RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
عزيزم خودت را باب شنيدن بچه نگران نكن
زماني بايد به همسرت بدهي تا مز ه ي خوب و شيرين رابطه ي اندروني زير زبانش بيايد و آن را باور كند .
از ديد من در بسياري مواقع گفتگوي مستقيم مخصوصا كه پاي خانواده وسط باشد نتيجه نخواهد داد . فاميل من - فاميل تو بحثي است كه توام با حساسيت خواهد بود . در نتيجه فعلا سكوت كن .
به مرور و با تغييرات دروني در خانه ي خودتان آن حس تيم بودن ايجاد خواهد شد . از روشهاي غير مستقيم براي همسرت استفاده كن . مطالب و مفهوم كار تيمي و گروهي را برايش تعريف كن و به عنوان يك شگفتي از ان ياد كن و لي اسم نياور و جايگزيني در كار تيمي نداشته باش .
مي تواني كتاب 17 اصل كار تيمي را بگيري و بخواني و به مرور در خانه از مفاهيم آن براي شوهرت بگويي و بگويي زماني كه انسانها به اين درك مي رسند چقد رموفقيت هاي شگفت انگيز در انتظارشان است .
يا كتاب هفت عادت مردمان موثر .
گاهي روشهاي غير مستقيم مردها را بهتر به فكر فرو مي برد به اين دليل كه حس خطر نمي كنند و مثل شير فكر نمي كنند كه بايد غرش كنند تا نشان دهند كه از حريم خانواده حراست و پاسداري مي كنند . هر چه نسبت به خانواده اش حساس تر باشي او نيز حساسيت بيشتر نشان خواهد داد . باور كن در قصد و كانتكس قدرت فوق العاده اي نهفته است . اگر امتحان و باورش كني دقيقه اي از آن غافل نخواهي ماند .
مثلا وقتي تو اينقدر هراس از بي احترامي همسرت در جلوي خانواده اش داري و دائما در انتظار بي احترامي هستي خوب اتفاق مي افتد .به همين راحتي . اين در اصل موج انرژي و تمركز خودت است كه ارسال مي كني و وقتي كه دريافت كردي مي گويي همسرم بي احترامي كرد !!
به همين دليل دائم مي گوييم سر دوربين به سمت خود . به وقت شكل گيري مشكل در درون ما خبرهايي هست .
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای جونم
اصلا نگران هیچی نباش خانمی، آب رفته به جوی برنمی گرده! ولی مراقب باش که خطا رو دوباره تکرار نکنی!
راستش من نمی دونم که روانشناسا و مشاورا و کارشناسا چی می گند ولی خودم یه تجربه دارم که بهت می گم:
من هم مثل شما فکر می کردم هر وقت که روابطم با شوهرم خوب می شه باید تمام خواسته ها م رو بهش بگم و ناراحتی هام رو بیان کنم!
اوایل ازدواج توی اینکار خیلی هم عجله می کردم، به محض اینکه روابطم خوب می شد، سریع شروع می کردم و گله می کردم! قاعدتا شوهرم هم سریع جبهه می گرفت و کاملا متوجه می شد که من می خوام از خوب بودن وضعیت به نفع خودم سود ببرم!!!و من نه تنها نمی تونستم چیزی رو ثابت کنم و به هدفم برسم بلکه وضعیت رو دوباره خراب و آشفته می کردم... بعد از مدتی حتی شوهرم احساس می کرد که اگر با من توی صلح باشه من مرتب انتقاد و خواسته های جدید دارم و گاها حتی ترجیح می داد توی قهر بمونه!!! :163:
بعدها فهمیدم که هم باید زمان بهتری برای گفتگو پیدا کنم و هم لحن گفتگو مهمه!
زمان بهتر، وقتیه که اتفاقا رابطه تون خیلی هم خوب نباشه!! بذار از زمانهایی که خیلی با هم خوبید استفاده ببری و لذت ببری! و با این حرفها اوقات خودتون رو تلخ نکنید!
لحنش هم به نظرم اینطوری بهتره (من اینطوری بهتر نتیجه گرفتم) که دیگه مستقیما انتقاد نمی کنم و بیشتر شوهرم رو توی مقام قضاوت می ذارم، مثلا اگه از رفتار جاری ام ناراحت شده بودم، بهش می گفتم، اون شب دیدی این حرف رو زد؟ به نظرت منظورش چی بود؟ یا چرا فلان رفتار رو کرد؟
توی این شرایط معمولا شوهرم به من می گفت: منظوری نداشته، یا می گفت: اخلاقش اینه دیگه!
عزیزم، مامانی آینده، باور کن همه تالار همدردی تو و نی نی کوچولوت رو دوست دارند، نبینم غصه بخوریا! ذهن نی نی ت رو هم نسبت به باباش بد نکن :46::46::43::43::72:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام دوستای عزیز
بازم از دست شوهرم و خانوادش دلارم دیوونه می شم. دوباره موندم چی کار کنم!
یه مدت بود پدرشوهرم رفته بود خونه دخترش شهرستان. حالا شوهرم میگه باید دو روز تنها بمونی من برم پدرم رو از اونجا بیارم. هرچی میگم چرا یه زن حامله رو می خوای ول کنی و بری، گوشش بدهکار نیست.
یه بار میگه بابامه، یه بار میگه صله رحم، می گم وقتی تهرانه که کم نمی ذاری؟ می گه باید بقیه اقوام رو ببینم.
آخه بقیه اقوام رو که عید دیده.
خلاصه اونقدر پرش کردن که گوشش حرفای منو نمی شنوه.
نمی دونم باید چه خاکی به سرم بریزم...
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
عزیزم
می دونید من فکرمی کنم چون شما روی این مساله خیلی حساس شدید نمی تونید عکس العمل مناسب رو در برابر اتفاقهایی که میوفته داشته باشید تا مسائل به نفع خودتون تموم بشه. مطمئنا با پستهای که از شما دیدم شما سیاست لازم رو بلدید اما در این موارد نمی تونید اجرا کنید چون حساس شدید.
پس بهتره اول ارامش خودتون رو حفظ کنید. دو روز می ره و با روجیه بهتر بر می گرده.
اما بهتر بود شما از در احساسات وارد می شدید. انتظار ندارید که یک مرد بفهمه حاملگی یعنی چه؟ می گفتید من و نی نی هم دوست داشتیم باهات بیاییم تا ازت دور نشیم اما متاسفانه به خاطر شرایط حاضر و به خاطر سلامت نی نی نمی تونیم. دلمون برات خیلی تنگ می شه. چون واقعا وجودت در کنار ما به ما ارامش می ده. همین.
اما بازم عیب نداره بذار بره ولی قبلش دلشو نرم کن با همین حرفها که گفتم اما یه کم حالا عوضش کن. تا وقتی اونجا می ره اروم و قرار نداشته باشه تا زودتر بر گرده و حرف هیچ کس از دلتنگی شما و این حس که شما زودتر بهش نیاز دارید تو گوشش نره.
موفق باشی.
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
خیلی دلم از دستش پره، بی چشم و روست، نسبت به من و خانوادم.
تصمیم گرفتم باهاش برم. می دونم برای سلامتی خودمو بچه مضره. نمی دونم تصمیمم عقلانیه یا احساسی؟ تو رو خدا تا وقت دارم راهنماییم کنین.
خانوادش فوق العاده بهم بی احترامی می کنن. دلم نمی خواد ببینمشون. ولی فکر می کنم علت بی احترامی هاشون همینه که من ترم و شوهرم تنها بره.
از طرفی می دونم یه عروسی اونجا تو اقوامشون نزدیکه. مارو هم دعوت کردن، شوهرم گفت نمی تونیم. دقیق نمی دونم عروسی کی هست. به فکرم رسیده که نکنه شوهرم می خواد خانوادش رو برداره بره عروسی! ازش می پرسم عروسی کی هست، میگه نمی دونم! دروغگویی شوهرم قبلترها بهم ثابت شده.
بین چندراهی موندم. نمی دونم چی درسته؟!
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
به نظر منم باهاش برید بهتره اما تو رو خدا سعی کنید با هم خوش بگذرونید هر کس هر چی گفت با بی اعتنایی ردش کنید.
برید برای اینکه دوست دارید همیشه با هم باشید و زن و شوهر نباید یه شبم سر از هم جدا بخوابن نه برای اینکه که مچ دروغگویی همسرتون رو بگیرید.
ببینید چهار راه دارید:
1- یا برید و هی بازم حرص بخورید
2- نرید و بازم حرص بخورید
3- برید و خوش بگذرونید
4- نرید و خوش بگذرونید
کدومش فکر می کنید بیشتر به نفع شما و زندگی مشترکتون هست و سازنده تره. به نظرمن سومی از همه لحاظ عاقلانه تره.
براتون ارزوی خوشبختی می کنم. نگران نی نی هم نباشید. اگر استراحت مطلق نیستید مسافرت براتون خوب هم هست. ولی بازم اگر نرفتید همسرتون رو تشویق کنید که بره و هوای پدرشو داشته باشه و بگید که واقعا دلتون براش تنگ می شه.
بازم برای اطمینان بیشتر با دکترتون صحبت کنید تا مطمئن بشید براتون ضرر نداشته باشه. اگر ضرر داشت سلامتیتون مهمترین چیزه حتی مهمتر از شوهرتون.
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام آسمان آبي عزيز :43::43:
قدم نورسيده مبارك:311:
حتما تاپيك من با عنوان " مادرشوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم" را بخون و بازيچه دست اين و آن نشو. فقط به خودت و ني ني ات فكر كن :311:
دوستت دارم و براي خودت و ني ني گولوت آرزوي سلامتي و خوشبختي مي كنم :227:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
امروز زنگ زدم صدای مشاور و بابت رفتن یا نرفتنم مشاوره خواستم.
وقتی بی احترامی های شوهرم در حضور خانوادش و خانوادش رو گفتم، خیلی تعجب کرده بود.
دلم برای خودم می سوزه :302:
خلاصه که :302:بنظرش نرم بهتر اومد ولی گفت صددرصد برین مشاوره. هرچند مشاوره تا حالا برامون جواب نداده و راضی کردن شوهرم خیلی سخته ولی امیدورام یه گشایشی تو زندگیمون بشه. شاید یکی پیدا بشه که حرفای من و شوهرم رو باهم بشنوه و بتونه گره از زندگیمون باز کنه :323:
دلجو جان حیف که نمی تونم حرص نخورم. الان خانواده شوهرم خوشحالن که پیروز شدن. پای منو کوتاه کردن و پسرشون شده راننده دربستشون!
منزل جدیدمون نزدیک خانواده منه. البته خونه پیدا نکردیم که اومدیم اینجا. از وقتی اومدیم خانواده من تا از هرجور کمکی دریغ نکردن. تا الان حتی یکبار هم من غذا درست نکردم و اونا دادن بهمون.
دیروز یه وسیله خریده بودیم برای خونه که شرکت تا حیاط اورد و بالا نیورد. قرار شد شوهرم که اومد من زنگ بزنم بابام بیاد کمک که بیارن بالا. شوهرم رفته بود تنها بیاره که نتونسته بود و وسط راه پله گیر کرده بود. بهش میگم چرا تنها اوردی خوب می گفتی که من زنگ بزنم. بلند بلند میگه (حالا تو این خونه تقریبا همه با خانوادم آشنان) نمی خوام کسی منت سرم بزاره. بخدا خانواده من با جون و دل زحمت می کشن. حتی من به صدا دراومدم که بزارین شوهرم مسئولیتش رو خودش انجام بده. هرکاری رو شما انجام ندین!!!!!
خیلی بی چشم و رو هستش. قدر محبت رو نمی دونه.
خانواده من باید زحمت ما رو بکشن و شوهرم زحمت خانواده خودش رو...
ای خدا :323:
خسته شدم...
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
الخیر فی ما وقع
اما عزیزم واقعا بعضی وقتها از شما تعجب می کنم. شما که می دونی همسرت روی خانوادتون حساسه چرا؟ بهتر بود تو راه پله می گفتید : عزیزم اینجوری برای سلامتیت ضرر داره. بهتره بریم یک کارگر بگیریم کمکت کنه. ( هم زحمت و وظیفه اضافی برای خانوادتون در نظر نمی گرفتید هم بهانه دست شوهرتون نمی دادید.) البته امیدوارم اینها براتون تجربه بشه برای مسائل اینده.
راستش نمی دونم مشکل شوهرتون چیه اما مشکل شما اینه که به همسرتون به دیدی انتقادی نگاه می کنید و این باعث شده ایشون برای مورد تایید قرار گرفتن برای خانواده خودش همچنان تلاش کنه چون اونها برای اینکار تشویقش می کنن. باز خود دانید . اگر در این چند سال زندگی راهی رو پیش گرفتید و به نتیجه نرسیدید پس احتمالا راهتون مناسب نبوده. باید عوضش کنید.
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deljoo_deltang
اما عزیزم واقعا بعضی وقتها از شما تعجب می کنم. شما که می دونی همسرت روی خانوادتون حساسه چرا؟ بهتر بود تو راه پله می گفتید : عزیزم اینجوری برای سلامتیت ضرر داره. بهتره بریم یک کارگر بگیریم کمکت کنه. ( هم زحمت و وظیفه اضافی برای خانوادتون در نظر نمی گرفتید هم بهانه دست شوهرتون نمی دادید.) البته امیدوارم اینها براتون تجربه بشه برای مسائل اینده.
دلجو جان اینجا فکر کنم سوء تفاهم شده. ظهر اون روز من بهش گفتم که شب که اومدی می گم پدرم بیاد کمک (البته از سر اجبار و آبروداری) و توافق کردیم و با پدرم هماهنگ کردم که ببینم منزله یانه. یعنی مشکلی نبود.
در واقع بحث من اینه که وقتی خانواده اش ازش چیزی می خوان، چنان حرفشون رو وحی منزل می دونه که برای اجابت خواسته شون حاضره هر بی احترامی رو به خانواده من بکنه. شایدم می خواد ازم باج بگیره که بخاطر خانواده ام به کاراش اعتراضی نکنم.
خلاصه که ددیروز رفت و من فقط گفتم راضیم که بری پدرت رو بیاری چون توجیه می کرد که بابام هرجور دیگه ای که بخواد برگرده حتما یه بلایی سرش میاد!
اما از دیروز عصر که رسیده، دوباره شده راننده خصوصی جماعت اونجا! بمهمونی رفتن و ...!
خداییش نهایت نامردیه که منو بزاره تنها بره مهمونی خونه اقوامش. (بهش گفتم من راضی نیستم و واگذارت می کنم به خدا)
تازه یکی از اقوامشون بهش حساسیت دارم و بارها رفتارهای مشکوکی از اون و شوهرم دیدم. گوشی شم از دیشب تا الان خاموشه! نمی دونم شارژ نداره (که می تونست تا صبح شارژ کنه) یا خاموشش کرده!!!
هرچقدر هم تلاش می کنم بازم با حرف خانوادش منو می زاره زیر پاش. احساس می کنم تمام تلاشم برای زندگیم بی حاصل بوده و بعد از این هم هیچ نتیجه ای نخواهد داشت. :302: