وابستگی متقابل: ملودی بیتی، ترجمه نسرین سلامت
زنان شیفته: رابین نوروود، مهدی قراچه داغی
نمایش نسخه قابل چاپ
وابستگی متقابل: ملودی بیتی، ترجمه نسرین سلامت
زنان شیفته: رابین نوروود، مهدی قراچه داغی
سلام به همه دوستان
از توجهي كه به مشكل من ميكنين بي نهايت ممنونم!:323:
آقاي Hamdardi1390 عزيز! همسرم براي بچه نداشتن دلايل زيادي مياره مثلا ميگه فقط مسئوليته - دردسره - بايد تا آخر عمرت بهش سرويس بدي آخر سرم بهت ميگه تو منو بدنيا آوردي - هميشه طلبكاره و به جز اين موارد در مورد شرايط خودمونم ميگه : ما كه توي تهران تنها هستيم و هر دوتامون شاغليم و كسي نيست كه بهمون كمك كنه و منم كه اصلا بچه نميخوام و مطمئن باش اگه مجبورم كني و بچه دار بشيم هيچ كمكي بهت نميكنم اونوقت تو تك و تنها بايد بهش برسي و اينجوري زندگي برات سخت ميشه و بهت فشار مياد و اينم موجب تنش توي زندگيمون ميشه. بعد نتيجه ميگيره كه پس بچه دار شدن براي ما نه تنها كانون خانواده را گرمتر نميكنه بلكه فقط جنگ اعصاب و ناراحتي داره!
منم بهش ميگم آخه مگه آدم چند دفعه زندگي ميكنه؟ من ميخوام همه مراحل زندگي را تجربه كنم. به حالا كه جوونيم و مدام مسافرت ميريم و همش توي فكر مسائل باغ شمالمونيم فكر نكن! چند سال ديگه كه سني ازمون گذشت و ديگه دل و دماغ مسافرت و اين چيزا را نداشتيم و مونديم توي خونه و بچه نداشتيم هيچ كس بهمون سر نميزنه و ازمون يادي نميكنه!:302:
در جواب من ميگه كدوم بچه اي به درد پدر مادرش خورده؟ بچه خوب خوبش ميره دنبال زندگي خودش و دردسري براي پدر مادرش نداره! بدشم كه مصيبته!
لطفا همه دوستان منو راهنمائي كنن:316:
خوش خبر. (چه اسم باحالی انتخاب کردی)
دلایل تو برای بچه دار شدن به طور خلاصه ایناس:
1- می خوام همه ی مراحل زندگی رو تجربه کنم.
2- بعدا هیچ کس بهمون سر نمیزنه و ازمون یاد نمیکنه.
امیدوارم از حرفام ناراحت نشی، ولی به نظرم دلایلت خوب نیست برای بچه دار شدن. یه جورایی خودخواهیه. یعنی برای لذت تجربه کردن همه ی مراحل زندگی و ترس از تنهایی، می خوایی پای یه موجود دیگرو به این دنیا باز کنی. اونم توی اوضاع و احوال (نکنم لازم به توضیح باشه). فردا این بچه ممکنه ازت بپرسه چرا منو به دنیا اوردی و اونوقت این دلایل رو ازت قبول نمی کنه.
ببخشید جناب آقای همدردی، مگه همه مردم چه دلایلی برای بچه دار شدن دارن؟؟ آیا بغیر از این هست که این یک حس درونی هستش که خدا در وجود هر زنی قرار داده؟؟ مگه غیر از این هست که هدف از ازدواج تشکیل زندگی و تداوم نسل هاست؟ میشه لطف کنید به من و خوش خبر توضیح بدید که اگه چه هدفی داشته باشیم می تونیم همسرامون رو راضی کنیم.
خوش خبر عزیز ببخش که من سوالم رو اینجا مطرح کردم چون منم کم و بیش همین مشکل رو با شوهرم دارم.
آقاي Hamdardi1390 عزيز!
مگه بقيه زوجهايي كه اقدام براي بچه ميكنن چه دلايلي دارن؟
من توي يه مقاله كه عنوانش دلايل غلط بچه دار شدن بود ميخوندم كه هر چي دليل بود را عنوان كرده بود مثلا: مثل بقيه زوجهاي ديگه منم بچه ميخوام-ميخوام ببينم بچم چه شكلي ميشه-روزگار پيري ازم ياد كنه-داره سنم براي بچه داشتن زياد ميشه و...
اما توي همون مقاله هم نگفته بود كه پس به چه دليل موجهي بايد بچه دار شد؟
لطفا همه دوستان نظر بدن و راهنمائي كنن:316:
دوستای خوبم ساناز و خوش خبر،
خدا در وجود هر زن و مردی این میل (و کلی میل های دیگه) رو قرار داده. ولی باید به کمک درک و منطقی که بهمون داده، میل هامونو به سمت درستش هدایت کنیم.
به نظرم ما زمانی می تونیم یه موجود دیگه رو به این دنیا دعوت کنیم، که بتونیم نسبت به آینده اش امیدواری مناسبی داشته باشیم. بتونیم آینده ی خوبی رو براش متصور شیم. نمیگم باید 100% آینده اش روشن باشه. ولی باید از نصف به بالا باشه این امیدواری.
من الان نمیتونم یک ماه آینده ی خودم رو هم درست تصور کنم چه برسه به یه عمر زندگی یه بچه. من امنیت شغلی ندارم، امنیت مالی ندارم، حتی امنیت مسکن و سرپناه ندارم و نمیدونم سر سال می خواد 20% به اجاره ام اضافه بشه یا 40% یا 90%. نمیدونم مرغ و گوشت می خواد تا کجا بره. نمیدونم میوه کیلویی چند می خواد بشه. هر آن هراس اینو دارم که جنگ شروع بشه. من بچه ی جنگم، من توی خمپاره و دود و صدای آژیر و خون بزرگ شدم. هنوز هم اثرات اون دوران توی من وجود داره. من نمیخوام بچه ام هم این صحنه ها رو ببینه. من نمی خوام شرمنده ی زن و بچه ام باشم. شاید اگه مشکلی برام پیش بیاد بتونم توی روی زنم نگاه کنم، چون اون هم با اختیار خودش اومده توی زندگی من و با اختیار خودش هم میمونه توی زندگیم. ولی توی روی بچه ام نمی تونم نگاه کنم. من میتونم خواسته های همسرم رو انجام ندم (اون هم با شرمندگی)، ولی بچه امو وقتی زردآلو دست دوستش میبینه و من نمیتونم براش بخرم، چی کار کنم؟ من نمیدونم چه جوری باید توی این شرایط اعتیاد و خلاف های جور وا جور یه بچه ی سالم تربیت کنم.
پس یه "نه" ی گنده میگم به احساساتم و تا زمانی که نتونستم آینده ی روشنی (حتی در حد 50%) برای بچه ام متصور شم، به این دنیا دعوتش نمی کنم.
ببخشید خیلی احساساتی شدم.
ولی خواستم گوشه ای از درد دل های یکی از مرد های سرزمینتونو بشنوین.
راستی اینا همه اش نظرات شخصیه منه و هییییییییییچ تعصبی روی درست و غلط بودنشون ندارم. فقط احساساتمو گفتم.
آقايHamdardi1390 عزيز!
شما بيشتر از نظر اقتصادي شرايط را براي بچه داشتن مناسب نميدونين ولي همسر من بيشتر از مسئوليتش و اينكه معتقده با يه مثال ميگه اگه امروز يه درخت بكاري و كليم براش وقت بذاري بهش آب بدي و كود بدي كه رشد كنه و مواظب سلامتيش باشي بعد از چند سال بهت ميوه ميده و نتيجه كارتو ميبيني! ولي يه بچه با هزارتا سختي و مشكلات بزرگ كني بهش سرويس بدي تر و خشكش كني و بخاطرش كلي خودتو محدود كني و از خيلي از خواسته هات بگذري و اونوقت بزرگ كه شد البته اگه خوب تربيت شده باشه و محيط بيرونم روش تاثير بد نذاشته باشه ميره دنبال خواسته هاي خودش و كاري به پدر مادرش نداره . اگه هم تربيتش درست نبود و يا محيط اجتماع نابابش كرد كه ديگه وا مصيبتا! بايد تاوان اشتباهاتشو بدي و اگه چيزي بهش بگي ميگه شما منو به دنيا آوردين و طلبكار ميشه!!!!!!!!!!!
از دوستان ميخوام نظر بدن:316:
آقاي Hamdardi1390 ميشه از سن خودتون و خانومتون بگين؟
ايشونم با شما موافقن؟
هر آن هراس اینو دارم که جنگ شروع بشه. من بچه ی جنگم، من توی خمپاره و دود و صدای آژیر و خون بزرگ شدم. هنوز هم اثرات اون دوران توی من وجود داره. من نمیخوام بچه ام هم این صحنه ها رو ببینه.
:104::104::104::104::104::104:
پس اين ترس را شما هم دارين. تنها ايت توجيه شما تا يك حدي قابل قبوله كه اون هم گريزي اين ريسكها نيست.
ما بقي حل شدنيه. بالاخره براي يه بچه ميشه يك زندگي متوسط را جور كرد.
هر چند من يك بچه دارم و راستش اميد به ادامه نفس كشيدنم هم اون بوده. اما ديگه حاضر نيستم بر خلاف توصيههاي اكثريت اطرافيانم يك بچه ديگر را به اين دنيا بيارم.
اما به نظر من هم اين مسأله براي خانم خوش خبر قابل هضم نخواهد بود.
به نظر بنده با سياست و درايت بايد سعي كنن همسرشون را راضي كنن كه بتونن فرزند داشته باشن. حتي اگر مجبور بشن مسئوليتهاش را به كل قبول كنن.
مادرها ساخته شدن كه تمام وجودشون را براي بچه مايه بزارن اينا كه ديگه سهله.
بايد 40 سال بعد را ببينن كه اونوقت آيا دوست ندارن بچههاي بچهشون را ببينن.
يكه و تنها توي يك باغ بزرگ افتادن و چشم به راه آخرين نفس بودن اصلاً قشنگ نيست.
ميدونم صحبتهام خودخواهانه است. اما با حسرت زندگي كردن هم خيلي سخته.
كي گفته كه بچه به درد پدر و مادر نميخوره:
توي همين تاپيك چه خانمهايي كه از دست رسيدگيهاي بيش از حد همسرشون به پدر و مادرش شكايت دارن.
خود من هر چه سنم بالاتر ميره احساساتم نسبت به پدر و مادر چندين برابر ميشه.
همش از خدا براشون طول عمر درخواست ميكنم. يك لحظه به تقدر خدا ميانديشم ناخواسته اشكام سرازير ميشه و هرگز نميخوام اون روز برسه.
omid-zendegi عزيز!
از توجهت ممنونم!:323:
واقعا فكر ميكنين اينكه فقط يه نفر مسئوليت بچه را به عهده بگيره اصلا شدنيه؟!!!!!!!!!
ميدونين من خيلي به اين قضيه فكر كردم ( چون يه باري شوهرم گفت اگه واقعا بچه ميخواي بايد قبول كني كه همه مسئوليتش چه مادي و چه معنوي با خودت باشه!!!!! ) به نتايج زير رسيدم:
1-همونطور كه ميدونيم وقتي يه خانوم باردار ميشه از نظر احساسي حساستر ميشه و به توجهات همسرش بيشتر نياز داره. حالا شما تصور كنين كه در اين شرايط همسر اون خانوم فقط بگه من كه بچه نميخواستم من كه گفتم دردسره!!!! فقط به خانومش موج منفي بده. خودتون قضاوت كنين. اين اوايل بارداريه بعد از چند ماهي كه خانومه نياز به كمك هم داشت كه ديگه وضع بدتر ميشه و فقط توي زندگي تنش و دلخوري پيش مياد.
2-وقتي كه بچه به دنيا اومد شوهره به جاي اظهار علاقه و احساسات بگه تو خواستي و هيچ همراهي و حتي توجهي به اين قضيه نكنه.
3-مادر بچه چون خودش اين وضعيت را انتخاب كرده همه تلاششو ميكنه كه بهترين شرايط را براي بچه فراهم كنه اونوقت ديگه نه وقتي براش ميمونه كه به خودش و شوهرش اهميت بده و نه انرژيي. و توي اين وضعيت در بهترين حالت كه شوهره خيلي وفادار به همسرش باشه و نره سراغ يه زني كه براش وقت بذاره، توي اون خونواده دو دستگي ميشه يه طرف مادر و بچه و يه طرف ديگه شوهره و خواسته هاي خودش كه حاضر نيست به خاطر اينكه بچه دارن خواسته هاشو متعادلتر كنه.
به خاطر اين مواردي كه گفتم من حاضر نيستم كه همه مسئليت يه بچه اي را قبول كنم كه پدرشم دوستش نداره و فكر ميكنم اگه اين كار را بكنم در حق اون بچه ظلم بزرگي كردم به خاطر خودخواهي خودم اونو به دنيايي آوردم كه علاوه بر اون شرايطي كه آقاي Hamdardi1390 گفتن نزديكترين فرد و كسي كه توي جامعه ما بچه توي هر شرايطي مال اونه يعني پدرشم اونو نميخواد.
لطفا دوستان نظر بدن؟:316:
من مشكلمو براي اين مطرح كردم كه بفهمم ميشه نظر اين آدما تغيير داد يا نه؟ كسي كه از اول همش گفته بچه نه و 8 سال قضيه وازكتومي را از همسرش قايم كرده!
ببین خوش خبر جان به نظر من اگه با خانواده هایی رفت و آمد کنین که بچه مثلا 6 ماهه تا دوسال که شیرینه داشته باشن شاید شوهرت تحریک بشه به بچه دار شدن، شوهر من معمولا با دیدن بچه ها تا دوسه روزی نظرش مثبت میشه ولی بعددوباره تغییر میکنه ولی متاسفانه دور و بر ما خانواده هایی که بچه داشته باشن نیست. بعدش هم من دیدم خانواده هایی رو که شوهره اصلا مخالف بوده با بچه ولی خانم بدون نظر شوهرش اقدام به بارداری کرده ولی زمانی که بچه بدنیا آمده شوهر بیشتر از خانم به بچه و مسائلش اهمیت میده و انگار نه انگار که این مرد بچه نمی خواست. ولی مردا با هم متفاوتن من نمیدونم اخلاق همسر شمارا. ولی اگه همسرتو راضی کنی و مسئولیت بچه را فقط خودت بپذیری مطمئن باش به محض اینکه فرزندش رو ببینه و در آغوش بگیره اون حس پدر و فرزندی گل میکنه.