RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
یعنی اون نمی دونه عذاب می کشی و از کاراش ناراحتی؟.به نظرم یه جور باید بفهمونی بهش.چون می ریزی تو خودت حالت تا این حد بد می شه.چرا باید طوری بگی که دعوا بشه.باید راه های گفتگو رو یاد بگیری.شاید اصلاح نشه ولی تو راحت می شی.
می گی فرق بین این دو مسافت چی بود؟به نظرم تو از تفریحش ناراحت نیستی با آدماش مشکل داری.احتمالا در مسافرت اولی افراد ازون دسته بودن که به قول خودت به زنا ارزش نمی دن و ....و حتی خانمها.یعنی تو با خانمهای مسافرت دوم بیشتر بهت خوش می گذشت و کاری به همسرت نداشتی.
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
بله، منظورم مشروب بود.
بله، زنهای خانواده دوم خیلی متفاوت و خونگرم تر و زنده دل تر بودن
میدونید چرا اسم من "ابر بهاری" هست؟ چون ما همیشه مثل بهار می مونیم، یه روز خیلی خوب و آفتابی هستیم، یه روز خیلی بد و بارونی.
جای شما خالی این هفته خیلی خوب بود و بهمون خوش گذشت، باهم رفتیم کلی از کارهای اداریمون رو انجام دادیم، یه روزاش هم رفتیم خونه فامیل هاش خیلی خوب بود. انگار نه انگار اختلاف و دعوایی داشتیم.
یه روز میخوایم جدا شیم، یه روز عاشقیم. نمی دونم؟؟!!! از کار خودمون سرگردون ام.
نمی خوام با گیجی خودم شما رو هم سرگردون کنم. بهتره روی بزرگ ترین مشکل ام تمرکز کنم. شما کمک ام کردید تا تشخیص بدم بزرگ ترین مشکل زندگیم چیه، شاید خودتون ندونید چه کار مهمی انجام دادید. مدتها بود که من نمی تونستم صورت سوال رو پیدا کنم. واقعا ازتون ممنون ام. تا اینجا که نصف راه رو به کمک شما رفتم اگه می شه تو پیدا کردن راه حل اش هم کمک ام کنید.
بزرگ ترین مشکل من اینه که وقتی از دست همسرم ناراحت می شم(حالا به هر دلیلی، منطقی یا غیر منطقی، مهم یا کم اهمیت) تمام دنیا روی سرم خراب می شه، نمی تونم روی کارهام و زندگیم تمرکز کنم و از دنیا سیر می شم. دوست دارم از همسرم و از همه دور بشم و تنهایی کلی غصه می خورم و گریه می کنم و دلم می خواد ازاش جدا بشم. از هیچی لذت نمی برم، نمی تونم خرید کنم، تلویزیون نگاه کنم، تلفنی صحبت کنم و ....
فقط می خوام بتونم خودم و ناراحتیم رو کنترل کنم تا اینقدر بهم نریزم. چون می دونم حداکثر 24 ساعت بعدش دوباره آرامش و عشق به خونمون برمی گرده. می خوام بتونم در برابر مشکلات عکس العمل درست رو نشون بدم. می خوام بتونم با خونسردی مشکل ام رو مطرح کنم و به آرامش برسم.
راستی یادتونه گفتم یه بار بخاطر اینکه آب مرغ زیاد بود دعوامون شد، اینبار انقدر با زحمت و با دقت وقت و حوصله گذاشتم که هیچ کجای غذا ایراد نداشت، همه چیزش عاااااللللیییی بود، دو برابر همیشه برای پختن غذا زحمت کشیدم و وقت گذاشم حدس بزنید وقتی با خستگی و امید تمام غذا رو گذاشتم جلوش این بار از چی ایراد گرفت؟؟؟؟ وقتی داشت آب می خورد گفت آب شیشه کهنه است.... حالا من همون روز آب شیشه رو عوض کرده بودم و هیچ مزه بدی نداشت.
منم اول اش عصبانی شدم وسط های حرف ام یاد حرف های bahar.ghamgin افتادم که گفت با شوخی حل اش کن. جمله ام اینجوری شد:
"اگه یه بار دیگه وقتی سر سفره نشستیم از چیزی ایراد بگیری تو رو ..... (بعد یاد حرف های bahar.ghamgin افتادم) سفره رو، خودمو (دیگه خندمون گرفته بود) میریزم تو حیاط.
قبول دارم خیلی خوب نبود ولی باز از همیشه بهتر بود، :227:
ببخشید از موضوع دور شدم، می شه لطفا توی مواردی که بالا براتون نوشتم راهنماییم کنید؟
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
ها!!!!!اين شد! تو ياد گرفتي قشنگ و زيبا مبارزه كني نه با خشم!اين نوع برخورد تدريجا به همسرتون دوچيز رو مي فهمونه:
حرف تلخم ناراحتش نميكنه
عصباني نميشه
زنجيره اي به بحث بعدي افزوده نميشه
مي فهمه اما به روي خودش نمي آره
عزيزكم اين رويه رو فعلا ادامه بده و البته سعي كن خوبي ها و اشتباهات خودتو منصفانه ببيني. خوبي هاتو ببيني تا در صورت برخورد غير منصفانه همسر و بقيه نشكني و عيب ها رو تا هميشه و به اشتباه به خودت حق ندي. عزيزكم تعادل بين اين دوتا لبه برنده است و به نظر مياد شما داري تلاش ميكني به زيبايي بهش نزديك شي آفرين خانومي:72:
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
من یه تجربه از کار خونه دارم بهت میگم شاید به دردت بخوره.یادمه یه موقعی مامانم مریض شد و دکتر بهش استراحت مطلق داد و من مجبور شدم کارهای خونه رو انجام بدم.یه روز که پدرم اومد خونه ومنم با کلی زحمت براشون غذا درست کرده بودم و خسته شده بودم پدرم از غذا ایراد گرفت.ایرادی که واقعا به نحوه پخت من ربطی نداشت.اون حرفش باعث شد خستگی تو تنم بمونه و حسابی عصبانی بشم و بهش گفتم من وظیفه ای در قبال غذا پختن واسه اونا ندارم دیگه غذا نمیپزم و بهتره خودشون به فکر غذا باشن و رفتم.اما فردا دیدم اینکه غذا نپزم هیچ نفعی برام نداره و باعث میشه هم خودم ناراحت شم هم دیگران.برای همین باز غذا پختم.وقتی پدرم اومد خونه خیلی متعجب و خوشحال شد که علی رغم حرفی که زدم غذا پختم.(میدونه کاری که میگم رو انجام میدم).با خودم تصمیم گرفتم که کلا عادت غر زدنو ازش بندازم.یه روزجمعه که پدرم خونه بود ازش خواستم تو غذا پختن بهم کمک کنه.موقعی که داشت کمک میکرد تازه فهمید غذا پختن چقدر سخته.بعد از اون همیشه پدرمو درگیر کارهای خونه میکردم.ازاون به بعد نه تنها غر نمیزد بلکه حمایت هم میکرد.تو هم اینکارو کن بذار شوهرت بفهمه که زنها واسه انجام کارهای خونه چوب جادویی ندارن که کارها رو انجام بده و واسه اینکارا زحمت میکشن.قبل از اینکه غذا بکشی صداش کن بگو غذا رو بچش ببین چطوره؟کم نمک نیست؟اب مرغ زیاد نیست؟وقتی ازش نظر بخوای بعدش دیگه نمیتونه ایراد بگیره.وقتی غر میزنه خیال نکن اسمون به زمین اومده خیلی راحت جواب بده.وقتی میگه اب بطری مونده است خیلی خونسرد بگو پاشو یه اب خنک تازه بیار.یا اون وکیسه های خرید رو ازرو زمین بردار.ممکنه اوایل انجام نده یا چند تا حرف هم بهت بزنه ولی وقتی باش جر و بحث نکنی و فقط درخواستتو عین ضبط صوت تکرار کنی مجبور میشه انجام بده.یا یه کار جدید بهش بگو انجام بده
ضمنا روی رابطه ات با شوهرت بیشتر کار کن.باید بدونی همونطور که هیچ چوب جادویی نیست که کارهای خونه رو انجام بده هیچ چوب جادویی هم رابطه ها رو درست نمیکنه.همونقدر که 2برابر واسه پخت غذا وقت و نیرو میذاری واسه حل مشکلات رابطتون هم بذار
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
دوستان دوباره رسیدیم به قسمت خوب ماجرا.
همسرم فعلا آرومه و همه چیز خوب پیش میره. فکر می کنم دیگه همه متوجه شده باشید که رفتارهاش دوره ای هستند. چند روز خوبه بعد یکهو یه روز همه چیز خراب می شه.
کمکم کنید تا وقتی اون روز اومد بتونم همه چیز رو کنترل کنم. برای اینکه بتونم بهتر از راهنمایی هاتون استفاده کنم یه بار دیگه مشکل ام رو واضح تکرار می کنم.
بزرگ ترین مشکل من اینه که وقتی از دست همسرم ناراحت می شم(حالا به هر دلیلی، منطقی یا غیر منطقی، مهم یا کم اهمیت) تمام دنیا روی سرم خراب می شه، نمی تونم روی کارهام و زندگیم تمرکز کنم و از دنیا سیر می شم. دوست دارم از همسرم و از همه دور بشم و تنهایی کلی غصه می خورم و گریه می کنم و دلم می خواد ازاش جدا بشم. از هیچی لذت نمی برم، نمی تونم خرید کنم، تلویزیون نگاه کنم، تلفنی صحبت کنم و ....
فقط می خوام بتونم خودم و ناراحتیم رو کنترل کنم تا اینقدر بهم نریزم. چون می دونم حداکثر 24 ساعت بعدش دوباره آرامش و عشق به خونمون برمی گرده. می خوام بتونم در برابر مشکلات عکس العمل درست رو نشون بدم. می خوام بتونم با خونسردی مشکل ام رو مطرح کنم و به آرامش برسم.
همونطور که گفتم فعلا همه چیز آرومه ولی مثل تمام زندگی ها بالاخره مشکل به وجود میاد، لطفا راهنماییم کنید که زمانی که همسرم بداخلاق و بی حوصله می شه و گیر میده و بهانه گیری می کنه و خوردم می کنه باید چیکار کنم؟
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
همه دارن بهت میگن که چیکار کنی که اصلا مشکلی برات پیش نیاد غرغری در کار نباشه که ناراحت باشی اما تو باز حرف خودت رو میزنی.به نظر من تو اول باید مشکل خودت رو حل کنی.علاقه مفرط به مظلوم نمایی و گله گذاری .خیلی دوست داری بشینی با دیگران از زندگیت بگی و بنالی و دیگران هم بگن اخی راست میگی ...خلاصه از این حرفا.ایا ازاین که این جور وقتا بهت توجه میشه خوشحالی؟احساس مهم بودن بهت دست میده؟فکر میکنی محبت فقط تو همدردی خلاصه شده؟دوست داری نقش مظلوم قصه تو باشی؟اون پری کوچیکی که تو دست دیو اسیره؟در مورد همه انقد حساسی و ناراحت میشی یا فقط شوهرت؟حس میکنی وقتی ازت ایراد میگیره دوست نداره؟یا قدردانت نیست؟یا بهت اعتماد نداره؟(این ها فقط سواله که جوابشون شاید به حل مشکلت کمک کنه)
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ابر بهاری
دوستان دوباره رسیدیم به قسمت خوب ماجرا.
همسرم فعلا آرومه و همه چیز خوب پیش میره. فکر می کنم دیگه همه متوجه شده باشید که رفتارهاش دوره ای هستند. چند روز خوبه بعد یکهو یه روز همه چیز خراب می شه.
کمکم کنید تا وقتی اون روز اومد بتونم همه چیز رو کنترل کنم. برای اینکه بتونم بهتر از راهنمایی هاتون استفاده کنم یه بار دیگه مشکل ام رو واضح تکرار می کنم.
بزرگ ترین مشکل من اینه که وقتی از دست همسرم ناراحت می شم(حالا به هر دلیلی، منطقی یا غیر منطقی، مهم یا کم اهمیت) تمام دنیا روی سرم خراب می شه، نمی تونم روی کارهام و زندگیم تمرکز کنم و از دنیا سیر می شم. دوست دارم از همسرم و از همه دور بشم و تنهایی کلی غصه می خورم و گریه می کنم و دلم می خواد ازاش جدا بشم. از هیچی لذت نمی برم، نمی تونم خرید کنم، تلویزیون نگاه کنم، تلفنی صحبت کنم و ....
فقط می خوام بتونم خودم و ناراحتیم رو کنترل کنم تا اینقدر بهم نریزم. چون می دونم حداکثر 24 ساعت بعدش دوباره آرامش و عشق به خونمون برمی گرده. می خوام بتونم در برابر مشکلات عکس العمل درست رو نشون بدم. می خوام بتونم با خونسردی مشکل ام رو مطرح کنم و به آرامش برسم.
همونطور که گفتم فعلا همه چیز آرومه ولی مثل تمام زندگی ها بالاخره مشکل به وجود میاد، لطفا راهنماییم کنید که زمانی که همسرم بداخلاق و بی حوصله می شه و گیر میده و بهانه گیری می کنه و خوردم می کنه باید چیکار کنم؟
عزيزكم آيا ممكن نيست كه دوره هاي خوب و بد در رفتار شما بوده باشه و رفتار ايشون عكس العمل يا پيش قضاوت رفتار شما باشن؟
لطفا روز هاي بدو پيشگويي نكن!!!!!!!!!!!اين نادر پيشگويي اي كه درست از آب در مياد.. چون با اين انديشه منفي روز هاي تاريك رو هم جذب ميكني قربونش!شما يه كم شكستني هستي ..چون يه رفتار نامناسب قادره حالي توي تو بوجود بياره كه نتوني شادي رو جذب كني و آرامشتو حفظ كني.بايد در تاپيك ها دنبال مهارت هاي برقراري ارتباط.. مديريت بحران و.. بگردي. ما تو حرفه مون بهش ميگيم مهارت هاي زندگي.چند تا مهارت ان و عين همه مهارتا يادگرفتني ان و تمرين كردني . ميشه از مديراي محترم بخواي لينك اونا رو برات بذارن؟البته ناگفتني نمونه همه مون بهشون نياز داريم!
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
بهار66 عزیزم ممنون که رک و رو راست مشکل ام رو بیان می کنی. اگه بگم اول اش شوکه نشدم دروغ گفتم ولی بعد از چند لحظه واقعا از ته دل ازات ممنون شدم. خوندن اون سوالاتی که نوشتی اگر چه اول اش تند و تیز به نظر میان ولی برای من خیلی خیلی لازم بودن. من هیچ وقت این سوالات رو از خودم نپرسیده بودم. ممنون که باعث شدی از خودم بپرسم.
ایا ازاین که این جور وقتا بهت توجه میشه خوشحالی؟
این جور مواقع از توجه دیگران نه، ولی وقتی همسرم بهم توجه می کنه خوشحال می شم.
احساس مهم بودن بهت دست میده؟فکر میکنی محبت فقط تو همدردی خلاصه شده؟
احساس مهم بودن نه، ولی وقتی باهام همدردی می کنه احساس می کنم دوستم داره
دوست داری نقش مظلوم قصه تو باشی؟
الان که گفتی می بینم که با این رفتارهای من اینطور به نظر میاد، در حالی که اصلا دوست ندارم و از اینکه این طور به نظر میام بدم اومد. حالا که متوجه نقطه ضعف ام شدم حتما روش کار می کنم. (پایین تر برات میگم، دیشب یه نتیجه گرفتم در حد تیم ملییییییی:310: دارم از خوشحالی بال در میارم)
اون پری کوچیکی که تو دست دیو اسیره؟در مورد همه انقد حساسی و ناراحت میشی یا فقط شوهرت؟
فقط شوهرم. در مورد بقیه خیلی خیلی قوی هستم
حس میکنی وقتی ازت ایراد میگیره دوست نداره؟یا قدردانت نیست؟یا بهت اعتماد نداره؟
دقیقا همینطوره، احساس می کنم اصلا دوستم نداره، انگار می خواد بگه من لایق اش نیستم.
ملاحت1 عزیزم ممنون که باعث شدی یک بار دیگه و عمیق تر به اینکه مشکل از کیه توجه کنم. من هم قبول دارم که هر چی فکر کنی همون می شه. من هم قبول دارم که باید نیمه پر لیوان رو دید. با این وجود به چیز دیگه ای هم اعتقاد دارم و اون این که اگه یک نیمه لیوان پره اون یکی نیمه اش هم خالیه! باید واقعیت ها رو دید. یک آدم خوش اخلاق ناخودآگاه آدم رو جذب می کنه و یک آدم بد اخلاق آدم رو از خودش دور می کنه. انقدر بدبین نیستم که خوبی های آدم خوش اخلاق رو نبینم. بعد از این دو سال زندگی با همسرم به همون دلایلی که گفتم متوجه شدم بد اخلاقی اش به صورت سیکل های چند روزه تکرار می شه. و وقتی عصبانی می شه به دلایلی که شما گفتید و مشکلاتی که از طرف من عنوان کردید نمی تونم موقعیت رو کنترل کنم. "شما يه كم شكستني هستي ..چون يه رفتار نامناسب قادره حالي توي تو بوجود بياره كه نتوني شادي رو جذب كني و آرامشتو حفظ كني.بايد در تاپيك ها دنبال مهارت هاي برقراري ارتباط.. مديريت بحران و.. بگردي" این مطالب رو خوندم و می خونم ولی به کار بستنشون سخته که با دلگرمی شما دارم انجامشون می دم. دیشب یه نتیجه خوب گرفتم که پایین تر برات می نویسم.
از من نا امید نشید، فکر نکنید به حرف ها تون عمل نکردم. با کمک شما ببینید دیشب چی شد:
همونطور که گفتم همسرم چند وقت یک بار بهانه گیر و کلافه می شه، دیشب هم از اون شبها بود. داشتیم باهم فیلم نگاه می کردیم و آجیل می خوردیم که از ظرف آجیل اون چیزی برداشتم (این حرکات عادیه و تقریبا هر شب همین کار رو می کنم، اونم بدش نمیاد) ولی از اونجایی که دیشب کلافه بود اول کاسه آجیل رو پرت کرد تو بغل من و گفت اصلا همه اش مال تو، منم معترض شدم و با تعجب گفتم چرا اینجوری می کنی ریختی، اونم بدتر کرد و گفت کو؟ کجا ریختم؟ و همه اش رو مالید رو فرش و پتو...
آخه از وقتی که اومده بود من جز خوبی براش کاری نکرده بودم که... خونه تمیز بود، براش شام گذاشته بودم، میوه آورده بودم، پوست کندم، کنارش بودم و.... آخه چرا باید بی خودی با من دعوا کنه؟ ولی به خاطر حرف های شما فقط ازاش فاصله گرفتم و چیزی نگفتم. ولی هی باهام لج می کرد، تلویزیونو زیاد می کرد، پتوی منو ور می داشت، کانال رو عوض می کرد، میوه ای که براش پوست کنده بودم رو نمی خورد، جواب نمی داد، خلاصه قیافه گرفته بود و منتظر یه بهانه بود دعوا راه بندازه.
اگه گفتید من چیکار کردم؟؟؟:227: وقتی دیدم با صبر و حوصله به خرج دادن هیچی درست نمی شه، نشستم کنارش و گفتم می دونم عصبانی و کلافه هستی ولی تصمیم گرفتم دیگه باهات دعوا نکنم، آخه تو برای من خیلی عزیزی و ارزشش رو داری. دوست دارم با هم یه خانواده خوب داشته باشیم....
با این حرف ها کمی حرص اش خوابید و دیشب به خیر گذشت، البته بازم بشکه باروت بود ولی سعی می کرد خودش رو کنترل کنه. باید ببینم امشب چی می شه، به نظرتون آروم شده؟
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
:72:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ابر بهاری
اگه گفتید من چیکار کردم؟؟؟:227: وقتی دیدم با صبر و حوصله به خرج دادن هیچی درست نمی شه، نشستم کنارش و گفتم می دونم عصبانی و کلافه هستی ولی تصمیم گرفتم دیگه باهات دعوا نکنم، آخه تو برای من خیلی عزیزی و ارزشش رو داری. دوست دارم با هم یه خانواده خوب داشته باشیم....
با این حرف ها کمی حرص اش خوابید و دیشب به خیر گذشت، البته بازم بشکه باروت بود ولی سعی می کرد خودش رو کنترل کنه. باید ببینم امشب چی می شه، به نظرتون آروم شده؟
:104::104::104::104::104::72::43:
باريك الله!
بسيار عالي! اگه ميوتنستم برا اين پست بهت دوتا دوتا امتياز ميدادم!تو از مهارت آتشنشانها براي خاموش كردن آتش درون برخورداري عزيزم !
كنترل و خودداري شما به همسرتون هم سرايت كرد! همونطور كه آتش درون به ديگري سرايت مي كنه.. آرامش درون هم سرايت ميكنه عزيزم.
يقين دارم بتدريج همسرتون هم بتدريج اول خود آگاهانه اين كارو ميكنه و بعد اين بخشي از ناخود آگاهش ميشه!ادامه بده جانكم!در ضمن بتدريج يادميگيري ريشه مشكلات روهم پيداكنيد و اين فشار ها رو كمتر ميكنه!
RE: چطور ناراحتیم رو کاهش بدم؟
گاهی وقتا که شوهرت عصبانیه خونسرد یه جا بشین اجیلتو بخور و انگار که داری فیلم میبینی به کارها و رفتاراش نگاه کن.باور کن اگه رو رفتاراش انقد حساس نباشی ازشون خندت میگره.من وقتی پدرم عصبانیه یا داره غر میزنه همین کارو میکنم با لبخند فقط بهش نگاه میکنم تا غر زدناش تموم بشه این موقع که دیگه واقعا خندم گرفته و اونم اروم شده خودشم به خنده میفته.ولی یادت باشه وقتی عصبانیه در حد لبخند باشه نه خندیدن که فکر کنه دستش انداختی و بدتر کنه
در مورد شوهرت هم قوی باش و فکر کن شوهرم بهونه میگیره چون نیاز داره گاهی خودشو مثه یه بچه برام لوس کنه.(گاهی مردا با کاراشون نیازاشونو عنوان میکنن).اما یادت باشه تو هم نباید زیاد لوش کنی و یاد بگیره که راه جلب توجه و حمایت بیشتر راه انداختن یه دعواست.
یعنی شاید همونطور که تو از همدردیش خوشحال میشی اونم از توجهی که اینجور وقتا بهش میکنی خوشحال میشه اما راه ابراز نیاز و توجه بیشتر رو بلد نیست
همه چیز اونقدر که ما فکر میکنیم جنبه منفی نداره
بازم بهت تاکید میکنم رو روابط جنسیت بیشتر کار کن
بعد از اینکه اروم شد هم مجبورش کن(نه با دعوا) اجیلایی که رو فرش و پتو ریخت رو خودش جمع کنه