RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
سلام
واقعا ممنونم از این که وقت میزارید میخونید و با حوصله و دقیق جواب میدید با راهکارهای عالی - و از صمیم قلب براتون آروزی بهترین ها رو دارم .
و امیدوارم آرامش و امنیت فکری و احساسی حقیقی در زندگی شما هم همیشه حاکم باشه .
الان فکر میکنم که ای کاش زمانی هم که فکر میکردم هیچ مشکلی نیست بازم دنبال کسب مهارت هامخصوصا مهارتهای گفتاری لازم بودم. وقتی روح آدم خسته است و رنجیده این مهارتها خیلی سخت به نظر میاد .....
جناب SCI ممنونم - ظریف زندگی کردن خیلی سخته مخصوصا وقتی آدم دلش رنجیده است و زخمی.
از اینکه مکالمه هامو برام کالبد شکافی میکنید و راه درستشوو بهم نشون میدید واقعا ممنونم.
تو زمینه روانشناسی خانواده مطالعه زیاد داشتم اما الان تازه متوجه اشتباهات گفتاریم میشم که به قول شما شاید اصلا ظریف نباشه
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
یه مسئله تو این چند روز اخیر باهاش درگیر هستم که واقعا نمیدونم چطور باید با مسئله برخورد کنم
لطفا تو این موردم بهم راهکار درست رو نشون بدید.
البته ببخشید که مطالب و مسائل و مشکلاتم و ایراداتم تو زندگیم زیاده
مسئله دیگه ای که من در مورد چطور برخورد کردن باهاش مشکل دارم "تکیه و توقعات بیش از حد همسرم در مورد کمبودهای مالی به من هست " این برام یکم آزار دهنده شده
یه خصوصیت اخلاقی من که شاید از حماقتم باشه اینه که بر خلاف شوهرم که خیلی آدم تو داری هست و مخفی کار من اصلا دوست ندارم و نمی تونم چیزی رو ازش مخفی کنم --- علی الخصوص در مسائل مالی از اول زندگی که مثلا همه چیز رو به راه بود هرچی داشتم وسط بود..... هر نوع پولی که بود . هدیه، حقوق، شاباش، پاداش، هرچی که بود . که البته من همیشه فکر میکردم مال اونم دقیقا همینطوره که بعدها توی طول زندگی فهمیدم یه جاهایی نبودده اما بازهم نتونستم که مثل اون باشم و منم مخفی کنم (خانمها بخونن حتما به حماقتم میخندن) اما باز هرچی بود وسط بود
یکی دوبار که خیلی درمونده شده بود و میدیدم که خیلی ناراحت و درمونده است و به هرحال ضرر و زیانه زندگی هردومون رو داره خراب میکنه در زمانی که از نظر کلی امکان گرفتن وام به طور کلی خیلی کم بود ظرف کمترین زمان و با کوتاه ترین راه از طریق روابط کاری و محیط کار و همکارهای خودم وام گرفتم .
حالا دو تا مشکل که هست که یکی تا یکم می مونه سریع میگه نمیتونی از اداره وام بگیری برو دنبالش شاید بشه خوب من مگه چقدر میتونم این کارو بکنم این روند و روال اداری رو که دیگه خودشم میدونه .
و دیگه اینکه : مثلا یک بار یه موقعیت خاص پیش اومد که مجبور شدم از همکارم پولی قرض بگیرم که بعد دیدم توی باز پرداختش اون خیلی داره سهل انگاری میکنه و تلاش خاصی برای برگردوندن و حفظ آبروی من نداره چون میدونه مثلا اون همکارم وضع مالی عالی داره . من واقعا با گذشت زمان جلو همکارم معذب بودم این شد که باز مجبور شدم خودم اقدام کردم و یه وام دیگه گرفتم و قرض همکارمو دادم . ( من از گرفتن قرض از کسی واقعا متنفرم مخصوصا جلو همکارام که همه تقریبا در وضعیت عالی هستن، از اینکار خیلی حس بدی دارم که کسی بخواد بدونه من مشکل مالی دارم حس میکنم جلو همکارام از درون شخصیتم خرد میشه. و شوهرمم اینو خیلی خوب میدونه )
حالا شوهرم متوقع شده : الان مثلا همین هفته باز یه مشکل نسبتا عظیم مالی پیش اومده چند وقته بهش میگم حواست به چک فلان روز باشه خیلی تلاشی نمیکنه و بعدشم میگه خوب من چکار کنم، کاری نمیتونم بکنم . کسی و ندارم ازش بگیرم یه خواهرم هست که اونم اخلاقشو که میدونی دوست ندارم بهش رو بزنم و از این چیزا چند روزه هی به من میگه اگر می تونی از همکارت بگیر کسری رو تا چک پاس بشه بعد پس بدیم
بهش میگم : عزیزمن شما که خوب میدونی من اصلا از این کار خوشم نمیاد انگار میخوان گردنمو بزنن که بخوام به همکارم بگم این مقدار به من قرض بده حالا هرچقدر مقدار پول کم و یا وضع اون توپ. مثل خودت که خوشت نمیاد و نمیخوای که به خواهرت بگی ...... سعی کن طور دیگه کار رو راه بندازیم فعلا ......
باز هر روز که میرم خونه میگه گفتی؟ البته مثلا با حالت شرم ....... گرفتی؟ شد ؟
تازه امروز میگه اگر خواستی بگیری یه مقدار بیشتر بگیر تا فعلا اجاره رو هم بدیم صابخونه گیر نده تا بعد بزاریم جاش ....... به خدا شاخم درومد . باز گفتم : تو که میدونی چه حسی بدی دارم از اینکه تو محیط کار به کسی رو بزنم اون بارم به خاطر شما اینکارو کردم فکر نمی کردم دوباره موردی پیش بیاد .
میگه: من یک هفته است دارم بهت میگم امروز میگی نه ؟؟؟؟
منم : !!!!!!!!خوب منم آدمم یه دفعه از کوره در رفتم و گفتم : بیخود کردی یک هفته است داری من میگی میخواستی یک هفته رو به جای که به من بگی از جای دیگه به فکر باشی . منم که از اول بهت گفتم خیلی سخته و نمیتونم اینکارو بکنم -- زمانی که باید یه چیزی رو بگی نمیگی و مخفی میکنی فکر میکنی عقل کلی و میتونی و حق داری که خودت به تنهایی تصمیم بگیری اما حالا ؟؟؟؟؟؟
اون زمانی که دوبرابر این پول به هردومون هدیه شد از من مخفی کردی و رفتی و کاری که به نظر خودت تنهایی درست بود انجام دادی و در واقع بازم خراب کاری کردی ... اصلا به من نگفتی در حالیکه پوله هدیه به بچه امون بود و زندگیمون . حالا که درمونده شدی و پول میخوای یک هفته است داری به من میگی؟؟؟؟؟؟
میدونم تکه آخر همه چیزای بد رو که نباید میگفتم رو گفتم سرزنش کردم و پرونده بایگانی درآوردم اما واقعا همچین مواقعی می مونم - کم میارم
نمی دونم چکار کنم گاهی هم کنترل از دستم خارج میشه
** لطفا تو این موردم راهنماییم کنید موارد این چنینی زیاد هست تو زندگیم من چطور برخورد کنم ؟؟؟
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
عزیزم خوبه خودت راه حل رو هم دادی. خیلی با احترام تمام مسائل مالی رو بسپار به همسرت و لطفا ازاین به بعد نقش زن خونه رو بازی کن نه مرد خونه. ادامه این رفتار شما همین نتیجه رو هم باید در بر داشته باشه. حتی اگر می خواهی صادق باشی و همه پولاتو تو خونه خرج کنی باز نحوه دخل و خرج رو بسپار به همسرت. اینجوری ادامه بدی تتمه عزت نفس همسرت رو هم بر باد می دی و دیگه هیچی تو زندگی برات نمیمونه. چک پاس کردن، قرض گرفتن، وام گرفتن و خونه خریدن، وسایل مورد نیاز خونه رو خریدن، حساب و کتاب دخل و خرج رو داشتن و ... همه کارهای مردونه هست که حتی اگر شما مایل به کمک بودید باید فقط در حد مشورت دهی و کمکهای جزئی باشه و نه در حد رفع و انجام کار اصلی اون. مثلا همسرتون چک می گیرن و ایشون باید بیان و به شما بگن مثلا فلان چک رو نمی تونم پاس کنم و شما نظر مشورتی می دید که از یه جای زندگیمون می زنیم تا پاس بشه یا قرض می کنیم که بازم اون قرض رو همسرتون باید بکنن.
لطفا حرف گوش بدید و به رفتاری که تا حالا داشتید افتخار نکنید که به کل غلط بوده.
الانم به همسرتون بگید من به شما اطمینان کامل دارم و این که شما می تونید مسائل مالی رو حل کنید یک پشتوانه بزرگ برای منه. هر تصمیمی بگیری منم قبول دارم. هر جور که صلاح می دونی با اقتدارت این مساله رو هم حل کن و من به شما افتخار میکنم و می تونم با خیال راحت همه مسائل رو به شما بسپارم.
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
deljoo_deltang عزیز ممنون از همراهی و همدلی و کمکت
اما عزیزم من به رفتاری که تا حالا داشتم افتخار نمیکنم اگر میخواستم افتخار کنم نمیومدم اینجاو عاجزانه از دوستان طلب کمک و راهنمایی کنم
عزیزم نوع زندگی هر فردی متفاوته من اینجا خانمهای زیادی دیدم که مثل همسر شما خیلی خوب حسابگر بودن و با حساب و کتاب جلو می رن و فرمان دخل و خرج زندگی دستشونه . شاید دوستان گاهی از در دلگیری گفتن شوهرشون خصیص هست و نمیدونم اختیار پول اونها رو میخواد . میخوام یه چیز بگم شاید بخندید . هرکی یه جور تو این دنیا مشکل داره . شوهر من دقیقا نقطه مخالفه شوهرای شماهستن . فوق العاده ولخرج هست و بلند پرواز دوست داره هرچی داره سریع خرج کنه و اگر من مداخله نکنم همینطور که اوایل نمیکردم و میگفتم خودش به مرور زمان دخل و خرج زندگی دستش میاد. اما همه رو خرچ میکنه ( البته نه اینکه خدایی نکرده به راه بد نه برای من و خانه زندگی هم هست اما ولخرجیه) و چیزی نمی مونه و این میشیم که الان هستیم و یا با یه سری ایده های بلند پروازانه که دوست داره یک شبه ره صد ساله بره و بدبختی اینکه بدون مشورت هم معمولا اقدام میکنه که همینطور تو پستهای قبلترم گفتم گاهی حتی با مخفی کردن از من . سقوط میکنه .......
اگر من مجبور شدم طی 7-8 سال زندگی که تو امور مالی خیلی دخالت کنم همین بلند پروازی و ولخرجی های شوهرم هست البته بعد از یکی دوبار ورشکستگی مالیش ...... وقتی می بینم واقعا راه به جایی نداره و من میتونم وام بگیرم نمیدونم شاید از احمقیم باشه امادلم آروم نمیشه که دخالت نکنم و کمکش نکنم و بگم تقصیر خودت بوده خودت خراب کردی حالا هم یا برو زندون یا از دست طلبکار فرار کن ........ خوب حالا وام رو گرفتم چرا تو باز پرداخت و غیره دخالت میکنم ؟؟؟؟؟؟؟ چون وام از اداره من بوده ضامنش همکارم بوده وقتی می بینم شوهرم یا واقعا نداره که بده و یا بیخیال هست و آبروی من نهایتا در خطر باز مجبور میشم اقدام کنم
و مشکل اصلی اینکه بعد از اون جریانها و کمک های من تو شرایط بحرانی اون الان انگار متوقع شده . البته همون توقعش هم باز برای زیاد خرج کردن و یا ایده های بلند پروازانه اش هست
نمیدونم شاید خیلی از راه رو اشتباه رفته باشم اما دوست دارم با کمک شما دوستان عزیز راهم رو درست کنم . زندگیم رو درست کنم
اوضاع روحی روانی خودم خیلی داغونه ......... هر روزم یه مشکل جدید ( فکر کنم دوران بد بیاری وبد شانسی رو دارم طی میکنم همه طرفه) ........... هر شب کابوس میبینم .......... هر روز مدام استرس دارم ......... این روزا با هرکی میخوام حرف بزنم . هر حرفی . نا خودآکاه و بی دلیل اول اشکم میاد بعد حرفم ....... شدم عینه این بچه ها که با هر حرفی اول اشکشون در میاد بعد حرفشون .......... حتی تو اداره ........ این خیلی بده خیلی بد
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
از SCI عزیز و باقی دوستان و همراهان عزیز میخوام که لطفا راهنماییم کنید چطور جلو این اشک مسخره رو بگیرم این روزا .........
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
مهتاب عزيز،
آيا شوهر شما يه دفعه ناراحت و افسرده مي شه و سكوت مي كنه.... يا همواره همين حالات سرخوشي رو داره؟
آيا زمانهايي شده كه مواجه با حالت غمگيني ايشون بشيد؟
توصيه هاي قبلي رو انجام داديد راستي؟
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
ممنون جناب sci از همراهیتون
آيا شوهر شما يه دفعه ناراحت و افسرده مي شه و سكوت مي كنه.... يا همواره همين حالات سرخوشي رو داره؟
اینکه یه دفعه ایی باشه نه که یه حالت شاد داشته باشه یه دفعه غمگین بشه نه ----- در کل همیشه آدم آروم و رفتارهای متینی داره درعین حال سعی میکنه برای دیگران همیشه خودش رو آدم شادی نشون بده در عین آروم بودن
.
آيا زمانهايي شده كه مواجه با حالت غمگيني ايشون بشيد؟
آره گاهی وقتها می بینم خیلی غمگین و گرفته است . و خیلی ناراحته . اما بازم آرومه فقط حالت چهره اش خیلی گرفته و غمگینه
توصيه هاي قبلي رو انجام داديد راستي؟
تقریبا - ورزش رو البته به صورت همون رقص ----- قدر دانی از کارهای مثبتی که میکنه - و مواردی که در مورد موقع گفتگو رو توصیه کرده بودید سعی میکنم خیلی رعایت کنم ...... ولی خیلی حساس شده جدیدا مدام میگه برام ارزش قائل نیستی برات اهمیت ندارم من و از یاد بردی و از این حرفها که خوب من برای اثبات اینکه اینطور نیست حسابی کلافه میشم.
مثلا میگه برای خرید فلان چیز امروز از حساب پول بر میدارم . اگر یه کلام بپرسم پس مثلا اون مقدار پولی که داشتی چی شد ؟؟؟ دیگه واویلاااااااااااا انگار کفر گفتم .
حسابی ناراحت میشه و میگه : تو فکر کردی من دزدم . به من اعتماد نداری . همش باز خواست پول از من میکنی ؟
میگم عزیزم من هیچ بازخواستی ازت نکردم فقط گفتم مخارج رو دفتر بنویس که هر دومون بدونیم چکار کردیم و پولامون چی شده اینطوری خودتم یادت میره فقط چند روزه دیگه نگاه میکنی میبینی نه چیزی داری و نه میدونی که چکارش کردی..... باز ناراحت میشه که تو فکر میکنی من پولا رو چکار کردم و از این حرفا .........
کلافه ام کلافه
یا گریه ام میگیره همونی که دارم به شدت ازش رنج می برم یا ناخودآگاه چیزی میگم که اونم ناراحت میشه
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
گفتيد هميشه سعي مي كنه خودش رو آدم شادي نشون بده...به نظر شما ايشون ويترين سازي مي كنه؟
به نظر شما :
- ايشون بي خوابي داره و يا دير مي خوابه؟
- به عقايد خودش خيلي بيش از حد بها مي ده و اونها رو مهم مي دونه ؟
- در بسياري موارد افكارش مثبته و مثبت انديشه؟
- خلق و خوش متغيره؟
و در مواقعي:
- احساس ناراحتي مي كنه؟
- احساس بي هدفي در زندگي داره و تحريك پذيريش بالاست؟
- غمگينه و احساس مي كنه شما بهش اهميت نمي ديد و اين احساسش رو واقعا مي گه؟
- ميل جنسيش كم و زياد مي شه؟
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
گفتيد هميشه سعي مي كنه خودش رو آدم شادي نشون بده...به نظر شما ايشون ويترين سازي مي كنه؟
گاهی آره - البته بیشتر تو جمع - مثلا تو خونه حسابی افسرده و غمگینه و مثلا ناهار همه خانواده خونه مادرش هستیم میرسیم اونجا انگار نه انگار که چقدر ناراحت بوده میگه و میخنده و بازی میکنه و سر به سر بچه ها میزاره .. وقتی بر میگیردیم یکم تغییر روحیه داده اما باز یهو میبینم دوباره تو هم هست .....
به عقايد خودش خيلي بيش از حد بها مي ده و اونها رو مهم مي دونه ؟
نه - همیشه عقیده اش رو میگه اگر من نظر مخالفم رو عنوان کنم اولش میگه مثلا حالا یه باشه میگفتی چی میشد؟ اما وقتی براش دلیل میارم و راجع به موضوع صحبت میکنیم باهم دیگه اصلا پافشاری خاصی نمیکنه
- در بسياري موارد افكارش مثبته و مثبت انديشه؟
نه متاسفانه افکار مثبت رو همیشه من باید بهش تزریق کنم . خودش خیلی زود خسته میشه و نا امید .
خلق و خوش متغيره؟
معمولا آرومه - اما جدیدا موقع رانندگی و صحبت کردن با من البته زود یه دفعه ناراحت یا عصبانی میشه و بهانه گیری میکنه .
و در مواقعي:
- احساس ناراحتي مي كنه؟
اره جدیدا که زیاد هم شده . این مواقع
احساس بي هدفي در زندگي داره و تحريك پذيريش بالاست؟
از وقتی بیکار شده گاهی آره میگه احساس میکنم با اینکه باید برای آینده بچه ام تلاش کنم اما بی هدفم دارم تلاش بی ثمر می کنم واز این حرفا ...... که بعدش سعی میکنم باهاش صحبت کنم و مدام آینده رو روشن و قشنگ جلوش تصویر بکشم و بهش امیدواری بدم و اینکه هدفت رو بزار رو ساخت یه زندگی و آینده روشن و قشنگ برای فردای دخترمون
غمگينه و احساس مي كنه شما بهش اهميت نمي ديد و اين احساسش رو واقعا مي گه؟
همونطور که گفتم معمولا سعی میکنه خودش رو شاد نشون البته نه شادی که شادی کنه اینکه آروم باشه و با بچه بازی کنه و مسخره بازی برای بچه در بیاره و بخنده ... اما از نظر احساسش آره خیلی وقتا واقعا میگه -- من حس میکنم خیل یخیلی حساس شده --همش میگه که من دیگه برای تو ارزشی ندارم . مثلا وقتی یه دفعه قربون صدقه اش میکنم مسخره بازی در میاره و هی نگاه این ور اون ور میکنه و میگه نه بابا به من نبود ........ ااااا به من بودی؟؟؟ چه عجب بازم خدا رو شکر یکم دوستم داری و از این حرفا ........ یا از آرایشگاه میاد من دیر بهش بگم مبارک میگه دیگه قیافه امم برات مهم نیست نگفتی مبارک .یا جریان همون دکتر رفتنا که قبلا هم گفتم وقتی بهش میگم میگه : برم که چی بشه وقتی نمیخوای منو وقتی دوستم نداری چه فایده همون بهتر که زودتر از پا دربیام تموم شه بره .(گاهی حس میکنم خودش رو خیلی لوس میکنه برام ) با اینکه سعی میکنم تو ابراز محبتم بهش کوتاهی نداشته باشم اما از بعد از جریان دعوای اون دفعه که چند صفحه پیش توضیحش رو براتون نوشتم و چند روز اصلا محلش نزاشتم و اینا خیلی میگه ........ یا مثلا دخترم خوب خیلی هنوز کوچیکه و من وقتی میرم اداره همش میچسبه بهم و وقتی ناز و نوازش دخترم میکنم و قربون صدقه دخترم میرم .... اظهار میکنه که کاش منم جای دخترت بودم یا با شوخی دخترمون رو بغل میکنه و میگه ای وروجک حسابی جای بابا رو برای مامان گرفتی ((البته تو پرانتز بگم که از زمانی که باردار بودم مدام میگفت حالا یکی میاد جای منو. تو قلبت میگیره و من حسودیم میشه به این فسقلی و از این چیزا ----- با اینکه بچه دار شدن یکی از آرزو ها و خواسته های محکم خودش بود))
ميل جنسيش كم و زياد مي شه؟
نه ---- اما با عرض معذرت گاهی وسط راه خودش میگه دیگه نمیشه و نمیتونم و رها میکنه ..........
RE: لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
خواهرم،
ممنونم كه پاسخ داديد...
در وهله اول بگم كه بايد يه مدتي مراقبش باشي و هواش روداشته باشي و شكيبايي كني و البته مراجعه حضوري به روانشناس رو توصيه مي كنم براي ايشون.
هر چند واقعا بدون تست و معاينه نمي شه نظر قطعي داد اما ايشون بسياري از علائم مانيا رو داره ...مانيا همون اختلالات دو قطبي است كه البته بدون تجويز دارو در خيلي از موارد حل مي شه و خدا رو شكر در شوهر شما هم زياد نيست و مانياي خفيف به شمار مي آد كه يكي از تابلوهاي اون ولخرجي است... از اين شاخه به اون شاخه پريدن در مسائل كاري و معمولا كارها رو ناتمام گذاشتن، حرافي و بسياري مسائل ديگر از جمله اين اختلالات است.
در فاز مانيك ايشون دلسرد مي شوند، تحريك پذير مي شود. نا اميد است... كه البته تغييرات منظمي بين فاز ها نيست...اما شبها فاز دوم معمولا غالب است... معمولا فرد به هيچ وجه خودش متوجه اين افسردگي نيست
توجه داشته باشيد كه به هيچ وجه اين موضوع نبايد با ايشون در ميون گذاشته بشه...اما حتما بايد با دلسوزي به ايشون كمك كنيد تا اين مرحله رو پشت سر بگذارند و هر چه زودتر بدون تجويز دارو بهبود يابند
بهترين راه حل، معمولا روان درماني است كه زير نظر روانشناس كاملا خبره انجام بشه
بهتره از محيطهاي پر تنش و ايجاد جو ناآرام در خانه به شدت پرهيز كنيد
از عرقيات گياهي استفاده كنند مثل افشره گل سرخ بعد از ناهار
از مصرف كافئين حتما خودداري كنند... چاي سبز رو جايگزين چاي سياه كنيد در منزل و بگيد اين خيلي بهتره
با ايشون به پياده روي بريد و ايشون بدوند...ببينيد حتما بايد ورزش كنند و بدوند روزانه 15 دقيقه! باايشون همراه باشيد
سعي كنيد در منزل به جاي جو ناآرام، موسيقي هاي خاص، حتما از موسيقي هاي ريلكسشن استفاده كنيد
متدهاي خودتون رو در سكس تغيير بديد حتما اين كار رو بكنيد... با پوزيشنهاي مختلف آشنا بشيد
اما باز هم توصيه به روانشناس در مورد ايشون ارجحيت داره
توصيه هاي قبلي رو هم جدي بگيريد و بخونيد
سوالي بود بپرسيد
البته توجه داشته باشيد كه توضيحاتي كه دادم به معناي لغو توصيه هاي قبلي و تاييد خطاهاي شاختي شما نيست