RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
آنی گلم یه بار دیگه پست منو بخونی کاملا متوجه میشی که اینا برای منم سواله ببین :
..نمی تونم تشخیص بدم این کارهارو برای خودنمایی می کنه یا قلبی هست..اینم برام سوال شده..
من خودمم هنوز این آدمو نشناختم .
ولی واقعا همه جوره احساس می کنم یه گوشه کار می لنگه ..نمی دونم چرا هیچ چیز ایشون به نظرم نرمال نیست .همه چیز به نظرم غیر عادی میاد..
فدای تو بشم عزیزم حرص نخور :46:من اگه می بینی باهات بحث می کنم دلیلش اینه که حسم کاملا میگه ایشون یه جورایی کارهاش غیر عادی هست ولی واقعا گاهی تشخیص نمی دم کدوم قسمت ها عادی نیست ..
در مورد اینکه تنهاست که خودم شک ندارم .ایشون خیلی تنهایی کشیده و خیلی برای بزرگ کردن پسرش اذیت شده و اینجور که خودش میگه اصلا از زندگیش و پولاش لذتی نبرده ..ظاهرش هم خیلی شکسته هست ..من دلم براش گاهی واقعا می سوزه ..
در مورد فربد گفتی گلم تربیت من همیشه به گونه ای بوده که هیچوقت در مقابل لطف کسی نمی تونم برخورد بد داشته باشم ..همیشه قدردان هستم حتی اگه اون خوراکی ها رو همه رو دور بریزیم باز هم من تشکر می کنم که دل طرفم رو نشکنم ..مخصوصا اینکه فربد هم اصلا علاقه ای به این چیزهایی که این آقا میاره نداره و ما واقعا همه رو می دیم به خدمتکارمون می بره برای کارگر های ساختمون بغلی...فربد اینقدر تامین هست که این چیزا اصلا توجهشو جلب نمی کنه ..همیشه خیلی مرفه بوده ولی کاریش نمی شه کرد من بهش یاد دادم که بگیره و تشکر کنه حتی اگه استفاده نمی کنه ...
آنی گلم من به دلایلی که نمی خوام عنوان کنم و احساس می کنم اخلاقی نیست عنوان بشه اصلا تمایلی به این آقا ندارم ..این دلایل مربوط به ظاهر و توقعات من از تیپ مرد ایده آم هست پس حس نکن می خوام تایید بگیرم ..برعکس می خوام بهم مسجل شه که اشتباه نمی کنم ....ممنونم که همیشه برام وقت می ذاری .کاش می دونستی حرفات چقدر روم اثر مثبت داره :72::72::72:
ممنون می شم بازم شما و دوستان راهنماییم کنین که چه راهی برای ناامید کردن ایشون بهتره ..یه برخورد چکشی لازمه یا آروم آروم و به مرور زمان؟؟؟؟
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
فائذه جان فکر کنم اگر یک سری اطلاعات دیگر هم می دادی راجع به این آقا موضوع یه کم از این پیچیدگی در می آمد...
اگر درست یادم مانده باسد گفته بودی...
این آقا تنها برگ برنده ای که در دسنش می بیند پولش هست...که مسلم بدان اگر جوان و خوش تیپ بود حتی یک قران از این پول را هم برای توجه تو خرج نمی کرد...او واقع بین است عزیز دل...می داند از آن قشر مردهایی که توجه دختران و زنان جوان را جلب کند نیست! مطمئن باش این آقا اگر در خیابان پیاده راه برود بی اینکه کسی از پشت شیشه های ماشین مدل بالایش او را ببیند هیچچچچچ زنی یک نگاه خشک و خالی هم محض رضای خدا به او نمی کند...او بیمار نیست ...او هم مثل همه ی مردها از داشته هایش خرج می کند تا به خواسته هایش برسد...اگر همچین آقایی با چنین شرایط سنی و ظاهری پول هم خرج شما نکند که خودش می داند احتمال اینکه اصلا او را ببیبنی صفر هست...او می داند کسی که صورت خوبی ندارد مجبور است اگر هم سیرت خوبی ندارد نقش آن را بازی کند تا زنان را به دام بیاندازد.....می داند اگر جوانی ندارد باید از جیبش خرج کند...این یک دو دو تا چهار تای منطقی ست که این آقا با خودش کرده و هیچ جایش هم عجیب نیست!
آن آقای متاهل هم که هم خانواده می خواهد و هم معشوقه و شما برایش همیشه انتخاب دومی...که البته خوشحالم خودت ارتباط را قطع کردی و نگذاشتی بازی را بیش از این ادامه د هد...تو ارتباط را قطع کردی چون خودت در این جامعه گشتی و آن چیزهایی که ما می دانیم را تو هم می دانی اگر با خودت رو راست باشی...
و همه ی ما اگر اینقدر آشفته شدیم و حرص می خوریم و پست می گذاریم چون می بینیم واقعا آینده ی ترسناکی در انتظارت هست اگر خودت را سریع جمع و جور نکنی...:72:
و در رابطه با اینکه رابطه را ارام ارام قطع کنی یا چکشی...یادت باشد این را از من...همین آقا را که می گویی اگر امروز به او رحم کردی مطمئن باش روزی که نوبت او شد هرگز به تو رحم نخواهد کرد!
الام می داند دوستش نداری...برایت جذاب نیست...تسلیم نشدی...وابسته نیستی...اما همین آقا روزی که پرچم سفیدت را ببیند همان روز شروع می کند دنبال طعمه ای تازه گشتن ...و همین آقا روزی که انتخابی بهتر از شما پیدا کند لحظه ای درنگ نمی کند برای کنار گذاشتن تو...این را به تو قول می دهم...پس دلت به حال خودت بسوزد فقط ...مثل ترک سیگار می ماند...اگر گفتی فردا می گذارم کنار هزار تا از این فرداها می آید و میرود و کنارش نمی گذاری...اما اگر گفتی همین امروز و از همین حالا آن موقع نتیجه می گیری...
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
خانم MARYAMP شما حق نداریداطلاعاتی را که خود فائذه خانم در این تاپیک عنوان نکرده اند مطرح کنید .
:324:
شما حتی امانت دار خوبی در دوستی با ایشون نیستید بعد چطور آشفته می شوید و حرص می خورید!!!!!!!!!!1
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
این اطلاعات دوست عزیز نکته ی کلیدی ست برای ایشان در حل مشکلش و اگر خودش هم می دانست که همین یک جمله را اگر ذکر می کرد راجع به این آقا همه به این آقا مارک بیمار و فلان و فلان را نمی زدند و به بیراهه نمی کشید بحث..این آقا نرمال هست ...و شاید اگر این اطلاعات را از اول می داد زودتر نتیجه می گرفت و دیگران هم زودتر دستشان می آمد که این آقا اصلا تناسبی با فائذه ندارد ...یعنی فاصله انقدر زیاد است که این آقا با پول می خواهد این فاصله را پر کند...و در ضمن شما سخنگوی کس دیگر نشوید دوست عزیز...شما فقط راهنمایی خودت را بده...
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
رابطه ات را چکشی قطع کن .
ببین فائزه اگر مردی به هر دلیلی برای زن جذاب و قابل تفکر نباشد پیر یا جوان - پولدار و یا گدا - خوش تیپ یا زشت باشد ...........آدم
وقتش را سر تصمیم گیری وبا در آوردن علت اینکه چرا عجیب هست و عجیب نیست صرف نمی کند .
تکلیف این آقا مشخص است . من از آنچه این مرد هست برایت گفتم اما به لحاظ تحلیلی نگفتم این افراد با این صائق و بازدارنده و بازی ...ته این کارهایشان به کجاها ختم می شود که الزامی هم ندارد گفتنش .چرا که تو خودت می گی که برات مهم نیست .
اما اگر می بینی با جدیت و کلام تند در این تاپیک حضور پیدا می کنم تو هستی .
در جایی از پست 50 برایت نوشتم
این مرد نوع بدخیم تر از همسرت هست که از آن جدا شدی
این حرف شاه کلید تو بود . دقت نکردی یا کردی و رد شدی .
تا امروز مهم نیست که چه اتفاقی افتاده اما بعد از این سرنوشت تو و فرید مهم است . مهمه که تو چه کسی را انتخاب می کنی و چرا انتخاب می کنی و................
مخصوصا در مورد افرادی که جدا می شوند نمونه ی بعدی انتخاب اگر آگاهی و شناخت درونی از خودمان پیدا نکنیم یک نمونه ی شبیه سازی شده ای می شود برابر اصل همسر قبلی !
برات یک مثال می زنم
مثلا طرف شوهر معتاد دارد از فرد معتاد جدا می شود و خیال می کند که حالا که طلاق گرفتم می روم دنبال کسی که اهل شیشه و تریاک و کراک و الکل و .............( نمودار های ظاهری ) نباشد غافل از اینکه 18 بیماری روانی زندگی و مجاورت با فرد معتاد را با خودش داره حمل می کنه که فقط یکی از آنها جذب بازیکن مقابل بازی الکلی و معتاد است و .......و در مورد خودش این را نمی داند که یک ضلع از بازی روانی الکلی یا معتاد است ............بدون هیچ اقدام عملی و درمانی و ............بعد از یک مدت که مثلا زخم ها و الامش التیام یافت می ره سراغ یک انتخاب دیگر و به نظر ش میاد که دیگه حالا زرنگ شده .........نفر بعد راست می گوید به لحاظ ظاهری معتادنیست اما به لحاظ روانی معتاد است شخصیت وابسته با زیر مجموعه هایش را دارد و بازی روانی الکلی دارد و با چند کوبیده اضافه ی دیگه مثل یک اردنگی به من بزن و ...................اینجا فقط ظاهر و شرایط و .......فرد تغییر کرده اما واقعیت این است که این نمونه ای است برابر اصل حالا در بهترین حالت اگر سیگاری نباشد . الکل یا مواد مصرف نکنه و...........اما این همان نفر اول است با قیافه و شرایطی تازه ....................( سیر تکرار انتخاب را می بینی؟! ) غافل از اینکه نه فرد اول و نه فرد دوم ابدا کاره ای نیستند و این خود اوست که به علت اینکه شناخت و آگاهی درستی از خودش ندارد انتخابهای مزخرف می کند بعد هم داد سخن از اینکه می بینی .........باز هم شانس نیاوردم !
پس شد
جذب افراد و انتخاب ها ی ما معمولا به عوامل درونی ما بستگی دارد .
تکلیف این آقا مشخص شد . اما برو این سر دوربین را به سمت خودت بگیر ببین کجا درگیر تکرار هستی همان جاهایی که درگیر تکرار هستی ( حتی در انتخاب و فکر کردن و احساس و نوع عملکرد .............) نقطه ی آسیب پذیری فائزه است .
اینها را خودت بهتر از هر کسی دیگر می توانی استخراج کنی و رویش کار کنی . اما باید دوربینی که با خودت بر می داری تا به خودت نگاه کنی از زوم بالا برخوردار باشه باید قابلیت این را داشته باشد که در لایه های درونی فائزه نفوذ کنه و کوچکترین و به ظاهر بی اهمیت ترین موارد را بیرون بکشه و بزرگشون کنه تا قابل رویت پیدا کنند و بتوان روی آن کار کرد .
و اما چند نکته ی دیگر
مثلا فائزه به فرید یاد داده که در چنین شرایطی آن نایلون را بگیرد و از آن استفاده نکند و در قبال لطف دیگران در چنین موقعیتی تشکر کنه و .......................( همان که خودت گفتی و تعریف کردی ) چرا ؟! آیا راه بهتری نیست ؟! مثلا صراحت و شهامت و با حفظ شهامت و از جایگاه اعتماد و عزت نفس تشکر کردن ؟!
حتی در مورد شیوه ی برخورد با خوراکی که یک مسئله جزیی به نظر می رسد ببین حاضری به چه دردسرهایی خودت را بیندازی و تکرار کنی اما می توانی این درد سر را با یک تشکر و توضیح ساده و صریح و محترمانه خودت را از این همه دردسر رها کنی .............باور می کنی همین حد از رفتار هم اسمش دروغ است و طرف مقابل اگر واقعیت یک موضوع را بداند واقعا این رفتار را تکرار نمی کند گاهی ما با رفتارهایمان به دیگران کمک می کنیم که اشتباه کنند و..............
و نکته ی اصلی باز رفتار و عملکرد و تفکر تو و انتقال آن به فرید منجر به این می شود که مثلا بعدها در موقعیت هایی به مراتب حادتر بچه به دلیل صراحت و شهامتی که دراینگونه موارد با افراد غریبه تجربه نکرده دچار ضعف و انفعال و ...........باشد .
و حالا نتیجه ی این نوع رفتار و آموزش منجر به تائید طلبی و ...........می شود نیز بماند . که اگر بخواهم جز به جز برایت توضیح بدهم از مجال اینترنت و مجاز خارج است .
پس حالا حالاها کار داری . باید عادات قدیمو چرایی هایشان را شناسایی کنی و عادات جدید و چرایی هایی جایگزین آن کنی .................سرت گرم است . برو بی خیال این آقا بنشین رو خودت کار کن که انشالله دفعه ی بعد که تاپیک زدی کاملا نشان بدهد جدای از آدم های روبه رو داری به خودت می پردازی که فائزه با این همه توانایی را عشق است نازنین . :72:
باز و به تکرار از صراحتی که در جای جای پستها نشان دادم و تلخ بود عذرخواهی می کنم اما واقعا تو به این تلخی و تندی احتیاج داری تا قدر خودت را بدانی و واقعا خودت را بشناسی و این نقاب ها را کنار بزنی تا خود واقعی ات را ببینی .
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
همه تاپيكو خوندم فايزه جان و يه نكته ديگه هم سواي نظر دوستان به خاطرم رسيد.حالا كه به 41 سالگي خودم رسيدم گاهي مي پرسم آيا لازم بود همه كساني رو كه به هر علت( دوست بودن يا دشمن يا دوست بدتر از دشمن)ديدم تو عمرم ببينم؟واقعا؟
خيلي هاشون باعث شدن بخشي از انرژي و توانم الكي هدر بره
بعضي منو از خودم و خدام كمي دور كن و بعد رفتنشون ناچار شدم توان بذارم برگردم به راهم
براي بعضي فقط پلي بودم كه نيمه شكسته شونو به نيمه سالم ترشون پيوند بدم
بعضي همراهان موقت بدي نبودن اما بهر حال بايد راهمون از هم جدا ميشد
تنها يك گروه برام موندن:'دوستان حقيقي عزيزم و خانواده ام
فايزه جان بالشخصه معتقدم براي هر كدوم از ما راهي هست كه چراي بودن ماست و وقتي هشياريم و خسته و .. و.. و.. نيستيم ..درونمون به ما ميگه تو راهمون هستيم يانه.تصور مي كنن زدن اين تاپيك و شنيدن نظرات اين دوستان خوب اعم از تند يا ملايم يه جورايي واسه سوالي بود كه از درون خودت پرسيدي فايزه جان!
ولي چون سوالت بلند بود ماهم شنيديم و جواب داديم!جوابي كه خودت هم اونو از من هاي متعدد درونت شنيده بودي.. شايد آهسته تر و پنهان تر.جوابي كه آني عزيز با توجه به شناخت دورا دور بيشتر بهتر پاسخشو گفته بودن.
من در بخشي از زندگيم به خودم گفتم خب اينا هم تجربه هايي بودن و حالا دوباره توي راهم هستم. راهي كه به خاطرش زحمت كشيدم تحمل كردم و البته تاوان هم پرداختم.
آيا لازم بود اين همه آدم مختلفو به هر علت دوست همكلاس همسايه همراه همكار ميديدم.؟؟. نه!اما زندگي اونا رو سر راهم گذاشت ومن بد يا خوب دقايقي رو باهاشون خوب يا بد سپري كردم ازشون چيزهايي آموختم. در انتخاب همراهان بعديم به هر علت و هر شكل تامل بيشتري ميكنم و از اون چه پيش اومده.. درس ميگيرم..وقتي ندارم كه براش ناراحت بشم؟ من تجاربي آموختم سعي ميكنم ازشون به بهترين شكل استفاده كنم عزيزمن!
اگر در پس همه اين روز ها و سوز ها( به قول مولانا)فايزه بزرگتر و نيرومند تر و عزيزتري نهفته چه جاي تاسف!بگذريم
( راستي فايزه شما دوتا كتاب در جستجوي قطعه گم شده و قطعه گم شده و دايره بزرگ ( يا به قول نويسنده اش missing piece and big o) رو خوندين؟:72:
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
[quote='maryamp' pid='179377' dateline='1322474877']
این اطلاعات دوست عزیز نکته ی کلیدی ست برای ایشان در حل مشکلش و اگر خودش هم می دانست که همین یک جمله را اگر ذکر می کرد راجع به این آقا همه به این آقا مارک بیمار و فلان و فلان را نمی زدند و به بیراهه نمی کشید بحث..این آقا نرمال هست ...و شاید اگر این اطلاعات را از اول می داد زودتر نتیجه می گرفت و دیگران هم زودتر دستشان می آمد که این آقا اصلا تناسبی با فائذه ندارد ...یعنی فاصله انقدر زیاد است که این آقا با پول می خواهد این فاصله را پر کند...و در ضمن شما سخنگوی کس دیگر نشوید دوست عزیز...شما فقط راهنمایی خودت را بده...
[/quote]
مریم جان فکر کنم بحث را شما به بیراهه کشیدی ...
سیرت انسانهاست که برای من ارزشمند است ..وقتی می بینم کسی توی تمام دوران زندگیش به موری هم آزار نرسناده اینرا هزاران بار بیشتر به خوش تیپ هایی امثال شوهرم که خدا می داند چه زندگی هایی را از هم پاشیده اند ترجیح می دهم ...در ثانی شما از کجا می دانی ایشان چه مدل ماشینی دارد ؟؟؟؟!!!!!
ایشان را من دو سال است می شناسم ..توی این 2 سال تا بحال دو مدل شلوار بیشتر پایش نبوده و یک جفت کفش بیشتر از ایشان ندیدم!!! ماشین ایشان هم در ایران یک 206 قدیمی خیلی ساده است ..او بخاطر عقاید مذهبی که با آنها رشد کرده به ساده زیستی معتقد است و توی خانه شان هم که پدر و مادرش ما را دعوت کردند حتی یک دست مبل هم نبود ...واقعا متاسفم که حتی قدر دوستی را هم نمی دانی..
آنی عزیزم از حرفهات واقعا ناراحت که نمی شم خوشحال هم میشم ..عزیزم من همیشه خصلت های اخلاقی هر شخصی را می بینم ..این در تمام زندگی روش من بوده و هست ..اینکه این تاپیک را باز کردم دقیقا می خواستم ابعاد شخصیتی ایشان برایم بیشتر باز شود .همیشه احساسم می گفت که رفتار ایشان عادی نیست اما خیلی جنبه ها رو نیاز داشتم کسی از بالا ببیند و برایم باز کند ..من می خواستم اگر ایشان را رد می کنم بعدها خودم راسرزنش نکنم و احساس نکنم که بخاطر خاطراتی که از اون رابطه قبلی داشتم تصمیم احساسی گرفتم که خدا رو شکر می بینم که زیاد هم اینگونه نبوده است ..
آنی عزیزم شاید اشتباه برداشت شد ..من در شرایط خوبی از لحاظ مالی هستم و پشتوانه های خوبی از لحاظ مالی دارم ..فقط بعد از طلاق حساب و کتاب هایم درست از آب در نیامد و مخصوصا در مورد تعطیلی دفتر اصلا پیش بینی و آمادگی نداشتم و عملا هم کارم را از دست دادم و هم دفترم را ...شرایط یک ماهه دگرگون شد ..البته اینهم آخرین تیرهای خلاصی شوهرم برای آزار من بود که خدا رو شکر لکه لکه هاش کم کم دارن از زندگی من پاک می شن ...تا شرکت رو فروختیم و من سهمم رو گرفتم بحران بدی داشتم ..ایشون کاملا آگاه هست که من اصلا نیاز مالی ندارم و یکی از دلایلی که شاید براش جذاب بوده هم همین هست ..همانطوری که خودش میگه می دونه که من مسلما بخاطر پول با کسی ارتباط برقرار نمی کنم اون خودش خونه و زندگی و سبک زندگی منو دیده می دونه که اینها برام هیچ جذابیتی ندارن ...اونطوری که من احساس می کنم می خواست شوهر من احساس نکنه تونسته ما رو آزار بده و کم آوردیم چون یه بارم از دهنش در رفت و گفت من به مادرت قول دادم نذارم تو بخاطر فشار مالی مجبور باشی به شوهرت برگردی ..مادرمم این تایید کرد ..
در ضمن ایشون نایلونی کار نمی کنن!!!!:311::311: یه بار رفته مدرسه فربد و دیدتش فقط ..خوراکی ها و سوغاتی ها رو میده رانندش میاره ..اونم نه نایلونی شاید یهو میام خونه می ینم فقط سه تا کارتون ده کیلویی پسته و بادام فرستاده با سه جعبه بزرگ کیک یزدی با سه جعبه انار با 3 جعبه بزرگ انگور و...و..........
باور کنین همه رو بدون اینکه باز کنم میدم به دوستام و کارگرها و خدمتکارهای خونه ..هنوز یه ماه نگذشته ماشین بعدی میاد و باز بعدی و باز بعدی!!!!!!!!!!:302:
گاهی دوستام می خندن و میگن یه سوپر مارکت باز کن پولدار میشی!
بارها بابت این مسایل باهاش بحث کردم و میگم مگه ما دونفر ادم چقدر می خوریم ...میگه باشه دیگه نمی فرستم ولی بازم همون کار رو تکرار می کنه ..دیگه سیاستم شده بی توجهی ..برعکس عمل می کنم ..این دو بار آخر اصلا زنگ هم نزدم نه برای تشکر و نه برای بحث و دعوا ..اصلا به روی خودم نیاوردم ..وقتی هم پرسید بسته ها رسید خیلی با لحن ی اعتنا گفتم ااا آره راستی ولی من ندیدمشون ..خدمتکار همه رو برد برای برادرش ....
میگم شاید اینجوری خسته بشه ..
محبتش به در حضور فربد فقط به شوخی و سر به سر گذاشتنش خلاصه میشه ...
با اینجال امروز عصر اولین قدم رو بر می دارم و ماشینش رو می برم دم دفترش تحویل می دم و میام ...چند باره زنگ زدم به راننده اش که بیاد ببره ولی منو سر کار گذاشته و دیگه جواب موبایلمم نمیده ..عصر خودم می برم و نتیجه رو بهتون میگم ..:72::72:
ملاحت عزیزم
خیلی زیبا نوشته بودی .من همین الانش هم همین حس رو دارم چه برسه به اینده ..کلا اصلا از اینکه دور و برمو شلوغ کنم خوشم نمیاد .. مخصوصا که بودن با فربد رو به هر چیز دیگه ای ترجیح میدم ..من از وقتی فربد از مدرسه میاد دیگه میشم خدمتکار آقا فربد ..هم خدمتکارم هم همبازی هم معلم هم مامان هم بابا هم دوست........:311:
مخصوصا الان که دفتر هم تعطیل شده ..
عزیزم من اینجا کتاب های ایرانی نیست که بخوام بخرم ولی ایندفعه بیام ایران حتما می گیرم ..:72::72::72:
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
امروز با فربد ماشین رو بردیم دم دفتر دوستش و تحویل دادیم ..دوستش در جریان هیچی نبود و منم هیچ توضیح اضافی ندادم ..تا اونجا فربد سوال پرسید که چرا ما ماشینمونو فروختیم و چرا اینو استفاده نکردیم ..براش یک کم توضیح دادم که کمی مشکلات مالی دارم و باید تا حل نشه کمی صبور باشیم ..در مورد ماشین هم گفتم که این ماشین مال ما نیست و ایشون اجازه نداشتن برای ما چیزی بفرستن ..
اومدیم بیرون نیم ساعت نشد خودش تماس گرفت ظاهرا دوستش سریع بهش اطلاع داده بود ..گفت چرا اینکار رو کردی و من گفتم چون من از شما چیزی نخواسته بودم ..گفت من مگه گفتم خواستی ..مگه من فکر می کنم شما مستحق هستین یا خواستم صدقه بدم؟؟ من می دونم که شما نیازی ندارین و این مسایل موقتی هست ..چرا نمی خواین توجه منو از دریچه برادرانه ببینید؟؟؟ گفتم شما لطف دارید اما خودتون در جریان هستین و می بینین که من از برادرامم هیچوقت کمک نمی گیرم .گفت اشتباه شما اینه که فکر می کنید من هر کاری می کنم برای جلب رضایت شما می کنم در صورتیکه به تمام مقدساتم قسم اینطور نیست ..من در مقابل شما و خانواده شما به عنوان یک دوست و برادر بزرگ تر احساس مسیولیت دارم!!! به شما اطمینان میدم همینکه احساس کنم زندگی شما روی روال منطقی خودش افتاده و مشکلاتتون حل شده خودم از زندگی شما می رم بیرون .اجازه بدین به عنوان یه دوست و یا یه برادر بهتون کمک کنم این بحران رو بگذرونید ..من دوست ندارم شوهرتون از اینکه شما رو ضعیف ببینه خوشحال باشه ..من خودم پذیرفتم که شما تمایلی به من ندارید اما بذارین اقلا به عنوان برادر یا عمو یا دایی یا هر چی اسمش رو می ذارین توی این مقطع کمکتون کنم ..قسم می خورم امانتی باشه و بعد دیگه منو هیچوقت نمی بینین..
گفتم شما تا همین جا هم به ما خیلی لطف داشتین و ما همیشه مدیون زحمات شما هستیم اما اجازه بدین من احساس آرامش داشته باشم ..اینطوری احساس می کنم شخصیتم زیر سوال رفته ..راضی به عذاب من نباشید....
گفت هر طور راحتین و من نمی تونم شما رو مجبور کنم .دیگه اصرار نمی کنم .من هر کاری تونستم انجام دادم .امیدوارم روزی متوجه بشین که نیتم همیشه خیر بوده ..
گفتم ممنون در این شکی نیست و قطع کردم ..
نمی دونم بازم ممکنه تماس بگیره با من یا خانوادم یا دوستام یا نه اما مطمینم که این پایان مساله نبود چون بار اولی نیست من ایشان را رد می کنم ..ظاهرا هر چی رد می کنم ایشون مصمم تر میشن ..
برای تعطیلات زمستانی ژانویه دارم میام ایران .تصمیم دارم اونجا حضوری با مادر و خانوادم مفصل صحبت کنم و راضیشون کنم ریشه های این ارتباط رو قطع کنند .
ممنونم از همه دوستان که توی این تردید بهم کمک کردین..:72::72:
RE: نمی خوام باز م اشتباه کنم .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط f_z
نمی دونم بازم ممکنه تماس بگیره با من یا خانوادم یا دوستام یا نه اما مطمینم که این پایان مساله نبود چون بار اولی نیست من ایشان را رد می کنم ..ظاهرا هر چی رد می کنم ایشون مصمم تر میشن ..
برای تعطیلات زمستانی ژانویه دارم میام ایران .تصمیم دارم اونجا حضوری با مادر و خانوادم مفصل صحبت کنم و راضیشون کنم ریشه های این ارتباط رو قطع کنند .
ممنونم از همه دوستان که توی این تردید بهم کمک کردین..:72::72:[/size]
با سلام
با عنایت به اینکه خیلی وقت هست از زمان این تاپیک می گذرد. خواستم پستی بگذرم که تکمیل کننده تاپیک باشد.
حس تردید ممکن است در موارد هیجانی و لذت زا همیشه با آدم باقی بماند و وسوسه کند.
درست که f_z ایشان را رد کرده است .اما او باید بعد از این هم همین کار بکند و استمرار داشته باشد تا نتیجه بگیرد.
چنین افرادی اگر می خواهند با کسانی که مشورت نمی کنند فرق داشته باشند حتما باید نتیجه مشورت را به کار بگیرند و بر آن ثبات داشته باشند
دعا می کنم همه بتوانیم مستحکم باشیم و در زندگی امان، در همه تصمیمات خود همین گونه محکم باشیم و آنرا حفظ کنیم
با توجه به اینکه زمان تاپیک سر اومده ، تاپیک قفل می شود.