دارم خل میشم از این همه مشکل که با نامزدم پیدا کردم؟

عزیزم الان سرکاری؟ ارامشه خودتو حفظ کن ببین اگه بتونی پای اون مرده رو از زندگیت ببری مشکل اعتیاد هم خیلی راحت حل می شه چون اگه وجود داشته باشه با عثش همون مردس دیگه به همسرت بگو به پولی که اون بهش می ده نیاز ندارید هر چقدرم که زرنگ باشی اون عوضی گیر بیوفته پای تورم می کشه وسط از این جور حرفا بزن و اصلا تابلو چکش نکن سعی کن وقتایی که میبینی وقت ازادش زیاده به بهانه دل تنگی کنارش باشی وقتشو تو پر کن تا کمتر برسه بره پیشه اون تو اخلا قای همسرت دستته به وسیله اون بدون اینکه بفهمه از یارو دورش کن.. برات دعا می کنم

خیلی از این حرفا بهش زدم خیلی بیشتر از این ها اما میگه بس کن دیگه بهت گفتم که دیگه با اون کاری ندارم و .... اما فکر میکنید داره راست میگه ؟ اونم کسیکه بخاطر رفتن پیش طرف بهم چه دروغایی که نمی گفت
کسی که ادعاش میشه عاقله ولی همه میگن داره اشتباه میکنه!!!!!
واقعا دیگه چه راهی واسم مونده که بفهمم با اون میره میاد یا نه؟ با توجه به کارت تلفن هایی که دیدم توی کیفش و گذشته ای که واسم ساخته
خیلی خسته ام همش استرس و تنش دیگه هیچی واسم نمونده __________________________________.

فرانک عزیزم چه کسانی میگن داره اشتباه میکنه؟
خانوادش؟خانوادت؟ کیا؟

به این نتیجه می رسیم هر حرفی در مورده یارو بزنی فایده که نداره هیچ رفتاره همسرت باهات سردتر میشه همون به نظر من تا می تونی تو وقتای ازاد همسرتو پر کن تفریح یک ذره هیجان که از هالو هوای اون یارو بیاد بیرون چون وقت ازادش زیاده نا خوداگاه به سمت مرده کشیده می شه عزیزم.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط yekta_b

فرانک عزیزم چه کسانی میگن داره اشتباه میکنه؟
خانوادش؟خانوادت؟ کیا؟

---

نه به هرکی که موضوع رو تعریف میکنم که اونم میشناسن مثل مامان خودم - خانوادش - همه میگن نفهمه که میگه از خودم مطمئنم چون هیچ کس کار خودشو اشتباه نمیبینه
یعنی الان میگین بهش گیر ندم کجا بودی کجا رفتی ؟ اما تعداد تماس هام و مثل قبل کنم و بیشتر برم ببینمش؟

به نظره من اگه می بینی خوانواده ها در این مورد باهاش حرف می زنن فعلا چیزی بهشون نگو اونوقت شوهرت میفهمه از طرف تو بوده مخفی کاریش بیشتر میشه و دورتر همه می گن اره ازش سوال نکن یا تابلو نپرس امتحانش ضرر نداره تو بهش نزدیک شو مثل قبل برو بیا زنگ بزن عادی بذار دوباره اعتماد کنه.

فرانک جان هدف اصلیت چیه؟
دختر خوب از روزی که اومدی تاپیک باز کردی به طور معجزه آسایی 6 صفحه پست داشتی اما حقیقتا این همه پست دردی ازت دوا کرد؟
به دنبال راه حلی یا درد دل کردن؟
حرفهای خوبی بهت زده شد مخصوصا آقای sci و یکتا.چقدر بهشون توجه کردی؟
چقدر توی تالار بقیه مشکلات رو خوندی و از نکات مشابهشون نت برداری کردی؟
رفتار شما در این تاپیک بازتاب کوچیکی از رفتار واقعیتون در زندگی واقعیه و من در اون چیزی به جز بلاتکلیفی با خودت ندیدم.
خودت گفتی میخام آزاد بزارمش تا مطمئن شم.بعد اومدی گفتی از این که آزاد گذاشتمش نگرانم.و حالا میگی میخام مطمئن شم با اون دوستش ارتباط داره یا نه.ظرف تقریبا دو روز این همه افکار متضادو متناقض که فقط خودتو اذیت میکنه.
کمی آروم باش و دوباره پستهاتو از اول بخون.
نت برداری کن.
فکر کن
و بعد دوباره پست بزن
(از دوستان عزیز هم خواهش میکنم قبل از مشاوره دادن به بقیه اول تاپیک آفتهای مشاوره رو حتما بخونن این روند صعودی پستهای چت گونه مراجع رو سر ذرگم تر میکنه.ممنونم)

فرانک ایمیل من واست اومد؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فرانک عزیزم حرفهای زن امیدوار عزیز رو بخون
فدات شم تکلیفت رو با خودت روشن کن
نمیشه تو برزخ موند اما میشه بک برزخ موقت ساخت که شاید به بهشت رسید .... میفهمی منظورمو؟؟؟
موقت و تحت زمان مشخصی ازادش بزار
نتایج رو ببین ....
غیر مستقیم علایم ظاهری و رفتاریشو در نظر بگیر
بعد از تموم شدم اون زمان تصمیم بگیر
بعد از اون باز کمک یک بزرگتر هم میتونه مفید باشه
**********************************************
یک چیز دیگه خواهر گلم
یک مقداری داستان زندگی دوستان اینجا ناخوداگاه آدمو میترسونه
من خودم هم یکبار گفتم ... منی که خیلی بی پروا ناراحتی هامو مطرح میکردم حالا همش حساب میکنم نکنه بگم بعد ناراحت شه بعد دعوا بشه بعد کتک کاری بشه بعد طلاق بگیریم:311:
به خدا این جریانیه که تو 99% زندگی های اینجا داره مطرح میشه
یادت باشه هر قصه زندگی متفاوته چون آدمهاش متفاوتند
از نکات با بار مثبت ابنجا کمک بگیر و زندگیتو بساز

من طبق حرفای آقای sci پیش رفتم همینطور شما زن امیدوار و یکتا جون
کاری انجام ندادم اما این درگیری با خودمه چون می ترسم از اینده ام بهم حق بدین تازه مشکلات دیگه همسرم مثل اخلاق بد و چیزای دیگه رو نگفتم چون این مسئله از همه مهمتره باید اول این حل بشه و اگه دیدم قراره باهاش زندگی کنم بقیه اش رو هم اگه خدا بخواد حل میکنم انشاءا...
میدونید خب منم یه انسانم این چند وقته انقدر خودمو اروم کردم دیگه خودم از پا افتادم اخرش .
طبق نظرات عزیزان دارم پیش میرم قراره توی یک زمان معین بهش گیر ندم و ازادش بگذارم
2- وانمود کنم بهش اعتماد دارم و خیال اونو از این بابت راحت کنم
3-از طرفیم بادییدن علائم مربوطه به ازمایشگاه ببرمش
4 و در اخر با معلوم شدن نتیجه یه تصمیم قاطعانه بگیرم

زن امیدوار مشکل اصلی که به وجود ا.ومده بخاطر همین نارفیقشه که توی این خط بردتش
بهم حق بدین که بهم بریزم اما باشه سعی خودمو میکنم که تا اتمام این زمانی که به زندگیم و اون دادم یکم مسلط تر باشم
ممنون