RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
دوستان به نظرم بعضیها دارند خیلی تند رفتار می کنند و این درست نیست، این خانم اینقدر شجاع بوده که داستانش رو مطرح کنه چه برای ما و چه برای شوهرش و دقیقا همین نشون می ده که از رفتار گذشته خودش پشیمونه. من هم درک نمی کنم چرا در فرهنگ ایرانی همیشه زن (ببخشید) تو سری خور و مظلوم یک بته و همه دوستش دارند ولی زنی که بخواد زنانه زندگی کنه، مورد تنفر و سرزنش بقیه قرار می گیره؟؟
تلافی جان
تو واقعا شجاعت داری که اینجا مشکلت رو مطرح کردی و می دونم که از رفتارت پشیمونی.
مردها نسبت به زنهاشون حس مالکیت دارند، این احساس رو زنها هم دارند که در مورد مردها می شه همون غیرت و در مورد زنها همون حسادت زنانه.
ظاهرا همسر شما از بابت شما و البته خودش خیالش راحت بوده و هرگز فکر نمی کرده که چنین اشتباهی رو در رابطش با شما مرتکب شده باشه، از نظر من ایشون بیشتر از رفتار خودش پشیمونه و افسوس روزهایی رو می خوره که بهش نیاز داشتی و اون نبوده یا نفهمیده! من اخلاق همسر شما رو نمی دونم ولی در این شرایط یک مرد تحصیلکرده و عاقل بعیده که دست به انتقام بزنه! دوست داره ازت مواظبت کنه همین!
در هر حال اگر احساسی بهش داری که فکر می کنی می تونی باهاش ادامه بدی، برای جدایی اصرار نکن زیاد حرفش رو به میان نیار. به روزهایی فکر کن که با هم آشنا شدید و دوستش داشتی شاید هنوز بتونی به زندگی باهاش فکر کنی.
در هر حال باید زمان بگذره چون بعیده در این شرایط شوهر شما حاضر به جدایی بشه می دونی مثل چی می مونه یه مثال برات می زنم:
فرض کن یه گردنبند داری که همیشه توی گنجه ات هست و کمتر ازش استفاده می کنی، ولی یه روز می بینی نیستش و متوجه می شی که گمش کردی، خیلی ناراحت می شی نه؟ بعد از کلی تلاش و زحمت دوباره پیداش می کنی. مطمئنا حالا دوست داری هر روز اون رو توی گردنت بندازی و جلوی چشمت باشه.
فکر کنم متوجه شده باشی که شوهرت چه حسی داره. زمان نیاز هست، فقط زمان
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
سر کار خانوم تلاقی،
سلام،
من کامران هستم،
خاطرت هست؟
همانی که جایی برات نوشت:
نقل قول:
سر کار خانوم،
سلام،
چون در مورد افرادی که حرفهای*** رو تایید کرده بودن هم نوشته بودین و من هم یکی از آنها بودم،
لازم میدونم نظر شخصی خودم رو بدم...
فکر نمیکنم کسی در مورد شما قضاوت کرده باشه!
من نمیدونم، چرا انقدر سریع جبهه گرفتین!؟
البته تا حدی هم طبیعی هست!
به هر حال،
حق با شماست، انسانها تحت شرایط مختلف زندگی، تصمیمات مختلفی میگیرن و عکسالعملهای متفاوتی هم دارن!
و مسلماً هیچکس هم جای شما نبوده و نیست...کسی هم منکر شرایط بدی که شما داشتین نشده و نیست...
اما اینها هیچکدام، هیچ تفاوتی در اصل قضیه و حرام بودن این پولها ایجاد نمیکند!
این واقعیتی هست که باید باهاش رو به رو بشین،
سر گذشت شما برای خیلی از خانومها جذاب هست و شنیدنی...فکر میکنم، بیشتر مربوط به احساساتی بودنشون باشه!
و شاید اینکه براشون اراده قوی شما به عنوان یک زن در رسیدن به اهدافتون جالب هست...
که البته گواهش سوت و کفی هست که پای تک تک پستهای شما زده اند...
این میان، یک نفر هم، به یک واقعیت اشاره کرده، من هم شخصاً خوشحال شدم که از میان این همه خانوم که همچنان سوت و کفّ میزنند برای شما، یک نفر پیدا شد که نکتهای را برای شما یاد آوری کند...نکتهای هرچند تلخ اما واقعی!
زندگی شما، زندگی شخصی شما هست و بس و به ما ربطی نداره...این به شما مربوطه که چطور در موردش تصمیم میگیرین...
به هر حال، خوشحال شدم که بالاخره یکی از این خانومها، تونست یک مقدار از بیرون هم نگاه کنه!
و فقط کفّ و سوت نزنه...
و البته اگر فکر میکنین، حقتون از کل این زندگی، همین یک مشت پول حرام بوده و آن را حق خود میدانید، واقعا براتون متاسفم...
خوش باشین
کامران
و در پاسخم نوشتند:
نقل قول:
سلام
و از نکات دیگر که شاید ارزش یادآوری داشته باشد ایشون مادری بودند که در تمامی شرایط بحرانی فرزند خودشو رها نکرده سختی ها رو بخاطر فرزندش تحمل کرده شاید همون احساساتی بودن خانم ها که شما عنوان کردید یکی از عوامل موثر در چنین موقعیت هایی باشه بنابراین ایشون در وظایف مادری خود کوتاهی نکرده . یا معذرت با توجه به بی تفاوتی همسرشون در زمینه نیازهای عاطفی و ج ن س ی حاضر به تامین این نیاز در خارج از کانون خانوادش نبوده( پایبندی به اصول اخلاقی و تعهد زناشویی) کف و سوت زدن به این دلایل و .... هست .
فکر نمی کنم کسی شرایط تحمیلی و درآمد حرام رو تایید کنه و کف بزنه.
موفق باشید
اتفاقا در پایین همین پاسخی که به من داده شد، میشه تایید مدیری را دید که امروز سعی کرده در تاپیک امروز تو از نقطه نظر مشاوره به تو کمک کنه!
اشتباه نکن،
بر خلاف تصور تو و خیلیهای دیگر، آن روز قصدم کوبیدن تو نبود، امروز هم نیست،
قصدم کمک هست!
من نه روانشناس هستم و نه مشاور، نه مدیر...
من یک انسان عادی هستم فرسنگها دور تر از تو که وضعیت امروز زندگی تو هیچ تاًثیری تو زندگی من نخواهد داشت،
راستش خیلی با خودم کلنجار رفتم که آیا چیزی اینجا بنویسم یا نه...
اگر این خط ها را مینویسم، صرفاً هدفم کمک به همنوع هست... یا شاید چیزی که بشه اسمش رو گذاشت احساس وظیفه...
نمیدونم شاید وظیفه برای یکی از همین مدیران تالار اینجا حکم کنه، تا پست من حذف بشه، درست به همان ترتیب که یک مشاور احتمالأ این رو وظیفه خود میدونه تا با تو از در منطق و هر چیزی دیگر وارد صحبت بشه به غیر از دین و مذهب...
اینجاست که من احساس وظیفه میکنم، که شاید باید به تو کمک کرد تا از جهت دیگر هم ببینی...
گاهی اوقات چقدر خوب مشاور نبودن، روانشناس نبودن یا ...، چون هر حرفی رو میشه زد....
جنس حرفهای من با جنس حرفهای همه اینها فرق میکنه،
تلاقی، شاید باورت نشه اما بر خلاف همه آدمهایی که تورو اینجا محکوم کردند، من تو را محکوم نمیکنم...
چون تو را مقصر نمیدانم!
هیچ به این فکر کردی، فرق تلاقی ۱۴ سال پیش با تلاقی امروز چیست؟
همین گناهی که مرتکب شدی، آیا آن روز برات اصلا قابل تصور بود؟
تلاقی امروز چرا این همه تغییر کرده؟
تلاقی، تو امروز متوجه عمق اشتباهی که مرتکب شدی نیستی، ازش آزرده نیستی، نه چون گناهت یا کاری که کردی اشتباه بزرگی نیست، بلکه چون تو نمیتونی ببینی!
همان پولهای حرامی که در این ۱۴ سال با آنها روزگار گذرانده ای، چشمهای تو را امروز بسته،
اصلا همین پول هاست که چشمهای تو را دیروز بست تا روح خودت رو انقدر ارزون بفروشی، تا چنین اشتباه بزرگی را مرتکب بشی!
و امروز هم، همین پولها هستند که چشم تو را بسته اند، تا نبینی، تا نفهمی، چقدر غرق شدی، چقدر افول کردی، که چقدر گناهی که مرتکب شدی زشت و بزرگ بوده!
من تو را مقصر میدانم، نه در گناهه امروزت، در گناهه دیروز، در تصمیمی که دیروز نگرفتی!
دیروز که فهمیدی، شوهرت یک کلاه بردار مال مردم خور است، که روزی حرام به خانه تو میاورد و خرجی خودت و فرزندت از همین پول حرام هست!
پول حرامی که معلوم نیست با بدبخت کردن چند نفر به دست آمده بود، بابتش به ناموس چند نفر چپ نگاه شده بود یا چند خانواده از هم پاشیده بود، یا بابتش چند نفر آه کشیده بودند و نفرین کرده بودند...
اگر زندگیت امروز به اینجا رسیده، نتیجه تصمیم دیروز توست، تصمیمی که دیروز نگرفتی، تصمیم به اینکه جدا شوی! همان دیروز که فهمیدی خرجی خودت و فرزندت از مال حرام هست، اما تو تنها شوهرت را حمایت کردی، در همه این سالها!
دلیلش مهم نیست، مهم نتیجه هست، تو او را در این راه حمایت کردی!
شاید این حرف ها، برات مسخره به نظر برسه، شاید با خودت بگی این خرافات چیه...شاید خیلیهای دیگه هم مثل تو فکر کنند،
دیروز برام مهم نبود بقیه چه فکر میکنند، امروز هم مهم نیست، حرفی را که احساس میکنم باید بزنم میزنم، و باز هم این تویی که باید برای زندگیت تصمیم بگیری، درست مثل همیشه...
تلاقی، وضعیت امروز تو، نتیجه کارهای دیروز همسرت هست! نتیجه همین پولهای حرام که معلوم نیست باعث شده چند خانواده از هم بپاشند، چند زن از زور نداری یا شرایط سخت به همسرانشان خیانت کنند و...
کی گفته خدا عادل نیست، هر عملی بازخوردی داره...و وضعیت امروز زندگی تو، بازخورد عمل دیروز همسرت هست که شاید باعث شده خانوادهای از بین بره، زنی به خاطر مشکلات مالی به همسرش خیانت کنه، و بازخورد چنین چیزیهایی میشه خیانت امروز تو به او...
نقل قول:
وَقَدْ مَكَرُواْ مَكْرَهُمْ وَعِندَ اللّهِ مَكْرُهُمْ وَإِن كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ
و به يقين آنان نيرنگ خود را به كار بردند و [جزاى] مكرشان با خداست هر چند از مكرشان كوهها از جاى كنده مىشد (سوره ابراهیم، آیه 46)
و اما امروز، تو چه باید بکنی؟
به نظر من، قبل از کمک به همسرت، قبل از هر کاری، باید به خودت و فرزندت کمک کنی!
تلاقی، منتظر نشو تا حال همسرت بهتر بشه، که بهتر نخواهد شد...
کما اینکه وجود تو در کنارش به نظر من به عنوان یک مرد که از دید یک مرد دارم مینویسم، باعث عذاب مفرط هست برای او، نه تسکین!
این زندگی دیگر زندگی نخواهد شد، این را خوب فهمیده ای، اما ای کاش زودتر میجنبیدی، زود تر فرار میکردی از این گرداب...
بشین با خودت فکر کن، ببین تلاقی امروز و تلاقی ۱۴ سال پیش چقدر با هم فرق دارند؟ کدام را بیشتر دوست داری!؟
به هر حال، تلاقی، راه حل من برای تو اینه:
منتظر نشو تا همسرت بخواد از تو جدا بشه، منتظر هیچی نشو، اینجا درنگ جایز نیست!
یک بار برای همیشه تصمیم بگیر، از همسرت جدا شو!
این زندگی رو ول کن،
میدونم کار خیلی سختی هست، اما از خیر این پولهای حرام هم بگذر، خودت و فرزندت رو نجات بده و از این منجلاب بکش بیرون...
این از همه مهمتر هست، بترس از تاثیر همین پولها بر فرزندت!
اول خودت و فرزندت رو از این منجلاب نجات بده و بعد در پی درمان همه این زخمها و صدمات باش که در این ۱۴ سال، خودت و فرزندت برداشته اید!
موفق باشی،:72:
برادرت،
کامران
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
دوست عزیز شاید حرف شما صحیح باشد اما متاسفانه من الان بیشتر از دو سه سالی هست که از لحاظ مالی هم به شوهرم وابستگی ندارم.اون کلا زندگیش از ما جدا بود ..من الان مدتهاست خودم کار می کنم و زندگی رو اداره می کنم.تنها کاری که اون کرد برای ما خونه ای بود که اینجا برای ما خرید که مدام از این خونه به اون خونه نگردیم.پولاش همه توی ایرانه.اینجا حتی اقامت هم نداره..اقامت منم دانشجویی بود که بعد از اتمام تحصیلم تبدیل شد ...یه حساب بانکی هم اینجا به نامش نیست..اصلا نمی دونم چقدر داره!! ولی همین حد می دونم که میلیارد تومن براش دیگه خیلی عادی به حساب میاد! از حرفاش و تلفناش و رسیدای بانکیش می فهمم که وضع مالیش یه چیزی ورای وضع طبیعیه!! همین آدمی که تا چند سال پیش مدتها زندان بود و من برای ماهی دویست هزار تومان صبح تا شب می رفتم سر کار و می رفتم توی زندان براش پول می ریختم به حساب که برای خودش خوراکی بخره اونجا!!! الان دیگه سالهاست پولاشو از من مخفی می کنه ..البته نیازی هم نداشتم خدا رو شکر .زندگیم اداره شده چون از زندگی عادی لذت بیشتری بردم...دوست عزیز من اونو هیچوقت حمایت نکردم!!! این سو تعبیر شماست..من فقط کاری رو کردم که وظیفه انسانی و اخلاقی من بوده ..اینکه اون چطوری ازش بهره برده مشکلی نیست که از جانب من آغاز شده باشه......
دوست عزیز من از رابطه ای که داشتم متاسفانه احساس بدی اصلا ندارم......این رابطه رو دوست داشتم و اگر پای بچه م و اینده اون وسط نبود مدتها پیش به همون رابطه پیوسته بودم.اون رابطه از من یه آدمی دیگه ساخت ..به درست یا غلطش کار ندارم اما من اون رابطه رو حق خودم از این دنیا می دونستم .....کما اینکه قلبا هم هیچ وابستگی به همسرم نداشتم ... شاید دلیل جدایی من همیشه ترس مبهم و گنگی بود که از اسم ((طلاق)) و عوارض پس از ان داشتم...این ترس در همه مراحل زندگیم با منه ...عین ترسی که از بلندی دارم و ترجیح می دم بخاطرش حتی از پله های پشت بومم بالا نرم....کاش ترس من از این واژه می ریخت ولی افسوس که هیچ وقت نتونستم دست خودمو تو این زمینه بگیرم!!!تصور اینکه در اینده جواب فرزندمو چی بدم...چجوری کمبود پدر رو براش جبران کنم...........و چجوری خودم با پسوند یه زن مطلقه کنا ربیام!! اینا شاید در ذهن شما خنده دار بیاد اما به طرز کشنده ای منو نگران می کنه و می ترسونه...
اینکه چرا شوهرم رو دوست نداره فکر کنم دیگه دلیلش برای همه روشن باشه ..من همون زمانهایی که بارها بخاطر نامردی هایی که در حقم کرد دست بند خوردم و بازداشت شدم و همون زمانهایی که از سردی رفتاراش تاصبح سرم رو می ذاشتم روی بالش و اشک می ریختم ازش دل بریدم ..اینا جدید نیست ولی مسلمه که شوهری که در سال دو ماه هم روی یه تخت باهات نیست جایی برای محبت برای خودش نمی ذاره....
توی تمام پستی و بلندی های این زندگی هیچوقت این اندازه احساس درماندگی نکرده بودم...توی موقعیتی هستم که کوچکترین حرکتی ممکنه ضربه های غیر قابل جبرانی به بچم بزنه.....نشستم و انتظار می کشم .نمی دونم تا کی و اصلا نمی دونم کارم درسته یا نه!! من الان توی موقعیتی نیستم که تعیین کننده باشم .هر اقدام تحریک کننده ای اونو به سمت آسیب زدن به من و یا اون آقا و یا بچه و یا خودش سوق می ده...از اینکه مسبب اینکار من هستم احساس بدی دارم.کاش کسی رو داشتم که درکم می کرد........
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
تلاقی جان شما به شدت دچار خطاهای شناختی و نگرشی هستی و مشکلاتتون هم به خاطر همینه ، و مظمئناً ادامه هم خواهد داشت و یقین بدان که آنچه امروز برای فرزندت نه دوست داری و نه تصور میکنی به دلیل همین مشکلات پیش خواهد آمد ، مگر اینکه به جای در لاک دفاعی بودن ، بر خود و روندت تردید روا بداری و در پی اصلاح خطاهای شناختیت بر بیایی .
من برای نمونه اینجا آنالیزی برات خواهم داشت که امیدوارم کمکی باشه برات و الا دیگه میتوانم بگم ..... دردت را نیست درمان ، الغیاث
نقل قول:
نوشته اصلی توسط تلاقی
بردم...دوست عزیز من اونو هیچوقت حمایت نکردم!!! این سو تعبیر شماست..من فقط کاری رو کردم که وظیفه انسانی و اخلاقی من بوده ..اینکه اون چطوری ازش بهره برده مشکلی نیست که از جانب من آغاز شده باشه......
از کجا می دونی اگر در شرایطی که ایشون کلاه برداری می کرد ، به پاش نمی موندی و مصر به جدایی می شدی ، او تلنگر نمی خورد و اگر اصرار به جدا نشدنت می کرد روانپزشک و درمان را شرط می کردی ، نمی پذیرفت و کمک نمی شد که اصلاح شود ؟؟
از نظرگاه عقلانی و مشاوره ای که این تالار همین را دنبال می کند ، این می توانست کمک به همسرت باشه نه اونچه شما به عنوان وظیفه انسانی می دونی که در حقیقت حمایت بوده .
پس این راه نرفته شماست و نمیتونی بگی همین راهی که شما در پیش گرفته ای الا و لله درست بوده .
و بنده باز هم میگم از این زوایه ، آنچه از سوی همسر بر شما گذشته خود کرده است . پس اکنون هم نیازه خودت را دریابی .
نقل قول:
دوست عزیز من از رابطه ای که داشتم متاسفانه احساس بدی اصلا ندارم......این رابطه رو دوست داشتم
این هم از نظر تخصصی نشونه اشکاله ، و شما نیازه که حال روح و روان و نگرش خودت را بررسی کنی . در هیچ کجا خیانت تایید نشده و نمیشه ، پس داشتن احساس رضایت نسبت به این کار نشونه خوبی نیست ( آنچه تشخیص تخصصی ماست ، احساسی صرف به قضیه نگاه کردن است و الا عقل آنرا مردود می داند ولو شما خوشت آمده باشد )
نقل قول:
اون رابطه از من یه آدمی دیگه ساخت ..
اون آقا و اون رابطه نبود که از شما شخص دیگه ای ساخت ، خودت بودی و البته داروهایی که براتون تجویز می کرد و .... هم مؤثر بوده ، شما مطمئنی اگر سالها پیش به دلیل رفتارهای بیمار گونه همسرتون و ... او را رها می کردی ، آدم دیگه ای نمی شدی ؟؟؟.
اینم باز خطای شناختی شماست و بهتره با مطالعه در این زمینه بهتر دریابی
نقل قول:
من اون رابطه رو حق خودم از این دنیا می دونستم ....
تعبیر شما از حق کاملاً خطاست ( اشتباه در نگرش ، و هم اینکه این هم خطای شناختی است . )
این توجیحات مبتنی بر خطاهای شناختی را اگر دقت کنی از همون ابتدای تصمیم گیری برای ازدواج با این آقا علیرغم میل قلبی تا ادامه آن و حمایت از وی با به پای او ماندن و .... همراهت بوده و اکنون هم متأسفانه هست ( توجیح انسانیت و ... اگر چه امروز را چون خودت ضربه زده ای می گویی باید کمکش کنم ، ولی بهتر نبود ضربه را نمی زدی ؟ اگر می گویی نیاز داشتم ، می گویم چرا انسانیت را در حق خودت و نیازهات به کار نگرفتی و جدا نشدی ؟گفتی یک دلیلش مسائل مالی بوده ، شما درست از وقتی می گویی خودت زندگی را تأمین می کنی و پولی از او دریافت نکرده ای دست به خیانت زده ای به جای جدایی )
این توجیحات حاصل از خطاهای شناختی و نگرش خطا ، نتیجه اش شده این زندگی و مشکلات ، و باید صادقانه هشدار بدهم ادامه اش هم باز هم آسیب های دیگه و بخصوص آسیب هائیه که فرزندتون با آموختن از شما خواهد دید ( و می دونم این چیزیه که اصلاً تحملش را نداری)
یادمه وقتی دوستان در مقابل اینکه پولهایی که حق مردمه رو شما راحت خرج زیبایی و .... می کنی اعتراض داشتند ، شما توجیح داشتی که این حق شماست .
دقت کرده ای که حق را با چه روند شناختی ای معنا می کنی ؟
عزیزم اینها خطرناکه برای زندگیت از این به بعد هم .
نقل قول:
.کما اینکه قلبا هم هیچ وابستگی به همسرم نداشتم ... شاید دلیل جدایی من همیشه ترس مبهم و گنگی بود که از اسم ((طلاق)) و عوارض پس از ان داشتم...این ترس در همه مراحل زندگیم با منه ...عین ترسی که از بلندی دارم و ترجیح می دم بخاطرش حتی از پله های پشت بومم بالا نرم....کاش ترس من از این واژه می ریخت ولی افسوس که هیچ وقت نتونستم دست خودمو تو این زمینه بگیرم!!!تصور اینکه در اینده جواب فرزندمو چی بدم...چجوری کمبود پدر رو براش جبران کنم...........و چجوری خودم با پسوند یه زن مطلقه کنا ربیام!! اینا شاید در ذهن شما خنده دار بیاد اما به طرز کشنده ای منو نگران می کنه و می ترسونه...
همین نشونه خطاهای شناختی شدیدیه که گفتم و اکنون هم داری ، و همین باعث شده که خیانت را از جدایی راحت تر بدونی . بهتر نبود جسارتی که برای این موضوع به خرج دادی در زمینه جدایی خرج می کردی ؟؟.
عزیزم ، مشکل عمده تو این ترسها نیست ، ترس از همسرت و انتقامجوییش و خطر جانی از سوی او ، و بی پولی بوده و ....
کاش حق را در معنای درستش درک می کردی و محور قرار می دادی ، چون در اونصورت در مقابل این ترسها به قدرت لایزال الهی پناه می بردی و با اطمینان به اینکه با چنین مردی نموندن حق است ( که خود حمایتی بوده از او چون می دانی که با بودن تو و به نام تو خیلی کلاه برداریها را هم انجام داده )و به خدا امید داشتن و به خود متکی بودن و کار کردن برای تأمین نیازها حق است ، به خودت و فرزندت و همسرت بهترین کمک را می کردی
نقل قول:
اینکه چرا شوهرم رو دوست ندارم فکر کنم دیگه دلیلش برای همه روشن باشه ..من همون زمانهایی که بارها بخاطر نامردی هایی که در حقم کرد دست بند خوردم و بازداشت شدم و همون زمانهایی که از سردی رفتاراش تاصبح سرم رو می ذاشتم روی بالش و اشک می ریختم ازش دل بریدم ..اینا جدید نیست ولی مسلمه که شوهری که در سال دو ماه هم روی یه تخت باهات نیست جایی برای محبت برای خودش نمی ذاره....
و با او موندن نشونه اشکالاتی در شماست که دلیل خیانت شما و روند امروز شما هم هست و دلیل اشتباهات بعد از این هم و .... و ..... و ....
نقل قول:
از اینکه مسبب اینکار من هستم احساس بدی دارم.کاش کسی رو داشتم که درکم می کرد.......
.
تا خودت خودت رو درک نکنی ، و خودت به خودت کمک نکنی ، و به جای واکنشهای دفاعی و ترس ، رو به پذیرش و اصلاح نیاری ، به جد میگم که هیچ کس نمی تواند کمکت کند .
این آنالیز را داشتم برای اینکه کمی حواست را به سمت خودت برگردونم ، به قول آنی عزیز سر دوربین به سمت خود ، سهمت از اشتباهات رو بپذیر و در پی اصلاح شناختی و نگرشی و رفتاری در خود باش ، و از گذشته و خطاها و اشتباهاتت توبه کن و اینجوری به فکر خودت و فرزندت باش ، که مطمئناً اگر این راه را بروی خدا هم یاریت خواهد کرد و نجاتت خواهد داد . در عغیر اینصورت حجت بر شما تمام و راه کار لازمه و مناسب داده شده و این شمایی که سرنوشت خود را تعیین خواهی کرد .
.
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
به هر حال باید یه پایانی به این قضیه داده بشه
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
[size=medium]دوست گرامی [/size]
یکبار دیگه برگشتم و تمام مطالب رو خوندم به نظرم بعضی از متنها حذف شده انددر هر حال چند نکته از نوشته های شما از دیدگاه بنده:
نقل قول:
اما فکرش و یادش یه لحظه ازم جدا نمی شه .عین آدمای روانی شدم.هر لحظه تو ذهنمه و خاطره هاش وحشتناک آزارم می ده.....بدترین قسمتش هم زمان سکس هست.اون لحظه از خدا می خوام منو ببخشه و زودتر بکشه....خیلی زجر آوره....عجب کاری کردم با خودم..دلم برای شوهرم نمی سوز.ه .شاید خدا خواست اون بدونه من لایقش نیستم..دلم برای خودم می سوزه...چطور می تونم با این افکار کنار بیام......فقط ظاهرم عین آدماست...از تو داغونم...خدایا بهم کمک کن بتونم زندگی عادی داشته باشم...
برداشت من : شما پشیمانید و حق رو به همسرتون می دید که در این شرایط عصبانی باشه و از خدا طلب بخشش دارید و باور دارید که کار اشتباهی از شما سر زده است.
نقل قول:
چی اونو نگر داشته؟؟شوهر من از لحاظ مالی به من هیچ بدهیی نداره .نمی دونم چرا دیگه به ادامه این زندگی دلگرم نیستم.حسم می گه دیگه نه خودتو آزار بده نه شوهرتو..مشکلم اینه که نمی دونم باز باید ادامه بدم به این زندگی؟؟اگه نه چجوری اینو به شوهرم بفهمونم...
برداشت من: جسم شما شوهرتان را نمی پذیرد ولی هنوز از رابطه قبلی عذاب وجدان دارید و فکر می کنید باید برای تنبیه خودتان با شوهرتان بمانید!!!!!!
نقل قول:
هنوزم نمی دونم چی شد که با این اقا ارتباط برقرار کردم...گاهی وقتا که بش فکر می کنم خودمم باورم نمی شه این من بودم که اینکارو کردم...تنها حسی که دارم اینه که به خودم خیانت کردم ..این بیشتر از همه ازارم میده..
اینکه چرا جدا نشدم چند تا دلیل داشت.من هنوز از لحاظ مالی مستقل نبودم...کسی رو نداشتم حمایتم کنه....مشکلات ....و از همه بدتر نقطه ضعف من بود که با سماجت های مکرر و التماس های مداومش منو تو این راه 2 بار سست کرد....
به هر حال مساله الانه...چطور با کسی ادامه بدم که هیچ وابستگی بش ندارم؟؟؟و از همه مهم تر چطوری با خودم کنار بیام چون دلم نمی خواد تو این شرایط و با این روحیه از خودم برونمش...اینکار از عهده م خارجه....
برداشت من:
شما از همسرتان به نوعی استفاده ابزاری کردید، یعنی در حالتی که می دانستید زندگی با او برایتان از هیچ جهتی به صلاح نیست تنها به دلیل اینکه از نظر مالی مستقل نبودید!!!! حمایت می خواستید و دلایلی که از دید من صرفا توجیه است و نه دلیل به زندگی با او ادامه دادید و باید بگم جملات شما من رو یاد ضرب المثل "کاهچی بهتر از هیچی" می ندازه!!!!
نگرش شما به همسرتان کاملا اشتباه بوده! کما اینکه وقتی استقلال مالی پیدا کردید و احساس کردید به این کاهچی دیگه احتیاجی ندارید، جسارت خیانت رو در خودتون دیدید!!
نقل قول:
حتی نزدیکترین افراد خانوادشم ترکش کردن .تنها کسی که سالها عین کوه پشتش موند و تو بدترین شرایط کنارش موند من بودم.توی بی پولی هاش بی کاری هاش بی اعتباری هاش دوران های فراری بودنش و زندان رفتن های طولانیش تنها کسی که امیدش بود و پشتشو خالی نکرد من بودم در حالیکه هیچکس خودم رو توی این راه همراهی نکرد ....یه جورایی خودمم توی مقاطعی از زندگیم بخاطر حمایت ازش طرد شدم....اگه باز تونست سر پا واسته و مشکلات مالیشو حل کنه و آبروشو یه جورایی برگردونه و با اطرافیان اشتیش بده همش بخاطر حمایت های بی قید و شرط و همه جانبه من بود..خدا می دونه چقدر توی دادگاهها و زندان ها برای کارای اون دویدم و رو ریختم.......اینا گذشته مال الان نیست متاسفانه مشاورم همینو بهم گفت...اون گفت همه این کار های شما باعث شده که اون در طی این سالها از شما یه بت بسازه و شما رو توی ذهنش یه فرشته بدونه و بالعکس کارای اون توی شما تنفر پنهان کاشته...تنفری که توی خودتون ریختین.....
برداشت من: شما در طی سالهایی که به قول خودتون از خودگذشتگی می کردید، فقط کاری رو دنبال می کردید که به عنوان یه زن نمونه شناخته بشید!! شما از خودگذشتگی نمی کردید، شما چیزهایی رو که فکر می کردید به عنوان یک زن ایرانی باید انجام بدید دنبال می کردید، درست مثل دانش آموزی که از درس جغرافی متنفره ولی فقط به دلیل اینکه از مادر و پدرش تحسین بشنوه درس رو می خونه، همه تحسینتون کردندو شوهرتون به شما افتخار می کرده در حالیکه خود شما از رفتارهاتون و اعمالتون متنفر بودید و اونها رو از روی قلب انجام ندادید، دستورالعمل ها رو دنبال کردید!!!! دستورالعمل اینکه: زن اگه شوهرش به زندان بیفته دادخواست طلاق و جدایی نمی ده، بلکه برای رهایی شوهر از زندان تلاش می کنه!! چرا؟ چون بهش بگویند زن زندگی، چون تحسینش کنند. شما فداکاریهاتون از روی قلب و میل باطنی نبوده!!! شما در حالی اون کارها رو انجام دادید که خودتون بیش از هر کس دیگه ای به حمایت نیاز داشتید ولی هیچکس نیاز شما رو ندید، حس می کردید یه روز هم نوبت شما می شه که حمایت روحی بشید ولی هر چی پیش رفت شوهرتون احساس کرد زن بسیار قوی و محکمی داره که نیازمند هیچ حمایتی نیست و خودش از پس همه مشکلات برمیاد، اشتباهی که متاسفانه خیلی از مردها مرتکب می شند، در حالیکه زنها همیشه به حمایتهای روحی نیاز دارند.
زمانهایی که حمایتش رو نیاز داشتید ولی اون توجهی نمی کرد یا نبود به جای اینکه توجهش رو به خودتون جلب کنید، ازش متنفر شدید و احساس کردید که خودش باید بفهمه ولی متاسفانه مردها بعضی وقتها متوجه نیستند یا خیلی دیر متوجه می شوند!!!
نقل قول:
من توی این 3 سال با میل خودم به این رابطه ادامه دادم...منطق من همیشه این بود که باندازه کافی عمرم و جوونیم رو به پای کسی که دوستم نداشته گذاشتم...برای خودش و برای بچم همه جور فداکاری کردم..نذاشتم بچم بچه طلاق باشه و زیر دست این و اون توی ایران مورد دلسوزی قرار بگیره.نذاشتم حس کنه پدری نداره.نذاشتم طعنه کارهای پدرشو بچشه......10 سال از بهترین روزهای جوونیم رو به پای این زندگی ریختم...جایی که ارزشم رو ندونستن ..حالا می خوام این یه گوشه از زندگیمو برای خودم داشته باشم ...10 سال هر زوجی رو با هم دیدم بغض توی گلوم جمع شد .. 3 سال رو برای خودم زندگی کردم......درست یا غلط این نیاز من بود.....این رابطه برای من فقط یه نیاز بود ..همین و بس
برداشت من:
شما فداکاری نکردید، عزیزم فداکاری اونه که وقتی انجامش دادی اصلا بهش فکر نکنی و احساس نکنی که باید چیزی در قبالش دریافت می کردی، گرچه این درجه از خودگذشتگی رو در کمتر فردی می شه دید، خود من هم در قبال کارهایی که انجام می دهم احساس می کنم باید چیزی دریافت کنم ولی فکر کنم اون جایی که شما زندگی می کنید شاید بتونید توی رفتار مردم فداکاری واقعی رو ببینید، توی فرهنگ اونها هیچکس خودش رو ملزم نمی کنه که در صورت عدم تمایل برای کس دیگه ای کاری انجام بده ولی اگر کاری برایت انجام می دهند واقعا بی مزد و منته!! شاید دلیل اینکه از خودت و گذشتت ناراحت شدی و احساس کردی گذشتت و جوونیت رو از دست دادی به دلیل این بود که در محیط تازه ای قرار گرفتی و این تفاوت فرهنگ رو دیدی!!! بعد خواستی سهم خودت رو از زندگی بگیری!!!
نقل قول:
اصلش درست نبود .ولی به عنوان یه رابطه از میان روابطی از این دست یک چیز متفاوتی بود.بابتش خوشحال نیستم و بهش افتخار هم نمی کنم...و اگه یه بار دیگه به اون زمان برگردم حاضر نیستم اصلا تجربه اش کنم...
!!!!!!!
نقل قول:
ولی هیچوقت واسش گریه و زاری و التماس نکردم.....این آزارش می ده ..خودشم اینو مدام می گه که من اگه جای تو بودم به پای طرفم می افتادم و من همش تو جوابش لبخند می زنم و می گم حالا که نیستی!
نادم نیستی یا اینهم جزو برنامه انتقام گیریت از شوهرت و سهمت از زندگیه؟؟؟
نقل قول:
منم دقیقا به همین نکته غلط توی فرهنگ ایرانی ها اشاره کردم..اینجا کسی خودشو ملزم به تحمل شرایطی که دوستش نداره نمی کنه.....برای همینه که کمتر توی فرهنگشون این مساله دیده می شه .
دقیقا همینه، تحمل شرایط برای شما مشکل بود ولی راه میانبر رو انتخاب کردی، با این راهی که انتخاب کردی، هم از شوهرت، هم از رفتارهای گذشته اون و هم از زندگی سهمت رو می گرفتی. توی تمام روزهایی که توی اون رابطه بودی، احساس کردی که این هم سهم تو از زندگیه و هیچ کس نمی تونه مانع شادی تو بشه، حالا دیگه مستقل بودی، فرهنگ اون کشور مانعی ایجاد نمی کرد و می تونستی خودت باشی و به خودت فکر کنی!
عزیزم من در ایران زندگی نمی کنم ولی ممکنه هزاران زن در ایران به دلایل مختلف به شوهرهاشون خیانت کنند، که البته هزار برابر بدتر از آمار طلاقه! متاسفانه دلیلش انتخابهای اشتباه، باورهای غلط اجتماعی، فرهنگهای اشتباه و ...
به نظر من شما یک قطره از اون اقیانوسی.
ولی جایی که من زندگی می کنم معمولا رسم اینه که زن و شوهر یا دوست پسر و دوست دختر اگه به هر دلیلی هم رو دوست نداشته باشند یا فکرشون پیش کس دیگه ای باشه، اسبابشون رو جمع می کنند و علنا از خونه می روند و به طرف مقابل اعلام می کنند که دیگه نمی خواهند باهاش ادامه بدهند، گمونم جایی که شما زندگی می کنید هم همین زوری باشه! ولی تعجبم از این که شما بین فرهنگ ایرانیت با فرهنگ جایی که زندگی می کنی گیر کردی و نه این طرفی نه اون طرف، 3 سال مخفیانه، 3 سال مدت کمی نیست، خیلی زیاده!!!
نقل قول:
دوست عزیز من از رابطه ای که داشتم متاسفانه احساس بدی اصلا ندارم......این رابطه رو دوست داشتم و اگر پای بچه م و اینده اون وسط نبود مدتها پیش به همون رابطه پیوسته بودم.اون رابطه از من یه آدمی دیگه ساخت ..به درست یا غلطش کار ندارم اما من اون رابطه رو حق خودم از این دنیا می دونستم .....کما اینکه قلبا هم هیچ وابستگی به همسرم نداشتم ... شاید دلیل جدایی من همیشه ترس مبهم و گنگی بود که از اسم ((طلاق)) و عوارض پس از ان داشتم...این ترس در همه مراحل زندگیم با منه ...
بین فرهنگ قدیمیت و فرهنگ جدید گیچ شدی، می فهمم، من اینجا خیلی ها رو می بینم که به مشکل شما برمی خورند، و معمولا عواقبش زیاد جالب نیست. زنهایی رو می بینم که به خاطر اونهمه ظلمی که در فرهنگ نادرست ایران بهشون روا داشته شده، احساس حقارت می کنند و وقتی وارد محیطی می شوند که به زن به چشم یک انسان حتی برتر از مرد نگاه می شه، تصمیمهایی رو می گیرند و خانواده هایی از هم می پاشه....
من این موارد رو اینجا زیاد دیدم و می شنوم.
همه مشکل از شما نیست، مشکل از فرهنگ ماست، مشکل از اونجاییه که برای زن خوب تعریف می ذاریم، زنی خوبه که خودش رو فراموش کنه، خواسته هاش رو سرکوب کنه، به حرف شوهرش باشه، بچه ها رو خوب تربیت کنه، خانه دار باشه، غر نزنه (خواسته ها رو بیان نکنه)، از شوهرش حمایت کنه و و و و
امیدوارم قبل از هر تصمیمی یکمی روی خودت بیشتر کار کنی، موفق باشی :72:
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
به هر حال باید یه پایانی به این قضیه داده بشه
سابینای گرامی
مشکل بزرگ خانم تلاقی و گره ی بزرگ این بحث این است که ایشان با نوعی پس زمینه ی غیر دینی وارد موضوع شده اند اما دوستان از یک تریبون دینی ایشان را موعظه می کنند .
من کوشیدم قدری از اعتقادات خودم فاصله بگیرم و از یک منظر اخلاق گرایانه و همزمان منطقی ، و به دور از عقاید دینی و مذهبی ، دوست مان را متوجه اشکالاتی که در قضاوت ها و تشخیص اش وجود دارد کنم ؛ اما متاسفانه باز هم بحث به همان زمینه کشیده شده است .
---------------------------------------------
خانم تلاقی
شما پاسخ مرا ندادید وقتی پرسیدم اگر همسر شما به شما به این شکل خیانت می کرد ، آیا باید از شما طلب بخشش می کرد یا نه ؟ همین سکوت شما ، مرا وا می دارد بگویم که پاسخی برای دادن ندارید . پس صادقانه با خود مواجه شوید و از همسرتان عذر خواهی کنید. در بدترین حالت باید به شما بگویم که همان زمان که متوجه عدم صداقت یا سردی همسرتان نسبت به خود شدید باید اقدام به جدا شدن می کردید اما اینک زمانی است که می تواند برای همسر و خصوصا فرزند شما به شدت آسیب زا باشد . حداقل به خاطر حمایت از فرزندی که گناهی در آن چه شما و همسرتان با یکدیگر کرده اید ، ندارد ، پا پیش بگذارید و از همسر خود عذر خواهی کنید .
-----------------------------------------
نمی دانم چرا ، ولی دلم می خواهد باز هم این را بنویسم که " آن که باد می کارد ، طوفان خواهد دروید "
--------------------------------------
سرکار خانم فرشته مهربان . سخنان شما از یک موضع درست و مستحکم منطقی برخوردار است و من از خواندن آن لذت بردم . متاسفانه دوست گرامی ما اعتقاد چندانی به مبانی دین و مذهب ندارند ، ظاهرا !
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط kamran2007
سر کار خانوم تلاقی،
سلام،
من کامران هستم،
خاطرت هست؟
همانی که جایی برات نوشت:
نقل قول:
سر کار خانوم،
سلام،
چون در مورد افرادی که حرفهای*** رو تایید کرده بودن هم نوشته بودین و من هم یکی از آنها بودم،
لازم میدونم نظر شخصی خودم رو بدم...
فکر نمیکنم کسی در مورد شما قضاوت کرده باشه!
من نمیدونم، چرا انقدر سریع جبهه گرفتین!؟
البته تا حدی هم طبیعی هست!
به هر حال،
حق با شماست، انسانها تحت شرایط مختلف زندگی، تصمیمات مختلفی میگیرن و عکسالعملهای متفاوتی هم دارن!
و مسلماً هیچکس هم جای شما نبوده و نیست...کسی هم منکر شرایط بدی که شما داشتین نشده و نیست...
اما اینها هیچکدام، هیچ تفاوتی در اصل قضیه و حرام بودن این پولها ایجاد نمیکند!
این واقعیتی هست که باید باهاش رو به رو بشین،
سر گذشت شما برای خیلی از خانومها جذاب هست و شنیدنی...فکر میکنم، بیشتر مربوط به احساساتی بودنشون باشه!
و شاید اینکه براشون اراده قوی شما به عنوان یک زن در رسیدن به اهدافتون جالب هست...
که البته گواهش سوت و کفی هست که پای تک تک پستهای شما زده اند...
این میان، یک نفر هم، به یک واقعیت اشاره کرده، من هم شخصاً خوشحال شدم که از میان این همه خانوم که همچنان سوت و کفّ میزنند برای شما، یک نفر پیدا شد که نکتهای را برای شما یاد آوری کند...نکتهای هرچند تلخ اما واقعی!
زندگی شما، زندگی شخصی شما هست و بس و به ما ربطی نداره...این به شما مربوطه که چطور در موردش تصمیم میگیرین...
به هر حال، خوشحال شدم که بالاخره یکی از این خانومها، تونست یک مقدار از بیرون هم نگاه کنه!
و فقط کفّ و سوت نزنه...
و البته اگر فکر میکنین، حقتون از کل این زندگی، همین یک مشت پول حرام بوده و آن را حق خود میدانید، واقعا براتون متاسفم...
خوش باشین
کامران
و در پاسخم نوشتند:
نقل قول:
سلام
و از نکات دیگر که شاید ارزش یادآوری داشته باشد ایشون مادری بودند که در تمامی شرایط بحرانی فرزند خودشو رها نکرده سختی ها رو بخاطر فرزندش تحمل کرده شاید همون احساساتی بودن خانم ها که شما عنوان کردید یکی از عوامل موثر در چنین موقعیت هایی باشه بنابراین ایشون در وظایف مادری خود کوتاهی نکرده . یا معذرت با توجه به بی تفاوتی همسرشون در زمینه نیازهای عاطفی و ج ن س ی حاضر به تامین این نیاز در خارج از کانون خانوادش نبوده( پایبندی به اصول اخلاقی و تعهد زناشویی) کف و سوت زدن به این دلایل و .... هست .
فکر نمی کنم کسی شرایط تحمیلی و درآمد حرام رو تایید کنه و کف بزنه.
موفق باشید
اتفاقا در پایین همین پاسخی که به من داده شد، میشه تایید مدیری را دید که امروز سعی کرده در تاپیک امروز تو از نقطه نظر مشاوره به تو کمک کنه!
اشتباه نکن،
بر خلاف تصور تو و خیلیهای دیگر، آن روز قصدم کوبیدن تو نبود، امروز هم نیست،
قصدم کمک هست!
من نه روانشناس هستم و نه مشاور، نه مدیر...
من یک انسان عادی هستم فرسنگها دور تر از تو که وضعیت امروز زندگی تو هیچ تاًثیری تو زندگی من نخواهد داشت،
راستش خیلی با خودم کلنجار رفتم که آیا چیزی اینجا بنویسم یا نه...
اگر این خط ها را مینویسم، صرفاً هدفم کمک به همنوع هست... یا شاید چیزی که بشه اسمش رو گذاشت احساس وظیفه...
نمیدونم شاید وظیفه برای یکی از همین مدیران تالار اینجا حکم کنه، تا پست من حذف بشه، درست به همان ترتیب که یک مشاور احتمالأ این رو وظیفه خود میدونه تا با تو از در منطق و هر چیزی دیگر وارد صحبت بشه به غیر از دین و مذهب...
اینجاست که من احساس وظیفه میکنم، که شاید باید به تو کمک کرد تا از جهت دیگر هم ببینی...
گاهی اوقات چقدر خوب مشاور نبودن، روانشناس نبودن یا ...، چون هر حرفی رو میشه زد....
جنس حرفهای من با جنس حرفهای همه اینها فرق میکنه،
تلاقی، شاید باورت نشه اما بر خلاف همه آدمهایی که تورو اینجا محکوم کردند، من تو را محکوم نمیکنم...
چون تو را مقصر نمیدانم!
هیچ به این فکر کردی، فرق تلاقی ۱۴ سال پیش با تلاقی امروز چیست؟
همین گناهی که مرتکب شدی، آیا آن روز برات اصلا قابل تصور بود؟
تلاقی امروز چرا این همه تغییر کرده؟
تلاقی، تو امروز متوجه عمق اشتباهی که مرتکب شدی نیستی، ازش آزرده نیستی، نه چون گناهت یا کاری که کردی اشتباه بزرگی نیست، بلکه چون تو نمیتونی ببینی!
همان پولهای حرامی که در این ۱۴ سال با آنها روزگار گذرانده ای، چشمهای تو را امروز بسته،
اصلا همین پول هاست که چشمهای تو را دیروز بست تا روح خودت رو انقدر ارزون بفروشی، تا چنین اشتباه بزرگی را مرتکب بشی!
و امروز هم، همین پولها هستند که چشم تو را بسته اند، تا نبینی، تا نفهمی، چقدر غرق شدی، چقدر افول کردی، که چقدر گناهی که مرتکب شدی زشت و بزرگ بوده!
من تو را مقصر میدانم، نه در گناهه امروزت، در گناهه دیروز، در تصمیمی که دیروز نگرفتی!
دیروز که فهمیدی، شوهرت یک کلاه بردار مال مردم خور است، که روزی حرام به خانه تو میاورد و خرجی خودت و فرزندت از همین پول حرام هست!
پول حرامی که معلوم نیست با بدبخت کردن چند نفر به دست آمده بود، بابتش به ناموس چند نفر چپ نگاه شده بود یا چند خانواده از هم پاشیده بود، یا بابتش چند نفر آه کشیده بودند و نفرین کرده بودند...
اگر زندگیت امروز به اینجا رسیده، نتیجه تصمیم دیروز توست، تصمیمی که دیروز نگرفتی، تصمیم به اینکه جدا شوی! همان دیروز که فهمیدی خرجی خودت و فرزندت از مال حرام هست، اما تو تنها شوهرت را حمایت کردی، در همه این سالها!
دلیلش مهم نیست، مهم نتیجه هست، تو او را در این راه حمایت کردی!
شاید این حرف ها، برات مسخره به نظر برسه، شاید با خودت بگی این خرافات چیه...شاید خیلیهای دیگه هم مثل تو فکر کنند،
دیروز برام مهم نبود بقیه چه فکر میکنند، امروز هم مهم نیست، حرفی را که احساس میکنم باید بزنم میزنم، و باز هم این تویی که باید برای زندگیت تصمیم بگیری، درست مثل همیشه...
تلاقی، وضعیت امروز تو، نتیجه کارهای دیروز همسرت هست! نتیجه همین پولهای حرام که معلوم نیست باعث شده چند خانواده از هم بپاشند، چند زن از زور نداری یا شرایط سخت به همسرانشان خیانت کنند و...
کی گفته خدا عادل نیست، هر عملی بازخوردی داره...و وضعیت امروز زندگی تو، بازخورد عمل دیروز همسرت هست که شاید باعث شده خانوادهای از بین بره، زنی به خاطر مشکلات مالی به همسرش خیانت کنه، و بازخورد چنین چیزیهایی میشه خیانت امروز تو به او...
نقل قول:
وَقَدْ مَكَرُواْ مَكْرَهُمْ وَعِندَ اللّهِ مَكْرُهُمْ وَإِن كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ
و به يقين آنان نيرنگ خود را به كار بردند و [جزاى] مكرشان با خداست هر چند از مكرشان كوهها از جاى كنده مىشد (سوره ابراهیم، آیه 46)
و اما امروز، تو چه باید بکنی؟
به نظر من، قبل از کمک به همسرت، قبل از هر کاری، باید به خودت و فرزندت کمک کنی!
تلاقی، منتظر نشو تا حال همسرت بهتر بشه، که بهتر نخواهد شد...
کما اینکه وجود تو در کنارش به نظر من به عنوان یک مرد که از دید یک مرد دارم مینویسم، باعث عذاب مفرط هست برای او، نه تسکین!
این زندگی دیگر زندگی نخواهد شد، این را خوب فهمیده ای، اما ای کاش زودتر میجنبیدی، زود تر فرار میکردی از این گرداب...
بشین با خودت فکر کن، ببین تلاقی امروز و تلاقی ۱۴ سال پیش چقدر با هم فرق دارند؟ کدام را بیشتر دوست داری!؟
به هر حال، تلاقی، راه حل من برای تو اینه:
منتظر نشو تا همسرت بخواد از تو جدا بشه، منتظر هیچی نشو، اینجا درنگ جایز نیست!
یک بار برای همیشه تصمیم بگیر، از همسرت جدا شو!
این زندگی رو ول کن،
میدونم کار خیلی سختی هست، اما از خیر این پولهای حرام هم بگذر، خودت و فرزندت رو نجات بده و از این منجلاب بکش بیرون...
این از همه مهمتر هست، بترس از تاثیر همین پولها بر فرزندت!
اول خودت و فرزندت رو از این منجلاب نجات بده و بعد در پی درمان همه این زخمها و صدمات باش که در این ۱۴ سال، خودت و فرزندت برداشته اید!
موفق باشی،:72:
برادرت،
کامران
چه عجب یکی حرف زد.
اون روز که همه سوت و کف می زدند که خیلی قهرمانی. یکی نمی گفت اشتباهه و ...
امروز هم که همه می گن شرایطش ایجاب می کرده !!
لازمه یه سری به این تاپیک بزنید و در پست 15 پاسخ مدیر را بخوانید. بدون تعصب ...
این همراهی کردن ها و کف زدن ها و توجیه و بهانه ها کار را به جاهای باریک تر هم خواهد کشاند.
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
دوستان می خوام چند خطی اینجا بنویسم که شاید ربط مستقیمی به مشکل دوستمون نداشته باشه ولی بی ربط هم نیست!
اگر امروز این دوستمون دچار این لغزش شده، دلیلش غیر خطای این فرد به رفتارها و طرز تفکر من و تو به عنوان اعضاء جامعه برمی گردد!!
خواهش می کنم صادقانه به این سوالات پاسخ بدید:
- ما توی جامعه ایران به زن مطلقه چطور نگاه می کنیم؟؟
-چند نفرمون افتخار می کنیم که توی خانواده مون هیچ جدایی اتفاق نیفتاد؟
- چند نفرمون به خانواده فلانی تهمت بی شخصیت و بی فرهنگ بودن می زنیم اگر بفهمیم که فلان عضو خانواده شون از همسرش جدا شده؟؟
- اصلا چرا راه دور بریم؟ توی همین تالار یه چرخ بزنید و مطالب رو دنبال کنید، چند تا از شماها وقتی یه مطلب از یه زن می خونید که مورد ظلم و ستم جسمی و روحی قرار گرفته و از شما برای تصمیمش به طلاق کمک می خواد، اون رو تشویق به سازش می کنید؟؟
-چند تا از ما می گیم به خاطر فرزندت، فردا کی می خواد حمایتت کنه؟ نون توی سفره ات بیاره؟ می خوای چه جوری سر توی جامعه بلند کنی؟ (جامعه ای که من و تو اعضاء اون هستیم)و و و و
- اصلا بیایید ریشه ای تر به مشکل نگاه کنیم، چند نفر ما وقتی یه دختر 30 ساله رو می بینیم که هنوز مجرده، بهش می گیم ترشیده؟ بهش می گیم آخی شوهر پیدا نکرد؟ کسی نخواستش؟ خداییش چند تا تون؟
- چند تای ما فکر می کنیم شوهر باید باشه حالا به هر شکلی و دخترها رو از ترس اینکه دیگه کسی نخواهدشون به ازدواج راضی می کنیم؟؟
این خانم اگر امروز به اینجا رسیده دلیلش فرهنگ جامعه ایران بوده، فرهنگی که هرچی بهش بیشتر فکر می کنم بیشتر دلم می گیره.
از ماست که برماست
پس آقایون و خانمهایی که اسلحه تون رو طرف این خانم گرفتید و هرطور شده می خواهید وادارش کنیدکه توبه کنه و ریاضت کنه تا شاید بخشیده بشه، یکمی به خودتون نگاه کنید و ببینید به عنوان یه عضو از اون جامعه آیا مقصر نبودید؟؟
این خانم یکی از زنهایی ست که با وجود شوهرداربودن به شوهرشون خیانت می کنند در همون ایرانی که شما دارید زندگی می کنید هستند زنهای بسیار دیگری که دست به این کار می زنند، پس اگه اینقدر از رفتار این زن تعجب کردید، کما اینکه به دنیای اطرافتون بی توجهید و نمی دونید چی داره اطرافتون می گذره!!
RE: رفتار همسرم بعد از خیانت من....
ببخشید اگه مقدوره ازتون خواهش می کنم جوابا رو اینقدر طولانی ندین واقعا فرصت اینکه بخوام اینهمه متنا رو بخونم ندارم ولی سعیم بر اینه که جواب همه دوستان رو بدم چه موافقا و چه مخالفا تا جایی که در توانم هست و از همه ممنون که نظراتشون رو بهم می گن ..این نظریات به جمع بندی هام خیلی کمک می کنه...و یه موضوع دیگه اونم اینه که خواهشا اونایی که مجردن و یا بچه ای ندارن تو این بحث شرکت نکنن چون به عقیده من اونا هیچ درکی از زندگی مشترک ما نخواهند داشت .ضمن تشکر از همه خوبان....
فرشته مهربان عزیز:
نقل قول:
از کجا می دونی اگر در شرایطی که ایشون کلاه برداری می کرد ، به پاش نمی موندی و مصر به جدایی می شدی ، او تلنگر نمی خورد و اگر اصرار به جدا نشدنت می کرد روانپزشک و درمان را شرط می کردی ، نمی پذیرفت و کمک نمی شد که اصلاح شود ؟؟
از نظرگاه عقلانی و مشاوره ای که این تالار همین را دنبال می کند ، این می توانست کمک به همسرت باشه نه اونچه شما به عنوان وظیفه انسانی می دونی که در حقیقت حمایت بوده .
من به این مساله عقیده ندارم .چون ما خدا نیستیم ..من شوهری داشتم که پدر تنها فرزند من بود و راه خطا رفت..کسی که وارد مساله جعل سند و کلاهبرداری و دروغ بیمارگونست یه بیماره که به حمایت و درمان نیاز داره..طرد کردنش کمکی نه به فرزند من بود و نه به اجتماع ما..من تمام سعیم رو برای کمک و درمانش کردم .اون چیزی که احساس کردم به عنوان همسر وظیفه من بوده...و نتایج بسیار خوبی هم داد کما اینکه دروغگویی و جعل سنداش رو گذاشت کنار کاملا و روش درست تجارت رو در پیش گرفت و موفق هم شد ..اما متاسفانه من نتونستم توی مسولیت پذیری اون در قبال زندگی مشترک تغییری ایجاد کنم .مشکل رو از هزار جا حل کردم و از جاهای دیگه بروز کرد!!! اون توی پول درآوردن اینقدر حریص شد که همه زندگی و لذتاشو فدای پول درآوردن و پول جمع کردنش کرد!! به حدی که هیچی دیگه اونو قانع نکرد...من توی هدفام شکست نخوردم اما ظاهرا هر بار و توی هر مقطعی از زندگیم یه مشکل دیگه پدیدار می شه ..نمی دونم این عقده شوهرم برای پولدار بودن و پولش رو به رخ دیگران کشیدن مخصوصا پس از مشکلاتی که پدید آورد هم ادامه همون عقده های قبلی بود یا نه..فقط می دونم که نه زندان نه آبروریزی نه حرف مردم نه دوری ما هیچ چیز اونو به زندگی بر نگردوند.
طبیعت من اینه که در قبال اطرافیانم کمک رسان باشم .اینو نمی پذیرم که بابتش مواخذه بشم!!!!!
اون آقا و اون رابطه نبود که از شما شخص دیگه ای ساخت ، خودت بودی و البته داروهایی که براتون تجویز می کرد و .... هم مؤثر بوده ، شما مطمئنی اگر سالها پیش به دلیل رفتارهای بیمار گونه همسرتون و ... او را رها می کردی ، آدم دیگه ای نمی شدی ؟؟؟
فرشته عزیز اون آقا در تمامی مشکلاتم برام مثل یه چتر حمایتی بود از لحاظ روحی اون در تمام مشکلاتم مشوق و حامی بی نظیری بود .حمایتی بی قید و بدون شرط و چون و چرا .تمام کمبود محبتی که به شدت نیازمندش بودم اون بهم داد...اون به من دارو نمی داد!!!!!!!!!!!این حرف عجیب بود .اون پزشک من نبود.....اون فقط برام مشوق و حامی بودکه به شدت بهم آرامش می داد...رابطه با اون به شدت منو به آرامش رسوند.اینکه احساس کنی کسی رو داری که بدون هیچ دلیلی جز علاقه تو رو دوست داره و برات می میره و اینو در همه شرایط بهت ثابت کنه و قدم به قدم در سختی ها و مشکلات همراهت باشه حس خیلی قشنگیه ..حسی که بدون شک باعث رشد هر انسانی خواهد شد......
به اصل این رابطه که برگردیم شکی نیست که در همه ادیان ها و فرهنگ ها مردوده .در این شکی نیست........
نقل قول:
؟ اگر می گویی نیاز داشتم ، می گویم چرا انسانیت را در حق خودت و نیازهات به کار نگرفتی و جدا نشدی ؟گفتی یک دلیلش مسائل مالی بوده ، شما درست از وقتی می گویی خودت زندگی را تأمین می کنی و پولی از او دریافت نکرده ای دست به خیانت زده ای به جای جدایی )
عدم جدایی من اصلا مسایل مالی نبود...هزاران مساله در این بین دخیل بودند...من هنوز یک سال نیست از مسایل دادگاهی پی در پی که شوهرم برام پیش آورد تبریه شدم ..مسایلی که اگر شوهرم در حلش با من همکاری نمی کرد مسلما از توان هیچ شخص دیگری ساخته نبود..یا مقادیر چک ها بسیار هنگفت و نجومی بود که در تمامی خانواده ما کسی توانایی پرداخت حتی یک درصدش رو هم نداشت و یا نیاز به اقرار صریح خودش بر بی گناهی من در دادگاه بود ...و یا تنها خودش بود که توانایی پرداخت وثیقه های به اون سنگینی رو داشت تا حکم من پس از سالها دوندگی وکیلایی که حق الزحمه نجومیشونم خودش پرداخت می کرد و از توان همه خارج بود بیاد...و هر کدومش که محکومیت من محرز می شد سالها باید توی زندان می موندم .تا بیست سال هم می موندم کسی کاری نمی تونست برام بکنه ...اون مفاسد اقتصادی کلان داشت ..کمترینش 3 میلیارد تومن بود!!!یک لحظه تصور کن اگر حمایتش رو توی حل این مسایل نداشتم چه شرایطی برای من و بچه بی گناهم پیش می اومد!!!
در ثانی طلاق چه کمکی به مشکل من بود!!!!!!!!؟؟؟ تنها راه رو باز می کرد که ازدواج مجدد کنم و من اصلا قصد ازدواج مجدد نداشتم اقلا تا زمانی که پسرم بره سر زندگی خودش......زندگی من روال عادی نداشت ((((بحران)))) بود....
نقل قول:
عزیزم ، مشکل عمده تو این ترسها نیست ، ترس از همسرت و انتقامجوییش و خطر جانی از سوی او ، و بی پولی بوده و ....
کاش حق را در معنای درستش درک می کردی و محور قرار می دادی ، چون در اونصورت در مقابل این ترسها به قدرت لایزال الهی پناه می بردی و با اطمینان به اینکه با چنین مردی نموندن حق است..
عزیزم میشه به من بگی این خدایی که می گی بهش تکیه می کردی چطور می تونست مشکلات عدیده ما رو توی اون شرایط حل کنه!!!!!!!!؟؟؟؟؟ پس اگه اینجوره که نیازی به تلاش انسانها نیست..بشین توی خونه و دعا کن که بهت خرجی بده!!!!!!!!! این حرفا کشکه!!! خدا به ادمهاش عقل داده که فکر کنند و خودشون برای مشکلاتشون بهترین راه رو انتخاب کنند...و از میان هزاران بد و خوب و بدتر انتخاب کنند....شمایید که مفهوم وجود خدا را هنوز درست درک نکرده اید....خدا همیشه کنار ماست ولی حرکت از توست نه خدا...
دوست خوبم لونلی
نقل قول:
نگرش شما به همسرتان کاملا اشتباه بوده! کما اینکه وقتی استقلال مالی پیدا کردید و احساس کردید به این کاهچی دیگه احتیاجی ندارید، جسارت خیانت رو در خودتون دیدید!!
خیانت من یک برنامه پیش بینی شده و برنامه ریزی شده نبوده!!! شما طوری صحبت می کنید انگار من صبر کرده ام تا همه چیز به روال خودش بیفته و بعد خیانت کنم!!!!!!!!!!!! خودت فکر کن ببین منطقی هست یه نه!! این جریان پاسخ به یه نیاز بود ..مثل تشنگی گرسنگی تنهایی و تا اون زمان تا جایی که در کنترل من بود سرکوب شد ...شاید از اون بیشتر مقاومت نداشتم...منم یه آدم معمولیم عزیزم نه فرشته ام و نه پیغمبر معصوم ....
نقل قول:
بین فرهنگ قدیمیت و فرهنگ جدید گیچ شدی، می فهمم، من اینجا خیلی ها رو می بینم که به مشکل شما برمی خورند، و معمولا عواقبش زیاد جالب نیست. زنهایی رو می بینم که به خاطر اونهمه ظلمی که در فرهنگ نادرست ایران بهشون روا داشته شده، احساس حقارت می کنند و وقتی وارد محیطی می شوند که به زن به چشم یک انسان حتی برتر از مرد نگاه می شه، تصمیمهایی رو می گیرند و خانواده هایی از هم می پاشه....
نه عزیزم من هیچ چیزم عوض نشده جز اینکه دیگه نمی خوام برای جایی که ارزش نداره فداکاری کنم..والا منم یه زن ایرانیم مثل همه زنهای ایرانی...منم امثال اینایی رو که می گین اینجا زیاد دیدیم .آدمایی که دست غربی ها رو توی بی بند و باری از پشت بستن ...ولی عزیزم من هیچ شباهتی به اونا ندارم ..نه ظاهرم و نه کردارم!!!من هنوز نمی دونم توی نایت کلاب های اینجا چه خبره و چند نوع مشروب داریم!!!!!!! همیشه قضاوت عجولانست که ما رو سوق می ده همه چی رو با دو کلمه حرف خراب کنیم..
نقل قول:
دوست عزیز
شما پاسخ مرا ندادید وقتی پرسیدم اگر همسر شما به شما به این شکل خیانت می کرد ، آیا باید از شما طلب بخشش می کرد یا نه ؟
این سوالو روانشناسم ازم پرسید حتی بابتش ازم تستم گرفت ..جواب شما نه است .راستش برای من اصلا مهم نیست که شوهرم با کی بوده و چکارا کرده....من بارها هم قبلا از شوهرم اس ام اس و چیزای بی ربط دیدم ..خیلی نمونه ها ...اما اصلا برام مهم نیست ..
سخنان شما از یک موضع درست و مستحکم منطقی برخوردار است و من از خواندن آن لذت بردم . متاسفانه دوست گرامی ما اعتقاد چندانی به مبانی دین و مذهب ندارند ، ظاهرا !
این دینی که شما ازش دم می زنید همان چیزی است که اصلا دین نیست!!!!!!! شما چی فکر می کنید؟؟؟ چهار تا کلمه عربی رای طلاق و یا ازدواج مبنای اصلاح همه چیزه!!! نه من اینو نمی پذیرم .طبق همون دینی که شما می گین الان شوهر من که سالی میلیون ها تومن به فقیرا کمک می کنه جاش توی بهشته!! شما هیچی از دین و اعتقاد نمی دانید..همین برداشت های غلط امثال شماست که اسلام رو اینقدر توی ادیان دنیا خوار و خفیف کرده...........یه کم منطقی فکر کنید.لطفا
ممنون از همه دوستان