RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
سلام دوستای خوبم
خوبین؟
من اصلا خوب نیستم
دیشب داشتم با گوشی شوهرم بازی میکردم، چون میدونم نزدیک نامزدیمون اون حیوون خیابونی که شوهرم باهاش دوست بود، هنوز تو زندگیم بود، همش حساسم ببینم این چند روزه چیزی میبینم یا نه، رفتم تو تماسهاش دیدم اون آشغال باهاش تماس گرفته
اعصابم ریخت به هم
اصلا حالم خوب نیست
از وقتی اسم نحسشو دیدم ریختم به هم، یه کم تو ظاهرم مشخص شد، ولی با تمرین تنفس نزاشتم شوهرم از عذابی که دارم میکشم چیزی بفهمه، ولی سر سریالها همش اشک میریختم و معدم درد گرفته بود
صبح خیلی بد از خواب بیدار شدم
وقتی این چیزا رو میبینم از شوهرم متنفر میشم، اصلا دلم نمیخواد هیچکاری کنم،انگیزمو از دست دادم، شکی که داشت از بین میرفت دوباره مثل قبل شدید شد، تمام برنامه هایی که برای سالگردمون داشتم از ذهنم بیرون رفته، اشتیاقمو از دست دادم، صبح که میخواستم باهاش خداحافظی کنم برعکس هر روز که باعشق میبوسیدمش، با اکراه بوسیدمش
تو رو خدا بگین چکار کنم؟
دلم میخواد چند روز مرخصی بگیرم بیفتم دنبال شوهرم ببینم اون حیوون تو زندگیم چه غلطی داره میکنه
حالم داره به هم میخوره از این دخترایی که اینقدر ارزونن ، اینقدر حیوونن که تأهل رو درک نمیکنن
تو ذهنم وقتی چشممو میبندم تصور میکنم یه جایی دیدمش ، با تمام وجودم بهش توهین میکنم و میزنمش،
همش دروغه، خدا دروغه، وعده هاشم دروغه
تو تمام زندگیم، تو مجردیم حاضر نشدم با کسی باشم برای اینکه به خدا اعتماد کردم که گفته بود از هر دست بدین از همون دست میگیرین، حتی با هیچ پسری بگو بخند نداشتم، حالا باید برای وفاداری که حداقل چیز تو زندگی مشترکه اینطوری دست و پا بزنم و داغون شم
دوباره شدم مثل قبل
همون ناراحتی، افسردگی، درد بدنی، و بی انگیزگی
داشت همه چیز درست میشد
ولی انگار...
:302:
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
سلام شمیم جان
عزیزم اول اینکه باید آرامش خودتو حفظ کنی و سعی کنی زحمت هایی که کشیدی هدر نره
دوم خدا مهربونه که بهت کمک کرده زندگیت اینقدر آروم و قشنگ بشه
سوم مقصر شوهرت نیست که اونو سرزنش میکنی مقصر اون خانومه است که متاسفانه هیچ شعوری نداره پس اینو باور کن که همسرت هیچ تقصیری نداره
سوال
تو این مدت مگه باهم تماسی داشتن؟
مگه باهم حرف می زنند؟
چرا این چند روزه که نزدیک سالگرد ازدواجتونه حساس شدی
یه کم بیشتر بگو
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
همسرم نمیدونه من اطلاع دارم
راستش همسرم همه چی رو پاک میکنه، هم اس ام اسا رو هم تماسها رو
فکر کنم دیشب یادش رفته بوده
میترسم اگه بدونه من اسم اون افریطه رو میدونم عوضش کنه، هرچند شمارشو دارم
بهش چیزی نگفتم
اقلیما جان
از کجا بدونم همسرم باهاش تماس نگرفته، از کجا بدونم اس نداده که اون زنگ بزنه؟
از همه مهمتر اصلا اون زنگ زده، شوهر من چرا جوابش نکرده؟
چرا بعد از دوسال هنوز باید این مسائل تو زندگیم باشه؟
به خدا دورو ورم هستند دخترایی که با چند نفر همزمان بودن، ولی حالا شوهراشون براشون میمیرن و به هیچکس هم نگاه نمیکنن
همش فکر میکنم اگه منم اونطوری بودم شاید شوهرم از ترس اینکه منم کارشو تکرار کنم بیشتر حواسشو جمع میکرد، اما حالا که ایمان داره محاله با کسی باشم، اینقدر راحت رابطه هاشو حفظ کرده
این تنها چیزیه که میتونه منو داغون کنه و میتونه حتی تا پای طلاق منو ببره
هرچیزی رو میتونم تحمل کنم که میبینی دارم تحمل میکنم و تلاش کنم درست بشه الا این یکی
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
شمیم جان هیچ وقت پیش داوری نکن
خدا میگه برای مجرم کردن یه مسلمان هفتاد تا دلیل بیار که اونو بی تقصیر جلوه بده و اگر دیگه دلیلی نداشتی اونو مقصر بدون پس فکرای بد و از سرت دور کن
شمیم خیلی خوب کاری کردی که نذاشتی بفهمه
یه جوری باید با خودش حرف بزنی ولی فعلا صبر کن ببینیم کارشناسا چی میگن
مطمئن باش قضیه اون طوری که تو فکر می کنی
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
خدا کنه اقلیما جون
من با این مشکل تا نابودی کامل هم میرم
دعا کن واقعا چیزی نباشه، ولی مـتأسفانه همسر من هیچ دلیلی نمیبینه که اگه بهش زنگی میزنن بخواد شوخی نکنه و گرم نگیره
فکر میکردم همه چیز از زندگیم پاک شده ولی این اتفاق باعث شد حس کنم من تو بیخبری بودم نه اینکه مشکل حل شده
خدا کنه جناب SCi زود بیان بهم بگن چکار کنم
دیشب میخواستم بیام بنویسم، اینقدر داغون بودم، ولی نشد، اینقدر معدم درد میکرد که نتونستم از جام بلند شم
بغض داشت خفم میکرد
خیلی سخته وقتی احساس میکنی بهت خیانت شده یه جوری رفتار کنی که انگار هنوز عاشقی
:302:
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
واي... چه ذهن سطحي پر كاري!!!!! فقط جهت توجه شميم عزيز مي گم كه پست هاي بالا رو ذهن سطحي و منتقد درون شميم زده.. نه معلم اخلاق مدار ايشون!
چرا اينقدر به هم ريختي... چيزي نشده!!!!! حتما الان مي گي ديدم تو گوشيش... با اون ارتباط داره... بعد مي گي چيزي نشده!؟!؟ اسمش خيانته!!!
نه عزيزم! نه خواهرم... هيچ اتفاقي نيوفتاده... تا الانم رفتارت خيلي خوب بوده... حالا دو تا كار كن:
1. هيجان زده نشو!!! مساله رو خوب نگاه كن ببين داستان چقدر پيچيده است... يكي به همسرت زنگ زده! يه خانوم كه تو مي شناسيش و به قول خودت اون افربطه ... هيولا! و تو اصلا نمي دوني همسرت چي جوابش رو داده... اما ذهن سطحيت داره تند تند مي گه! آره.. باهاش گرم گرفته! با هم كلي هم خنديدن! آره... قرار هم گذاشتن! اصلا شوهرت گفته كه زنگ بزن!!! اس داده كه زنگ بزنه بهش... اما اينها هيچ كدوم حقيقت داستان نيست! مي تونسته اينطور هم نباشه... اون خانوم زنگ زده و ايشون هم هم يه جواب كوتاه داده و تمام... هر چند اين نوع رفتار رو قبول نمي كنيم!
و به نظرم بايد براي اينكه چرا پاسخگوي ايشون بودند از ايشون سوال كنيد و جواب رو بشنويد و البته قبول كنيد و اعتماد كنيد
2. پس آرامش خودت رو حفظ كن... حتما تمريناتت رو انجام بده
بعد امشب كه ايشون رو ديدي خيلي ساده و راحت نه در قالبهاي مبهم، كم محلي، حتما ازش سوال كن
بگو ديشب كه اتفاقي با موبايلت بازي مي كردم... متوجه اين شدم كه اون خانوم ( از الفاظ بد استفاده نكنو خواهش مي كنم صبور باش) باهات تماس گرفته... از اين موضوع از ديشب تا حالا خيلي احساس بدي دارم و نمي خوام اين احساس بدم بياد تو زندگيم... مي توني برام كمي توضيح بدي؟
نگران هيچ چيزي نباش... همش هم نگو خيانت!!! به اين مي گن تماس تلفني! نه خيانت... آهاي! ذهن سطحي شميم!!!! خانوم منتقد دورني شميم!!!! آروم!!!! استپ لطفا! شميم مي خواد استراحت كنه و فكر كنه!!!
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
جناب SCi ممنون
ولی من نمیتونم بهش بگم، چون اصلا خبر نداره من میشناسمش، من خیلی اتفاقی از تو ایمیلش فهمیدم فامیلی این عوضی چیه و تو گوشیش تونستم اسمشو پیدا کنم، همون دوران عقدمون که حساس شده بودم بازم برای اطمینان که شماره خود عوضیشه، از تلفن عمومی زنگ زدم و دیدم یه خانمه، مطمئن شدم شماره خودشه
بعد میدیدم که تو میس کالها یا تماسهاش شمارش هست، یکی دوبارم اس ام اساشونو خوندم
ولی چند ماهی هیچ خبری نبود
فکر کردم رفته، فکر کردم اینقدر شعور داره که از زندگیم بره کنار، حالا نمیدونم تقصیر کیه؟ شوهرم دوباره شروع کرده یا اون هیولا، ولی مهم اینه که همسرم چه شروع کننده باشه چه ادامه دهنده از نظر من خائنه
من نمیتونم فکر کنم چیز مهمی نبوده، چون میدونم که بوده، و اصولا اگه تماس مهمی نباشه که مشکلی نیست ولی اگه واقعا چیزی باشه نمیخوم مثل احمقها خودمو به اون راه بزنم
من اول صحبتهام گفتم
نمیتونم باهاش صحبت کنم چون براش کاری نداره که اس ها یا تماسها رو پاک کنه، یعنی تنها راهی که گاهی بتونم اینطوری متوجه بشم رو از دست میدم
بارها به دلم افتاده یه پیک استخدام کنم بگم مثلا دوسه روز شوهرمو تعقیب کنه، ولی میترسم خود اون پیک برام دردسر بشه، خودمم بلد نیستم تعقیبش کنم، مثلا در طول روز ممکنه یکی دوساعت بره بیرون، من تمام مدت باید تو خیابون وایستم تو آفتاب و مرخصی بگیرم و معلوم نیست تو اون روز قراری باشه یا نه
واقعا نمیدونم باید چکار کنم، ولی نمیتونم بی تفاوت باشم یا خودمو با افکار مثبت گول بزنم
نمیخوام مثل زنهایی باشم که درگیر خیانت همسرشونن ولی بی خبرن
بدتر از همه اینکه تو شرکتمون متوجه یه رابطه کثیف بین دوتا از همکارام شدم، تو همسایگیمون یه مرد عوضی هست که خونه رو اجاره کرده بدون اینکه همسرش بدونه و چند وقت یکبار با دوست دخترش میان اونجا، از شانس خوب من همه اینا رو منم میبینم
حالا
احساس میکنم شوهر منم یکی مثل ایناست، حالم بد میشه وقتی حس میکنم دستی که تو دست منه، تو دستای دیگه هم هست، لبی که به من میخنده به خیلیا میخنده، و ...
حالم بد میشه
احساس بدی دارم
نمیتونم بی تفاوت باشم
لطفا بهم مسکن ندین، بگین چکار کنم؟
چطوری میتونم اگه چیزی هست مچ بگیرم؟
یا اگه نیست بهم ثابت بشه؟
آیا وسیله ضبط کننده کوچیکی هست که بتونم تو لباس شوهرم کار بزارم؟ واقعا میخوام بدونم بیرون از صبح تا شب کجا میره ، چطوری صحبت میکنه؟ چطوری برخورد میکنه؟ با کیا میره و میاد؟
تا بهم ثابت نشه نمیتونم آروم بشم
امروز از صبح تو شکمم احساس سوزش دارم
اصلا حالم خوب نیست
بغض هم داره خفم میکنه
نمیتونم سرکارم بمونم
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
شمیم نو رو خدا اینقدر پیش داوری نکن
stop
به خدا اینطوری نیست که داری برای خودت میبافی این یه سوء تفاهمه داده هات به نظر من برای این نتیجه گیری بزرگ خیلی خیلی کمه همش ذهن سطحیطه که داره می بافه
قبل از اینکه هر کاری بکنی باید ذهن سطحی رو خاموش کنی دختر
با این افکار دست به هر کاری بزنی خراب می کنی
تمرین تنفس کن
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
مرسی اقلیما جان
شاید اگه اون پیشینه، اون عکسها و فیلمها رو ندیده بودم به صحبتهاتون فکر میکردم ولی متأسفانه من چیزایی رو دیدم که نباید میدیدم، حالا همه اونا از جلو چشمم رد میشه، اون عوضی هیچ باکی از هیچ کاری نداره
اینو از قیافه نحسش میشد فهمید
تمام افطارها دعا میکنم خدا بدترینها رو سرش بیاره، که البته خدایی که منو با اون همه پاکی و دوری از رابطه ای که شاید مثل همه دخترها میتونستم داشته باشم، به این روز انداخته بعید بدونم بلایی سر این ولگرد بیاره
خیلی حالم بده
اصلا نمیتونم درست فکر کنم
میخوام تو این چند روز روزی چند بار به بهانه های مختلف بهش زنگ بزنم، ببینم سرکاره یا نه
خیلی کلافم
RE: خسته شدم ، بازم باید تحمل کنم ؟ (2)
شمیم فعلا فقط خودتو آروم کن
تنها راه حلت حرف زدن درست و منطقی و با آرامش با همسرته و پرسیدن دلیل کارش اینطوری فقط خودتو عذاب میدی