RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
sci عزیز.. یعنی چه کار کنم .. بازم کوتاه بیام و در برابر زورگویی ها صبر کنم و سکوت کنم ؟
نمیدونم .. به خدا میخوام زندگی کنم اما چطوری .. و از همه بدتر اینه که دادگاه و طلاق منو میترسونه. من از طلاق می ترسم.. از دادگاه میترسم .. از بعد از طلاق...
همسر من یه زورگوی واقعیه.. این روزا مدام توی استرسم و ضربان قلبم نا موزون.. دارم زجر میکشم و پیر شدن خودمو می بینم..
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
میخواستم برم که مامانم زنگ زد و گفت که داره میاد شهر ما و خونه ما.. واسه همین موندم..
روز دوشنبه ما جلسه داشتیم توی اداره و من که باید 2 خونه میبودم ساعت 4 رسیدم خونه.. وارد خونه که شدم با صدای بلند سلام کردم.. اما آقای شوهر جوابی نداد.. و بعد شروع کرد به سر و صدا مثل همیشه که چرا دیر اومدی.. هر چی میگفتم ببخشید آخه جلسه بود به گوشش نمیرفت .. مامانم هم هی میگفت پسرم عیب نداره جلسه بوده دیگه اما گوشش بدهکار نبود که نبود .. و صداش اونقد بالا رفت که مامان لباساشو پوشید و رفت و من موندم و .....
دلم خیلی گرفته بود ..در و دیوار اون خونه منو مسخره میکردن و وجودم پر از استرس و نگرانی بود...
اون شب دیگه نه شامی درست کردم و نه منتظرش موندم.. و قبل از اینکه بیاد خوابیدم...آقای شوهر هم بی توجه به من رفت و توی هال خوابید
صبح روز بعد به مامان زنگ زدم .. ازم دلخور بود و گفت: اگه نمی خواستین بیام اونجا مستقیما میگفتین نه اینکه با اومدن من جنگ زرگری راه مینداختبن...
و باز من موندم و ...
برگشتم خونه و باز بی اونکه ناهار و شامی درست کرده باشم قبل از اومدنش خوابیدم...
آقای شوهر اومد .. من خودم رو به خواب زده بود .. کنار تخت نشست ..یه چیزی رو گذاشت روی تخت .. منو بوسید گفت روزت مبارک و رفت .. خیلی خشک و بدون ذره ای محبت..
چشمم و باز کردم و دیدم برام کادو خریده و یه جعبه شیرینی.. دیدن کادوها اصلا خوشحالم نکرد اما فرصت رو برای آشتی مناسب دیدم .. کادو رو باز کردم و ازش تشکر کردم .. اما آقای شوهر همچنان سرد و بی روح بود
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
سلام خواهرم
نه قرار نيست شما كوتاه بياييد! قرار نيست كسي به شما زور بگه! قرار نيست حتي ثانيه اي تحمل كنيد!!!
همه اين كار ها رو تا الان كرديد و شده اين! آخر خط! فكر كردن به طلاق!!! باز هم تكرار كنيد؟!؟ منطقيه؟؟
به هيچ وجه!
روحيه شما بطور كلي بسيار خوبه... كاملا انعطاف پذيريد و منطقي
چند تا توصيه دارم براي شما:
- فعلا به طلاق فكر نكنيد
- مهاراتهاي خودتون را افزايش بدهيد
- موانع خوشبختي خودتون رو تيتر وار بنويسيد... تو همين تاپيك
- به سلامتي خودتون اهميت بدهيد.. به يه دكتر متخصص قلب مراجعه كنيد تا شما رو ببينه! (خيلي لازمه اگر دچار اضطرابيد.. شوهرتون حتما با شما بياد... )
- خواسته هاي خودتون رو از زندگي بنويسيد - تيترهاش رو با مثال
- زجر نكشيد! زجر كشيدن اط سيگار كشيدن بد تره... آدمي كه معتاد به كشيدن زجر مي شه هرگز نمي تونه ترك كنه!
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
شدت استرس و اعصاب خوردم حالم رو خیلی بد کرده بود .. دل درد شدیدی گرفته بودم اونقدی که به خودم می پیچیدم .. آقای شوهر که دست و پاشو گم کرده بود به دادم رسید و با مسکن هایی که بهم داد حالم بهتر شد.. و این زمینه ای شد برای آشتی ما...
اما از روز بعد یه فیلم جدید کلید خورد:
اصرار به اینکه مهریه ام رو ببخشم!!!!
ممنونم sci عزیز..
از اینکه به تاپیک همه مراجعه میکنید و تمام توانتون رو برای حل مشکلات میزارین ازتون ممنونم...
آره اضطراب و استرسم خیلی بالاست.. به یک پزشک مراجعه کردم البته تنهایی .. استرسم اونقدی بالاست که مانع بارداریم هست.. البته من بچه نمیخوام فقط نقل قول پزشک رو گفتم ..
- میخوام استقلالم بهم برگرده
- روحیه با نشاط و سلامتی ام بهم برگرده
- من به همسرم احترام میزارم و توقع احترام متقابل رو دارم
- من فحش نمیدم و دوست دارم همسرم هم فحش نده نه به من که به هیچ کسی..
- من هم دلم میخواد گاهی با دوستام برم بیرون اما همسرم اجازه نمیده
- دوست دارم همسرم توی کارای خونه نه همیشه که گاهی کمکم کنه
- من به خاطر کوچکترین کارهای همسرم ازش تشکر میکنم و میخوام همسرم هم گاهی از من قدردانی کنه
- دوست دارم به من بها بده همونقدر که به خواهرهاش بها میده
- دلم میخواد همونطور که من به خانواده اش احترام میزارم اونم احترام بزاره
- من در همه مسائل باهاش صداقت دارم و میخوام اونم صادق باشه
- دلم میخواد زندگیم شاد باشه دوست دارم با عشق منتظر اومدنش بمونم میخوام بهترین زن دنبا باشم براش میخوام بهترین مادر باشم و دنبال یه پناهگاهم .. اما همسرم نیست
- گریه های من از روز اول ازدواجمون براش بی اهمیت بوده اما من اینو نمیخوام
و .
.
.
.
.
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
فرناز عزیزم
خیلی دلم گرفت وقتی خوندم حالت بد شده و دچار استرس شدی
از خدا می خوام خودش کمکت کنه تا از این حالت بیرون بیای چون منم تازگی ها با اینکه زندگیم بهتر شده ولی استرس روزهای قبلی همچنان در وجودم هست و اذیتم می کنه و قصد دارم بعد از مسافرتی که در پیش رو دارم برم روانپزشک
عزیزم نمی دونم چرا شوهرت داره ازت میخواد که مهریه تو ببخشی ولی خوب زیاد خوشآیند نیست
بهتره هر وقت صحبتی از این موضوع میشه از زیر بحث در بری و من به صلاح نمیدونم زیر بار این حرفش بری چون سنگین ترین اهرم ما خانوم ها توی ایران همین مهریه هست که اونم آخرش به کار نمیاد ولی بازهم اهرم هست در برابر قانونی که حق طلاق رو به مرد داده
سعی کن با روش های نرم این قضیه رو بپیچونی و زیر بار حرفش نرو
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
farnaz عزيزم سلام
فقط ميتونم اينو بگم كه واقعا ناراحتم واقعا تاسف خوردم و شايد باور نكني ولي مثل زمانيكه خواهر خودم مشكل داره و ناراحت ميشم ناراحت شدم و گريه كردم :302:
ناارحتم ، ناراحت شما يكي يه دونه ي عزيز و خيلي از دوستاي خوبي كه توي زندگيشون مشكل دارن
آخه چرا اينطوريه ؟
فقط از خدا ميخوام كمكت كنه :323:
كمك همه ، همه ي كسانيكه توي زندگيشون مشكل دارن انشاءاله خدا كمكشون كنه :323:
از ته ته دلتون همه ي كسانيكه اين تاپيك رو ميخونن و اينجا سر ميززن از اعماق وجودتون براي فرج آقا امام زمان ( عج ) دعا كنين و يه صلوات بفرستين :323:
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
همسر من تن به کار نمیده .. باید 9 بره سر کار اما ده و نیم یا یازده میره .. همین روزاست که عذرشو بخوان .. شوهر آدم باید کاری باشه .. باید تن به کار بده اما متاسفانه شوهر من تن پروره..
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
فرناز جان میدونم سرکوفت آخرین چیزیه که الان دوست داری بشنوی ولی اگر ازم ناراحت نشی میخوام بگم یادته یه بار گفتم مظلومان ظالمان را پرورش می دهند؟؟؟؟؟
آخه این شوهر به جز اسمش چی داره که تو اینقدر داری خودتو کوچیک می کنی؟
اشتباه نکن من نمیگم همین فردا برو دادگاه
میگم ولی بخاطر ترس از طلاق کارهاشو تحمل نکن
تنبلی و تن پروری و اخلاق بد و ...
سعی کن به خودت بقبولونی که ممکنه طلاق بگیری و بعدا با این کارهاش برخورد کنی، یه مقدار اقتدار باید داشته باشی و نترسی، بخصوص که خانواده پشتت هستند
من فکرمی کنم اگر اقتدار نشون بدی و همسرت بفهمه که نه تو در این شرایط دیگه باهاش همراه نیستی شاید یه تکونی به خودش بده و به خودش بیاد ....
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
سابینای عزیزم.. نمیدونم هدفش از اینکه میگه مهریه ام رو ببخشم چیه .. یا یه زمین دارم توی مشهد که مدام میگه بفروشش.. خسته ام کرده .. گاهی فکرای عجیبی به سرم میزنه با گذشته فکر میکنم و به کارهاش.. تا قبل از اینکه بابام جهیزیه ام رو بخره مدام خونه ما رفت و آمد میکردیم حتی خیلی وقتا من دوست نداشتم برم خونه بابام اما اون اصرار میکرد که بریم و به محض اینکه جهیزیه ام تکمیل شد با اونا قطع ارتباط کرد.. یا یه روز که من مشهد بودم زنگ زد و گفت طلاهاتو بردم فروختم .. خیلی ناراحت شدم .. توی طلاهام یه گردنبند بود که مامانم از گردنش وا کرد و گفت اینو واسه تو نگه داشتم و شوهر نامرد من حتی اونم فروخت
هر بار هم ازش پرسیدم پولشو چکار کردی یه جوری منو پیچوند.. و حالا با این اوصاف اصرار به فروختن زمین و بخشیدن مهریه... چی بگم؟
یعنی چه کار کنم؟
باهاش بجنگم سابینای عزیز؟ من واقعا نمیدونم راه درست چیه .. سر درگمم .. تقاضای طلاق میدم و فرداش میرم پس میگیرم.. خیلی سر در گمم..
RE: اگه به جای من بودین چه کار میکردین؟
فرناز،خواهرم...
اين روزها هر زمان بيكار مي شوم... به تاپيكها سري مي زنم...چند خطي مي نويسم از سر دلتنگي!
حكايت زندگي حكايت روشني است/ حكايت عشق است/ گاهي در فرود و گاهي در فراز/
گاهي در دعوا و حق و حق گيري/ گاهي در تنهايي و دلتنگي/
اگر برايت چيزي نوشتم چون من هم از ترديد مي ترسم/ ترديد نقطه مقابل خدا است/ نقطه مقابل عشقه/ نقطه مقابل شكر و سپاسه/ نقطه مقابل شجاعته/ ترديد و سردرگمي انسان رو سرد و بي روحيه مي كنه و از پا در مياره/
گاهي كه فشار زندگي زياد مي شه و من هيچ كاري از دستم بر نمي اد/ مي شينم و شكر مي كنم/
دوستان شما اينجا همه دارند براي زندگي تلاش مي كنند/ همه عاشقانه مي كوشند كه زندگي كنند/ خوب زندگي كنند/ شما هم...
تجربيات خوبي دارند و مهارتهاي عميقي/ خوب گوش بدهيد و ياد بگيريد/
و بدانيد كه همواره مشكل از زندگي نيست/ مشكل از شوهر نيست/ مشكل از زن نيست/ مشكل از اين طرف و اون طرف نيست/ تقصير هيچ كسي نيست! ما بلد نبوديم زندگي كنيم!!!