.
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
تصمیم با شماست اقا ارش ومنم قصد ناراحت کردنتون رو نداشتم،شما بعد اون اتفاق رفتارتون محکم نبوده پس انتظار نداشته باشید همسرتون هم خیلی اظهار پشیمانی کنند ومن هم نمیدونم ایشون چی تو دلشونه و یا الان شرایطشون چجوریه
اما کجای این قوانین یکطرفه است من یکسال و نیمه دارم انتظار میکشم ازهمه حق و حقوقم هم گذشتم اما اینقدر بازیم داد تا مهریه رو گذاشتم اجرا تا طلاق بده و حالا حالاهام باید بدوم چون ایشون دلشون میخواد طلاق ندن و بازیم بدن و عشق دنیارم بکنن و قسط بندی هم بکنن و تهش که اعصابم خرد شد بگن ازهمه چی بگذر طلاق بگیر
چی میمونه از من،حالا شما حق اینو که ازدواج بکنی داری و اصلا بد نمیدونن برید سراغ کسی من باید اینقدر حواسم به رفتارم باشه که مبادا کسی بد فکر. کنه
اقا ارش برای خانم شما وضع بدتره اما متاسفانه فرزندتون شده سلاح ایشون
وشما هم خودتون هنوز. مرددید.این وضعیت خوبی نیست،به هرحال ببخشیداگه اظهار نظر اشتباهی کردم،دید وتجربه شخصیم بود،امیدوارم بهترین تصمیمو بگیرین
در ضمن من مردونگی رو اونجور که شما گفتین تعریف نکردم،تعریف من اینه قدرت مدیریت یه زندگی
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
شاید در مورد تعیین نکردن روز اشتباه کردم و باید خودم تکلیف رو روشن می کردم این حرف رو قبول دارم، به محض اینکه اس ام اسش رو خوندم و دیدم خیلی ملایمتر و آشتی جویانه تر از قبلی ها هستش خواستم سریع جواب بدم که فکر نکنه دارم کلاس می ذارم، قبول دارم که اینجا هم زیادی بهش باج دادم.
البته دارم سعی می کنم که این مشکل خودم رو حل کنم که سریع مهربونیم گل میکنه و دلم می سوزه :)
جناب داود گرامی، اون پرونده مفتوحه و فقط ترک تعقیب دادم، یعنی از دادگاه خواستم به دلیل حفظ زندگیم فعلا از پیگیری پرونده خودداری میکنم اما این امکان هست که هر زمان خواستم دوباره پیگیری کنم تا حقم ضایع نشه.
فعلا دادگاه حکم داده که کلیه خطوط موبایلش و خونه ایشون و همچنین رفت و آمدش بررسی بشه، نامه هم به نیروی انتظامی داده تا از همسایه ها در مورد ایشون تحقیق بشه، همچنین آی پی ایمیل ها هم بررسی بشه تا مشخص بشه که ایمیل های اون آقا از کجا هست.( البته همه این موارد در صورت درخواست مجدد من برای پیگیری پرونده اتفاق می افته)
غیر از ایمیل ها اگر دادگاه مجاب بشه که اس ام اس ها رو هم بخونه دیگه روابط نامشروع ایشون کاملا اثبات میشه.
اگر خانم نخواست برگرده قبل از طلاق قطعا اون پرونده رو باز پیگیری میکنم تا در صورت اثبات بتونم بچه رو به دلیل عدم صلاحیت مادرش پس بگیرم، البته من به هیچ وجه راضی به مجازات شلاق و زندان خانمم نخواهم بود، فقط عدم صلاحیتش برام کافیه.
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
آقا آرش من بعضی جاها حسرت بزرگیتو می خورم ! بعضی جاها اعصابم خورد می شه بابت رفتارت !
نظر من هست البته ! اون جدیتت رو خانمتون ندیده ! می دونی مشکل چیه ؟ مشکل اینه همسرتون فکر می کنه کار اشتباهی نکرده !
فکر می کنه حق با خودشه ، چون شما عکس العمل محکمی نشون ندادی ( نه اینکه بزنی یا بکشی ) ! ولی قاطعیت نشون ندادی و الان پیش خودش فکر می کنه تقصیر شماست ! که می بینید رفتارش هم همین رو نشون می ده که می گه حسن نیت نشون بده !
شما خیلی شل گرفتید اون موضوع رو ! با کارهای دیگتون مثل محروم کردن خودتون از دیدن بچه بدتر هم کردید این حس رو !
الان حس خانم شما اینه که شما باید برید پیشش و معذرت خواهی کنید !
ولی باز زندگی خودتون هست ! حتی قاضی هم نمی تونه برای زندگی شما ( روشش ) دستور صادر کنه ! به نظر من قاطعیت نشون بدید تا یه خورده به خودش بیاد !
راهش رو هم بهتون گفتم ! نه بی آبرو بازی ، نه درگیری !
اولش از همین بچه شروع کنید تا به خودش بیاد
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
خیلی های دیگه بخصوص یکی از وکلایی که گرفتم بابت این مسئله( گذشت ها و دلسوزی ها) از دست من شاکی بود.
همین وکیل که اتفاقا خانم هم بود می گفت خانم شما انقدر شما رو اذیت کرده، اونوقت شما میگید نمی خواین خانمتون بابت ایمیل ها مجازات بشه؟
گفتم اون داره دیوانگی میکنه و بچه بازی در میاره من که نباید همون مسیر رو برم.
من فعلا دارم سعی میکنم از نظر مالی تا اونجا که قانون به من اجازه میده اون خانم رو تحت فشار قرار بدم، پرونده ایمیل ها رو به دلیل ماهیتش و با توجه به این که میتونه برای دخترم هم در آینده موجب سرافکندگی بشه به مراحل آخر سپردم.
البته خانم من مثل شما فکر نمیکنه، به نظر اون من آدم مستبدی هستم که حرف باید حرف خودم باشه و اگر همه چیز طبق خواسته من نباشه عصبانی میشم.
شاید الان دارم سعی میکنم نشون بدم که اینطور نیست و من صبرم در بدترین شرایط زیاده،
__________________________________________________ ________________________
خانم پردیس، شرایط شما رو می فهمم، شما حق دارید ناراحت باشید، من نمیدونم شوهرتون خونه رو ترک کرده یا شما، اگر شوهرتون خونه رو ترک کرده باشه این شرایطی که در اون قرار دارید واقعا ظلمه، و همانطور که گفتم البته حق طلاق خواهید داشت به علاوه اینکه تمام حق و حقوقتون هم میتونید بگیرید.
تصور من اینه که قدرت مدیریت یک زندگی بر عهده ی زن هستش، اون باید به زندگی عاطفه بده، عشق بده و گرما بخش خونه باشه، نقش مرد رو انکار نمی کنم اما نقش زن در این مورد خیلی پر رنگتره،
__________________________________________________ __________________________
خانم نگین ایران، امیدوارم از من ناراحت نشده باشید، طبیعی هستش که دوست دارم زندگیم انسجام بگیره و دوباره خانوادم کنار من باشند، که اگر غیر از این بود همانطور که گفتم راه های زیادی وجود داشت که برم، امابه چه بهایی؟
ببینید، یکسال و نیم از این داستان گذشته، همانطور که گفتم من همه تلاشم رو کردم، حتی با دسته گل رفتم نمایشگاه نقاشی خانمم و اونجا باز ازش خواستم برگرده، وقتی میگه نه من دیگه پامو نمیذارم تو اون خونه، چه کار باید بکنم؟
وقتی پدرش و مادرش میگن ما هر چی باهاش صحبت میکنیم گوش نمیده و حسابی عصبانیه و لج کرده، من چکار می تونم بکنم؟
وقتی که هر بار دیگه هم خواستم قدم بردارم احضاریه جدیدی برای من ارسال میشد و همین باعث میشد که من دست نگه دارم.
__________________________________________________ __________________________
مسائلی که اینجا مطرح کردم شده شبیه همون فیل در اتاق تاریک که مولانا در مثنوی شرحش رو گفته، طبعا همه ی قضیه با همه ی ابعادش مشخص نیست علاوه بر این، من هر چی هم بگم از نگاه خودم میگم و واضح هستش که خانم من هم باید بیاد و جریان رو از نگاه خودش تعریف کنه، تا حتی من هم بتونم به یک قضاوت و درک درست از آنچه اتفاق افتاد و میافته برسم چه برسه به بقیه دوستان.
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
آقا آرش من ناراحت نشدم. فقط حس کردم کلا جوابهایی که من به نظرم میاد برای سوال های شما نیست. برداشت من از هدف شما در اینجا اشتباه بوده. ضمن اینکه شما هنوز تکلیفتون با خودتون روشن نیست. یک بار می گید که من باعث شدم که زنم که از هر نظر نمونه بود ترکم کنه، میگید 12 سال باهاش بودم و ... نمیتونم ولش کنم. احساس مسؤولیت میکنم که به نظر من همه اینا نشونه علاقه است. یک بار هم میگید دیگه علاقه ای بهش ندارم و به خاطر بچه میخوام برگرده و امیدوارم این خانم سرش به سنگ بخوره و ... .
گویی موضوع خیانت خیلی آزارتون میده و فکر میکنم هر قدم مثبتی هم بخواید بردارید این موضوع میاد جلوی چشمتون. شاید بهتره همون طور که زن امیدوار گفت اول از همه این مساله رو با یک مشاور برای خودتون حل کنید. اول به دل غمدیده خودتون برسید و یک کم آرومش کنید بعد به فکر برگردوندن سامان به زندگیتون باشید. ای کاش می تونستید در مورد خیلی احساسهای مربوط به این موضوع با همسرتون صحبت کنید. مثلا ازش بپرسید تو که از این حرفهای زیبا بلد بودی چرا تو این 12 سال به من نگفتی؟ ای کاش هر دوتاتون می تونستید بدور از عصبانیت از احساسهای بدتون با هم حرف بزنید. بدون متهم کردن همدیگه... بدون توجیه کارهاتون. فقط بشنوید حرف هم رو.
نقل قول:
شاید در مورد تعیین نکردن روز اشتباه کردم و باید خودم تکلیف رو روشن می کردم این حرف رو قبول دارم، به محض اینکه اس ام اسش رو خوندم و دیدم خیلی ملایمتر و آشتی جویانه تر از قبلی ها هستش خواستم سریع جواب بدم که فکر نکنه دارم کلاس می ذارم، قبول دارم که اینجا هم زیادی بهش باج دادم.
البته دارم سعی می کنم که این مشکل خودم رو حل کنم که سریع مهربونیم گل میکنه و دلم می سوزه
چون گفتید که حرفتون رو قبول دارم ... خواستم بگم من نگفتم که شما بهش باج دادین و سریع مهربونیتون گل کرد ...
اتفاقا فکر میکنم که اگر روز رو تعیین میکردین خانمتون خوشحال میشد و این رو به حساب این می گذاشت که شما هم یک قدم آمدید جلو. رو حرف آنی بیشتر فکر کنید که دید تجاری پیدا کردید به مسأله.
چرا گل رو بردین نمایشگاه؟ چطوری توی نمایشگاه ازش خواستین برگرده؟ اونجا که سرت خانمتون حتما خیلی شلوغ بوده؟ چرا یک قرار خصوصی نگذاشتید که فقط شما باشید و خانمتون؟
RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده
من برای ازدواج با خانمم مجبور شدم با خیلی ها و خیلی چیزا بجنگم، اون خودش خوب میدونه، خانواده من، بیشتر مادرم، کاملا با ازدواج ما مخالف بودن، خانمم دختری کاملا امروزی اما بسیار موقر و با شخصیت و متین به نظر می رسید، خانواده ی محترمی هم داره، خانواده ی من این موارد رو قبول داشتن اما میگفتن تو موقعیت های بهتری داری،
خانواده ی اونا از نگاه خانواده ی من از نظر اقتصادی در سطح پایینتری بودن، در حالیکه این موضوع برای من اهمیت نداشت، و بعد ها، بعد از ازدواج متوجه شدم که اتفاقا اصلا اینطور هم نبوده، بلکه خانواده ایی ساده زیست و بدون توجه به تشریفات و زرق و برق ها بودن در حالیکه میتونستن از موقعیت هایی که وجود داشت استفاده کنن که نکردن.
این مخالفت ها به خانواده خانمم هم کشیده شد و یه روزی خانمم که اون موقع هنوز در مرحله ی قبل از نامزدی بودیم گفت ، چرا وقتی خانوادت مخالفن، اصرار میکنی؟من نمیخوام فکر کنن که من دارم خودمو تحمیل می کنم، اون گفت بهتره ادامه ندیم، همین شد که حسابی با خانواده خودم در افتادم و به حالت قهر از خونه خارج شدم و رفتم خونه یکی از دوستانم، فرداش رفتم خونه پدر خانمم و اونجا کلی صحبت کردم و سعی کردم به نوعی مخالفت خانوادم رو توجیه کنم و گفتم دختر شما قراره با من ازدواج کنه نه خانوادم و مطمئن باشید که از هیچ تلاشی برای خوشبخت شدنش خودداری نمی کنم، بالاخره اوضاع آروم شد و خانواده من هم پذیرفتن.
ولی تازه مشکلات جدیتر شروع شد، سر هر موضوعی خانواده ها سعی می کردن حرف خودشون رو به کرسی بشونن ، طبعا خانواده من نمیتونست با پدر مادرش در بیافته، چون دختر بود و اینجا بود که من سعی می کردم مواضع دو طرف رو هر طور شده، به هم نزدیک کنم، از مهریه گرفته تا خرید لباس عروس و برنامه برای برگزاری عقد و عروسی و حتی تعداد مهمان های دو طرف همه رو من و خانمم برنامه ریزی میکردیم و به خانواده ها اطلاع می دادیم، و چون طبعا با هر تصمیم ما مخالفت می کردن مجبور بودم باز با دو طرف کلی صحبت کنم و خواهش و تمنا که بابا یه کم کوتاه بیاین.
صد البته خانم من از این وضعیت دل خوشی نداشت و من هم بیشتر، ولی به هیچ عنوان حاضر نبودم از انتخابی که کردم دست بردارم و سراغ دختری برم که مثلا خانواده ی متمولی داره و ماه عسل منو و دخترشون رو میفرستن اونورا.به علاوه دوست و آشنا می دونستن که من و اون خانم قراره باهم ازدواج کنیم، بنابراین به نظرم خیلی نامردی بود که تحت فشار مخالفت خانوادم کنار بکشم، من فکر میکردم باید باهاش ازدواج کنم.
خانم من میدونست که مادر من دختر های دیگه ایی برای من در نظر داره و این موضوع رو همیشه می گفت.
من هنوز هم از انتخاب خودم پشیمون نیستم، اگر باز برگردم به روز های 24 25 سالگی حتما باز همین خانم رو انتخاب میکنم اما مطمئنا در روند زندگیم تغییرات اساسی میدم.
این که دو دل هستم و تردید دارم همینه، این خانم البته عشق اول من نبوده، اما فکر میکنم بهترین همسری بوده که یک پسر در اون سن و سال می تونسته انتخاب کنه، همانطور که قبلا گفتم همه ی فامیل من به من بابت این انتخاب تبریک میگفتن، بعد از این جریان باز هم همه می گفتن دختر خیلی خوبی بود و تو فامیل تک بود، پدر و مادرم بعد از این جریان به من میگفتن، فکر میکنی تو بتونی بهتر از این دختر پیدا کنی؟
اما به قول شما این ایمیل ها و اس ام اس های لعنتی خیلی به من لطمه زد، همینه که این انگیزه رو ندارم دوباره برم و از پدر مادر همسرم دخترشون رو بخوام، اصلا این انگیزه رو ندارم.
همش فکر میکنم همه این چیزهایی که در زندگیم اتفاق افتاده آب در هاون کوبیدن بوده، اون موقع که من برای به دست اوردنش به آب و آتیش زدم، اون احتمالا تو فکر عشق اولش بوده و لابد میگفته کاش جای آرش، فلانی بود!!
من فکر میکنم من علاقه ام رو نشون دادم، اون باید عشق منو درک میکرد، الان اون خودش رفته، من دوباره اینقدر رمق ندارم که باز برای به دست اوردنش به آب و آتیش بزنم، اون باید این چیز هارو بفهمه، اگر هم نمیفهمه به نظر من زن زندگی دیگه نیست.
__________________________________________________ ________________
در یکی از پست ها اشاره کردم که خانمم کلاس نقاشی می رفت و اون نمایشگاه ما حصل کارهای اون ها در کلاس بود و در واقع یه جورایی جشن فارف التحصیلی، گل هم به همین خاطر بردم، بعد از بازدید از نمایشگاه باهم رفتیم داخل یک کافی شاپ و حرف زدیم، بعد از اون هم خانمم منو تا دم در بدرقه کرد و اونجا باز حرفامو زدم که گفت نترس یه سال دیگه همه چیز یادت میره.