هيچ كارشناسي هيچ توصيه اي به من نكرد ، پس نتيجه اينكه اينجا فقط براي من، براي همدردي خوبهن نه براي مشاوره . خيلي ممنون از دوستاي ديگه براي همدردي كردن. خداحافظ
نمایش نسخه قابل چاپ
هيچ كارشناسي هيچ توصيه اي به من نكرد ، پس نتيجه اينكه اينجا فقط براي من، براي همدردي خوبهن نه براي مشاوره . خيلي ممنون از دوستاي ديگه براي همدردي كردن. خداحافظ
سلام دریا جان
خواهشا قهر نکن
این همه دوستان راهنمایی کردن با قهر کار به جایی نمی رسه
بیا از خودت بگو ببینیم چی شد
من که نگرانت هستم:43:
سلام گل ياس عزيز
قهر نكردم عزيزم، فقط نتيجه هم نديدم.
چيزي تغييري نكرده، 15 روز از قهرم مي گذره و فعلا شوهرم هيچ اقدامي نكرده.
سلام دریا جان
از لحاظ روحی خوبی؟
به خودت برس تا محکم بمونی
خانوادش هم اقدامی نکردن؟واسطه ای هم نفرستادن؟
سلام مريم جان.
عزيزم سعي مي كنم كه زياد به نبودنش توجه نكنم، ولي واقعيتش نمي تونم. خيلي دلم براي خونم تنگ شده. همش سعي مي كنم بديهاش بياد جلوي چشمم ولي بازم نمي تونم فراموشش كنم. هر روز كارم اين شده كه بشينم دعا كنم تا زودتر سر عقل بياد.
از اينكه 2 هفته تمام هستش ازش خبري ندارم حالم بد هستش. ميدونيد كه خيلي سخته آدم بلاتكليف بمونه.
نه خودش اقدامي كرده نه خونوادش. ديروز با پدرم صحبت مي كردم كه امروز برم براي مهريه اقدام كنم ، ولي بابام اجازه نداد ميگه احساسي عمل نكن.
خونوادم همش سعي دارن كه بهش فكر نكنم، ولي نمي تونم. خيلي روزگارم سخت ميگذره.همش قران ميخونم و از خدا مي خوام هرچي صلاحم باشه رو يش روم بزاره ولي دلم داره كم كم هوايي ميشه.دعام كنين خيلي بهشون نياز دارم.
سلم. باز من با يه عالم درددل اينجام.
نمي دونم چرا اينطوري شدم! قاطي كردم. هنوز شوهرم پيداش نيست. خودمم بلاتكليف موندم.
همه اطرافيان دارن سعي مي كنن كه نزارن ناراحت باشم، ولي همشون دارن برعكس عمل مي كنن.
همه بهم مي گن الان آزاد شدي، الان راحتي، الان .........
خيلي خيلي ناراحتم. داغونم، همش بغض دارم، كمكم كنين يه خورده بهتر بشم.
سلام دریا جان
سختی شرایط به وجود امده برات رو کاملا درک میکنم و میدونم دقیقا الان چه حسی داری...
دوست داری بخوابی و بلند بشی و ببینی همش خواب بوده...
دریای عزیز
این موضوع هم تموم میشه و مطمئن باش سر خونه و زندگیت برمیگردی
همسرت قصد جدایی نداره چون اگر داشت تا الان باید نامه ای چیزی دستت میرسید
باور کن مردها در اینجور موارد بیشتر از زنها تحت فشارن....
اطرافیانت قصد دارن شما از وضعیت پیش امده کاملا راضی و خشنود باشی
اما هیچکس به اندازه خودت درک نمیکنی که همین حرفها مثل نمک روی زخمه
در یا جان میدونم شرایط سختی داری
اما با خود خوری و ناراحتی به جایی نمیرسی
حتما حتما وقتات رو کاملا پر کن...طوری که یه لحظه هم وقت آزاد نداشته باشی
حتما یه جای زیارتی برو...نمیدونم تهرانی یا نه...ولی اگر تهرانی حتما یه سر شاه عبدالعظیم برو...
به خدا روتو میگیرن و کمکت میکنن....
توکلت به خدا باشه
همیشه بعد از هر سختی آسونی هم هست
من هم امشب برات دعا میکنم
اینو بدون که به خدا تنها نیستی
الان شاید صدها زن و شوهر مشکل شما رو دارن و دارن فعلا به صورت مقطعی از همدیگه جدا زندگی میکنند.
من هم درکت میکنم و با تمام سلولهای بدنم میفهمم که انگار یه بار 100000 کیلویی گذاشتن روی کمرت و نمیتونی راست بشی
اما دریای عزیز...
اینم میگذره و تموم میشه
حتما حتما نماز غفیله بخون
سوره مزمل بخون
موفق باشی
با سلام. دوستاي خوبم الان درست 2 ماه هست كه من در منزل پدرم به سرم مي برم و كماكان شوهرم اقدامي براي آشتي و يا جدايي نكرده.
من هفته پيش فهميدم كه شوهرم رو از كار اخراج كردن و با خاله ام مشورت كردم و ايشون به همسرم زنگ زدن و همسرم گفته كه وضعيتش خيلي خراب هست و فعلا مشكلات مهمتري دارن،من چون ناراحت شدم بهش sms دادم كه دلم براش تنگ شده و مي خوام كه ببنيمش و اگه امكانش براش باشه بيا دنبالم تا ببنيمش، كه جواب نداد و من بهش زنگ زدم كه گوشي رو جواب نداد، پريروز از هم يكي از بزرگاي فاميل ما كه از شهرستان اومده خونه پدرم، وقتي ديد كه وضعيت ما اينه، از پدرم (كه فقط اصرار به طلاق داره) اجازه خواست كه به شوهرم زنگ بزنه و پادرميوني كنه، پدرم موافقت نكرد ولي اين آقا زنگ زدن به شوهرم، اولش مادرش به گوشي جواب داده و گفته كه اشتباه گرفتين و دفعه دوم گفته كه گوشي ايشون جا مونده، آقاي فاميل ما هم فاميليش رو گفت و از مادرشوهرم خواست كه به پسرش بگه باهاش تماس بگيره، كه 1 ساعت بعد پدرشوهرم زنگ زد و گفت كه شما كي هستين و چه كاري با پسرم دارين، اين فاميل ما هم گفته من فلاني هستم و با خودشون كار دارم و اگه مي شه بهش بگين با من تماس بگيره، پدرشوهرم هم كه فاميلمون رو شناخته گفته كه فردا مي گم تماس بگيره، كه شوهرم كلا ديگه تماس نگرفت و اين فاميل ما گفت كه بهتره صبر كنيم تا خودش به احترام من زنگ بزنه.
از يه طرف ديگه شوهرم ديروز رفته به حساب بانكي من 30هزار تومن واريز كرده . من نمي دونم براي چي اين كار رو كرده، البته 30 خرداد هم 25هزار تومن به حسابم ريخته بود كه من بيخيالش شده بودم .
الان كسي مي تونه راهنمايي كنه كه اين آقا چرا اين كارا رو مي كنه؟ و من چي كار بكنم؟
اينم اضافه كنم كه من خودم نمي دونم چه تصميمي بگيرم، از يه طرف هم خودش رو دوست دارم، هم زندگيم رو ، از يه طرف اون با كاراش داره تخريبم مي كنه.
darya.f عزيز...
پستهاي تاپيكتون رو هميشه ميخونم...چيزهايي هم كه الان ميگم كاملا نظر شخصيمه ...(اصراري هم ندارم كه درست هست يا غلط.)
من اين دست روي دست گذاشتن شما رو هم نميپسندم.درسته همسرتون دنبالتون نمياد،جواب تلفن نميده،اما از طرف ديگه شما هم عملا كار خاصي انجام نميديد وفراتر از اون تصميتون رو هم نميدونيد!
ميفهمم در زندگي به نوعي به يك در بسته خورديد اما انگار منتظر نشستيد تا اون در رو همسرتون باز كنه!حق هم داريد...اما به شخصه در اين شرايط من از موضع انفعال وصبر در ميومدم وحركتي انجام ميدادم،حركتي فراتر از تلفن زدن!البته قبلش تصميم قطعيمو ميگرفتم،به قول معروف سنگهامو با خودم وا ميكندم...
اين زندگي اسمش زندگي مشتركه!يعني علاوه بر سختيها وخوشيهاي مشترك تلاشهاي مشترك هم ميطلبه.فارق از اين كه نتيجه چي ميشه بايد تلاش كرد...
فكر ميكنيد همه ي تلاشتونو به حرج داديد؟(براي حواب به اين سوال بايد واقعا سنگهاتون با خودتون وا بكنيد،بايد تصميم بگيريد،وبايد نسبت به نتيجه ي تصميمتون واقع بينانه فكر كنيد)
موفق باشيد
سلام دریا جان:72:
همیشه میومدم همدردی منتظر بودم تا از خودت خبری بدی
خدا رو شکر الان دیدم که اومدی و ما رو از نگرانی در اوردی
خیلی ناراحت شدم که خونه پدرتی
می دونم خیلی سخته و خیلی طاقت فرسا
ولی عزیزم نگران نباش
مشکلت حل میشه
فقط صبر کن
باور کن با مهریه و دادگاه کار درست نمیشه من اینو بهت قول میدم
بذار اقدامی اگه بشه از طرف شوهرت باشه
واریز پول به حسابت نشون میده شوهرت دوست داره و به فکرته
به جز این هیچی نمی تونه باشه
از نظر من اگه به واسطه و خودت جواب نمیده حتما خجالت زده هست
چون از اتفاقهایی که تو تعریف کردی شوهرت این وسط مقصر بود
بهتره منتظر بمونی
می دونم سخته ولی بمون
به پدر و مادرت بگو زیاد سر طلاق پافشاری نکنند
خودت دلت پیش زندگیته
شوهرتم دوست داری
پس قانونی اقدام نکن
برات دعا می کنم :323: