سلام
خيلي چيزها به شرايط و حواشي ارتباط داره هرگز قضاوت را به يك دايره كوچك محدود نسازيد هم مرد مقصر وجود دارد و هم زن مقصر ؛ كمبود آموزشهاي افراد لجاجتها و...
سعي نكينم تصورر خود را تنها بر پايه ديده هاي خود بگذاريم كمي بنگريم و بينديشيم
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
خيلي چيزها به شرايط و حواشي ارتباط داره هرگز قضاوت را به يك دايره كوچك محدود نسازيد هم مرد مقصر وجود دارد و هم زن مقصر ؛ كمبود آموزشهاي افراد لجاجتها و...
سعي نكينم تصورر خود را تنها بر پايه ديده هاي خود بگذاريم كمي بنگريم و بينديشيم
با سلام
من يك زن هستم و بسيار عاشق همسرم و داراي يك زندگي بسيار عالي اما از نظر من وقتي در يك زندگي مشترك هر دو طرف از لحاظ روحي در فشار هستند و نمي توانند نيازها و تمايلات يكديگر را براورده سازند بدون اينكه هيچ يك مقصر باشند ( به دليل تفاوت هاي روحي ، سلايق متفاوت ، تفاوت فرهنگ ها و يا عدم آگاهي درست از مسائل زندگي كه اين آخري قابل حل است اما به نظر من مواردي كه ناشي از تفاوت ها مي شود حل آن بسيار سخت است ) بهر حال ادامه اين زندگي در صورتي كه هر دو طرف راضي به جدايي باشند اشتباه محض است . گاهي اوقات مسائل را نمي توان حل كرد به خصوص زماني كه يك زن يا يك مرد از طرف مقابل خود دلزده شود مطمئن باشيد ادامه اين زندگي تنها جنبه اجبار به خاطر مسائل شرعي و عرفي و فرهنگي دارد و نه بيشتر .
چرا بايد تعهد نسبت به يك زندگي سرشار از بي مهري ، سردي و ... را بهانه اي براي ازبين بردن يك زندگي سالم بدانيم . من به شخصه خانم هاي بسياري را سراغ دارم كه واقعاً درك درستي از زندگي مشترك ندارند ، و همچنين مردان زيادي كه نمي دانند چطور بايد با يك زن برخورد كنند . يك تنه به قاضي نرويم و خودمان را لحظه اي جاي يك مرد كه كمبود شديد عاطفي دارد و يا يك زن كه كه نياز شديدي به توجه دارد قرار دهيم ، تنها در صورتي مي توان اين زندگي را تحمل كرد و اميد به اينده داشت كه واقعاً عاشق باشيم و خوب مي دانيم كه همه عاشق نيستند مثل من و شوهرم كه تفاوت هاي بسيار چشمگيري با هم داريم اما تحمل اين تفاوت ها در سايه عشقي طولاني و چند ساله از قبل از ازدواج تا كنون برايمان آسان است . پس به نظر من بهترين راه حل اگر واقعاً دو طرف از هم دلزده شده اند جدايي است ،شايد بتوانند بار ديگر نيمه گمشده خود را دقيق تر و عاقلانه تر انتخاب كنند . طلاق و جدايي اسفناك نيست و گاهي بهترين راه حل است براي ارزش نهادن به روح يك انسان كه مي خواهد بدون دغدغه پله هاي كمال را طي كند .
سلام زهره فرهنگ
به تالار همدردی خوش آمدید.
آیا بی مهارتی های زوجین، عدم آگاهی از نگهداری و رشد عشق ، بی توجهی به جنبه های مهم زندگی و ... كه منجر به دلزدگی می شود، صرفا با تعویض همسر حل می شود.
آیا این بی مهارتی ها و عدم آگاهی در زندگی جدید رخ نخواهد داد.
آیا به راحتی زندگی قبلی در دل و روح زوجین پاك می شود. و یك مهر دیگر جایگزین می شود.
و هزاران ایا دیگر....
بله در مواقعی تغییر همسران غیر ممكن است. اما این موارد شاید خیلی اندك باشد.
آنچه هم اكنون طلاق یا طلاق عاطفی یا نارضایتی خوانده می شود اكثرا به خاطر عدم آگاهی و مهارت و روش صحیح اداره زندگی از طرفین زوجین است كه با تغییر نگرش و آموزش می توان نه اینكه زندگی را حفظ كرد بلكه بهبود بخشید و از زیانهای ناشی از جدایی جلوگیری كرد.
و طلاق همیشه آخرین راه حل هست. و حتی آن وقت هم طرفین ناچارباید با پیامدهای این زخم در روانشان كنار بیایند.
این نكته مهم را هم اشاره كنم (چون این موضوع مربوط به تعدد زوجات هست) ،این را بگویم كه در هر حال خسارت طلاق كمتر از اینست كه به خاطر درگیریهای زناشویی ،آقایی درگیر تعدد زوجات شود. چرا كه مشكل اولی نمی شود و با ورود فردی دیگر مسائل بغرنجتر و گاهی غیر قابل حل می شود.
سلام
و اگر بعد از امتحان تمامي راه حل ها و بارها مراجعه به روانشناسان و شركت در جلسات روانشناسي و تذكر اشتباهات هردو طرف به آنها از سوي روانشناسان و باز تكرار همان بازي ، و مدام تكرار اين جمله از سوي يك زن به شوهرش كه من از تو متنفر هستم و اصلاً تو را نمي خواهم و تنها به خاطر آبرو احساس پدر و مادرم تو را تحمل مي كنم و ... بايد باز هم براي خريدن عشق از اين خانم تلاش كرد ، اين مساله را من در خانه يكي از فاميل ها شاهد هستم و با وجودي كه زن هستم تقريباً ، نه كاملاً زن را در اين قضيه مقصر مي دانم . به عينه شاهد هستم كه شوهر اين خانم از نظر فراهم كردن تمامي امكانات و خواسته هاي اين خانم با وجودي كه تنها يك معلم بيش نيست چقدر تلاش مي كند و در برابر تمامي اين ناملايمات و حرفهايي كه اين خانم در برابر خانواده خود به شوهرش مي زند چقدر صبور است و هرگز حاضر نشده چنين جمله اي را براي خانم خود به كار برد . به قول يك روانشناس كه در يكي از اين جلسات كه اتفاقاً اين زن و شوهر هم شركت داشتند مي گفت : عشق و محبت در شكم و روده كسي نيست كه بخواهيم به زور آن را از شكم كسي درآوريم بايد عاشق بود و يا حداقل بايد خودمان بخواهيم كه عاشق باشيم . نه اينكه تنها انتظار داشته باشيم دوستمان داشته باشند .
فقط ارضا نشدن نیازهای مردان باعث میشه این کار رو بکنن ( هر نیازی ممکن هست باشه ولی بیشتر محبت و جنسی)
سلام گل بن
تجربه نشان داده است فرمایش شما در اکثر مواقع صحیح نیست. یا حداقل قید «فقط در عبارت شما » باید حذف شود.
بعضی اوقات هوسرانی مردان دلیل تعدد زوجیت است و گاهی کوتاهی زنان و گاهی نیز عفو وگذشت بیش از اندازه زنان باعث این امر میشود
دزود آقاي هدايت من همه مشكلات شما رو دارم.اما خواستم به عنوان يك مرد نظرم رو خدمت شما عرض كنم. پس توضيحي در مورد زندگي خودم مي دم.نقل قول:
نوشته اصلی توسط hedayat
من يك مرد 29 ساله - مهندس و مدير تحقيق و توسعه يك شركت نسبتا معتبر هستم. وضع مالي نسبتا خوبي دارم. از بيرون زندگي زيبايي به نظر مي رسه داشته باشم اما باقي ماجرا
3 سال هست ازدواج كردم. از ابتداي اين ازدواج مشكلي به اسم آدم حساب نيومدن رو داشتم. خانوم من برخلاف همسر شما بسيار سرزنده و بشاشه. اما تقريبا حضور من براش فاقد اههميته. من 3 روز بيمارستان بودم به دليل مشكلات كليوي. ايشون يك مرتبه و اون هم روز اول 2-3 ساعت پيش من بود و اين مسئله رو كه از محيط بيمارستان بدش مياد رو بهونه كرد و سر نزد به من. بعد از هر مشكلي من سنگ صبور مي شوم و ايشان كوه غم و غصه. يك مهموني كافيه بريم تا ايشون زمين و زمين رو به هم بكوبه كه "خاك بر سر من با مهندس! ازدواج كردم. فلاني رو ديدي . شوهرش فوق ديپلم بود مبلمان خونشون رو ديدي؟..." من باز هم تحمل مي كنم. عصبي شدم. كنترل خودم رو از دست دادم. با رئيس شركت هر روز مشاجره مي كنم. بعد كه حتي از شدت فشار روحي مثل يك بچه اشك از چشام خارج مي شه خانوم مي فرمايند نمي دونستم با يك زن ازدواج كردم و...
اما تا حالا فكر خيانت به سرم نزده. ازدواج مجدد خيانته. تو اين دوره به خصوص. مقتضياتش طوري نيست كه شما رو تحريك به اين كار كنه. به هر عنوان شما مي خواهيد كاري رو انجام بديد " و من" انصاف در اينه كه از همسرتون جدا شيد حقوق اون روپرداخت كنيد و بدونيد كه اين مسلما حق شماست كه همسرتون رو هر زماني كه خواستيد طلاق بديد. ولي تك همسره بودن وظيفه شماست. براي تربيت بچه شما هم بهتر اينه كه حضور يك زن رو در زندگي شما احساس كنه تا دو زن.
خود من سعي زيادي در بهبود ارتباط داشتم. نتونستم. براي اولين بار موضوع طلاق رو باهاش مطرح كردم. خيلي گريه كرد و منو به بي غيرتي متهم كرد . من جز به جز اون اتفاقاتي كه افتاده بود رو شرح دادم باز هم حق رو به خودش داد. مجبور شدم كه بگم اين قضيه جدي تر از ايني هست كه اون فكر مي كنه وطلاق رو تقريبا هم در ذهن خودم و هم درپيش اون قطعي مي دونم و مطرح كردم.
براي خانوم شما تا حدودي بهتره كه صبر كنيد . بويژه به دو دليل 1- وجود يك فرزند2- خانمتون افسرده است و شايد قصد و منظوري در كارهاش نداره. اون نياز داره كه بهش تو اين شرايط كمك شه. صبر شما رو يك روز مي فهمه و قدر خواهد دونست. مشاورش رو عوض كنيد و صبر داشته باشيد. اگر اتفاقي نيفتاد ترجيح به طلاقه تا ازدواج مجدد تون. من شرايطتون رو درك مي كنم. ولي اين براي آينده شما -همسرتون و فرزندتون بهتره. موفق باشيد.
سلام به همه دوستان :72:نقل قول:
نوشته اصلی توسط هور اسا
به نظر من گاهي نه هوسراني مردان و نه كوتاهي زنان هيچكدام دليل تعدد زوجات نيست بلكه نياز زني ديگر به عنوان يك انسان كه به دلايلي مجرد مانده به داشتن يك همراه عاطفي و يا همراهي براي برآوردن غرايز جنسي و حتي كمي بيشتر نياز به داشتن يك خانواده و ميل به مادر شدن باعث بحث تعدد زوجات ميشه . موضوع را با يك سوال روشن تر طرح ميكنم و دلم ميخواد دوستان بدون تعصب و با كمي تامل به آن پاسخ بدهند .
تا اينجاي بحث همه يه جورايي كلا آقايان و نيازهاي آنان را سرمنشاء تعدد زوجات دانسته اند اما اگر اين واقعيت را بپذيريم كه در يك برهه زماني در جامعه ما توازن و نسبت بين زنان و مردان براي ازدواج به هم خورد ( سالهاي دهه 50 تا اواسط 60 ) و اگر فرض كنيم 100 زن داشتيم به ازاء آن 70 مرد وجود داشته به طور طبيعي از ميان اين 100 زن 30 نفر از آنها امكان انتخاب شدن نداشتند و بالطبع مجرد ماندند . قطعا اين 30 نفر هم مثل آن 70 زن خوش شانس ديگر كه امكان يافتن همسر را پيدا كردند، داراي نيازهاي عاطفي - جنسي - ميل به داشتن خانواده - ميل به داشتن فرزند را دارند .
حالا سوال من اين است:
اين دسته از زنان كه به دلايل ناخواسته مجرد مانده اند بايد با اين نيازهاي طبيعي خود چكار كنند ؟ آيا بايد همه آنها را سركوب كنند ؟ اگر قرار باشد كه اين نيازها را برطرف كنند به كدام سو بروند به سمت جوانان مجرد كم سن و سال و يا به سمت مردان متاهل ؟
منتظر جوابهاي شما عزيزان هستم
این سوال بسیاری است که متاسفانه به دلیل دید احساسی جامعه ما بدون جواب مانده است. یکی از بزرگترین مشکلاتی که افراد در یک جامعه بشری با آن روبروهستند دیدن معضلات و مشکلات از سمت و سوی خودشان و عدم توجه به سایر اجزا آن مشکل است. افراد مشکلاتی را می بینید که برای آنها مشکل است!!! و عملا این حس خودخواهی را به دنبال می کشند.اگر یک مشکل را یک جعبه سیاه بدانیم این جعبه وجوه مختلفی دارد و در درون خود نیزبا نکات فراوانی همراه هست. این نه هرزگی است!! در حالت کلی که یک مرد همسر دوم اختیار کند و نه می توان بر آن اسم بی وفایی او را گذاشت. شاید عمدتا به این صورت باشد ولی شما در هر مورد با توجه به مشخصات آن مورد بحث می کنید. بسیاری از مردان نیاز به تداوم نسل را مهمترین عامل جلو برنده خود در زندگی می دانند. (همان طور که نیاز به در کانون عاطفه قرار گرفتن یک زن) بنابراین راهکاری برای این مردان که به نوعی همسر آنها قابلیت بارداری را ندارد پیدا کرد. یک راهکار ازدواج مجدد با کسب اجازه از همسر اول است. بسیارند زنانی نیز که به دلایلی چون کاهش رغبت پسران به ازدواج(نمی توان این موضوع را انکار کرد) و یا برهم خوردن زن و مرد در سن ازدواج با وجود نیازهایی که به آنها اشاره شد مجبور به سرکوب تمامی نیازها در درون خود می شوند و یا خدای ناکرده به راه مشکل دار می افتند. ازدواج با کسب اجازه از همسر اول یک راهکار برای این موضوع می تواند باشد.