سلام.
من عضو جدیدم تو این تالار.
شاید این تاپیک و تاپیک مشابه اون موجب شد منم بیام جرات حرف زدن پیدا کنم.من مدت ها بدون اینکه عضو بشم اینجا مطالب رو می خوندم ولی وقتی دیدم مشکلات برخی بچه ها شبیه منه منم کنجکاو شدم عضو شم.من 21 سالمه..دانشجو و تنها.شاید خیلی تنهاتر از شما.ولی وقتی دیدم شما انقدر انرژی تغییر داری خوشحال شدم..کاش منم وقتی بچه بودم پدر و مادرم بیشتر درکم کرده بودن که الان انقدر احساس تنهایی نمی کردم.تغییر کردن فرشته مهربان سخته.کاش منم می تونستم این طور فکر کنم.
امیدوارم شما ادامه بدی به تغییراتت.من 15 سالم که بود مادرم از دست دادم.اولش ماتم بود و گریه.ولی بعد مدت ها جای خالیشو حس کردم و فهمیدم هیچکس اون نمیشه.البته من خواهرم ..برادرم..و پدرم کنارم بودند ولی من همیشه حسرت روزهایی خوردم که دست مامانم رو نبوسیدم.الان فکر می کنم کاش مامانم بود حتی اگر بد بود ( که نبود!!)منم کارگاه رو دنبال می کنم شاید بتونم با تغییرات خودم. خواهرم ..برادرم و پدرمو دوست داشته باشم.شاید.
و یا شاید بهتره منم یک تاپیک برای مشکلم باز کنم.شاید.شاید.خسته شدم از شاید