باورت شاید نشه ولی همش تو دعوای پنج شنبه تو و sci تو نظرم بودید و احساس خجالت می کردم که نتونستم اوضاع رو دوباره کنترل کنم ولی واقعا بعضی وقتا نمی شه
نمایش نسخه قابل چاپ
باورت شاید نشه ولی همش تو دعوای پنج شنبه تو و sci تو نظرم بودید و احساس خجالت می کردم که نتونستم اوضاع رو دوباره کنترل کنم ولی واقعا بعضی وقتا نمی شه
اقلیما جان
قبول دارم بعضی اوقات کنترل کردن خیلی سخته
ولی نشدنی نیست، تمرین ما کم هست
باید یاد بگیریم که تحت هر شرایطی بتونیم زندگی و جریانشو کنترل کنیم
بازم نا امید نشو
تلاش کن
:72:
اقليما جان
اوضاع احوالت چطوره؟ خوب پيش ميره؟
سلام صحرا جان
بد نیست خدارو شکر
تو چه طوری چی کارا کردی چند روزه نیستی؟
پیش خودم گفتم حتما اوضاعت بهتر شده که نیستی
امیدوارم که این طوری باشه
سلام
دیشب با همسرم حرف زدیم
یک عالمه حرف نگفته بهم زد بهم گفت که از چی ناراحته و کدوم حرفم رنجوندتش منم براش توضیح می دادم تا اونجا که تونستم
بهم گفت که احساس می کنه دوسش ندارم و من بهش گفتم که این طوری نیست
بهم گفت من دوست دارم چون از صبح تا شب ققط و فقط به خاطر تو دارم این ور و اونور می کنم
خلاصه کلی باهام حرف زدیم خوب بود لااقل این که فهمیدم دلیل رفتاراش چیه
حالا احساس می کنم می تونم یه کم پیش برم چون اون ی کم راه رو برام باز گذاشته
بهش گفتم خلا عاطفی زیادی دارم
گفت اگه موافق باشم یه هفته از هم دور باشیم یعنی خودم اول این پیشنهاد و داده بودم ولی سرش به توافق نرسیدیم یعنی من زیاد راغب نبودم و منتفی شد
یه کم گذشته رو براش یاد اوری کردم و یادش اوردم که چه جوری بود و چه جوری شده و اونم گفت خودت خواستی که من این جوری بشم با رفتاراتاگه ازش دلخور نبودم خیلی از مشکلاتمون دیشب حل می شد ولی چون ازش ناراحت بودم کمتر می تونستم باهاش ارتباط برقرار کنم
دیروز تمرین وتنفس و 20 دقیقه رقص و خرید برای خودم رو هم انجام دادم که خوب بود
اقلیمای عزیزم سلام
عالی بوووووووووووووووووود:43:
تبریک میگم گلم
مطمئنم هر روز بهتر از دیروز میشین
دیدی دوستت داره، دیدی عاشقته، حالا نوبت تو هست که تمریناتتو بیشتر کنی و مهارتها رو بیشتر به کار ببری
هوراااااااااااااااااااااا اااا، یه شیرینی طلب من
:227::227::227::227:
سلام خواهرم اقلیما
امیدوارم اداب همدلی رو مرور کنید و این گفتگو ها هر شب مطابق برنامه ادامه داشته باشه... باهاش همدلی کن!
به هیچ وجه احساسش رو انکار نکن!
مثلا می گه من احساس کردم دوستم نداری! نگو: ا! اصلا اینطوری نیست!!! همدلی اینطوریه: می فهمم چی می گی! منم گاهی این احساس رو دارم... بخصوص وقتی مورد بی مهری کسی قرار می گیرم! درکت می کنم....
بعد کنکاش می کنی کمی: راستی چرا فکر کردی دوستت ندارم؟ می ذاری برات حرف بزنه.... از خودت تو همدلی دفاع نمی کنی! سرزنشش نمی کنی!
اما آفرین بسیار خوب بوده...
سوالی بود بپرس
سلام اقلیما جون
خوبی؟
چه خبر؟
سلام
دیروز باهاش حرف زد خیلی جدی و خیلی رک
گفتم تو خیلی خوبی و به من خیلی محبت کردی و من خیلی تو رو دوست دارم بهش گفتم که مثلا فلان جا چی کار کرده برام
ولی یک ماهه که از نظر عاطفی بسیار دچار خلائ شدم و اصلا انرژی ندارم چون تو واقعا بی تفاوت و سرد شدی نسبت به من و زن تمام وجودش احساسشه اگه بهش نرسی خشک میشه اگه بهش برسی میتونه بزرگترین کارها رو بکنه گفتم من چی کار باید می کردم که نکردم
گفت آرامش می خوام تو خونه داشته باشم از دعوا و مرافه خسته شدم و بهتر بگم بریدم
گفتم من اگه از نظر عاطفی پر باشم کاری می کنم که صدا از هیچی تو خونه در نیاد گفت دوست ندارم برام شرط بذاری گفتم شرط نمی ذارم دارم بهت دردم و مشکلمو میگم بعد گفت من تغییری نکردم این جا ادامه ندادم شما بهم گفته بودید وقتی انتقادی می کنید نباید همون لحظه منتظر جواب مثبت باشید
گفت شاید من کارم رو ببرم امامزاده و اونجا بخوام کار کنم بعد از پدرم من نماینده اش هستم اونجا انگار آب یخی رو من ریختند یخ کردم جایی که من ازش واقعا متنفرم گفت تو قبول میکنی گفتم نه چون واقعا نمی تونم خیلی ناراحت شد بعد بهش گفتم حالا تا اون موقع خدا بزرگه باشه
خلاصه بهتر از قبل باهاش حرف زدم
از سر کار اومد باهام دست داد
بعد مدت ها اومد پیشم ویه کم نوازشم کرد
هنوزم ناراحته و نگران و.... ولی می خوام دیگه فقط و فقط به آرامشش فکر کنم و آرامش رو تو خونه براش مهیا کنم
دیگه تا آخر شب سعی کردم بخندم فقط و فقط تا جو خونه از این غم و غصه دراد
راستی دیشب یادم اوفتاد که یه mp3 از آهنگ های سنتی گرفته که هنوز گوش نداده یک ماهی می شد که گرفته بود اونو براش گذاشتم که خوشحال شد یه کم و من با اینکه از آهنگ های سنتی زیاد خوشم نمی آد و اونم اینو می دونه از آهنگش خوشم اومد و بهش گفتم چه قدر این آهنگ قشنگ ..... و درباره اون آهنگ یه کم برام حرف زد و روحیه گرفت از اینکه من اون آهنگ رو دوست دارم
دیشبم این طوری گذشت
ولی من تا به دست اوردن عزت نفس سابقم راه خیلی خیلی زیادی دارم
تازگی ها احساس افسردگی می کنم
دیگه نمی تونم در مورد چیزی نظر قاطع بدم مثلا تو انتخاب یه لباس یا نظر دادن درباره موضوعی سر کارم
سر کارم و گاهی تو خونه مثلا با خانواده ام زود عصبانی میشم
اعتماد به نفس سابقو ندارم
خیلی عالی بود دختر:43:
گل کاشتی که:227::227::227:
الآن دیگه باید کوه روحیه باشی، تقریبا همه چیز دستت اومده، شوهرت داره همکاری میکنه، جو خونت عوض شده
فقط باید تقویتش کنی،
یه کم بگذره دوباره به روحیه و شادابی سابقت برمیگردی
فقط به خودت برس
من از وقتی شروع کردم کارهای مورد علاقمو انجام میدم، همسرم خیلی تغییر کرده
تو هم مطمئن باش نتیجه میگیری
که البته گرفتی، ایشالا هر روز بهتر از روز قبل میشه
نگران نباش