RE: روابط همسرم قبل ازدواج
توی این شرایط احساسی نه تصمیم به بخشیدنش بگیرید و نه جدایی ، حداقل یه فرصت 6 ماه به ایشون بدید، اگرهم بیشتر شد که چه بهتر.
شما باید سیاستی به خرج بدید برای امتحان ایشون که توی این شرایط کمی سخت هست و اونم اینکه دوباره طی 1-2 هفته آینده کم کم با ایشون مثل قبل خوب بشید و محبت کنید و تظاهر به بخشیدن و فراموش کردن کنید حتی از روی اجبار، به صورتی که ایشون دیگه ترس از دست دادن شما رو نداشته باشه و دوباره به روال قبل برگردید و هیچ حرفی نزنید درباره این قضایا. ببینید وقتی ایشون خیالشون از وجود شما راحت بشه چطور خواهد بود؟
شما الان خیلی احساسی هستید، به هیچ وجه تصمیم به موندن با ایشون نگیرید.
RE: روابط همسرم قبل ازدواج
اگر خواستید به توصیه دوستان عمل کنید و فرصت چند ماهه بدهید
لطفا
خط قرمزها را با هم مشخص کنید و آی دی ای میل هاش را بهش برگردونید. بذارید دستش برای هرچیزی باز باشه و بعد امتحانش کنید.
نه اینکه دستهاش را ببندید و بگید کاری نکرد.
تا همیشه که نمی تونید نگران خانمتان باشید و چهار چشمی مواظبش باشید. شما ازدواج نکردید که یک نفر را تربیت کنید یا نگهبان کسی باشید. ازدواج باید براتون آرامش بیاره، نه شک و عذاب.
RE: روابط همسرم قبل ازدواج
سلام دوست عزیز و به امید خدا خوشبخت:310:
اول از هر چیز دوست دارم بگم هیچ وقت فکر نکن این مشکل فقط و فقط واسه شما پیش اومده و نادره نه اووووووووووووه انقدر از این بدتراشم هست که خدا میدونه...پس فکر نکن که چرا تووو؟این اتفاقیه که ممکنه واسه خیلیا پیش بیاد.
بعدشم یه چیزی که باید بدونی اینه که تو چقدر قوی هستی؟اینو میتونی از گدشته ت بفهمی! مثلا چقدر قدرت بخشیدن داری؟تا الان شده چیزی تو دلت مونده باشه از کسی که بخشیدیش؟میدونی عزیزم بخشش کاره یه آدمه قویه که روح خیلی خیلی بزرگی داره و دیگه اون موضوع روش اثر نمیزاره! چقدر خودتو میشناسی؟چند درصد از این روحو داری؟
ببین مثلا همین کسایی که مورد اسیدپاشی قرار گرفتن و طرفشونو از قصاص بخشیدن واقعا قدرتمندن تازه اونا کسایی رو بخشیدن که شانس بهترین زندگیو ازشون گرفتن ولی شما این شانسو داری یعنی خداروشکر وضعیتتون خیلی خیلی بهتره.باور کنین
اینکه خدا خوشش بیاد و راضی باشه و... درست ولی همین خدا بهمون میگه من بهتون عقل دادم و طبق آیه خودش فرموده ما به هر کسی رو به اندازه توانش می آزماییم" پس عاقل باش و خیلی فکر کن!!!
اگه قصد اصلاح کسی رو داشته باشی باید بنا رو بزاری رو اینکه "احتمال" خطای دوباره وجود داره آیا شما توانایی تکرار این موضوع و تلاش مضاعف رو داری؟
ببین میتونی طوری ببخشی که اگه یه خطایی کرد "هیچوقت" گذشته ش رو به روش نیاری؟میتونی زندگی رو واسه خودتو اون تلخ نکنی؟دوستی حرف قشنگی زد گفت:فکر کن تازه میخوای بری خواستگاریو تحقیق کردیو اینارو فهمیدی آیا میری؟؟؟آیا اون موقع بازم فکرت این هست که قبول کنی و اصلاحش کنی؟
((این حرفایی که زدم فقط و فقط افکار من بود و خیلی دوست داشتم کمکی کنم شاید سرنخی واسه حل مشکلتون بهتون بدم ولی اینو بدونین همیشه دعاتون میکنم که مشکلتون به یاری خدا حل بشه انشاالله)):323:
RE: روابط همسرم قبل ازدواج
شما اگه بخای واقعا این مسیله رو فراموش کنی به زمان خیلی زیادی احتیاج داری به این زودی نمیتونی فراموش کنی حداقل چند ماه و اگه قرار باشه تا آخر عمر این چیزارو هی تو ذهنت مرور کنی و بعدها خدایی نکرده مرتب به رخش بکشی پس این زندگی چه فایده داره. بهتر یه مدت ازش دور باشی تصمیم زندگی برای یه عمر ارزش اینو داره که یه مدت ازش دور باشی اون باید برا نظرت احترام قایل شه، تا هم اعصابت آروم شه هم بفهمی واقعا این خانم رو دوس داری و تحمل دوریشو داری یا نه؟ فقط تو دوریش که میتونی واقعا تصمیم درستی بگیری. میتونی منطقی فکر کنی. وقتی اون کنارت احساسات برت غلبه میکنه.از یه طرف دوسش داری از یه طرف دیگه حاضر نیسی ببخشیش. باید بتونی ببخشیش. وگرنه ادامه ی این زندگی هیچ فایده ای نداره. تازه ببخشش برای مردی مث شما که گذشته ی پاکی داشته خیلی سخت. من خودم قبل از ازدواج رابطه ها داشتم الانم خیلی با شوهرم مشکل دارم اما همشونو با ازدواج کنار گذاشتم. اون فقط از سر نیازش این کارارو میکرده. چون شوهرمو دوس دارم و اون علیرغم همه مشکلاتی که با هم داریم خیلی بهم محبت میکنه(موقع خوشی). و هیچ وقت موقع دعوا و حتی توهیناش به گذشته هام پناه نبردم.
RE: روابط همسرم قبل ازدواج
ممنون از همه دوتان که لطف می کنند و وقت میزارند
واقعا ممنونم که حرفای من رو می خونید. زیاد می نویسم می دونم خوندنش سخته و این لطف دوستانه که وقت می زارند می خونند و جواب می دند.
چند روزی بود هر چی پیام و زنگ میزد من جواب نمی دادم ولی دیروز بعد از مدتی صحبت نکردن دوباره با خانومم دوباره بینمون بگو مگو شد. حرفایی زد که واسم سنگین بود.
من 3-4 سال پیش یه خانومی از همکلاسیام رو دوست داشتم و با نظارت خوانواده ها با هم در ارتباط بودیم ولی به دلایلی خوانواده ها با هم نساختند و اوضاعمون خیلی بد شد و نتونستیم ادامه بدیم و دیگه تموم شد. رابطم با ایشون در حد قدم زدن و صحبت کردن بود. حتی یک بار دستش رو گرفتم چند دقیقه بعد پشیمون شدم و دیگه هم تکرار نکردم و از ایشون هم خواستم این کار رو نکنه. چون نمی خواستم این کار احساسی برای اون خانوم یا من بوجود بیاره . و این تنها رابطه من تو زندگیم بود و خدا روشکر مشکلی هم برام نداشته.
من تو اولین روزهای آشناییمون با همسرم این رو بهش گفته بودم چون حقش می دونستم که بدونه و البته می خواستم اون هم احساس کنه می تونه اگر چیزی تو زندگیش بوده به من بگه. دیروز توی حرفاش به من گفت : " اصلا تو هم که قبلا با یکی دیگه در ارتباط بودی ، این هم با کارای من فرقی نمی کنه! " حرفش بدجوری دلمو سوزوند. من اینهمه بهش فرصت دادم و دارم تلاش می کنم که اوضاع خوب بشه اونوقت این اینجوری جواب من رو میده.
گذاشتم به حساب اینکه حالش خوش نیست و نمی دونه چی می گه ولی زخمش به دلم نشست.
امروز زنگ زد که پشیمونم اون حرفو زدم و عذر خواهی کرد. بعدش هم گفت می خواد تا آخر هفته تنها باشیم و فکر کنیم ببینیم هر کدوم چجوری می خوایم باهم کنار بیایم. این کار رو من از اولین روزهایی که این مشکل پیش اومده بود چندین بار ازش خواسته بودم ولی ایشون موافقت نمی کرد و می گفت نمی خوام تنهات بزارم.
به هر حال من قبول کردم چون خودم هم همینو می خوام و نیاز دارم که فکر کنم و تنها باشم. امیدوارم این یه نشونه امیدواری کننده ای باشه و بتونه کمکی به اوضاعمون بکنه.
پیدا عزیز ممنون از راهنمایی هاتون از دعاهاتون :72:. بله خودم هم اینطور فکر می کنم که بهتره همه شرایط رو عادی کنم تا ایشون بتونه خوب خودش رو نشون بده و واقعیت رو نشون بده.
متاسفانه آرامش و اعتمادی که من ازین زندگی انتظار داشتم شاید هیچوقت برنگرده ولی می خوام تلاش کنم و کاری کنم که بعدا حسرت این رو نخورم که ای کاش اینکار رو می کردم و یا اینکه می تونستم این کار رو کنم و نکردم.:72:
سرکار خانوم آوین ممنون از همدلیتون:72: متاسف شدم از اتفاقی که براتون افتاده و امیدوارم شما هم بتونید به اون زندگی که لیاقتش رو دارید و آرامش رو براتون به ارمغان بیاره برسید و ازش لذت ببرید.
من هم دوست دارم یه فرصت دیگه بدم تا حداقل از خودم راضی باشم که هر کاری می تونستم کردم ، ولی هنوز مرددم و نمیتونم تصمیم درست بگیرم. نمی دونم تو این فرصت چی باید ببینم و چه اتفاقی می خواد بیوفته. به قول شما آیا ریسک ای کار رو می تونم قبول کنم؟! هنوز نیاز دارم فکر کنم تا بتونم تصمیم درست بگیرم. من الان به هیچی فکر نمی کنم جز اینکه بتونم بهترین تصمیم رو تو این شرایط بگیرم.
پشسنهاد خوبی هم دارید. من حتما این کار رو می کنم. شاید بتونه مشکلی از مشکلای دیگران برطرف کنه. بازم ممنونم ازتون :72:
mr6262 عزیز ممنون از راهنماییتون. :72: اتفاقا خود این خانوم تو جواب من که ازش می پرشم " چرا تو این مدت نمی تونی درست رفتار کنی و کاری نمی کنی و من چیزی ازت نمی بینم؟! " میگه " من تا وقتی توی این استرس هستم که از تو جدا شم نمی تونم درست تثمیم بگیرم و خودم رو نشون بدم. تو این اطمینان رو به من بده تا ببینی من چیکار می کنم و چجوری زندگیتو گلستان می کنم! "
شما که الان این رو گفتید برام جالب بود. شاید واقعا اینطوری باشه!
ولی من باید فعلا فکر کنم تا بتونم در مورد این فرصت تصمیم بگیرم. در مورد زمانش حتی دارم روی یک سال هم فکر می کنم ولی هرجایی که مشکلی ببینم دیگه واقعا تمومش می کنم.
در مورد احساسی بودنم که شکی نیست. خودم هم میدونم باید سعی کنم که درست و منطقی تصمیم بگیرم. البته اگر بخوام فقط عقلانی تصمیم بگیرم اصلا راهی برای ادامه نمی بینم (فکر و خیالای خودم ، خوانواده ها و مشکلاتشون ، کارهای این خانوم که نمی دونه چیکار می کنه و چیکار می خواد بکنه و ... ) همه دلایل منفیه ولی اگر تصمیم به ادامه بگیرم اولین دلیلش اینه که می خوام برای خدا این کار رو بکنم و پیش اون روسفید باشم و دومین دلیلش اینکه فرصت خوب زندگی کردن رو از یه آدم نگرفته باشم.
به هر حال امیدوارم بتونم تصمیم درستی بگیرم. و باز هم ممنونم ازتون:72:
EliGokiNo عزیز ممنون از راهنماییتون و دعاهاتون :72: اتفاقا یکی از مشاورها بهم گفت " خدا اول ظرفیت یه کار رو تو آدم می بینه و بعد اون کار رو به عهده آدم می ذاره"
من از اول زندگیم به مرام و معرفت و بخشش خیلی اعتفاد داشتم و همه رو به این کارا دعوت میکردم و خیلی دوست داشتم توانایی بخشش رو داشته باشم. همیشه تو دعاهام از خدا می خواستم بهم قدرت بخشیدن بده و اونقدر بهم ظرفیت بده که هیچ دردی نتونه منو از پا دربیاره.
نمی دونم شاید الان خدا می خواد امتحانم کنه ببینه چیکاره ام. ولی این امتحان خیلی بیشتر از ظرفیت منه ، امیدوارم بتونم ازین امتحان سربلند بیرون بیام و تصمیم درستی بگیرم.
به قول شما باید خیلی فکر کنم تا یتونم تصمیم خوبی بگیرم.
من در مورد کارایی که می کنم خیلی فکر می کنم اونفدر که گاهی اطرافیانم خسته می شن ازم ولی وقتی تصمیم بگیرم و حرفی بزنم دیگه پای کارام هستم حالا نتیجه خوب یا بد. توکل به خدا می کنم. امیدوارم که نتیجه خوب بشه.
baharr عزیز ممنون از وقتی که گذاشتید :72: به هر حال هر کسی یه جور زندگی می کنه و یه عقای و رفتاری داره . شما می فرمایید خودتون روابطی داشتید و همسرتون هم همینطور و تونستید با این موضوع کنار بیاید و الان با هم کنار اومدید و زندگی خوبی دارید.
ولی خوب برای من سخته همونطور که خودتون گفتید. من از پایه با اینجور روابط نمی تونم کنار بیام حالا بدلیل سادگی، نیاز ، گول خوردن ، تجربه یا هرچی و هر دلیلی که افراد برا خودشون میارن. و بخاطر همین هم تا بحال ازین کارا دور بودم و الان برام تحمل این حرفها حتی سهته چه برسه به تحمل این اوضاعی که توش هستم ... نمی دونم چی بگم!
آره واقعا وقتی با هم هستیم من نمی تونم درست تصمیم بگیرم. از طرفی نمی تونم بهش بی محلی کنم از طرفی وقتی می بینمش یاد اون کارهاش میوفتم و ازش متنفر می شم. حس گنگیه. خودم هم نمی فهمم چه اتفاقی میوفته!
واسه همین می خوام بیشتر فکر کنم تا تصمیم درستی بگیرم.:72:
باز هم ممنون از همه دوستان که وقت میزارند.
می دونم بدلیل راهنماییها و دعاهای شماست که الان یکم آرومتر هستم و می تونم بهتر فکر کنم.
می دونم دعاهاتون رو ازم دریغ نمی کنید و بخاطر همینه که الان یکم آرومترم.
:72:
RE: روابط همسرم قبل ازدواج
سلام
راستش من خوب بلد نیستم مشاوره بدم دارم مبنویسم که بگم خیلی خوب درکتون میکنم
من هم تجربه ای مشابه شما دارم البته از نظر خودم سخت تر چون من یه زنم و بعد از عروسی متوجه خیانت های ادامه دار همسرم شدم (اگه ارسالهامو بخونید متوجه میشین)
اینارو میگم که یه خودتون نگید یدیخت؛ وضعیت هایی به مراتب پیچیده تر از شما هست
اما من دلمو اینطوری دلمو خوش می کنم
هر که در این بزم مقرب تر است ********* جام بلا بیشترش می دهند
براتون آرامش و خواب خوب آرزو میکنم ( چیزایی که حودم هم بهش احتیاج دارم)
RE: روابط همسرم قبل ازدواج
دوستان می خوام آدرس این سایت رو ( نه مطلبی که خودم نوشتم رو) به خانومم بدم تا بیاد اون هم مطالب رو بخونه
چون مطالب مفیدی توی این سایت دیدم
نظرتون چیه؟
RE: روابط همسرم قبل ازدواج
سلام دوست عزیز
این خیلی خوبه که شما تا ای حد با همسرتون روراست هستین، اینکه بیان و پستها رو بخونن هم جنبه منفی داره و هم مثبت، جنبه مثبتش هم اینه که خوب متوجه میشه این گونه روابط خارج از چارچوب به چه میزان در اجتماع رد شدست و همه با یه دیدی دارن ایشونو تکذیب میکنن، خوب این میتونه هشداری براشون باشه و شاید کمی بیشتر به رفتارهاشون اگر خدای نکرده هنوز ادامه میدهند فکر کنند، و هر زمان خواستند تفریحی بدین گونه خارجه چارچوب داشته باشن، یاد همدردی بیافتن...................
اما جنبه منفی: ممکنه خیلی افراد اینجا خیلی تند صحبت کرده باشن و ایشون خیلی تو ذوقشون بخوره و بخوان با لجبازی برای توجیه خودشون دست به کارهای رادیکالی یا هر رفتار غیر منتظره دیگه ای بزنن....
از طرفی ایشون نیاز داره تا اعتماد به نفس پیدا کنه ممکنه با خوندن پستها اعتماد به نفسش را از دست بده، شما رو از دست داده حس کنه و حس تنهاییش بیشتر شه.....
از طرفی شما اینجا یه مکان خلوت پیدا کردی تا فارغ از همه آشوبهای دور و برت یه درد دلی کرده باشی، اگه به ایشون بدی شاید دیگه اینجا نتونی درد دل کنی
ممکنه ایشون هم عضو شن و ایشون هم نظرلتشون را بدن و اینجا میشه یه دادگاه خانواده البته مشکلتون منطقی تر بررسی میشه اما امکان به انحراف رفتن و ایجاد فاصله شما دو نفر ممکنه بیشتر شه، چون اینجا هر کسی به سلیقه خودش و نوع نگاهش به زندگی حرف میزنه ونه الزاما کارشناسانه
البته همه نکاتی که گفتم فرضیه است و هیچ دلیلی برای اثباتش ندارم، ممکنه درست باشه یا غلط فقط مواردی که به ذهنم اومد نوشتم تا با بررسی بیشتر عمل کنین.
موفق باشین
RE: روابط همسرم قبل ازدواج
نقل قول:
نوشته اصلی توسط badbakht
دوستان می خوام آدرس این سایت رو ( نه مطلبی که خودم نوشتم رو) به خانومم بدم تا بیاد اون هم مطالب رو بخونه
چون مطالب مفیدی توی این سایت دیدم
نظرتون چیه؟
دوست عزیز
با توجه به تجارب قبلی این سایت ، این کار توصیه نمیشه.شما میتونین مطالب مفید رو براش در قالب یک
فایل ایمیل کنین تا بخونن اما بهتره اسمی از سایت و اینجا نبرین. اون اگر پیگیر تغییرات در خودش باشه
اینجا رو پیدا می کنه.
موفق باشین.
RE: روابط همسرم قبل ازدواج
ممنونم خانوم الهه
من چیزی ندارم که پنهون کنم. مخصوصا از همسرم که نزدیکترین کسم توی زندگی می تونه باشه. مطمئنا اگر روزی رابطم باش بهتر بشه خودم اینجا رو بهش نشون می دم تا هم بهتر بدونه و بفهمه اوضاع من رو و هم نظر دیگران رو بدونه. ولی الان می خوام بیاد و با این سایت آشنا شه و از راهنماییهای مفید دوستان استفاده کنه.
اون نمی دونه نویسنده این مطلب منم ولی خوب وقتی ببینه اینقدر این مطلب به موضوع ما شبیه خوب متوجه می شه. من واسه این یکم مرددم که اینکارو کنم یا نه!
در مورد نوشتن بعدا هم من حتما اینجا خواهم اومد ولی با یه یوزر دیگه.
به امید خدا این مدت که بگذره و هم من یکم حال و اوضاعم بهتر شه هم خانومم و بتونیم تصمیم درستی بگیریم می خوام هر چیزی که این روزهای بد رو برام تداعی کنه رو از خودم جدا کنم. حتی خاطرات قشنگی که در خلال این خاطرات بد بودند در این سالها رو ، می خوام فراموش کنم. امیدوارم که بتونم.
در مورد نظرات مختلف افراد هم باتون موافقم، اینجا همه که کارشناس نیستند هر کسی نظر خودش رو می ده و خود خواننده می تونه انتخاب کنه چیو بپذیره چیو بریزه دور.
به قولی:
هر کسی از ذن خود شد یار من ... از درون من نجست اسرار من
ممنونم خانوم بهار
به هر حال شما تجربه بیشتری دارید تو این سایت
باشه پس این کار رو نمی کنم، امیدوارم خودش بتونه پیدا کنه. من هم براش ایمیل می کنم مطالب رو.