من باقلم خودبرایت مینویسم
که چه توانم بنویسم به عزیزم
اما چه کنم که باور ان ندارند
که من بتوانم بنویسم به عزیزم
نمایش نسخه قابل چاپ
من باقلم خودبرایت مینویسم
که چه توانم بنویسم به عزیزم
اما چه کنم که باور ان ندارند
که من بتوانم بنویسم به عزیزم
گویند تو را الفتی هست
که با خلق جهان هر چه کنی
باز گویند:
"معبود!"
و من اکنون حالی دارم
که به هر سو مینگرم
باز گویم :
"معبود من !"
تو خودت گفتی که
تو اگر ناچاری
سوی من آی تا
گره کار را بگشایم!
و من امروز هزار گره ی کور
زده ام با دستم.
هر چه گفتم به سرای دل دوست
گفت :
"برو که من امروز
تو را گم کردم
در نهان دیروز !"
من به چشم امید میخوانم :
"معبود من !
باز آمدم
بر گیر زیر بال من...!" ...
اینجا همه خوبند خیالت راحت !
من مانده ام و چهار تا هم صحبت
این گوشه نشسته ایم و دلتنگ تو ایم
من...عشق...خدا...عقربه های ساعت !!!
سر انجام گفتار نام خواست/كه رحمت گرو مهربان خلق را
بگو او خدائيست يكتاو بس / كه هر گز ندارد نيازي به كس
نه زاده نه زاييده شد آن اله/ نه دارد شريكي خدا هيچ گاه
بگو مي برم سوي يزدان پناه /كه بشكافد او آسمان صبگاه
زشرّ هر آنچيز كو آفريد/ زشرّ شبانگه چو آيد پديد
زشرّّ زناني كه افسونگرند / ميان گره سحر خود مي برند
زشرّ هر آنكس كه باشد حسود/ چو بر ديگران حسرتش رانمود
بگو مي برم سوي ربي پناه / كه خلق جهان راست شاه واله ..و..و
زشيطان خناس كز مكر وشرّ / كندِ وسوسه قلبهاي بشر
كند وسوسه قلبها هر دمي/ چه از جن بود او چه از آدمي
بگو اي رسول خدا مصطفي/ به كفار وبر مشركان خدا
نخواهم پرستم خدايان خوار/ كه آن را پرستيد در روزگار
نه هرگز پرستيد رب مرا / نه من مي پرستم بتان شما
نه هرگز پرستيد آ ن كردگار / كه باشد مرا رب وپروردگار
شما پس همان شرك گيريد پيش / كه توحيد من نيز ار آن خويش
... خدایا
... تو را شکر می گویم به خاطر اینکه قلبی به من عطا کردی که عشق تو باشم
تو را شکر می گویم به خاطر اینکه روحی به من عطا کردی تا معنویتت را درک کنم
تو را شکر می گویم به خاطر اینکه عشقم هستی
تو را شکر می گویم به خاطر اینکه نور خود را در قلب من قرار دادی
تو را شکر می گویم به خاطر اینکه هر چه خواستم به من دادی
تو را شکر می گویم به خاطر اینکه آنقدر بزرگوار بودی که گناهان مرا عفو کردی
تو را شکر می گویم به خاطر اینکه همیشه مرا یاری کردی
خداوندا ......... به وحدانیتت قسم که دوستت دارم ....... عاشقانه و عارفانه دوستتت دارم ....
قسمت میدهم که دست مرا در طریق خودت بگیر.......و مرا ثابت قدم بگردان
خدایا!
متبرکم گردان
تا هر روز از زندگی ام
پیشکش عشقی به تو باشد.
بادا که تو_همراه نادیده ی من-
در تمامی جاده های زندگی،کنارم باشی.
اي خدا اي راز دار بندگان شرمگينت
اي خدا اي همنواي نالة پروردگانت
اشك ميغلتد به مژگانم به جُرم روسياهي
روز و شب از ديدگان اشك پشيماني فشانم
بر تن آلوده منگر روح پاكم را نظر كن
من به تو رو كردهام بر آستانت سر نهادم
اي توانائي كه بر جان و جهان فرمانروائي
زين جهان تنها تو با سوز دل من آشنائي
اي پناه بي پناهان مو سپيد رو سياهم
تا بشويم شايد از اشك پشيماني گناهم
دوست دارم تا كنم در پيشگاهت بندگيها
دوست دارم بندگي را با همه شرمندگيها
الهی
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
این مطالب زیبا هستن چون که قرآن زیباست
قرآن زیباست چون که خالقش زیباست
ای کاش ایمان ما آدما به اندازه همین مطالب زیبا ، زیبا بودن
این نوشته من نیست ولی برا من جالب اومد شاید شما هم خوشتون بیاد :
از خداوند خواستم درد را از من بگیرد
خداوند گفت نه.
وظیفه ی من نیست دردت را از بین ببرم،تو خودت باید دردها را رها کنی.
از خداوند خواستم فرزند معلول مرا شفا دهد
خداوند گفت نه.
روح فرزندت سالم است،جسم هم که موقتی است.
از خداوند خواستم به من بردباری عطا کند.
خداوند گفت نه
بردباری حاصل فرعی آزمایشات سخت است،اعطایی نیست،بلکه باید آن را بدست آوری.
از خداوند خواستم به من خوشبختی بدهد
خداوند گفت نه
خوشبختی در دستان خودتان است،من به شما برکت میدهم.
از خداوند خواستم رنج را از من بگیرد.
خداوند گفت نه
رنج شمارا از جاذبه های دنیایی دور میکند؛وبه من نزدیک میکند.
از خداوند خواستم روحم را تعالی بخشد.
خداوند گفت نه
شما باید خودتان رشد کنید و من به شما شکل میبخشم تا بارورشوید.
از خداوند خواستم همه ی چیزهایی را که موجب لذت بخش بودن زندگی میشود،به من بدهد
خداوند گفت نه
به شما زندگی میدهم تا از همه چیز لذت ببرید
الهی چه بی صدا و بی حساب می بخشی!
و ما چه حسابگرانه تسبیح و ذکرهایمان را می شماریم...!