RE: همسرم بهم خیانت کرده ولی من نمیدونم چی بوه و تا چه حد بوده!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط omid- zendegi
انتظار داشتم كه مثل يك دوست بياد با من صحبت كنه. مي ديد كه خودم هم از كردهام پشيمونم اما اصلاً در جايگاه دوست قرار نگرفت. بلكه به عنوان شوهر حق مسلمش را ازم گرفت)
. . .
تازگيةا متوجه شدم همسر من هم مثل شما اعتماد به نفس خيلي پايين اومده و همش دنبال ايراد توي خودشه
. . .
به خانمتون اين اطمينان را تزريق كنيد كه در صورتيكه واقعيت را بدونيد ازش حمايت خواهيد كرد.
آقاي همدردي من حس ميكنم اكثر خانمهايي مثل من و خانم شما مرتكب خيانت نميشن، فقط اشتباه ميكنن. به خدا اين دو مقوله خيلي با هم فرق دارند.
امید زندگی،
قانون جذب که میگن همینه.
از دیروز به این فکر می کردم که کاشک کسی که سمت دیگه ی قضیه رو تجربه کرده بیاد و از زاویه ای که من هیچ وقت نمیتونم به این قضیه نگاه کنم، نگاه کنه و حرف بزنه و امروز یاد شما افتادم و شما هم اومدین. ممنون.
انتظار نداشته باش همسرت توی این قضیه مثل دوست باهات برخورد کنه. میگن هواپیما رو میشه بدون چرخ جلو فرود آورد. توی کتاب ها هم روشش نوشته شده. مثلا میگن اول چرخ عقب میاد روی زمین بعد این دکمه رو میزنین بعد اونیکی رو میزنین و آخرش این دسته رو میکشین و تموم. ولی توی واقعیت هم به همین راحتیه؟ توی واقعیت طرف سکته میکنه و به هیچ کدوم از این مراحل نمیرسه.
تاپیکت رو خوندم و به نظرم همسرت خیلی خیلی دوستت داره و دوستت هستش.
برام خیلی عجیبه که بدون هیچ کمبودی این قضیه اتفاق بیافته. پس چرا اتفاق میافته؟ منظورم از کمبود، کمبودهای اساسی هستش نه چیزهایی که توی همه ی زندگی ها هست.
لطفا از دیدگاه یه زن بهم بگو دقیقا چی میشه که این اتفاق میافته. تا حالا شده دوباره به اون فرد فکر کنی؟ ممکنه چی پیش بیاد که دوباره بری به اون سمت؟
من هیچ محدودیتی روی همسرم بعد از این قضیه اعمال نکردم و آزادی های قبلیش رو کامل داره. اشتباه نیست این کار؟ بی اهمیت نمیشه توی ذهنش؟
RE: همسرم بهم خیانت کرده ولی من نمیدونم چی بوه و تا چه حد بوده!
آقاي همدردي
نميدونم كتاب خانم لانگلي كه درباره خيانت زنان نوشته شده را خونديد يا نه توي اين سايت كه لينكش را ميذارم بخونيد
http://forum.niksalehi.com/forum346/thread78418-46.html
توي اينجا هم من به زبان خودم بعضي مسائل را عنوان كردم. ( در اينجا هم دو طرف قضيه وجود دارن، تقريباً 5-6 نفري ميشن) خوندش براي شما خالي از لطف نيست.
اما سوالي كه كرديد:
توي اين كتاب به بحران يا سندرم سي سالگي زنان اشاره شده كه تقريباً از 28 شروع ميشه و اوجش در 33 سالگي و تا 35 هم ادامه پيدا ميكنه.
در اين حدوده سني زنها دچار تضادها و تعارضهاي شديدي ميشن، نياز به يك غريبه را حس ميكنن، دچار دوگانگي ميشن، افسردگي ميگيرن (تقريباً 99 درصد خانمها اينطورن. اما خوب كساني هستن كه به اين احساساتشون ميجنگن و كنار ميآن و كسان ديگري متاسفانه نه. البته بعد از گذروندن اين دوره همه چيز به روال عادي برميگرده. اگر زنهايي باشن كه از زنگيشون جدا شده باشن پشيمون ميشن و ناراحت از زندگي كه برباد دادن ميشن.)
اين اتفاق براي من هم تقريباً صادق بود با اين چاشني كه كمي روابط خيلي صميمانه و گفتگوهاي جنسي كه با شوهرم داشتم اضافه شد و متاسفانه در راهي قدم برداشتم كه باعث چرخش 180 درجه زندگي من شد. البته كلام دلنشين و صحبتةاي احساسي و عاطفي طرف مقابل هم بيتاثير نبود.
راستش بودن با اين فرد اصلاً جاذبه جنسي برام نداشت اما احساسي چرا داشت. (همسرم هم از بيشترين چيزي كه ناراحته اينه كه ميگه تو بهش دل دادي. اگر در حد هوس بود پذيرفتنش راحت بود ولي تو اونو دوست داشتي و به من ترجيح دادي. اين مسأله هستش كه مثل خوره منو ميخوردهو بهم ميگه اگر اون به تو قول ازدواج ميداد تو از من ميكندي و باهاش ميرفتي- در صورتيكه اصلاً اينطور نيست- اما اينو راست ميگه من اعتياد و وابستگي شديدي بهش پيدا كرده بود با اينكه كل ديدارهاي ما شايد به 10 روز هم نرسيد. وقتي باهاش بودم با خودم مي گفتم چرا اينكارو ميكني،تمومش چيه اين مرد جذابتر از شوهرته (قدش، هيكلش و وضع مالياش كه هيچ كدوم در حد شوهرم نبود) اما متاسفانه زبان گيرايي داشت. يا لااقل براي من گيرا بود. ازش كه دور ميشدم بهش احساس نياز پيدا ميكرد. همش ميخواستم باهاش صحبت كنم.
بعضي وقتها شوهرم ميگه اگر از من سرتر بود اينقدر دلم نميسوخت (چون حتي فيزيك ظاهري و وضع مالياش را هم ازم پرسيد و بهش گفتم)
ولي يك چيزي را مي دونم اگر همسرم به من سخت نميگرفت (البته نه در اين حد ) من ممكن بود سختتر از اين موضوع كنده بشم. با رفتارهاي همسرم كلاً اون موضوع از ذهنم رفت.
البته نميگم خدايي ناكرده شما هم رفتارهاي همسر منو پياده كنيد. چرا كه الان تاثيرات خيلي بدي روي من به جا گذاشته نميگم كينه كردم ولي يك سال من با درد و اندوه و شكنجه گذشت. و هنوز هم تا حدي اين رفتارها ادامه داره (محدوديتها و گرفتن حقوق اوليه و گفتگوهاي چالشي، خودسانسوري هاي من به خاطر رضايت اون، از دست دادن استقلالم و ...)اين موضوع هيچوقت از ذهن من پاك نميشه.
پرسيده بودي كه الان هم به اون شخص فكر ميكنم يا نه:
خوب جواب شما مثبته. اما اين دليل نميشه كه من باز هم به طرف اون شخص برم. البته از اين جهت مثبته كه فكرش بعضي اوقات ميآد به ذهنم. در حد يك فردي كه ميشناختم و تاثير زيادي (منفي) در زندگيم داشته. نميگم ازش متنفرم نه براي اينكه من با ميل خودم وارد اين رابطه شدم و مسئوليت خودم را قبول دارم.
حتي به خاطر اين موضوع شوهرم نتونست بره و شكايت كنه. چون گفت يك طرف قضيه تويي. اگه از تماسهاي تلفنيت پرينت گرفته بشه اون وقت نميشه گفت كه تو را اغفال كرده و البته خودم هم به شوهرم گفتم كه تقصير منه و در اين جريان هيچكس به اندازه من مقصر نيست.
اما توي اين جريان همسرم چيزهايي را به من گفت كه در درست و يا نادرست بودنش خيلي مطمئن نيستم و اون فرد را برام به اندازه يك فرد لات، لاابالي و بي خانواده و بي اصل و نصب و خلاصه هر صفت بدي كه شما تصور كنيد را بهش نسبت داد. بعضي وقتها يك حس كنجكاوي به من دست مي ده كه از درست يا نادرست بودن اونها مطمئن بشم.
ولي خوب خودم هم ميدونم ديگه امكان نداره همچين ريسكي بكنم. براي اينكه شوهرم تمام اتمام حجتةاش را با من كرده و حتي براي همچين كنجكاوي هم راهي را نذاشته.
البته بعضي وقتةا فكر ميكنم شوهرم با اين كار خواست اون فرد را تا حد ممكن ذليل كنه تا من دوباره به جانبش كشيده نشم.
آقاي همدردي اين مطالب را من هم متاسفانه با ترس و لرز مي نويسم چون مي ترسم يك زماني شوهرم ببينه و دوباره اين قصه پر درد من تكرار شه.
RE: همسرم بهم خیانت کرده ولی من نمیدونم چی بوه و تا چه حد بوده!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط omid- zendegi
آقاي همدردي اين مطالب را من هم متاسفانه با ترس و لرز مي نويسم چون مي ترسم يك زماني شوهرم ببينه و دوباره اين قصه پر درد من تكرار شه.
امید زندگی،
ممنونم که با صداقت جواب سوالاتم رو دادی. هر چند دوباره از لحاظ روحی به هم ریختم ولی دونستن واقعیت برام بهتره.
من هم اتمام حجتم رو با همسرم کردم و میدونه که اگه یک بار دیگه در هر سطح و با هر شکلی این قضیه پیش بیاد، یک طرفه اقدام میکنم و به هیچ وجه فرصت دفاع کردن و صحبت کردن هم نمیدم.
از مدیران سایت خواهش می کنم (هر چند میدونم خلاف قوانینه سایته ولی نمی خوام هیچ اتفاق بدی برای خانم امید زندگی بیافته) پست ایشون رو حذف کنن یا ویرایش کنن. من کامل خوندمش.
RE: همسرم بهم خیانت کرده ولی من نمیدونم چی بوه و تا چه حد بوده!
آقای همدردی
من اصلا نمیخوام شدت و حدت کار همسر شما را تایید یا زیر سوال ببرم. با ایشون کاری ندارم. من دارم به شما نگاه میکنم که از اول تاپیک تا اینجا هنوز اصرار بر شکافتن و نبش قبر دارید. من نمیفهمم چرا اصلا از خانم امید زندگی یا افراد دیگر تحقیق میکنید! چون به تعداد آدمهایی که در این ماجراها وارد میشن میتونه تفاوت نظر و اعتقاد و سلیقه و دیدگاه و توجیه وجود داشته باشه. وقتی پست خانوم امید زندگی را دیدم آه از نهادم بلند شد. ترسم برای شما بود! کجای این پرسش و پاسخ ها قرار است به شما کمک کند؟
خودتون گفتید که خیانت هیچ توجیهی نداره. ما هم این رو قبول داریم. حالا سندروم نمیدونم سی سالگی و... من نمیفهمم چه صیغه ای است که اینروزها باب شده! من و یک لشکر آدم دیگه دور و برم میشناسم که توی همین حدود سنی هستند و جونشون در میره برای زندگیشون، از طرفی این شوهرانشان هستند که دارند خیلی قانونی و اخلاقی خیانت میکنند و از طرف دیگه هم این خانمها با همه زجر و شکنجه ای که متحمل میشن، با وجود همه اون نیازها و حساسیتها فکر خیانت هم به مغزشون خطور نمیکنه. به خدا شده بارها به همسرم گفتم فلانی، من یه طوری شدم که زندگی سرایدارمون رو هم که میبینم یا حتی زندگی اون کارگر افغانی که میاد کار میکنه برامون، برام رویا شده و بهشون حسادت میکنم. بهش گفتم باورم نمیشه که یک مردی چند ماه دور از خونه و زندگیش توی شهر دیگه ای شبانه روز کارگری بکنه برا شندر غاز بعد، دم عید سهم خرجی خانوم رو جدا کنه بقیه اش رو بده یک سرخ کن برای خانومش بخره. وقتی ازون کارگر پرسیدم با اینهمه بدبختی که داری (ریز ریز پول جمع میکرد که ماشین بخره روش کار کنه) سرخ کن چند صد تومنی که وسیله لوکسی هم محسوب میشه چیه دیگه؟ گفت : "میخواستم خانومم رو خوشحال کنم. اینهمه تنهایی میکشه، حقش نیست براش همچین چیزی بخرم که دوست داره؟"
شاید باورتون نشه، اینها برای من هم عقده شده بود. من به سلامت رابطه اون زن و مرد حسرت میخورم. نه تنها اون! خیلی های دیگه. اون مرد شبانه روز جلوی چشم من بود. و میدیدم که خلاف توی کارش نبود حتی از سیگار کشیدن هم بیزار بود.
دیدم توی تاپیک اقلیما پستی زده بودید حرفهای منطقی که عده ای هم به خاطرش بهتون رتبه داده بودند. (اقلیما شما این قسمت و نخون!) تصمیم گرفتم توی تاپیکش دیگه نرم چون واقعا از دست اقلیما حرص میخورم میرم اونجا! به کجا داریم میریم ما آخه. چی میخوایم از زندگیمون؟ بدتر از اون چی میخوایم از جون خودمون؟
همین خود شما! یه لحظه فکر کنید که آدمهایی هم هستند که شرایط بسیار وخیم تری نسبت به شما دارند. فرض کنید کسی هم پیدا میشه که خیلی از چیزهایی که شما در زندگیت و رابطه ات داری را ندارد و براش آرزوست. مطمئن باش که کم هم نیستند.
RE: همسرم بهم خیانت کرده ولی من نمیدونم چی بوه و تا چه حد بوده!
با سلام خیلی از وضع پیش اومده ناراحت شدم ولی نمیتونم چیزی بگم یعنی خودم هم تو این وضعیت بلاتکلیفی گیر کردم و نمیدونم آخر این نوع زندگی ها قراره به کجا ختم بشه؟هر چند اعتقاد دارم که نمیشه ذات وجودی و شخصیت چندین ساله ی افراد رو چه یک شبه و چه صدساله تغییر داد و به شدت نگران احساسات له شده ی افراد در این مقوله هستم. بوی گند خیانت تمام شهر را گرفته........مردهای چشم چران.......زنهای خاین......پس چه شد؟؟؟؟ چیدن یک سیب و این همه قصاص؟؟؟؟بیچاره آدم.....بیچاره آدمیت!!!
RE: همسرم بهم خیانت کرده ولی من نمیدونم چی بوه و تا چه حد بوده!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی دل
دیدم توی تاپیک اقلیما پستی زده بودید حرفهای منطقی که عده ای هم به خاطرش بهتون رتبه داده بودند. (اقلیما شما این قسمت و نخون!) تصمیم گرفتم توی تاپیکش دیگه نرم چون واقعا از دست اقلیما حرص میخورم میرم اونجا! به کجا داریم میریم ما آخه. چی میخوایم از زندگیمون؟ بدتر از اون چی میخوایم از جون خودمون؟
همین خود شما! یه لحظه فکر کنید که آدمهایی هم هستند که شرایط بسیار وخیم تری نسبت به شما دارند. فرض کنید کسی هم پیدا میشه که خیلی از چیزهایی که شما در زندگیت و رابطه ات داری را ندارد و براش آرزوست. مطمئن باش که کم هم نیستند.
بی دل فرق داره، به خدا فرق داره
انگار توی یه تصادف یکی دستش قطع شده و داد و هوار میکنه، بعد بهش بگی چه خبرته! ببین این بنده خدا مرده ولی جیکش در نمیاد. پس تو خوشبختی.
.
من نمیگم آدم بدبختی هستم، من نمیگم بیچاره ام، من کلی موفقیت توی زندگیم دارم، اگه این تفکر رو نداشتم که باید الان خودمو حلق آویز می کردم.
ولی در مورد تجسس و نبش قبر درست میگی. دچار تناقض شدم. میدونم و میدونم و میدونم که برام بده. میدونم که نباید این کارو با خودم بکنم. ولی یه حسی درونم سوقم میده به اون سمت. فکر نکنم کسی که تجربه اش نکرده باشه بتونه درکش کنه. یه حسیه میون کنجکاوی و حس حماقت و حس کسی که یه کلاه گشاد سرش رفته و حس کسی که دارن به ریشش می خندن و هزار تا حس دیگه. مثل خوردن ORS میمونه. پره از تناقض.
خودم رو محکمتر و قویتر از اینا میدونستم ولی نمیدونم چرا کم آوردم.
بعضی وقتا حس حماقت بهم دست میده. شک میکنم. واقعا زندگی باید بر پایه ی اخلاقیات باشه؟ مثلا من کار درستی میکنم که داد و بیداد نمیکنم و کتک کاری نمی کنم و محدود نمیکنم؟ نکنه اینا باعث بشه ازم سوءاستفاده بشه.
نکنه راه درست زندگی تحکمه؟ نکنه باید وحشی بازی در بیارم و همه ی ارتباطاتشو قطع کنم بیچاره اش کنم تا دیگه از این فکرا به سرش نزنه؟
نکنه خیلی شیک الان دو نفر دارن به کارهای من میخندن؟
دوباره به خودم میگم با شعور باش، حکم صادر نکن، خودتو کنترل کن، آخرش اخلاقه که پیروز میشه، اگه حتی در آینده هم اتفاقی بیافته نشون دهنده ی بی لیاقت بودن طرف مقابلت بوده نه حماقت تو.
ببخشید خیلی بی سر و ته شد حرفام. نشان از روح سرگردانم داره.
تقریبا میدونم راه درست چیه ولی قدم برداشتن توی اون راه خیلی سخته.
RE: همسرم بهم خیانت کرده ولی من نمیدونم چی بوه و تا چه حد بوده!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط hamdardi1390
بی دل فرق داره، به خدا فرق داره
انگار توی یه تصادف یکی دستش قطع شده و داد و هوار میکنه، بعد بهش بگی چه خبرته! ببین این بنده خدا مرده ولی جیکش در نمیاد. پس تو خوشبختی.
.
.
.
میدونم و میدونم و میدونم که برام بده. میدونم که نباید این کارو با خودم بکنم. ولی یه حسی درونم سوقم میده به اون سمت. فکر نکنم کسی که تجربه اش نکرده باشه بتونه درکش کنه.
درست از نوع همون حسی که همسران خائن رو سوق میده؟ یا با همون قدرت؟ اونها نتونستند شما چی ...میتونی حس ات رو کنترل کنی؟
همه این حسها قدرت ماورایی دارند. اسمشون فقط فرق میکنه: لذت جویی، کنجکاوی، خشم، انتقام، کینه، حسادت و...
هممون هم فکر میکنم حس مارو هیشکی تجره نکرده!
یه حسیه میون کنجکاوی و حس حماقت و حس کسی که یه کلاه گشاد سرش رفته و حس کسی که دارن به ریشش می خندن و هزار تا حس دیگه. مثل خوردن ORS میمونه. پره از تناقض.
خودم رو محکمتر و قویتر از اینا میدونستم ولی نمیدونم چرا کم آوردم.
بعضی وقتا حس حماقت بهم دست میده. شک میکنم. واقعا زندگی باید بر پایه ی اخلاقیات باشه؟ مثلا من کار درستی میکنم که داد و بیداد نمیکنم و کتک کاری نمی کنم و محدود نمیکنم؟ نکنه اینا باعث بشه ازم سوءاستفاده بشه.
نکنه راه درست زندگی تحکمه؟ نکنه باید وحشی بازی در بیارم و همه ی ارتباطاتشو قطع کنم بیچاره اش کنم تا دیگه از این فکرا به سرش نزنه؟
نکنه خیلی شیک الان دو نفر دارن به کارهای من میخندن؟
دوباره به خودم میگم با شعور باش، حکم صادر نکن، خودتو کنترل کن، آخرش اخلاقه که پیروز میشه، اگه حتی در آینده هم اتفاقی بیافته نشون دهنده ی بی لیاقت بودن طرف مقابلت بوده نه حماقت تو.
ببخشید خیلی بی سر و ته شد حرفام. نشان از روح سرگردانم داره.
تقریبا میدونم راه درست چیه ولی قدم برداشتن توی اون راه خیلی سخته.
نه! بی سرو ته نیست! کاملا درک میکنم. بعنوان کسی که بعد از سالها بر پایه اخلاقیات رفتار کردن، آخرش فقط به این نتیجه رسیدم که فقط باید احساسات خودم را کنترل کنم و خیلی با اخلاق، یا بمونم توی این زندگی و جیک نزنم یا اینکه خیلی شیک و مدرن برم بیرون. درک میکنم. فکر کن! یک آدمی وجود داره که هم خیانت دیده و هم می بینه و هم همسرش همه تعهدات قبل ازدواجش رو زیر پا گذاشته. اتفاقا دستش هم شکسته و هم ...
چه احساسی باید بهت دست بده وقتی که همسرت وقتی گند زده به زندگیت و به آرزوهات و... برگرده جلوی یه مشت آدم اعم از ریش سفید و... بگه خوب من عاشق ایشون (بی دل) بودم، مجبور شدم برای بدست آوردنش ظاهر سازی کنم و دروغ بگم. بعد وقتی بهش خرده بیشتر میگیرند، بگه نه! والله بخدا قصدم عمل به تعهداتم بود و نهایت تلاشم خوشبختی ایشون بود اما خوب نشد! نتونستم!
به همین راحتی میشه یکیو بدبخت کرد! دیوانه کرد! به همین راحتی! قانون، روانشناسی، اخلاق، دین... همه و همه میگن آهای فریب خورده! این دست و پا زدنها هیچ فایده ای نداره! فقط یه کاری نکن که از این بدتر به سرت بیاد. خوتو بیمار نکن. کاری نکن افسرده شی. کاری نکن یه لحظه همون احساساتی که میگی سوقت میده و ... نتونی جلوشو بگیری و یک آن توی یک لحظه خشم، کینه، حسد، ...یک کاری دستت بده! یا در دراز مدت از پا درت بیاره.
این نوشتن ها این پرداختن های به احساسات ناراحت کننده، این هر بار جزیی و مفصل توضیح دادنها، فقط نمیذاره داغت زودتر خوب شه. باور کن.
یک روزگاری توی مطالعاتم تا تمام ادیان رفتم. تا خونه پیغمبر و اتاق همسرانش سرک کشیدم. تا خیانتهای رسمی و غیر رسمی و... همه رو زیر و رو کردم و خوندم. کلی رفیق دور خودم جمع کردم همه و همه همسرانی که مثل من بودند و ذره بین دستم گرفتم و مشاهده و مطالعه و مراقبه... با مردان شبیه همسرم صحبت کردم...با مردان دیگر...
آه! دریغ و افسوس! که ذره ای از رنجم که کم نکرد، هییییییییییچ! پاک همه چیم رو بهم ریخت!
آخرش من موندم و یک عالمه ضرر و زیان دیگه و همون زندگی!
الان فقط میدونم که چیزهایی که الان فهمیدم چه با مطالعه و چه حسب تجربه، اگر اون زمان ها میدونستم، خیلی شرایط ام فرق میکرد.
کنترل احساس! تازه میفهمم یعنی چه.
اونوقت شما تازه بعنوان یکنفر آدمی که یه رفتاری که هنوز خودت هم نمیدونی خیانت تعریفش کنی یا نه! هی به خودت حق میدی که زجر بکشی.
RE: همسرم بهم خیانت کرده ولی من نمیدونم چی بوه و تا چه حد بوده!
متاسف شدم بی دل از اتفاقی که برات افتاده. فکرشو نمی کردم اصلا.
ممنونم ازت که تجربه ات رو در اختیارم میذاری.
فکر کنم همون طور که با اون اتمام حجت کردم، با خودم هم باید این کارو بکنم.
RE: همسرم بهم خیانت کرده ولی من نمیدونم چی بوه و تا چه حد بوده!
خانم بيدل و آقاي همدري با سلام
قصد من در اين دو پست نه توجيح كارم بود و نه اينكه بخوام به چيزي متوسل بشم.
آقاي همدري از من كمك خواستند و من هم براي اينكه كمكي كرده باشم و اينكه ايشون مطمئن باشن ممكنه كه تقصيري از جانب ايشون نباشه و لااقل اعتماد به نفسشون پايين نياد اين مطالب را نوشتم.
من هم با وجود اينكه يك سال ايت كه خودم هم با خودم درگيرم هنوز يك جواب قطعي براي عمل خودم پيدا نكردم.
من آسيبهاي زيادي توي اين يك سال ديدم. هم از جانب خودم (خودخوري، سرزنش خودم، كوبيدن خودم، نبخشيدن خودم، باعث آسيب رساندن به زندگيم و همسرم و ناراحت كردن اون ها و هزاران مورد ديگر) و هم از جانب همسرم (آزار و اذيت هايي كه متحمل شدم) و هم از خانواده و كار (لطمه كاري خوردم و هيبت و هيمنهاي كه از زندگيم ساخته بودم از دست رفت).
من اينها را نوشتم براي اينكه آقاي همدردي بدونه همسرش اگر مرتكب اشتباه شده، كمتر از ايشون آسيب نديده و به خاطر همين بايد ببخشدش. و همينطور خودش را ببخشه و اينهمه توي سردرگمي به سر نبره.
من هم مثل شما توي اين اتفاق متوجه شدم كه هيچ چيز به اندازه يك زندگي سالم، شيرين و آرامش بخش نيست.
آقاي همدري من نميخواستم حال شما را بدتر كنم. بلكه جوابي براي چراهاي شما داده باشم. اما گويا اشتباه كردم.
از خودم متنفرم متنفرم
آقاي همدردي
فقط در آخر يك چيز را خدمتون عرض كنم؛ من به خاطر اذيت و ازارهاي همسرم نبود كه پشيمان از كرده خود شدم ممكنه همچين برداشتي كرده باشيد. بلكه اول به خاطر خودم و خدا و بچهام و همسرم. پس لزومي نداره خشونت به خرج بديد. راه درستش را ياد بگيريد از كارشناس و روانشاس و يا هر كسي كه صلاحيت داره.
به خدا من هم جونم در مي رفت براي زندگيم
براي بچهام
براي همسرم
حاضر نبودم خاري به پاشون بره
حاضر نبودم كوچكترين آسيبي ببينن
هنوز هم جونم براشون درميره. والا كي ميتونست 5 ماه شكنجه به معناي واقعي را تحمل كنه. با خودم ميگفتم آزارش دادم كه دارم آزار ميبينم.
الان همسرم داره ازم حلاليتخواهي ميكنه. ميگه ميدونم كه حماقت كردي ولي بد كردي
اما گويا شكنجههاي روحي من تمومي نداره
RE: همسرم بهم خیانت کرده ولی من نمیدونم چی بوه و تا چه حد بوده!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط omid- zendegi
خانم بيدل و آقاي همدري با سلام
قصد من در اين دو پست نه توجيح كارم بود و نه اينكه بخوام به چيزي متوسل بشم.
آقاي همدري از من كمك خواستند و من هم براي اينكه كمكي كرده باشم و اينكه ايشون مطمئن باشن ممكنه كه تقصيري از جانب ايشون نباشه و لااقل اعتماد به نفسشون پايين نياد اين مطالب را نوشتم.
من هم با وجود اينكه يك سال ايت كه خودم هم با خودم درگيرم هنوز يك جواب قطعي براي عمل خودم پيدا نكردم.
من آسيبهاي زيادي توي اين يك سال ديدم. هم از جانب خودم (خودخوري، سرزنش خودم، كوبيدن خودم، نبخشيدن خودم، باعث آسيب رساندن به زندگيم و همسرم و ناراحت كردن اون ها و هزاران مورد ديگر) و هم از جانب همسرم (آزار و اذيت هايي كه متحمل شدم) و هم از خانواده و كار (لطمه كاري خوردم و هيبت و هيمنهاي كه از زندگيم ساخته بودم از دست رفت).
من اينها را نوشتم براي اينكه آقاي همدردي بدونه همسرش اگر مرتكب اشتباه شده، كمتر از ايشون آسيب نديده و به خاطر همين بايد ببخشدش. و همينطور خودش را ببخشه و اينهمه توي سردرگمي به سر نبره.
من هم مثل شما توي اين اتفاق متوجه شدم كه هيچ چيز به اندازه يك زندگي سالم، شيرين و آرامش بخش نيست.
آقاي همدري من نميخواستم حال شما را بدتر كنم. بلكه جوابي براي چراهاي شما داده باشم. اما گويا اشتباه كردم.
از خودم متنفرم متنفرم
آقاي همدردي
فقط در آخر يك چيز را خدمتون عرض كنم؛ من به خاطر اذيت و ازارهاي همسرم نبود كه پشيمان از كرده خود شدم ممكنه همچين برداشتي كرده باشيد. بلكه اول به خاطر خودم و خدا و بچهام و همسرم. پس لزومي نداره خشونت به خرج بديد. راه درستش را ياد بگيريد از كارشناس و روانشاس و يا هر كسي كه صلاحيت داره.
امید زندگی،
هیچ اشتباهی نکردی و من خودم ازت خواستم که برام توضیح بدی. خیلی هم ازت ممنونم که با وجود اینکه احساس خطر میکردی، با صداقت جواب دادی.
قرار نیست آدم هر حرفی رو که دوست داره بشونه. باید واقعیت رو دید.
امیدوارم به زودی زود بیایی و بگی که مشکلاتت کمتر و کمتر شده و به آرامش رسیدی.
اگه گفتم پستت پاک بشه برای ناراحتی خودم نبود، فقط برای این بود که مشکلی برات پیش نیاره.