-
RE: جدایی از همسر
هلن جان سلام
همه ایراد کار از همسرت نیست و شما نقش بسیار پررنگی در ایجاد این مشکلات داشتی.
شما در حق همسرت بدتیرین کار رو کردی...کدوم کار؟
گرفتن ماشین.
اجازه ندادی رشد کنه...اجازه ندادی فکر کنه...اجازه ندادی مرد باشه....اجازه ندادی بفهمه زندگی مشترک یعنی چه....
تا کی میخوای مثل مادرایی که بچه شون رو میخوان ببرن مهدکودک رفتار کنی؟
سرکار نمیره؟
نره.شما زندگی عادیت رو انجام بده.لیست مایحتاج منزل رو بذار جلوش.
چرب زبان باش..بگو عزیزم...انقدر دلم میخواد فلان چیز رو داشته باشم...اما دلم هم نمیاد تورو در مضیقه مال بذارم....
غیر مستقیم شرمندش کن...بذار در خلوت خودش فکر کنه که چقدر زنم نداری بکشه...
نه اینکه به زور بفرستیش سرکار؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
حتی اگر شده مدتی خودت رو از کار بیکار کن تا همسرت متکی به پول شما نباشه
اگر میذاشتید خودش ماشین بخره مطمئن باش دیگه به زور سرکار نمیرفت
هزاران بار گفته شد بازهم گفته میشه.خانومهای عزیز در مسائل مالی دخالت نکنید.
.شما چیکار داری که داره ببره مسافرت یا نه؟
لابد داره..با باد هوا که نمیشه رفت مسافرت..میشه؟!
ضمنا دوست عزیز
خوب بود قبل از اقدام قانونی کمی بیشتر فکر میکردی...با این کارت قبح طلاق رو ریختی.
به نظر من برو و جلوش رو بگیر
این ایرادهایی که همسرت داره به هیچ عنوان دلایلی برای طلاق شما نیست و محکمه پسند نیست.
میدونی نهایت کار چی میشه؟
دادگاه برت میگردونه سرخونه و زندگیت.
اون موقع خیلی بیشتر باختی
هم آتوی دیگه ای دادی دستش و هم کار به جایی نبردی....
زندگی شما نیاز به سیاست داره.مشکلات همسرت هم قابل حله.به شرطی که شما رفتار درستی داشته باشی.
برو جلوش رو بگیر و بعدش بیا اینجا یه تاپیک بزن و به تک تک راهنمایی ها توجه کن.
اون وقت تغییرات خوب در زندگیت رو میبینی
-
دو دل( جدایی )
خوندم ولی متاسفانه مشکلم حل نشد سعی کردم همیشه باهم بریم بیرون و بیایم ولی اون تغییر نکرد
مشکل وسواس هنوز هم هست
اگر یک روز از خواب بیدارش نکنم نمیری سر کار و میگه تنهایی اعصابم خورد شده نتونستم برم
میگم نریم مسافرت اوضاع مالیمون خوب نیست ولی لجبازی می کنه و میگه بریم حتی فکر نمیکنه آخه با کدوم پول بریم
تا جایی که با من کتک کاری کرد به خاطر یک مسافرت کوچیک واقعا انصافه
یا شب میخوابم صدای دزد گیر ماشین میاد از خواب بیدارم میکنه میگه برو ببین چی شده صداش در آمده ( زمانی که با هم قهریم) و من هم نمیرم شروع میکنه به زدن
الان هم نه دوست دارم باهش زندگی کنم و نه میخوام طلاق بگیرم نمی دونم چه کار باید بکنم ولی دادخواست طلاق دادم
-
RE: جدای از همسر
سلام خواهر من .
شما چیکار داری مخارج زندگی رو چطوری میاره .
یا نمیاره .
مگر در این مدت گشنه ماندی یا برای زندگی مایحتاج تهیه نکرده .؟؟
من نمیدونم خانمها چیکار دارند که مرد کار میکنه یا نمیکنه .
زندگیتون رو بکنید . اون مرد شده که از پس زندگیش بر بیاد اگر نیاد
پیش شما شرمنده میشود. وظیفه شما نیست که هر دم بهش گوش زد کنید که بره سر کار
. به زندگی دیگران نگاه نکنید آنهارا بخدتان مقایسه نکنید که این کار آفت زندگی هست
به زندگی ها لطمه وارد میکنه.
خواهر من خیلی وقته این پست رو زدی . دوستان مشاوران هم
خوب راهنایتون کردن. اما شما پاتون رو کردید تو کفش که جدا بشید .
کمی بگرد در تالار اونای که جدا شدن ببین زندگیشون چطوریه .
فکر نکنید که با جدای زندگیتون بهتر میشه. درصد اینکه مجددا ازدواج کنید
و زندگی مرفه ای داشته باشی خیلی کمتره .
چون اکثر او آقایانی که میان زن مطلقه ای را به همسری قبول میکنند
خودشون همسر طلاق دادن و هیچ موقه دلایل اصلی جدایشون رو نمیگن.
منکه تجربه جدایی دارم برادرانه میگم خواهرم به زندگی بچسب هر طوری شده زندگیت رو اداره کن .
هیچ زندگی .زندگی اول نمیشه . بعداز جدای به حرف من میرسی .
-
RE: جدایی از همسر
سلام هلن جان.من همه ی حرفات خوندم.
چندتا موضوع هست که شاید بهتر باشه بیشتر بهشون توجه کنی
1-مطمئنا همسرتون بخاطر اینکه نتونسته رو حرفش بمونه و مغزا بزنه خودش خیلی ناراحته (این از حرفای شما معلومه) و همینکه از شما و خانوادتون کمک گرفته تا حدی به غرورش لطمه میزنه و اعتماد به نفسش پایین میاره شما به هیچ عنوان وتحت هیچ شرایطی نباید به روش بیاری.این کار بجز کمتر کردن اعتماد به نفسش و دلسرد کردنش هیچی نداره چه بسا لج کنه اصلا سر این کارم نره.
2- شما یه بار میکی با اینکه پدرش ثروتمنده کمکی بهش نکرده و ما براش ماشین خریدیم و یه بار میگی بهش میگم دوست ندارم از پدرت کمک بگیری فکر نمیکنی خودت هم دچار تناقض شدی؟
3- از اونجا که شما خودت خانم مستقلی بودی و همه کارات خودت انجام میدادی انتظار داری اونم مثل شما باشه ولی این منطقی نیست.به نظر میاد شما خیلی براش تعیین تکلیف میکنی نمیذاری به اراده ی خودش کاری انجام بده و از اکثر کارهاش ایرادمیگیری(طبق گفته های خودت) شما حتی میخوای بهش بگی چکار بکن چکار نکن چرا رفتی خونه دختر عموت چرا.....اینجوری که نمیشه عزیزم اونم آدمه حق داره واسه خودش تصمیم بگیره حالا به فرض رفته خونه ی دختر عموش فامیل خودشه شما چرا ناراحتی؟حتما به این اخلاقای هم عادت دارن چرا میخوای طبق نظر شما حتی رفتار کنه بچه که نیست.
4- این رفتارای شوهر شما نشون میده از تحکم های شما خسته شده از اینکه هرکاری میکنه راضی نمیشی
-
RE: جدای از همسر
فقط مخارج نیست
وسواسی لجبازی بد اخلاقی سرکوفت
سر هر دعوا اعتیاد پدرمو به رخم میکشه و یا حرفهای دیگه آخه مگر اعتیاد پدر من چقدر توی زندگی من تاثیر داره اون خودش بازنشسته است و خرج اعتیادش خودش داره و میده به همسرم چه ربطی داره
کتک زدنش چی وقتی باهاش قهرم و حرف نمی زنم هیچ کاری نمیکنه یا به من دستور میده غذا میخوام آب میخوام یا میخوابه و حتی سر کار نمیره میگه مهم نیست برم یا نرم از این حرفها به نرتون مشکل نداره
پدر بزرگ مهربون
خوب حرفهایی که در بالا نوشتم بخونید مشکل من مخارج نیست ..... مشکل من رفتهارهای غلطی که داره سرکوفت خانواده ام
-
RE: جدایی از همسر
خواهرم
واقعا سعی کردی که اخلاقش رو درست کنی .یعنی مشاوره ببری ؟
در مقابل این رفتارها . عکس العمل شما چیست چیکارمیکنید .
انصافا سعی کردی که زندگیت رو حفظ کنی.
خودت رو چقدر میشناسی قوی هستی .
میتونی با مشکلات دست و پنجه نرم کنی .یا همیشه دنبال راه آسانتری .
صادقانه جواب بدید .
ممنون میشم.
-
RE: جدایی از همسر
سلام دوست عزیز.
من یه آشنایی داشتم که مشکلات شمارو داشت+ کلی مشکلات دیگه که واقعا وحشتناک بودن و غیر قابل تحمل. این خانوم بدون مشورت با مشاور درخواست طلاق داد.هرچقدهم شوهرش اومد معذرت خواهی وازش خواست بش فرصت بده قبول نکرد.
طلاق گرفت ولی با کلی حسرت و ناراحتی.همش ازاین ناراحت بود که چرا یه فرصت دیگه بش نداده بود.
عزیزم کاری نکن که توهم به اونجا برسی.
اول یه مدت خونه پدرت باش و قهر کن باش بعد یه فرصت دوباره بش بده اگه بازم دیدی به نتیجه نمیرسی اونوقت گزینه ی طلاقو بررسی کن.فقط عجله نکن.
در ضمن اینم بدون که زن مبدا آرامش خانوادست.توباید به شوهرت کمک کنی که دوباره خودشو بسازه.
اینکه شما سه سال کنارش بودی ینی آدم قوی هستی,باهمین قدرتتم باید به شوهرت کمک کنی.
باور کن بعد از طلاق مشکلاتت ده برابر میشه.تو جامعه ی ما برای یه خانوم مطلقه حلوا خیر نمیکنن.
اول سعی کن یواش یواش به زندگی عادیت برگردی,بعدش همه اینجا کمکت میکنن که دوباره بسازیش.
موفق باشی:72:
-
RE: جدایی از همسر
سلام
من حرفهای همتونو خوندم
پدر بزرگ محترم از من پرسیدم من میتونم با مشکلات کنار بیام یا نه؟
من زمانی که مجرد بودم در کنار درس هم کار میکردم و هم با سعی میکردم کمبودهایی که پدرم در خانه ایجاد کرده بود را جبران کنم
پدر من اعتیاد داشت و دارد از همون موقع که من متوجه شدم نصف درآمدش خرج مواد میکرد
پدر من حتی به آبروی خانواده اش هم توجه نمی کرد از هر کسی که میرسید پول قرض میکرد با اینکه خودش حقوق داشت هر روز یکی جلوی درمون سبز میشد من این مشکلات داشتم بازم تحمل کردم و درسم رو ادامه دادم و تصمیم دارم تا مقطع دکتری و یا حتی فوق لیسانس پیش برم و در محل کارم هم نیز سعی کردم بهترین موقعیت رو داشته باشم
من تمام مجردی با حسرت بوده ولی سعی کردم کم نیارم
حتی میگید من میتونم با مشکلات کنار بیام یا نه !!!!!!!!!!!
معلومه میتونم
چون میخوام که بتونم و معتقدم هیچ چیزی غیر ممکن نیست
اما همسرم تا میام بهش روحیه بدم نمی دونم شاید در این روحیه دادن زیاده روی کردم
چندین بار زمانی که با همسرم خوب بودیم بهش گفتم در مورد اعتیاد پدرم چیزی به من نگو چون منو واقعا ناراحت میکنه الان هم دارم اینا مینویسم دارم گریه میکنم ولی بازم تا یک بحثی میشه اولین چیزی که بهم میگه اینه که تو پدرت معتاد بود چرا از روز اول به من نگفتی میگم مگر من پدرم را از تو قایم کرده بودم تو که هر روزی که خونه ما امدی اونو دیدی
اینا به کنار
بهش میگم از پدرت کمک نگیر میگید شما من دچار تناقض هستم درسته
این تناقضه :
به پدر همسرم چندین بار گفتیم تو که ثروتمندی یک مغازه برای همسرم ردیف کن و خودت هم در کنارش باش
ولی اون نتها این کارو نکرد به هر کسی میرسید میگفت پسرم اله پسرم بله من از دست اونا سکته میکنم و میمیرم وقتی به گوش رسید که پدرش شوهر در حال خرد کردن همسرم و وقتی پیش هر کس از فامیل همسرم به تمسخر و توهین میگیره من هم گفتم به همسرم دوست ندارم دیگه از اون کمک بگیری
مشاوره هم رفتیم بهش یکسری کار داد انجام بده ولی اون انجام نداد
چندین مورد تفریحی و ورزشی براش ردیف کردم اگر شما رفتید اونم رفت
شما میگید اعتماد به نفس اونو من از بین بردم :::: بهش یک کاری میدم انجام بده مثلا برگه قسط بانکو میدم ببره
بده اگر نبرده باشه بهش میگم چرا نبردی میگه وقت نکردم اگر ببره بده دو روز بعد میگه من فلان کارو میخواستم انجام بده تو گفتی ببر قسطو بده من نتونستم ببرم )
پاراگراف بالا چندین بار اتفاق افتاده
مثلا خونه پدرم رفتیم پدرم میخواست یک دستگاه ست آپ بخره همسرم نشسته بود گفت بده من از آشنایی که داریم میخرم پدرم حتی پولشو بهش داد
فکر میکنید چه اتفاقی افتاد : فردا به من زنگ زده با داد و هوار آره به خانواده ات بگو خودشون برن بخرنن من نمی رم میگم خودت گفتی تو که نمی تونستی چرا قبول کرده میگه مامور منو جریمه کرده میخوام کار کنم جریمه رو در بیارم واقع این درسته
یا میگم بدهی که به دختر عمه ات داری ببر بده یکم غنیمت کن می دونید چی میگه میگه یک میلیون که بهت دادم ببری بده ببرم بدم میگم بی انصاف نزدیک هفت میلیون ماشین زیر پاته نمی بینی یک میلیون می بینی ؟؟
حالا شما بگید با اینا من چی کار کنم ؟؟؟؟؟؟
وسواس داره
هر جا باهاش میرم یک سری قید بند داره به این دست نزن چرا به اون دست زدی کثیفه
ماشینو شستم چرا بریم فلان جا کثیف میشه
حتی در مواقعی که میریم تفریح باغی یا جایی با فامیل خودش یا فامیل من انقدر حساسیت به خرج میده که همه به زبون در میان میگن بسه بابا بی خیال شو
مثلا اگر چادر مسافرتی زده باشیم اینقدر توی این چادر کنکاش میکنه که پاره نباشه کثیف نباشه و غیره و غیره
بعضی مواقع میگم بهش اصلا اهمیت نده بزار پاره بشه بزار کثیف بشه چرا خودتو از بین میبری
توی خونه نظافت میکنم سرویس ها رو میشرورم میاد میگه مگه کثیف بود شستی میگم اره یکم کثیف شده بود میگه نه اصلا کثیف نبود تو به من میگی وسواسی دارم تو بدتری از این حرفها بعضی مواقع میگم جهنم بزار کثیف بشه اما تا یک مهمون میاد خونه مون ناراحت میشم میگم چرا تمیز نکردم
میرم سر کار بر میگردم می بینم نرفته سر کارش با خودم میگم چیزی بهش نگو بی اهمیت باش میگیرم میخوابم که باهاش دعوا نکنم میاد با ناراحتی میگه چرا خوابیدی میگم خسته ام می خوام بخوابم اول بی خیال میشه بعد میگه شام بخوریم میگم نه فعلا میل ندارم اما چون ناراحتم اینطور بهش میگم میره سفره میندازه میگه بیا بخور میگم نمی خورم میل ندارم شروع میکنه باید بیای تا جایی که منو کتک میزنه
بعضی مواقع فکر میکنم مرگ زود رس مادرش و خشونت پدرش اونو روانی کرده و من نباید تقاص این شکست رو بدم به اطر همینه میخوام جدا بشم تا بیشتر از این از بین نرفتم و افسرده نشدم
-
RE: جدایی از همسر
الان سه روز که خبری از من نداره و من هم خبری ازش ندارم
نگرانش هستم ولی اینقدر نسبت بهش سرد شدم که نمی تونم بهش زنگ بزنم و این کارو هم انجام نمیدم
چون اون مقصره که منو کتک زده ... و به من هر چی دلش خواسته پیش پدر و برادر و خانوادم بهم گفته
من هر چقدر بد باشم دیگه مستحقق کتک نیستم و نبودم ولی اون به خودش این اجازه رو داده
جالبه بپدر همسر من همسرشان را بسیار کتک می زدند واقع چه اعتباری هست که همسر من من مثل پدرش نشه
و اینو هم بگم همسر من به خاطر 0.25 کسری در معدلش که به بیست نرسیده با چاقو تهدید شده بوده و کلی کتک از پدرش خورده بود اون با این شرایط بزرگ شده ولی من اینا زمانی فهمیدم که کار از کار گذشته بود
ای کاش زودتر می فهمیدم و از این ازدواج منصرف میشدم
من هم دوست دارم پیشرفت کنم و زندگی آروم داشته باشم حتی اگر این پیشرفت و آرامش به قیمت شکست من در زندگی باشه و هر شکستی نمی تونه آدمو از پا در بیاره
به به نقطه ایی که رسیدم در دو خط بالا ذکر شده نمی دونم درسته یا نه
و شما ها میخوام که کمک کنید؟؟؟؟؟:323::303::323::323: نمی دونم چه تصمیم درستی بگیرم
-
RE: جدایی از همسر
دوست عزیز
اول با خودت کنار بیا !
میخوای جدا شی یا میخوای زندگی رو بسازی؟
در نوشته هات چندین بار گفتی میخوای جدا شی...
اگر هدفت جداییه اینجا جاش نیست.
باید منتظر بمونی تا احضاریه برسه دستش.(که بهت هم گفتم.اما شما متاسفانه اصلا پستها رو با دقت نمیخونی و فقط فقط داری درد و دل میکنی و منتظری که ماها تاییدت کنیم.شما دلایلی محکمه پسندی برای طلاق نداری و این چیزهایی که گفتی اصلا کمکی به طلاق شما نمیکنه..بلکه اوضاع رو بدتر میکنه و شما محکوم به عدم تمکین میشی و برمیگیردی سر خونه زندگیت....اما چه زندگی میشه اونوقت.....اعتمادها از بین رفته....)
اگر واقعا هدفت طلاقه که از الان بهت میگم موفق نمیشی و وضعیت بدتر از این میشه.اما اگر میخواهی زندگی رو بسازی جلوی احضاریه رو بگیر.
اگر احضاریه به دست همسرت برسه همه چیز خراب تر میشه و آب ریخته شده به جوی برنمیگرده....
این رو برحسب تجربه بهت گفتم.
حالا خود دانی...میخوای عمل کن یا نکن !