RE: نمیدونم شوهرم کی راست میگه کی دروغ؟؟نمیدونم کدوم حرفشو باور کنم!!!!
سلام بهار عزیزم
هیچی فعلا،،دیگه خودمو بهش تحمیل نکردم.
زیاد دیگه باهاش تماس ندارم.
فقط یه اتفاق جدید چند شب پیش رخ داد،اونم اینکه بابام دیگه طاقتش به سر رسید یه شب منو تا ساعت ۳ صبح بیدار نگاه داشتو فقط باهم راجع با شوهرم صحبت کرد.گفت که خیلی بی مسئولیت شده،تا نری ایران این مرد نه خونه میگیره نه زندگی برای تو درست میکنه.دیگه گفت بهش بگو از طرف من که تا ۲ماه دیگه (فبریه=بهمن ماه)دارم میام ایران با سارینا یا خونه میگیری زندگی کنیم یا طلاق!! منم دیدم همه نگرانم هستن هرکی میرسه با سارینا مثل اون بچهای که پدر و مادر ندران برخورد میکنن از روی دلسوزی،گفتم دیگه حالا که اینجوری شده تمومش میکنم. منم فردا صبحش بهش زنگ زدم و حرف بابام رو اینجوری بهش گفتم؛ فرزاد بابام دیشب باهم صحبت کرده،گفت خودم بلیط برات میگیرم ۲ ماه دیگه میری ایران طلاقتو میگیری و بر میگردی،اینجوری لاقل میگم دختر خودمو نگاه میدارم نه زن مردم،گفتم بابام گفته فرزاد هیچ مسئولیتی به گردن نگرفته حتا خرج بچهرو خودت داری میدی. تمام این وقتها فقط سکوت کردو کوش کرد،بعدش بهش گفتم این حق من نبود که بعد از ۴ سال صبر و تحمل بیام طلاق بگیرم،من این ۴ سال رو صبر و تحمل کردم تا که یه روز بیاد خودت بهم بگی بیا ایران این خونه این زندگی !!
گفت پولم واسه خونه رهن کردن کمه، گفتم من یک مقدار کمکت میکنم،گفت میخوای مامانت سرکوفت بزنه بهم گفتم نمیزارم بفهمه کسی تو هم نباید خانوادت بفهمن.گفت باشه..... (ایشالا که من اشتباه نکرده باشم از حرفی که زدم بهش)
خلاصه این بود مکالمهٔ روز کریسمس ما
RE: نمیدونم شوهرم کی راست میگه کی دروغ؟؟نمیدونم کدوم حرفشو باور کنم!!!!
سلام مامان آزاده گل من :46:
براووووووووو آزاده فوق العاده بود :104: :104: :104:
به این میگویند یک حرکت تکنیکی و تاکتیکی!
همین که از قول پدرت مسئله را مطرح کردی و بعد حرف دلت را زدی یک آفرین اساسی دارد
عزیز دلم :)
این باعث می شود که او احساس خطر کند که از سکوتش معلوم است که احساس خطر هم
کرده! و این که این بار فقط گوش کرده معلوم است که فهمیده تو حامی بزرگی مثل پدرت داری و
فهمیده که واقعا جدی تصمیمت را گرفته ای!
خوب باید یک آفرین جانانه به تو بگویم که داری به خودت کمک می کنی!
در مورد پول رهن هم هرجور خودت صلاح می دانی عمل کن اما یک مقدار کمی به او پول بده و
بگو که قرض است و باید بعدا به تو پس بدهد که دوباره بد عادت نشود!
به او بگو که باید دیگر اگر آمدی ایران خودش کار کند و خرج تو و سارینا را بدهد!
فکر می کنم داری چند قدم به زندگی کنار همسر و دخترت نزدیکتر می شوی :)
من که دلم روشن است اما حواست باشد که دیگر مردت را بد عادت و بی مسئولیت و تنبل
نکنی!
:72:
سارینا را هم ببوس :46:
همیشه برای تو و زندگت دعا می کنم
RE: نمیدونم شوهرم کی راست میگه کی دروغ؟؟نمیدونم کدوم حرفشو باور کنم!!!!
سلام اخه این زندگی میشه زندگی اینترنتی مگه میشه مرد رو یک روز تنها گذاشت پس زندگیت کجاست چرا پیشه شوهرت نموندی احساس میکنم فرار کردی از مشکلای پیش روت برگرد مثل تمام زنهای ایرانی زندگی کن .جمع وجورش کن تو تنها نیستی حالا قراره سرنوشت یکی دیگه تودستات باشه.
RE: نمیدونم شوهرم کی راست میگه کی دروغ؟؟نمیدونم کدوم حرفشو باور کنم!!!!
اختر تو هم یه چی می گی ها
اصلا تاپیکو خوندی؟
این بنده خدا یه ساله اینجا میگه میخواد بره پیش شوهرش شوهرش بازی در میاره
RE: نمیدونم شوهرم کی راست میگه کی دروغ؟؟نمیدونم کدوم حرفشو باور کنم!!!!
اختر جان عزیزم،به قول خیلیا و بچهای تالار همدردی که از جریان زندگی من بیشتر اشنا هستن میگن که من واقعا صبور هستم.اینو حتا خودم هم ۱۰۰% میدونم که نه تنها از مشکلات فرار نکردم بلکه با همهٔ مشکلاتی که تو چند سال چه خودم داشتم چه شوهرم جنگیدم !!
به قول سابینای عزیز من میخوام برم پیشش اما اونی که از مشکلات فرار میکنه و بی مسئولیت شده شوهرمه
خوب بگذریم
شوهرم رفته شیراز، دیروز با خانمه دوست شوهرم صحبت کردم،گفت دکتر خیلی به فکرتون افتاده، گفتم چطور؟ گفت شوهرم ازش پرسیده انتقالیتو که گرفتی میخوای خوابگاه بگیری؟ گفته نه دیگه میخوام خونه بگیرم واسه ۳ نفر (منظورش منو خودشو سارینا بوده)
بد گفت بهم گفته میشه یه شالگردن واسه سارینا بگیری رنگ صورتی که براش بفرستم!!! (البته اینو من خودم ازش با اساماس خواستم ولی اصلا فکرشو نمیکردم که براش بگیر) که امروز خودش بهم زنگ زد گفت واسه سارینا گفتم شالگردن بگیرن با یه جاکت.....
بهار گلم چشم حتما بهش میگم در مورد کار کردن. در مورد پول هم وقتی رفتم ایران انشالله بهش میگم
خدا کنه دبه نکنه
برام دعا کنید
RE: نمیدونم شوهرم کی راست میگه کی دروغ؟؟نمیدونم کدوم حرفشو باور کنم!!!!
آزاده جان از خوشحالی اشکم در اومد
تاپیکتون رو از اول خوندم
خانمی واقعا صبر و سازندگی تو مثال زدنیه امیدوارم نتیجه صبراتو ببینی و خوشبخت باشی:72:
RE: نمیدونم شوهرم کی راست میگه کی دروغ؟؟نمیدونم کدوم حرفشو باور کنم!!!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط azadehh_mm
شوهرم رفته شیراز، دیروز با خانمه دوست شوهرم صحبت کردم،گفت دکتر خیلی به فکرتون افتاده، گفتم چطور؟ گفت شوهرم ازش پرسیده انتقالیتو که گرفتی میخوای خوابگاه بگیری؟ گفته نه دیگه میخوام خونه بگیرم واسه ۳ نفر (منظورش منو خودشو سارینا بوده)
بد گفت بهم گفته میشه یه شالگردن واسه سارینا بگیری رنگ صورتی که براش بفرستم!!! (البته اینو من خودم ازش با اساماس خواستم ولی اصلا فکرشو نمیکردم که براش بگیر) که امروز خودش بهم زنگ زد گفت واسه سارینا گفتم شالگردن بگیرن با یه جاکت.....
بهار گلم چشم حتما بهش میگم در مورد کار کردن. در مورد پول هم وقتی رفتم ایران انشالله بهش میگم
خدا کنه دبه نکنه
برام دعا کنید
آزاده عزیزم
بگذار یک اعترافی بکنم! تاپیکت را که از اول می خواندم می گفتم زیاد امیدی ندارم آزاده به
نتیجه برسد اما صبوری و بردباری تو نظر من را تغییر داد و الان می دانم به زودی به لطف خدا
زندگیت زیبا خواهد شد می دانی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چون تو آزاده قبل نیستی و داری با مطالعه و راهنمایی گرفتن تغییر می کنی و بزرگ شده ای!
:104: :104: :104: :104:
این روزها واقعا برایت خوشحالم و دعایت می کنم که پروردگار مهربان مهر تو و دخترت را در
دل همسرت بکارد و بذر مسئولیت پذیری و محبت به شما در دل او جوانه بزند و با آبیاری
هوشمندانه تو به این بذر جوانه نورس به نهالی زیبا و درختی تنومند در سالهای بعد زندگی
تبدیل شود و آشیانه تو یک آشیانه گرم و واقعی شود!
حضور سارینا را رحمت خدا بدان و آگاه باش خداوند به واسطه حضور این نازنین دختر برکات
زیادی نصیب شما خواهد کرد!
کمی روی آرامش و گفتارت تمرکز کن و خودت را برای رویارویی با مسائل آماده کن و حتما از
یک مشاور حضوری برای قدم های بعدی کمک بگیر و روی اعتماد به نفس خودت هم کار کن!
وظیفه تو الان بسیار خطیر است به عنوان یک مادر و یک همسر!
به تو گفتم که او روزی احساس خطر خواهد کرد و خدا را شکر آن روز فرا رسیده!
برایت همگی دعا می کنیم!
راستی برنامه ات برای رفتن به ایران و زندگی در کنار همسرت چیست؟
کمی از برنامه هایت برایمان بگو!
خوشبختی را برای آشیانه کوچکتان آرزومندم :72:
RE: نمیدونم شوهرم کی راست میگه کی دروغ؟؟نمیدونم کدوم حرفشو باور کنم!!!!
سلام مامان خانم
خدارو شکر بسیار بسیار خوشحال شدم امیدوارم که به زودی در کنار هم سه نفری زندگی شیرینی رو شروع کنید خیلی خوشحالم سارینای گلت رو هم ببوس. :72::46::46::46:
RE: نمیدونم شوهرم کی راست میگه کی دروغ؟؟نمیدونم کدوم حرفشو باور کنم!!!!
ببخشید من منظوری نداشتم نخواستم تورو مقصر جلوه بدم تونوشته هات تنها دختر کوچولوت نظرم رو جلب کرد تو رو خدا به فکرش باش خوشبختش کن من خودم وجود مادر رو هیچوقت احساس نکردم چون مادر پدرم با هم مشکل داشتن بیشتر مشکلای منم از اونا سرچشمه گرفت.من خودم زیاد صبور نیستم اما تورو تحسین میکنم .من یه بار زندگیمو باختم چون ازخدا دور شدم اما خدا زندگی دوباره بهم داد همه ی ما در حال امتحان شدنیم حتی اگه همه چی رو از دست بدیم خودتو به خدا نزدیک کن اون حلال همه ی مشکلاس:72:برات دعا میکنم :323:
آرامش آن است که بدانی در هر گام دست تو در دست خداست:72:
RE: نمیدونم شوهرم کی راست میگه کی دروغ؟؟نمیدونم کدوم حرفشو باور کنم!!!!
این تاپیک با چند پست بیش از حد اعلام شده ، قفل می گردد .
azadehh_mm عزیز
سعی کن از راهکارهای دریافتی یک جمعبندی عملیاتی داشته باشی و به دقت در بکار گیری آنها کوشا باشی و یک بازه زمانی برای عمل قرار بده . سپس در تاپیکی جداگانه با مختصری اعلام وضعیت در پست اول ، نتیجه عملگرایی خود را اعلام و در صورت داشتن مسئله ای دیگر که نیاز به دریافت راهنمایی داشته باشد آنرا مطرح و دوستان را دعوت به ارائه راهنمایی نما .
موفق باشی
.