RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
ممنون بئاتریس عزیز :72:.حتما به راهنمایی هات عمل می کنم.منم آرزوی خوشبختی برات دارم:43:.از این که درکم می کنی خیلی خوشحالم و امید وارم این روزای سختی که ما تجربه کردیم هیچ کس تجربه نکنه.چون به من واقعا سخت می گذره. نمی دونی روزها چقدر برام طولانی هستن.من حتی به خاطر وضعیت خراب روحیم از نظر جسمی خیلی ضعیف شدم.من اصلا نمی تونم هیچ کار مفیدی انجام بدم و مدام توی اتاقم دارم قران می خونم و فقط این کاره که منو تا حدی آروم می کنه.امیدوارم این همه صبر نتیجه ای داشته باشه. از خانم موفق هم تشکر می کنم.خیلی خوشحالم که دوستای خوبی چون شما دارم.ممنون که تنهام نمی ذارید.:72:
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
سلام به همگی دوستان.شوهرم بعد از چند روز با من تماس گرفت و این دفعه از من خواست که ماجرای اتفاق افتاده اون روز رو براش تعریف کنم و من تا اونجایی که گذاشت براش تعریف کردم.ولی شوهرم حرفای 4نفر از اعضای خونواده خودش را در این مورد شنیده و شاید حق داشته باشه که حرفای من رو باور نکنه.البته بعضی از حرفام رو باور کرد.آیا راه حلی وجود داره که من بتونم بهش حرفام رو ثابت کنم؟شاید خانواده اش هم دروغ نمی گن فقط قضیه رو از دید خودشون تعریف کردن.خلاصه اصلا بگذریم مقصر کی بوده بالاخره اتفاقیه که افتاده حتی اگر من رو مقصر بدونید.من الان باید چی کار کنم؟لطفا من رو راهنمایی کنید.شوهرم از من انتظار داره که من معذرت خواهی کنم و اعتقادش بر اینه چون من این قضیه رو شروع کردم باید خودم اون رو تموم کنم.به من می گه تو حاضر نیستی غرورت رو به خاطر زندگیمون بشکنی.ولی من گفتم من غرورم رو شکستم.به خاطر تو و زندگیمون حاضرم با وجود اینکه اشتباهی نکردم معذرت خواهی کنم.نمی دونم باید چی کار کنم.حالم خیلی بده.با خانوادم هم در گیر شدم فقط به خاطر این که گفتم منو به حال خودم بگذارید.مامان و یکی از داداشام مدام می گن طلاق بگیر.تو نمی دونی چی به صلاحته.فضای خونه برام غیر قابل تحمل شده.در طول روز مدام تپش قلب و استرسی که کنترلش دست من نیست دارم. خیلی کم پیش میاد که از اتاقم برم بیرون.شوهرم می گه آبروی من و تو جلوی اطرافیان و فامیل و همسایه رفته.هیچ کس دیگه برا ما ارزش قائل نیست.خسته شدم.نمی دونم باید چی کار کنم؟من واقعا حرفایی رو که به شوهرم منتقل کردن رو نزدم. لطفا منو سرزنش نکنید که چرا اون روز اصلا به مامانت زنگ زدی.لطفا برای از این به بعد منو راهنمایی کنید.من نا خواسته با خانواده خودم در گیر شدم .مامانم خیلی ناراحته که من حالم بده و غصه می خورم.می خواد برام دلسوزی کنه.من درکش می کنم.منتظر راهنمایی های دوستان عزیزم هستم.متشکرم
یادم رفت که بگم شوهرم مامانم رو تو این قضیه مقصر می دونه و مدعیه که مادر من تو زندگیمون دخالت می کنه.راستش مامان من( و حتی خودم )آرزو داشت که من دکتری بخونم و وقتی شوهرم اجازه نداد خیلی مادرم ناراحت شد و تمام تلاشش رو کرد که من بتونم ادامه تحصیل بدم ولی من چون مخالفت شوهرم رو دیدم به خاطرش کوتاه اومدم.واین از جمله مسائلی هست که شوهرم مدعیه مامانم تو زندگیمون دخالت کرده.
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
مادرم اومده تو اتاق و بدون اینکه بدونه من با شوهرم چه صحبتایی کردم به من میگه که من می دونم تو نمی تونی تو این خونه دوام بیاری داری روانی می شی برو معذرت خواهی کن.راستش من 2تا برادر با دو اخلاق کاملا متفاوت با هم دارم .هر دوشون از من بزرگتر هستند ولی من رابطه ام با داداش بزرگتر عالیه و با این کوچکتره همیشه مشکل داشتم.اون همیشه می خواد تو کارای من دخالت کنه و مثل اینکه به نوعی به من حسادت می کنه برا همین مدام منو مسخره می کنه و به من میگه تو ضعیفی وگرنه حرف شوهرت رو گوش نمی دادی و می رفتی دکتری می خوندی یا اینکه منو سرزنش می کنه که چرا پولام رو به شوهرم برا خرید خونه دادم. یا اینکه چراشوهرم نفقه به من نمی ده. میگه ادامای ضعیف باید برن بمیرن خودت رو بکش.اون مجرده و با ما زندگی نمی کرد ولی بنا به دلایلی از روزی که من مشکل پیدا کردم اون مجددا با ما زندگی می کنه.حضور اون تو خونه باعث شده رنج و عذاب من صد برابر بشه.نمیدونم باید چی کار کنم.مامانم میگه اگر شوهرت فکر می کنه من دخالت می کنم بیاد و تو رو ببره ومن برا اینکه بهش ثابت کنم دخالتی ندارم فکر می کنم دختری نداشتم.کسی می تونه درک کنه من چه شرایط سختی رو تحمل می کنم.من حتی اگر تصمیم بر این بشه که جدا شم از روزای بعد از جدایی می ترسم خیلی.نمی تونم این حرفا رو غیر از با شما به کس دیگه ای بزنم. می دونم خانوادم غیر از داداشم همه دوستم دارن و هر حرفی می زنن از سر دلسوزیه ولی واقعا نمی دونم باید چی کار کنم.
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
دوست عزیز،
شما علت بحثتون با مادرشوهرتون را ننوشتید اما اینطور که از نوشته های اخیر شما مشخصه، کمی هم خودتون را مقصر می دونید.
درست نیست که برای یک بحث و اشتباهی که پیش اومده اینقد جدی به جدایی فکر کنید. بهتره همونطور که خودتون به این نتیجه رسیدین و مادرتون هم گفتن عذرخواهی کنید و از این به بعد سنجیده تر عمل کنید.
اگر همسرتون به راهنمایی های مادرتون حساس هستند، شما هم سعی کنید اونها را کمرنگ تر جلوه بدین تا حساسیت شون برانگیخته نشه.
در مورد صحبت های برادرتون هم فکر نکنید که همه اش از سر دشمنی و حسادت است ( بعیده برادر برای خواهرش بد بخواد. شاید سوتفاهم است ) ولی بعضیهاش منطقی به نظر می رسد. از جمله اینکه شما نفقه بخواهید یا در خانه ای که پولش را داده اید سهیم باشید و ... گذشتن از حق و حقوقتون درست نیست.
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
شبنم عزیز من از نظر خودم مقصر نیستم و من فقط دوست دارم این قضیه هر چه زودتر ولی با یک روش درست که برا ادامه زندگیمون مناسب باشه ختم به خیر بشه.شوهرم از اون سر دنیا چه طور می تونه به من نفقه بده.درسته که باید قبل از رفتنش در این مورد اقدامی انجام می داد ولی داداشم با حرفاش فقط می خواد منو سرزنش کنه و این اولین بارش نیست.شوهرم منو تو خونه سهیم می دونست ونمی خواد حقی از من در این زمینه پایمال کنه ومن خودم داوطلبانه این پول رو دادم و اون منو مجبور نکرد.من بحث خاصی با مادر شوهرم نداشتم و همه را قبلا بیان کردم و یک مسائله ساده این قدر بزرگ شده و اگر من خودم رو مقصر می دونستم این قدر تحمل این روزا برام سخت نبود.سخت بود ولی نه به این اندازه. ممنون از راهنمایی هات.منتظر شنیدن نظر سایر دوستان هم هستم.
راستش صحبت من با شوهرم به علت تمام شدن اعتبار ناتمام باقی موند و من می دونم که درست نیست این مشکلو تلفنی حل کنم.ولی احساس کردم که شوهرم می خواد با عذر خواهی من از خانوادش همه چی تموم شه و اون وقت برگرده ایران.ولی به نظر شما به خانواده من توهینی نشده؟من با عذرخواهی ام خانوادم رو تحقیر نمی کنم؟اگر عذرخواهی کار درستیه من اون رو انجام میدم ولی می دونم تو این شرایط من اگر در این زمینه تصمیم می گیرم یا مامانم نظری می ده شاید چندان منطقی نباشه و بیشتر از روی احساسات باشه برا همینه که نظر شما بزرگواران رو جویا میشم.لطفا منو راهنمایی کنید که در ارتباط بعدی باید چه طور با همسرم صحبت کنم.ممنون
لطفا منو ببخشید.من واقعا احساس در ماندگی می کنم .نمی دونم راه درست چیه و امیدوارم شما بتونید منو راهنمایی کنید.احساس می کنم درماندگی من بعضی از دوستان رو ناراحت کرده
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
به نظره منم برو معذرت خواهی کن.تا کی می خواین کشش بدی.از حرفای شوهرتم معلومه اگه بری معذرت بخوای قدر کارتو می دونه و چون گفته به خاطر زندگیمون عذر بخواه.اونم ازین وضع خسته شده.نمی تونه به مادرش بگه بیاد از تو معذرت بخواد.درکش کن
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
راستش من از خانواده شوهرم خیلی می ترسم.اصلا دوست ندارم باهاشون روبرو بشم.شاید درکش خیلی سخت باشه ولی روبرو شدن دوباره با اونا خیلی برام سخت و وحشتناکه. تصور اتفاقی که اون روز برام افتاد مثل یک کابوسه. مدام از این می ترسم که حتی اگر معذرت خواهی کنم اونا بازم بخوان زندگیمونو خراب کنه. چه طور می تونم متوجه شم که شوهرم واقعا دوستم داره؟من اگر معذرت خواهی کنم و برگردم اگر روزی خدای ناکرده مشکلی پیش یباد همه منو سرزنش می کنن و شاید اصلا منو قبول نکنن. بعضی از اطرافیانم معتقدن زندگی ما عاقبت خوشی نداره و اگر در دوران عقد جدا بشم به نفع خودمه.راستش من خیلی شوهرم رو دوست دارم شاید این باعث میشه که بعضی از ایراداش رو نبینم یا اگر می بینم فکر می کنم قابل حله.من اصلا دوست ندارم جدا بشیم البته در صورتی که دیگه چنین اتفاقاتی نیفته و مطمئن باشم که شوهرم دوستم داره.می دونم من با یکسری تغییرات در خودم میتونم مانع از بعضی از معضلات خانوادگیم بشم ولی خودتون که بهتر می دونید همیشه همه چیز دست من نیست که من در ایجاد یا عدم ایجادش نقش داشته باشم. خیلی سوال بی جواب تو ذهنم دارم...
خانواده شوهرم از هر رفتار من منظور سوء برداشت می کنن و مثلا تا این حد که خواهر شوهرم فکر می کنه من قیافه اونو زشت می دونم و قصد مصخره کردنش رو دارم (اینو شوهرم بهم گفت).ولی خدا بهتر می دونه که اصلا این جوری نبوده.راستش خواهر شوهرم از من 8ماه بزرگتر و ما با هم هم دانشگاهی بودیم و ایشون باعث آشنایی من و برادرشون شدن.من همیشه سعی کردم با خواهر شوهرام دوست باشم ولی اونا خودشون رو از من کنار می کشن. و طوری برا شوهرم وانمود می کنن که انگار من خودم رو از اونا دور می کنم.من تو مدت عقدمون با تلفن واس ام اس باهاشون در ارتباط بودم ولی به ندرت پیش میومد که اونا با من تماس بگیرن. من از ارتباط مجدد باهاشون هراس دارم و می ترسم از هر حرف و رفتار من منظور خاصی برداشت کنند.شاید این نظر من باشه من نمی خوام بگم خودم حساس نیستم ولی اونا به خاطر حساسیت زیادشون رو رفتار اطرافیانشون با خیلی از اقوامشون قهرن .به نظر شما من باید چه طوری برخورد کنم؟چون اونا از کوچک ترین رفتار من ناراحت میشن و سریعا در مقام انتقام جویی بر میان.
خیلی سوالاتم زیاد شدن،میدونم.ببخشید.اینجا تنها جایی که با گفتن حرفام و شنیدن حرفای شما آروم میشم.
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
لطفا منو راهنمایی کنید دوستان
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
عزیزم من اگر جای شما بودم سهم خودم رو در مشکل بوجود اومده می پذیرفتم . مثل همینکه شما از پدر شوهرت توقع داشتی و غر زدی و یا به خانوادت خبر دادی و مشکل رو بزرگتر کردی. پس تا حدی هم شما مقصر بودی.
و بعد به همسرم می گفتم به خاطر تو و زندگیمون من حاضرم معذرت خواهی کنم . اما ایا اگر من عذر خواهی کنم به نظر شما مشکلات ما تمام می شود؟
و دیگه هیچی نمی گفتم تا ببینم شوهرم تا چه حد پشت من است و نظرش چیست.
ببین عزیزم شما باید خودت تمام جوانب رو بسنجی و بر تصمیمی که در اخر می گیری (موندن با همسرت یا جدایی ) قاطع بایستی. انوفت برای رسیدن به تصمیمی که گرفتی بیایید تا ما اگر تونستیم کمکتون کنیم. در حال حاضر به نظر می رسه خودتون هم نمی دونید چی می خواهید.
RE: شوهرم با من صحبت نمی کنه
ممنون از دلجوی عزیز.:72: من تصمیم به جدایی ندارم ولی همین طور که می دونید زندگی دو طرف داره و من تنها تصمیم گیرنده نیستم.من مشکلم را این جا مطرح کردم تا از دوستان برای جلوگیری از وخیم تر شدن اوضاع کمک بگیرم. و تا حدودی این تالار سنگ صبوری برای شنیدن درد دل های من تنها باشه که این جوری بود.از همه دوستان به خاطر راهنمایی ها و ابراز همدردی ها سپاسگذاری می کنم :72::72:و آرزو دارم که مشکل تمامی افرادی که به این تالار سر می زنن به زودی زود ختم به خیر بشه.