RE: فردا براي هميشه اسمش از شناسنامه من خط مي خوره
من از اولشم كه شوهرم از خونه رفت هيچوقت جلوي مادرمينا خودمو ناراحت نشون ندادم . الانم خدا رو شكر خيلي حالم خوبه و متاسفانه به جاي اينكه خانوادم تو اين شرايط دركم كنن و خودشون تشويق كنن كه بيشتر برم تفريح تا روحيه ام عوض شه تا ميشنون كه من با دوستام رفتم بيرون يا مسافرت جيغ و دادشون ميره رو هوا .
خواهرم هميشه طوري باهاشون رفتار مي كنه كه جرات نمي كنن به اون چيزي بگن يا توي كاراش دخالت كنن ولي من از ترس اينكه ناراحتشون كنم و به خاطر اينكه نمي خوام دلشون بشكنه سعي مي كنم هميشه باهاشون مدارا كنم ولي ديگه خيلي كاراشون آزاردهنده شده .
من اگه دو روز بگذره و نرم خونشون مامانم زنگ مي زنه خونمون و تيكه بارونم ميكنه كه بازم كجايي پيدات نيست . انگار من ديگه كار و زندگي ندارم . ولي هيچوقت جرات نمي كنن با خواهرم اينطوري رفتار كنن .
الان يكساله گذشته كه من تنهام و خودشون مي بينن كه تا حالا مشكلي نداشتم يا حداقل اگه هم داشتم با كمك دوستام حل كردم كه اونا نفهمن و نگرانم نشن ولي بازم اين حرفا و كاراشونو ادامه ميدن . من مطمئنم بيشتر از اينكه نگران من باشن نگران حرف مردمن و خيلي براشون مهمه كه ديگران الان چي مي گن .
وگرنه ايندفعه كه سعي كردم خيلي آروم و منطقي با مامانم صحبت كنم و بگم كه من اينطوري راحت ترم و هيچ مشكليم ندارم ديگه اخرش كه مامانم كم آورد گفت آره ديگه تو راحتي ديگه . ماييم كه همش حرف و حديث ميشنويم . آخه كدوم دختري رو ديدي وقتي جدا ميشه از شوهرش بره تنها زندگي كنه همه برمي گردن خونه باباشون . آخه اينم شد دليل كه حالا چون دو سه نفر تو فاميل طلاق گرفتن و برگشتن خونه باباشون منم مثل اونا رفتار كنم ؟
من نمي دونم واقعا در قبال اين رفتاراشون چه جوري رفتار كنم . اگه بزنم تو ذوقشون بهشون برمي خوره بابام قهر مي كنه و مامانم گريه مي كنه اگه هم بخوام به حرف اونا زندگي كنم كه ....
RE: فردا براي هميشه اسمش از شناسنامه من خط مي خوره
سبکتکین جون میفهمم چی میگی اما سعی کن مامانتو درک کنی، به خاطر شرایط پیش اومده تا جایی که میتونی تنهاش نذار و یه کم پیشش بمون،سعی کن روحیشو عوض کنی، بهشون بگو ما هر طور که زندگی کنیم و هر شرایطی هم که داشته باشیم بازم نمیتونم جلو حرف مردمو بگیریم، یه کم مثلا از دوستات با آشناهات که جدا شدن و الان زندگی خیلی خوبی دارند(البته اگه کسیو میشناسی) واسشون مثال بزن.
بعضی چیزارو بهشون یادآوری کن مثلا بگو یادتونه در فلان شرایط تحت تاثیر حرفای مردم قرار گرفتیم بعد چقدر پشیمون شدیم؟ چقدر اذیت شدیم! یادتونه فلانی چقدر ضربه خورد؟ اون یکی دوستمو یادتونه طلاق گرفت اما واقعا حالا داره میفهمه زندگی یعنی چی.
به نظر من یکی از بزرگترین سرمایه هایی که داریم پدر و مادرمون هستند.خیلی کار خوبی میکنی مواظبی نرنجونیشون. :46: سعی کن چند وقتی با خود مامانتینا بری تفریح. بهشون حق بده.
RE: فردا براي هميشه اسمش از شناسنامه من خط مي خوره
چیزی بلد نیستم بگم تا تورو دلداری بدم
خدا به موقع می رسه فقط به این معتقدم
RE: فردا براي هميشه اسمش از شناسنامه من خط مي خوره
خوب عزیزم من امشب تمام تاپیک های تو رو خوندم...شاید اینم مصلحتی درش بود چون اگه تاپیک منو بخونی خیلی جاها زندگیمون شبیه همه...من هم به عنوان ی دختر فوق لیسانسه با شوهرم که فوق دیپلمه بود ازدواج کردم...من از خانواده ی مدرن اون سنتی و تازه اون مطلقه هم بود...از لحاظ ظاهر هم ی پسر خیلی معمولی بود که خوب با من خیلی فرق داشت...یعنی فکر می کردم خیلی دو دستی دیگه منو می چسبه! اما خوی من ی ویژگی خوب که دارم اینه زود خودمو جمع و جور می کنم ...من 8ماه بیشتر زندگی نگردم و از روزی که شوهرم منو آورد خونه ی پدرم و رفت که رفت من هیچچچچچ تماسی باهاش نگرفتم...گفتم نه مهریه می بخشم نه توافقی در کاره...می آد می ره دادگاه نه سلام بهش می کنم نه حرفی..میاد کنارمم می شینه بلند می شم می رم ی جای دیگه...اولا اونم تیریپ غرور گذاشته بود اما حالا که دیده نه انگار ما هم سراغی ازش نگرفتیم تازگی ها عین موش خودش رو هم لوس می کنه واسه من...هی سعی می کنه سر حرفو باز کنه...اما من انگار نه انگاررررر من خیلی مغرورم...اوائل کوتاه می اومدم گفتم گناه داره ی بار طلاق گرفته فکر نکنه چون تحصیلاتم بالاتره خودمو بالاتر می بینم هی کوتاه می اومدم اما بعد دیدم نهههههه این روش زیاده بچه پرو هست...تنوع طلب و بی مسئولیته و این صد تا زن هم بگیره همینههههه....اول هی سعی می کردم اعتمادشو جلب کنم بعد دیدم نههههه مشکل رفتار من نیست...می گن کافر همه را به کیش خود پندارد! 8 ماهه انداخنمش تو سطل زباله الان ناراحت هستما اما نه واسه اون واسه زندگیم...شما هم مطمئن باش گرچه ایرادایی داری چه بسا نداشتی هم ایشون با شما نمی موند چون طنوع طلبه! حتی فرشته روی زمین هم بودی این زندگی آخرش همین جا و همین نقطه بود...همسر من با زن قبلش هم دقیق مشکلاتیو داشته که با من داشت ...این جور آدما عوض نمی شن...بزرگرین تجربه ای که من یش رسیدم اینه هیچچچچچچ مردی تحمل دیدن زن بالاتر از خودشو که حتی مدرک تحصیلیش 1 پله از اون بالاتره رو نداره! و اونقدر سعی می کنه خوردت کنه تا تو مشتش جا بشی!
در ضمن دوست گلم شما خودت هم مشکلت اینه عزت نفس ندارییی...برگرد ببین...چقدر التماس؟ چقدر خودتو سرزنش کردی؟ چقدر کوتاه اومدن بی حد و حساب؟
اون شوهرت فرشته نبود و نیست...اون ی آدم تنوع طلبه! اما تو هم عزت نفس نداری...اون قدر گفتی سعی کردم اونی که اون می خواد باشم که به خدا حالم بد شد! خودت باش! که هر کی خود واقعیتو دوست داره بیاد جلو وگرنه به سلامت...هر جا خودت نبودی همون جاست که جذابیتت رو از دست می دی!
این التماسا ...این معذرت خواستنا...این گریه زاریا...اینا حال هر کسی رو بهم می زنه چون نشون می ده ضعیفی و ما آدما هیچچچچ موقع عاشق آدمای ضعیف نمی شیم...چون ماها عاشق قدرتیم...عاشق آدمای قدرتمندیم...تو فقط داری تو زندگیت ی طوری رفتار می کنی که بقیه ازت راضی باشن اما خودت چی؟ راضی هستی؟
RE: فردا براي هميشه اسمش از شناسنامه من خط مي خوره
ممنون مريم جان .به نكاتي اشاره كردي كه خودم هم مدت هاي زياديه كه بهش رسيدم . تجربه ي بزرگي براي من بود و درس هاي زيادي به واسطه اين تجربه از دوستان و كارشناسان اين تالار ياد گرفتم . حتما اگه همون روند ادامه پيدا مي كرد من همون آدم ضعيف مي موندم . به هر حال خدا رو شكر مي كنم و ممنونم از همه كه كلي درس بهم دادين .
ديگه فكر مي كنم همه چي تموم شده در مورد زندگي مشتركم با همسر سابقم و حرف جديدي نيست تا ياد بگيرم تو اين تاپيك .
از كارشناسان محترم مي خوام كه در صورت صلاحديد خودشون تاپيك رو قفل كنن .