الناز تو رو خدا تاپیک های منو بخون. نذار با لج و لجبازی زندگیت خراب شه. یه مشکلو تبدیل به بحران نکن. مشکل منم از این موضوعات بچه گانه شروع شد و با بی مهارتی من و همسرم روز به روز بزرگتر شد.نذار زندگیتو مفت ببازی الناز جان.
نمایش نسخه قابل چاپ
الناز تو رو خدا تاپیک های منو بخون. نذار با لج و لجبازی زندگیت خراب شه. یه مشکلو تبدیل به بحران نکن. مشکل منم از این موضوعات بچه گانه شروع شد و با بی مهارتی من و همسرم روز به روز بزرگتر شد.نذار زندگیتو مفت ببازی الناز جان.
با سلام خدمت دوستان عزيز
از بابت راهنمايي همتون خيلي خيلي ممنونم
درسته اكثر دوستان بهم گفته بودن كه اصلا از طرف من هيچ اقدامي صورت نگيره و فقط صبر كنم ، ولي به نظرم هر كس خانواده طرف مقابلش رو بهتر ميشناسه. من شب چهارشنبه يه خوابي ديده بودم كه مجبورم كرد پنج شنبه برم ديدن مادر شوهرم.البته تا اين حد مي دونستم كه اگه من پا پيش بذارم از اين رفتار من سوء استفاده نميكنن.
من پنج شنبه تصميم گرفتم برم خونه مادرشوهرم. واسه همين گل گرفتم و رفتم خونه ي مادر شوهرم. فقط مادر شوهرم خونه بود. بهشون گفتم كه ميخوام حضوري اگه كسي پيشتون نيست باهاتون صحبت كنم. رفتم هر اونچي كه باعث شده بود بين دلامون فاصله بيافته رو باز كردم گفتم.كليه دلخوري ها و .... را گفتم.
انصافاً بعد گذشت چند روز مادر شوهرم بهم حق داد كه ناراحت باشم ، بهم گفت كه جاريم در حقم بي لطفي كرده ، ولي خب گفت اونم ادب خودشو نشون داده. بهم گفت از كجا ميدوني من بهش گوشزد نكردم كه كار اشتباهي كرده؟ گفتش مادرانه ازت ميخوام زياد رو اين موضوع حساس نشو.نه تنها رو اين موضوع بلكه رو همه موضوعات. قراره يه عمر از پس مشكلات جورواجور بر بياي.
(بعد گذشت 1 هفته ، اخلاقشون نرمتر شده بود) . البته بازم ميگم مادر شوهرم زن فهميده اي هستش. ناراحتيه منم از اين بابت بود كه وقتي من واقعا دوسش دارم چرا در مقابل من جبهه گرفتن.
خلاصه با مادر شوهرم حرفامو زدم ، گفتم كه بعضا بهم حرفايي ميزنه كه نمي دونم از روي بي تجربگي هستش يا اينكه واقعا ميخواد تو خونه حرف حرف اون باشه. ميخواد بهم زور بگه. ميخواد بهم قلدري كته. درست مثل مرداي قديم.گفتش كه اصلا تو فاز اين چيزا نيست. شايد يه خورده رابطتون سرد شده واسه همينه كه ميخواد نشون بده كه قدرت داره. وگرنه دلش خيلي صاف و مهربونه. آزارش به موچه نميرسه چه برسه بخواد به زنش ظلم كنه.
گفتش باشه بياد من باهاش صحبت ميكنم.
ازم خواهش كرد كه يه اس ام اس به نامزدم بزنم ، اولش گفتم نميشه من دلم ازش شكسته ولي بعدش حرفشو زمين ننداختم و يه مسج زدم. ولي گفتم كه مامان جان من بهش نميتونم زنگ بزنم و ...
گفتش ايراد نداره. در حد مسيج كافيه.
جمعه ديدم واسم اس ام اس زد كه شنبه ميخوام باهات حرف بزنم
صبح شنبه زنگ زد و واسه عصري قرار گذاشت.
خلاصه عصري هم من حرفامو زدم هم ايشون. سر حرفامون باز يه بحث هايي كرديم، ولي مادرشوهرم خواست رودررومون كنه كه چرا نامزدم برام قلدري ميكنه.خلاصه با پا درميوني مادر شوهرم به اختلافات رو گذاشتيم كنار.
شب مادر شوهرم هم از من و هم از نامزدم قول گرفت كه هر چي بينمون بوده رو فراموش كنيم ، و از اين به بعد سر چيزاي الكي با هم بحث نكنيم ، و از اين به بعد به زندگيمون برسيم.
خیلی خوشحالم که این مسئله رو بیش از این ادامه ندادید .حالا شدی یه دختر خوب :104::104:
امیدوارم در همه مراحل زندگی بتونی بهترین تصمیم رو بگیری.خوشبخت باشید.
ممنون پائيزان عزيز
خدا مشكل همه رو حل كنه
حالا كه مشكلم حل شده ميخوام تو خودم تغييراتي بدم
تغييراتي كه باهاش شوهرمو جذب خودم كنم
اولا تبریک.دوما چند نکته:دفعه آخر باشه اسم طلاقو می یاری.بابت داشتن مادر شوهر به این خوبی تبریک می گم اما ازین به بعد سعی کن بین خودتون مشکلتونو حل کنید حتی اگه بهترین مادر شوهر هم باشه باز پسرشه
شما احترام ایشونو نگه دار ولی مسائلتون رو بهش نگو
الناز خانوم
مساله حل شد. اما شما کاری برای حلش نکردی. این درایت مادر شوهر شما بود که با قطع کردن تلفن مادرتون نذاشت یک بحث کوچیک بشه یه اختلاف بزرگ خانوادگی و باز هم این درایت ایشون بود که راه آشتی شما و پسرش را هموار کرد و سعی کرد قایله را به خیر و خوشی ختم کنه.
خدا را شکر کنید که همچین مادرشوهری دارید که اگر گیر یکی از این مادرشوهرهای ... می افتادید الان توی گیس و گیس کشی دو خانواده افتاده بودید و اصل موضوع دعوا را وسط این همه اختلاف گم می کردید.
به هر حال ... سعی کنید با دقت تمام از مهارتهای کلامی و رفتاری این خانم یاد بگیرید. این تاپیک و تاپیک ( کی در اولویته ) اصلا به سن و سال شما نمی خوره. مثل تفکرات و لجبازیهای یک دختر نوجوان است.
منم كاملا با شبنم جون موافقم.
من و نامزدم آشتي كرديم
من با خانواده نامزدمم آشني كردم
فقط مونده آشتيه خانواده من با خانواده نامزدم( مخصوصاً مامانامون)
از طرفي ام خانواده شوهرم ميگن كه هر چه زودتر برين جهيزيتون رو بچينيد و بريد دنيال زندگيتون
ولي آخه مگه تنهايي ميشه؟
دوس دارم هر چه زودتر آشتيشون بديم تا به كينه و كدورت تبديل نشه
لطفاً راهنماييم كنيد
دوست عزیزاین که کاری نداره می تونیدشام دعوتشوت کنیدخونتون به بهونه کارای عروسیتون.وفرقی نمی کنه که خونه شماباشه ویاخونه نامزدتون مهم اینه که همه دورهم باشن وکدورتها کاملابرطرف شه.شماباخانوادت صحبت کن وبه نامزدت هم بگواونم باخانوادش صحبت کن که نیتتون اشتی خانواده هاست .تا کسی ازخانوادهاتون صحبتی نکه که باعث شه کدورتهابیشترشه.:305:
به نظرم چیدن جهزیه بهترین فرصته .چیدن جهزیه رو شروع کن و بعد از هردوشون بخواه بیان کمک سعی کن سه تاتون باشین.قبلش رو ذهن مادرت کار کن.بهش بگو اون تلفنو به خاطراینکه دعوای بزرگتر نشه قطع کرده.بگو مطمئن باش اگه غیره این بود راضی نمی شد با پسرش آشتی کنم.کمی هم از زنونگیت استفاده کن با گریه و زاری ازش بخواه گذشت کنه.ازین ور به مادر شوهرت هم بگو تو به مادرت اصرار کردی بهتون زنگ بزنه(اینجا می گن دروغ مصلحتی)