فكر مي كني چرا يك دفعه اينقدر نظرش عوض شد؟
نمایش نسخه قابل چاپ
فكر مي كني چرا يك دفعه اينقدر نظرش عوض شد؟
نمیدونم لیلاجون.اگه میدونستم واسم راحت تر بود.
حرفای باباشونم که پشت تلفن به من میزدند راجع به بچه هم شنید، حتی گفت وای نمیدونستم بابامم به این چیزا فکرمیکنه و انقد مشتاقه!خیلی خجالت میکشیدی بابام این حرفا رو میزد عزیزم نه؟
اما چندروزقبل که داشتم یه قرصی رو میخوردم گفت راستی مینا بابت قضیه بچه دیگه نمیخواد چیز خاصی بخوری،کلا دور بچه دار شدنو خط بکش.گفتم چرا ؟چی شده یه دفه بی خیال شدی؟
گفت تا حالا خیلی احساساتی بودم اما الان منطقی شدم.بچه هزار نوع بدبختی و گرفتاری داره.
منم هیچی نگفتم .
مي خواد خودت به زبون خودت بگي بچه مي خواي تا بعدا هم پاي همه چيزش وايستي.
آره منم میدونم یعنی حدس میزنم، اما نمیدونم روش درست برخورد چیه؟ سکوت؟
آفتاب همدرد عزیز تو که هنوز کامل کامل آمادگی نداری پس صبر کن.
به هر حال شما هم بايد بخشي از مسئوليت بچه دار شدن را قبول كني. مطوئن باش اون هم در كنارت خواهد بود و كمكت خواهد كرد.
بهتره با هم بنشينيد و كامل در اين زمينه با هم حرف بزنين. تا استرس ها و دلواپسي هاي هر دوتون راجع به مسئوليت هاتون حل بشه و به آرامش برسين.
سلام دوست جونای خوبم.
باز هم دیشب باباشون پشت تلفن شروع کردند به گفتن همون حرفهای تکراریشون و همین طور شوهرم.اما این دفعه جای اینکه گیج شم و اعصابم به هم بریزه(واقعا جای تعجبه)به شوهرم گفتم نظر تو برای من از نظر پدرت مهمتره،باشه موافقم،کنسل کنسل،مرسی خیلی کارمو راحت کردی و اعصابمو آروم.اگه یه ذره موافق شده بودم به خاطر تو بود فقط!
نمیدونم کار بدی کردم یا نه اما احساس خوبی دارم و خیلی خوشحالم حداقل چند وقتی راحت شدم.
خودمم دعوا کردم که اصلا به علت اینکه چرا تغییر نظر داده فکر نکنم و واسم مهم نباشه،تغییر نظر داده که داده من نباید خیلی راحت به هم بریزم.
میخوام نهایت سعیمو بکنم که اجازه ندم با هر چیزی و هر حرفی قاطی کنم.اینو دوستم دیروز بهم گفت که مینا همه آدما خیلی راحت میتونن تو رو اذیت کنن.چرا مینا؟
سلام عزیزم...میشه بگی از ازدواجت چندسال میگذره؟؟؟؟؟؟
اصلا فکرشم نمیکردم وقتی واقعا توش قرار بگیرم انقدر کم بیارم
دوستای خوبم بازم باید تمام پستاتونو از اول بخونم:46:
خیلی حالم بده ،انگاری یه کوه غم دارم:302::302::302::302::302::302:
حتی سر کارمم بی اختیار اشکم میریزه!
میترسم
خجالت میکشم.
من نرمال نیستم خودم میدونم
:302:
چي شده آفتاب همدرد عزيز ؟ اتفاقي افتاده ؟ از چي خجالت مي كشي ؟