RE: اين عضو قديمي دلش تنگه!!! دوستان کمک...
سلام جناب sci عزيز ممنون که پيگير تايپيک من هستيد:72:
دارم سعي ميکنم شاد باشم،فيلتر نداشته باشم و به ذهن سطحي ام خاموشي بدم.و از ذهن خواني پرهيز کنم.ولي اين مقايسه کردن اذيتم ميکنه،از اينکه همچين شوهري دارم و چرا شوهر من فلان کار رو ميکنه يا فلان کار رو نميکنه غصه ام ميگيره.خيلي دلم ميخواد مثبت فکر کنم ولي يه کم که ميشينم فکر ميکنم ميبينم شوهرمو دوست ندارم گاهي وقتها ياد کاراش که ميفتم ازش بيزار ميشم دست خودم نيست،ازش دل چرکين هستم .ببخشيد که اينو ميگم واقعا خجالت ميکشم جناب sci اينو بگم و به بزرگواريتون منو ببخشيد ولي طوري شده که حس ام نسبت به همه مردها بده،از همشون بدم مياد،ميدوني حس ميکنم مردها دو دسته هستن اولي اونهايي که ببخشيد اينو ميگم ،کمي باهاشون گرم بگيري ازت سوء استفاده ميکنن و دومي هم ميخوان سر به تن زن نباشه.حس ميکنم براي شوهرم يه کارگرم که بايد خواسته هاشو برآورده کنه،کار کردن وظيفه منه،خواسته هام بايد محدود باشه.حس ميکنم از وقتي ازدواج کردم توي قفس تنگي افتادم که دائم قلبمو فشار ميده باور کنيد اينو جدي ميگم.حس ميکنم شوهرم ازم سوءاستفاده ميکنه.اگه کسي از من نظرمو راجع به ازدواج بپرسه ميگم ميگم چيز واقعا مزخرفيه و حيف آدم ازدواج کنه ،نميخواستم اين حرفا رو بزنم ولي غرض همدردي با شما دوستان بود.
من فردا ميخوام دو روز برم ماموريت،ديروز همسرم تا 7 بعد ازظهر تو ادارشون کار داشت منم بعد از ظهر 2 ساعتي از طرف اداره کاري برام پيش اومده بود بعد از اينکه اومد دنبالم رفتيم خونه،نميدونم خسته بود يا داشت خودش رو برام لوس ميکرد ولي خوب سعي کردم به قولي کنارش باشم ،شب سر آدرس يه محل که ازم پرسيد چطور فردا که ماموريت ميخواي بري ااون محل ميخواي سر بزني ازم پرسيد خوب منم منظورش رو درست متوجه نشده بودم نگو اون يه چيز ديگه داره از من ميپرسه ولي منظورش رو بد ميرسوند و من بد متوجه ميشدم دو سه بار گفتم که اينجوريه و يهو داغ کرد و محکم زد از پشتم و برگشت گفت:ديونه رواني دو ساعته دارم بهش توضيح ميدم يه چيز ديگه تحويلم ميده!من که يهو شوکه شده بودم از اين کارش يهو از جام پريدم و سري به نشانه تاسف تکون دادم و رفتم اتاق ديگه تا نمازم رو بخونم ولي گريه امانم نميداد و فکر کنم داشت ميشنيد که من دارم گريه ميکنم بعد از نماز لباسهاي رو زمين رو مرتب کردم و سر جاشون گذاشت و اومدم تو رختخواب و جلوي تلويزيون دراز کشيدم و چراغها رو هم خاموش کردم،اون هم اومد و دراز کشيد چند دقيقه سکوت بود تا اينکه من از جام بلند شدم و رفتم طرفش در حاليکه چشمام پر از اشک بود بهش گفتم:چطور تونستي همچين کاري بکني؟چيزي نگفت و چشماشو بست،کمي اذيتش کردم و نيشگونش گرفتم گازش گرفتم و بعد گفتم:با تو ام چرا چشماتو بستي هان؟سر يه چيز مسخره ببين چيکار کرد؟چشماشو باز کرد و گفت:خوب ببخشيد،گفتم:به همين راحتي،آدم رو فحش ميدي،دست روش بلند ميکني و به قول خودت که وقتي ازت معذرت خواهي ميکنم ميگي الکي معذرت خواهي ميکني يعني اينکه ديگه تمومش کن برام مهم نيست چي ميگي تو هم همين کار رو ميکني،گفت:خوب تو هم به همون اندازه که من زدمت چندين برابرش منو زدي ديگه؟گفتم:اين با اون يکيه؟من به عمد ميزنمت يا باهات شوخي ميکنم ولي تو وقتي منو ميزني انگار ميزني تو قلبم،خوب اگه خسته اي بگو حرف نزن ديگه چرا خستگي ات رو روي من خالي ميکني گفت:آخه بابا چند بار بهت گفتم حاليت نشد بعد بهت گفتم ول کن کشش نده ولي گوش ندادي منم عصباني شدم،گفتم:خوب تو بد منظورت رو ميرسوني من الان هم منظورت رو نفهميدم،بر فرض اگه همه اينها درست هم باشه تو نبايد اين کار رو بکني،بعد گفت:بخدا ديونه ام کردي که برگشتم گفت:من؟تو از اولش هم ديونه بودي منو بهانه نکن،نگاهي بهم کرد و سکوت کرد،بهش گفتم:خوب باشه من ديونه ات کردم . ديگه بحث رو ادامه ندادم چون ديدم خسته است و بحث طولاني تر کار رو خراب تر ميکنه قضيه فيصله پيدا کرد و چند لحظه بعد کم کم خوابش برد ولي خوب از دستش ناراحتم که سر يه چيز مسخره هر کاري دوست داشته باشه ميکنه....
RE: اين عضو قديمي دلش تنگه!!! دوستان کمک...
ميمي جان تواصلا به شوهرت فرصت نميدي به رفتارهاش وكارهايي كه با توكرده فكر كنه تنهاش نميذاري تا تو تنهايي به اشتباه خودش پي ببره و دوباره به سمت تو برگرده .همه ادما نيازدارن به تنهايي ولي تو نميذاري شوهرت تنها باشه فكر كنه پشيمون بشه
هميشه هستي هر چيزي كه بهت بگه هر رفتاري كه باهات داشته باشه .اگه خودت جاي شوهرت بودي چه كار ميكردي با كسي كه هميشه هست جلومياد منتو ميكشه چكار ميكردي مراعاتشو ميكردي
ميمي جان با اين اخلاق ورفتاري كه داري هر كس ديگه هم جاي شوهرت بود باهات همين رفتار را ميكرد
انگار اصلا هيچي بهت بر نميخوره .معلومه تقصير خودته كه اون اين طورباهات رفتار ميكنه .شايد اگر اون با خانم ديگه اي زندگي ميكرد .مراقب رفتارش بود وبه خودش اجازه نميداد اين طور باهاش رفتار كنه
RE: اين عضو قديمي دلش تنگه!!! دوستان کمک...
سلام دل انگيز عزيز:72:
متوجه منظورتون نشدم،خودم هم حس ميکنم زيادي تو اينجور مواقع کنارش هستم ولي نميدونم چيکار کنم،ميدوني شوهر من اهل قهره و راحت ميتونه باهام حرف نزنه،يعني اگه چيزي بهم بربخوره و حرف نزنم اون لج ميکنه و بدتر ميکنه،حالا تو اون شرايط بالا فرض کنيد من سکوت کنم و بيام سر جام بخوابم اون هم همينطور و وبحث همينطور مسکوت بمونه صبح باهام سرسنگين خواهد بود و تازه وقت هم نبوده من ناراحتي ام رو بهش بگم،نميدونم کار درستي کردم يا نه ولي من فکر ميکنم اگه سرسنگين باهاش باشم فرقي به حالش نميکنه چون اون براي منت کشي جلو نمياد،من بايد برم طرفش،خوب منم ميگم منکه قراره برم طرفش چرا با حالت طلبکارانه نرم طرفش که بفهمه منم ناراحتم نه به منظور معذرت خواهي بلکه براي بيان دلخوري ميرم طرفش،نميدونم کارم درسته يا نه ولي حس ميکنم اگه مثلا من شب بعد از اينکه آروم شد من نرم طرفش فرداش باهام سرسنگينه و اين اونه که حق رو به خودش ميده و تازه ممکنه بد و بيراه هم بگه که چرا من سر سنگينم باهاش.نميدونم اميدوارم بهم تو اين مورد کمک کنيد منتظر نظراتتون هستم....
ميدوني خودم هم از اين رفتار خودم بدم مياد که هميشه من جلو ميرم البته نه اينکه حرفم رو هم نزنم نه ،من معمولا با حالت طلبکارانه جلو ميرم و ناراحتيم رو هم بهش ميگم ولي به قول شما وقتي پا پيش ميذارم حس ميکنم دارم کوچيک ميشم.يادمه يه بار مشاور ميگفت که اينکه کي جلو ميره مهم نيست مهم اينه که وقتي جلو رفتي اگه مقصر نبودي طرف مقابلت بفهمه اشتباه کرده و نبايد اينکار رو ميکرد....
RE: اين عضو قديمي دلش تنگه!!! دوستان کمک...
مي مي جان من نميگم قهر ميگم با هاش سرسنگين باش متوجه بشه تو از اين رفتاراش ناراحت ميشي بهت برميخوره
ميمي جان تو داري پيشداوري ميكني از ترس اينكه نياد طرفت سريع ميري جلو منت كشي اين كار ناشي از عدم اعتماد به نفسته
اتفاقا من فكر ميكنم اگه اون شب باهاش صحبت نميكردي بهتر بود به نظر من تو اين شرايط مردها را بايد رهاكرد فكر كنن تو تنهايي به رفتارشون به طرف مقابلشون ايا تو اجازه اين تنهايي را بهش ميدي اجازه ميدي فكر كنه و رفتارشو بازسازي كنه
خوب تواين حقو به خودت نميدي كه تو هم غرور داري بهت برميخوره اينو نميتوني به شوهرت بفهموني
ميتونستي اون شب باهاش صحبت نكني فردا اگه سرسنگين بود تواهميت نميدادي تا اينكه پشيمون بشه اگر هم پشيمون نميشه وبه قول خودت دعوا راه ميندازه اونوقت ميتوني تودليل ناراحتيتو بگي .وبگي اين رفتاراش چه قدر برات زجز آوره
من فكر ميكنم مردها زياد از اينكه زنها هميشه در دسترس باشن خوششون نمياد مردها دوست دارن زن براي خودش ارزش قايل بشه غرور داشته باشه
ميمي جان تو همش داري يك راه وروش توزندگيت پياده ميكني بدون هيچ تغييري هيچ نتيجه اي هم نگرفتي چرا راههاي ديگه را امتحان نمكيني؟
RE: اين عضو قديمي دلش تنگه!!! دوستان کمک...
مي مي جان سلام
عزيزم مگه بهت نگفتم مواقعي كه تو مقصر نيستي به پرو پاي شوهرت نپيچ ؟
مگه نگفتم (البته خيلي ها چندين بار تو همين تالار اين پيشنهاد رو بهت كردن) كه مواقعي كه شوهرت مقصره باهاش قهر نكن ولي باهاش شوخي هم نكن يكم جلوي خودت رو بگير و بگذار اون هم به كاري كه كرده يكم فكر كنه و ببينه كه كارايي كه ميكنه عاقبتش چيه؟
تو اصلا فرصت نميدي و هر كار كه اون ميكنه تو باز ميري و باهاش شوخي ميكني
بابا اصلا كاري به كارش نداشته باش فقط باهاش حرف بزن خيلي معمولي
مثلا بگو:شام آمادست بيا شام يا براش چايي بريز برا خودت هم ببر و بشين و بگو چاييت رو بخور
يا مثلا بگو شير ميخوري؟يا كاري رو كه فردا قراره انجام بده رو يادش بنداز ولي خيلي با لحن معمولي
مي مي جان اگر با اين روش ادامه بدي نميدونم كه زندگيت چي خواهد شد
تو انگار داري عادتش ميدي به اين وضع يعني اون بزنه و تو بري باهاش شوخي كني يكم به خودت بيا يكم اعتماد به نفس داشته باش نترس هيچي نميشه هيچي فقط محكم و قاطع باش بهش بفهمون كه از اينكه كتك بخوري تا چه حد بدت مياد و اين رو تو عمل هم نشون بده نه تو حرف
ميدوني تو تو حرف ميگي كه از كتك خوردن بدت مياد ولي تو عمل كه مياد بعد از كتك خوردن ميري سراغ شوهرت و باهاش شوخي ميكني اين اصلا درست نيست
لطف كن يه بار ديگه همون دعواتون رو كه نوشتي(سر ادرس دعواتون شد و اون تو رو زد) اونو بخون و ببين كه تو فرصت دادي كه شوهرت سمت تو بياد يا نه؟شوهرت اومد و پيشت دراز كشيد اما تو نگذاشتي كه اون يكم فكر كنه به كاري كرده بود
البته من فقط اين به ذهنم ميرسه كه شايد دليل اين رفتاراي تو اين بوده كه تو هم مقصر بودي ولي كامل برامون نمينويسي يعني حرفايي كه خودت زدي رو نقل قول نميكني كه چي گفتي و بعدا شايد فكر كردي ديدي بد گفتي و رفتي باهاش شوخي كردي كه آشتي كنه باهات والا اين رفتار تو دليل ديگه اي نداره
البته ببخش كه اينقدر باهات رك حرف زدم ولي ميخواييم يه راه چارهپيدا كنيم براي مشكلات
موفق باشي
RE: اين عضو قديمي دلش تنگه!!! دوستان کمک...
مي مي وقتي خودمو به جات ميذارم ميبينم اگه منم مثل تو همچين رفتارهايي داشته باشم شوهرم از شوهر تو بدتر ميشه
الان شوهر من نميتونه از گل نازكتر به من بگه
خودت مقصري:305:
RE: اين عضو قديمي دلش تنگه!!! دوستان کمک...
با سلام و خسته نباشید خدمت همه دوستای عزیزم
با عرض معذرت خدمت می می عزیز که از تاپیک اون دارم استفاده میکنم برای کمک گرفتن امیدوارم می می عزیز روزی که نزدیک هست برسه که تاپیک ایجاد کنی و فقط از شادی ها و رفتارهای مثبت و تغییر یافته شوهرت صحبت کنی
راستش من میخواستم از آقای Sci خواهش کنم تا اگر براشون مقدور هست و راه حلی برای مشکل من و شوهرم هم دارند راهنمایی بفرمایند. راستش چند روزیه تاپیکم برای کمک و مشاوره ایجاد کردم خواهش میکنم کمکم کنید n دوست دارم زندگی رو که این همه برای ساختنش تلاش کردم با وجود یه فرشته کوچولو تا حد امکان نگهش دارم
RE: اين عضو قديمي دلش تنگه!!! دوستان کمک...
ممنون عزيزان:72::43:
حتما بهش فکر ميکنم،شايد دليلي که داره اينه که من ترس دارم،چون وقتي اين موقعيت ها پيش اومده من قهر کردم و سکوت کردم همسرم عصبي شده و منو به باد کتک و فحش گرفته ترس دارم که اگه زود باهاش آشتي نکنم کار به جاهاي باريک کشيده ميشه من ميترسم از کتک خوردن از فحش و ناسزا شنيدن ميترسم،از اينکه تحقير بشم از اينکه شخصيتم خورد بشه ميترسم و چون اينا رو ديدم ترس ورم ميداره براي همينه دلم ميخواد زود آشتي کنم.بايد ياد بگيرم که وقتي مقصر نيستم دليلي نداره باهاش مثل قبل رفتار کنم بايد باهاش کمي نسبت به قبل تفاوت داشته باشم ولي قهر هم نکنم کاراي عاديم رو بکنم ولي يه نشونه يه علامتي که خوب بهم برخورده،خودم هم از اين اخلاق همسرم بدم مياد فکر کنم فکر کنم همسرم هم بدش مياد اينقدر به پرو بالش ميپيچم بايد راه درست رو در پيش بگيرم که شخصيتم و غرورم حفظ بشه و از طرفي با توجه شرايط همسرم که زود رنجه و قهر ميکنه و البته لجباز هم هست قهر نکنم و در واقع سياست رو داشته باشم که اون هم ياد بگيره ناز منو بخره،ممنون دوستان دعا کنيد بتونم ياد بگيرم که چيکار بکنم که درست ترين و بهترين کار باشه...
RE: اين عضو قديمي دلش تنگه!!! دوستان کمک...
ميمي جان يعني اگه تو با شوهرت سرسنگين باشي فقط به اين دليل تو را كتك ميزنه ؟
RE: اين عضو قديمي دلش تنگه!!! دوستان کمک...