عزيزم با كي و با چي ميخواي بجنگي؟؟؟ جنگي در كار نيستش كه
فقط بايد صبر كني گلم همين :46:
صبر كني و تحمل:46::72:
نمایش نسخه قابل چاپ
عزيزم با كي و با چي ميخواي بجنگي؟؟؟ جنگي در كار نيستش كه
فقط بايد صبر كني گلم همين :46:
صبر كني و تحمل:46::72:
دختر مهربون عزیز واقعا سخت خیلی سخت :316: از صبح هر 5 دقه ایمیلم چک کردم شاید حداقل یه ایمیل بزنه!!!!دعوام نکنید دست خودم نیست!!من دارم تحمل میکنم خیلی زیاد خدا را شکر تا حالا صبر کردم
حالا دوستای عزیزم من که بش گفتم الان موقعیت ازدواج ندارم تا بعد کنکور بش گفتم اگه خواستی دوباره رابطمون شروع شه خاستگاری باشه...پس نتیجه میگیرم از این آقا تا سه ماه دیگه خبری نمیشه:316::316::316::316: عجب حرفی زدما!!(شیطون میگه:اگه گفت ادامه بدیم بگو باشه تا اینکه شرایط ازدواج جور شه حداقل شرایط روحیت خوب شه واسه کنکور بخونی:302: باش خوب بودم عالی میخوندم:302: )بعد به خودم میگم آخه بعد با خودش نمیگه این دختر اثبات نداره !به این رابطه هم راضیه؟!
میبینید دیوونه شدم هی با خودم حرف میزنم!!:303:
فقط جلوی خودتو بگیر که ارتباط شروع نشه دوباره.
گذشت زمان خیلی از مشکلات رو حل میکنه.:72:
:303::303::303::303:
سلام خسته عزیزنقل قول:
نوشته اصلی توسط dokhtare khaste
عیدت مبارک . :72:
نگران نباش و مطمئن باش که تصمیم درستی گرفتی و عاقلانه رفتار کردی ، پس نیازی نیست اینقدر فکرتو درگیر کنی . منم دقیقا این شرایطو داشتم ودارم و سخت ترین روزها رو گذروندم ولی الان که 45 روز گذشته خیلی حالم بهتره ، نمیگم کاملا فراموش کردم نه اصلا . ولی به زندگی عادیم برگشتم تقریبا .( گاهی بهش فکر میکنم ولی سریع سعی میکنم فقط به خوبی های زندگیم فکر کنم و واقعا واسه اینکه تونستم این روزهای سخت رو به بهترین شکل بگذرونم خوشحالم و خدا رو شکر میکنم که این قدرتو بهم داد .)
فقط سعی کن برنامه ریزی کنی و بیشتر به درست برسی و اجازه ندی که خیلی وقتت آزاد باشه .
عزیزم تو 6 ماه یکیو همسر خودت میدونستی ولی من 6 -7 سال . من تونستم احساساتمو مدیریت کنم و اجازه ندم که اطرافیان بفهمن داغونم .:310: به زندگیم ادامه دادم ، پس تو هم میتونی .
اتفاقا همینکه اطرافیان نمیدونند چته خیلی بهتر میتونی شرایط رو برای خودت تغییر بدی و با خودت راحتتر میتونی کنار بیای .
گفتم که خونوادم راضی به ازدواج ما نشدن.اونا هم هرچی تلاش کردن باز خونوادم راضی نشدن.دلیلشونم برای مخالفت به اون پسر مربوط نمیشد.اخر سر هم خودم این رابطه رو تموم کردم و جواب منفی دادم.خیلی موضوع پیچیده است و منم علاقه ای به فکر کردن بهش ندارم.ناراحتیم رو هم هیچ کس خصوصا خونوادم نمیخواستم ونذاشتم بفهمن.
اون مطلب رو برات نوشتم که بدونی وقتی میگیم میفهمیم چه حالی داری یا میدونیم که میشه دوباره سرپا شد بدونی تجربه کردیم.واسه دلخوشیت نمیگیم
طبیعیه ناراحت باشی.انسان که از سنگ نیست که اتفاقات روش تاثیر نذارن و شاد یا ناراحتش نکنن.یه اتفاقی افتاده ناراحت شدی حالا هم داری ناراحتیت رو ابراز میکنی.اما اصلا خیال نکن دیگه بهتر از اون برات نیست یا کس دیگه ای وارد زندگیت نمیشه که باش خیلی تفاهم داشته باشی.این فکر از سر احساسته.بعدا خودت متوجه میشی.هرچند که با این اقا اختلاف هم داشتی که واست مهم هم بوده.به عنوان تاپیکت نگاه کن.اینو که قبل از تمام شدن رابطه ات خودت نوشتی
تعهد تو یه رابطه خیلی مهمه.چیزی که تو رابطه شما نبوده.
2حالت که بیشتر نداره.یا قصدش واقعا ازدواج نیست.که بهتر شد که رفت.جلوی ضرر رو از هرجا بگیری منفعته
یا قصدش ازدواجه و واقعا گرفتاری زندگیش زیاده.که باز بهتر شد که رفت.چون میتونه گرفتاری های شخصیشو راحتتر حل کنه.تو هم یاد میگیری تو یه رابطه درست دلبستگی هست.وابستگی نیست
اگه خودت برای شروع مجدد باش پا پیش بذاری.اگه قصدش ازدواج نباشه با کله قبول میکنه.با خودش میگه چی از این بهتر.خودش اومد
اگه قصدش ازدواج باشه بهت بدبین میشه و شاید از تصمیمش منصرف.
چرا نمیذاری واقعا یه کم تنها باشه.
مممنونم از همه دوستای گلم که تاپیک من خوندن و تو شرایط سخت تنهام نمیزارن:72:
ممنونم از همه راهنماییاتون:72:
دوستای عزیزم مشکل الان من چند تا چیز...
اول: از همه اینکه پس علت این همه ابراز علاقه و صحبت از آینده چی بود؟!
دوم: کسی به خاطر اینده نامعلوم و اینکه ممکنه در آینده طرف مقابلشو از دست نده نمیاد حالا از دست بده مگه اینکه اونقدر علاقه مند نباشه!!؟؟
سوم:به هر حال با همه اختلافات ما(هرجند که کم بود)این آقا بخش مهمی از زندگی من بود و جدی بهش فکر میکردم و الان همه ذهنم درگیر این مسالس که آدم چند بار عاشق میشه؟! اگه با ایشون نشه من یه زندگی بی عشق باید تحمل کنم در کنار کسی که دوسش ندارم:(
عزيزم كمي از اين ماجرا بيا بيرون و از چند قدم دور تر نگاه كن.
1. چه كارهاي ديگه اي هست كه شماعزيزم بايد الان بكني و نميكني و فقط به جاش اي ميل و اس چك ميكني؟
2.يا الان دچار مشكل شده يا هنوز ثبات راي و انديشه نداره.اونم قابل فهميدنه اما الان جاش نيست كه بپرسي بذار خودش پا پيش بذاره!)
3. مردها در مورد آينده نامعلوم با خانوما متفاوتند.اونا سعي ميكنن از نظر خودشون عقلاني به ازدواج و پذيرش مسئوليت فكر كنن. گاهي اين عقلانيت زير بار تعهد نرفتنه!
4. آدمي در طول عمرش ميتونه بارها عاشق باشه. البته هي عاشق و فارغ شدن كار دلهاي بالهوسه. اما اگه در انتخاب عشقمون اشتباه كرديم خداوند به ما يه دل ديگه ميده تا اين بار كسي رو انتخاب كنيم كه واقعا شايسته كلمه عشق باشه.اگر اين آدم عشق حقيقي تو نباشه و تو به دل خودت دروغ نگي عزيزم.. راه هاي بعدي باز ميشه.. اما فعلا فقط به ترميم و آرام نگه داشتن قلبت فكر كن.. باشه؟:72:
سلام دختر خسته عزيز
به نظر من هم ملاحت جان درست ميگه
علت اينكه حالا ايشون ابراز علاقه ميكرده شايد واقعا علاقه داشته ولي آقايون چون ازدواج مسئوليت سنگيني براشون داره خيلي هاشون سعي ميكنن كه در اين مورد عقلاني فكر كنن
ببين خيلي از پسرها كه هنوز به بلوغ فكري نرسيدن خوب ترجيح ميدن هرچي دلشون ميگه گوش كنن!! مثلا هفته پيش برادر يكي از دوستام كه 20 سالشه با دوست دخترش كه 19 سالش بود و يك سال بود همديگه رو ميشناختن عقد كرد!!! در صورتي كه خواهر بزرگترش كه 23 سالشه هنوز توي خونه است و اصلا اونها رسم نداشتن كه پسرهاشون توي سن به اين كمي ازدواج كنن، وقتي از دوستم ماجراشو پرسيدم ميگفتش كه برادرم پاشو كرده بود تو يه كفش كه من الا و بلا ميخوام با اين دختر ازواج كنم ولي مادرم ميگفت كه پسر الان وقتش نيست و صبر كن ولي ديگه پسره تهديد كرده كه اگه اينكارو نكنين بايد به عزام بشينين و ديگه خانواده دوستم از ترس خودكشي پسرشون راضي شدن..... خوب طبيعتا اين پسر از تبعات كارش آگاه نيست... اين پسر هنوز سنش كمه!! به اصطلاح عاشقه !! حالا شايدم بتونن زندگي خوبي داشته باشن ولي كارش خيلي عقلاني نبود و با ريسك همراهه !! طبيعتا پسرهاي بزرگتر كه از نظر عقلاني پخته تر هستن ترجيح ميدن كمتر ريسك كنن و كمتر غير عقلاني زير بار مسئوليت زندگي اي برن كه فكر ميكنن هنوز براش آمادگي ندارن.
شما به نظر ميخواي فكر كني كه اگه طرف عاشقه و يا يكي رو دوست داره بايد حتما بهش برسه و خوب ما دخترا همين فكر رو ميكنين ولي پسرها اينطور نيستن...
در رابطه با عاشق شدن هم كه عزيزم چرا حتما ميتوني دوباره عاشق بشي.... ولي دفعه دوم يكم محتاطانه تر عمل ميكني ( با توجه به تجربه اي كه داشتي) ولي ميتوني كس ديگه اي رو دوست داشته باشي .... بنظر من دفعه دوم ديگه با يه نگاه و با حرفاي عاشقونه عاشق نخواهي شد بلكه عشقت زماني پيداش ميشه كه طرفت رو واقعا شناخته باشي و مناسبت باشه و بفهمي هموني هستش كه ميخواي .....ميگم منم اوايل جداييم فكر ميكردم كه به غير از اون ديگه هرگز نميتونم كس ديگه اي رو دوست داشته باشم و اگه ازدواج كنم حتما حتي به صورت ذهني به شوهرم خيانت خواهم كرد و تا 50 سالگيم هم كه شده ياد عشق قدمي ميكنم و .... ولي عزيزم اصلا اينطور نيست....
همه چيز بعد يه مدت خيلي كمرنگ ميشه.... اونقدر كمرنگ ميشه كه ديگه بهش فكر نميكني و حتي اگه بهش هم فكر كني ديگه هيچ احساسي نخواهي داشت!!! هيچي....
من الان ديگه هيچ حسي، هيچي به عشق قديميم ندارم .... حتي يك ذره.....
حالا ايشالا هرچي صلاحته پيش بياد!! من اين دوست شمارو پسر بدي نميدونم كه قصد سو استفاده جنسي از شما داشته باشه كه بخواي از اين لحاظ بهش شك كني ولي خوب ايشون يه تفاوتهايي با شما داشتن كه شايد الان به نظر شما كوچيك بياد ولي با توجه به حرفايي كه ميزدي خيلي كوچيك هم به نظر نميومد و شايد نيازمند فكر بيشتري باشه و البته ايشون هم هنوز به قبول مسئوليت شما ترديد دارن يا شايد فكر ميكنن آمادگيشو ندارن
ميدوني من با خوندن تاپيك ها و پست هاي مختلف اين سايت به يه نتيجه اي رسيدم كه اگه بخوايم به رابطه يك دختر با يه پسر نگاه كنيم .... تقريبا بيشتر از 80% پسرها از روي غريزه و طبيعي عمل ميكنن يعني رفتارهاشون طبيعي هستش مثلا اگه بخوايم به يه رابطه بدون كنترل نگاه كنيم (مثل رابطه دوستي اي كه كنترل نشده باشه يا رابطه بعد از عقد كه كلا به كنترل نيازي نداره ) يه پروسه تقريبا مشابه داره مثلا اول آشنايي اگه اون پسر از دختر خوشش بياد خيلي بهش نگاه ميكنه و باهاش حرف ميزنه ، بعد يه مدت دستشو ميگيره ،بعد يه مدت بوسه و ..... يعني اين پروسه خيلي طبيعي هستش ولي چيزي كه باعث خوب بودن يا بد بودن يه پسر در يك رابطه ميشه فقط يك كلمه است و اون مسئوليت پذيري هستش
يعني يه پسري كه با يه دختر دوست ميشه با يه پسري كه به خواستگاري يه دختر ميره پروسه ي علاقه شون مشابه هستش و اگه پسري كه با دختره دوسته بخواد يه رابطه بدون كنترل با دختر داشته باشه،ميشه مشابه رابطه ي پسري كه با يه دختر نامزد هستش يا عقدش كرده و فقط واژه يا عمل مسئوليت پذيري هستش كه باعث تفاوت اين دو ميشه و باعث ميشه ما به رابطه ي اولي يه رابطه ي ناسالم و پسره رو يه پسر هوس ران بدونيم و بگيم كه پسره از روي هوسش با تو هستش و دوستت نداره و ... ولي رابطه دومي رو يه رابطه سالم بدونيم بگيم پسره واقعا دوستت داره و بهت علاقه داره
يعني به نظر من تفاوتي كه ما در اين دو رابطه ميبينيم شايد ربطي به حس دوست داشتن طرف نداشته باشه و شايد اون مسئوليت پذيري هستش كه ما به دوست داشتن تعبيرش ميكنيم
خلاصه اينكه اينو فهميدم كه مسئوليت پذيري چيز خيلي مهمي هست كه حتي ميتونه از علاقه هم مهمتر باشه و حتي ميتونه بر علاقه هم غلبه كنه
اي كلمات حنانو بايد زر بگيرن:" مسئوليت"
دختركم خوبي هاي متفاوت يه مرد در قبال يه خانم زماني معنا پيداميكنه كه اون در قبال اون خانم مسئوليت داشته باشه..اگه خداي دانش و علم و مهرباني و جذابيت باشه اما در قبال تو مسئول نباشه..تنها گل زيبايي يه كه فقط خار دلتنگيش تو دلت ميشينه.. يه بار ديگه حرفاي حنانو بخون؟