RE: وقتی از دعواشون به حد جنون اذیت میشم.
دختر مهربون می تونم کاملا حست را درک کنم ، عزیزم خیلی سخته منم شرایطی تقریبا مشابه تو را دارم یه موقع ها اینقدر گریه می کنم که صبح چشام دیگه باز نمیشه و از ترس اینکه کسی نفهمه خودم را تو اتاق محبوس می کنم ، می فهمم چقدر سخته که آدم تو لحظه هایی که باید شاد باشه ناراحته ، ولی عزیزم خدا می خواهد ما را تو این شرایط امتحان کنه از خود خدا بخواه که بهت صبر بده ، توانایی ات را زیاد کنه ، عزیزم این تصمیمی که بخواهی به این دلیل ازدواج نکنی کاملا اشتباه است ، می فهممت بودن تو این شرایط خیلی سخته ولی اینو بدون که با یک تصمیم درست می تونی ادامه زندگی ات را به بهترین شکل ادامه بدهی و از تجربه هایی که تا الان کسب کردی استفاده کنی و یه زندگی شیرین داشته باشی
RE: وقتی از دعواشون به حد جنون اذیت میشم.
دختر مهربون
همه تاپیک رو خوندم مثل اینکه بیشتر دلت می خواد از غصه هات بنویسی و سبک شی تا اینکه دنبال راه چاره باشی :72:
اگه اینطور نیست راجع به اون عامل بیرونی بیشتر بنویس
اصلا مهم نیست که مشکلت با تیتر تاپیک هم خوانی نداشته باشه
سن پدر مادرت نسبتا زیاده ، تو اینجور خونواده ها همیشه علاوه بر پدر و مادر عقیده فرزند ارشد به خصوص پسر جایگاه ویژه ای داره
این فرزند ارشد چند سالشه و رابطه شما باهاش چطوریه؟
در کل برادرات از نظر عاطفی چه برخوردی با شما دارن ؟
فکر میکنم در مورد ازدواجت باید بیشتر با اونا هماهنگ بشی ، میشه روی کمک و همراهیشون حساب کرد؟
میتونی جزئیات مشکلت رو بیشتر باز کنی ؟
البته شاید فقط میخوای درد دل کنی
RE: وقتی از دعواشون به حد جنون اذیت میشم.
سلام دختر مهربون عزیز
منم با تموم وجودم درکت میکنم .همه دوران کودکی و نوجوانییم به دعواها و کتک کاری پدرو مادرم با هم گذشت .اون روزا منم بیرون از خونه خیلی شاد و شنگول رفتار میکردم . یه نقاب که هیچکس نفهمه تو دلم چه خبره ، حتی نزدیکترین دوستام. اینقدر تو این کار ماهر شده بودم که این روزا وقتی یکی رو میبینم که خیلی خیلی شاد و خوشحال رفتار میکنه به شادی و خوشبختیش شک میکنم همش فکر میکنم اینم یه نقابه ....
ولی خدا رو شکر الان خیلی بهتر شدن . به نظر من همه مردا وقتی به دهه پنجم زندگیشون میرسن آروم میشن و میفهمن بحث و دعوا بر سر خیلی چیزای کوچک ارزش برهم خوردن آرامش آدمو نداره. امیدوارم پدرتو هم هرچه زودتربه این نتیجه برسه.
RE: وقتی از دعواشون به حد جنون اذیت میشم.
سلام.
ممنونم که برام جواب گذاشتید:72::72:
بیشتر دوس داشتم فقط حرفم رو اینجا بگم.
شاید فکر کنید که خیلی بیش از حد از اتفاقای بد زندگیم برای بقیه تعریف میکنم.
اما توی دنیای واقعیم اصلاً اینجوری نیست. اصلاً دوس ندارم کسی رو با حرفام ناراحت کنم.
درد و دل کردن گوش شنوا میخواد که برای من به ندرت پیدا میشه.
فقط همین جا رو دارم برای زدن حرفایی از این جنس.
در هر صورت ببخشید که گاه و بیگاه میام و با گفتن حس های بدم ناراحتتون میکنم:72::72:
اما جواب سوالایی که ازم پرسیدید،
نقل قول:
نوشته اصلی توسط deyvid
ببخشیدیه سوال هم داشتم تو جروبحث خونه مقصر اصلی کیه؟؟؟؟؟
ممنونم از شما:72:
راستش همین چند صفحه قبل، توی همین تاپیک نوشته بودم که مقصر اصلی از نظر من پدرمه.
اگه نگم توی همه ی بحثا، توی اکثرشون اینجوریه. اما بچه ها میگفتن شاید در نظر اول یکی رو مقصر بدونی. ولی شاید قضاوتت اشتباه باشه.
از این جهت که پدرم اخلاق خیلی خاصی داره که خیلی سخت میشه باهاش کنار اومد و هیچ تلاشی برای تغییر اخلاقش نکرده، پدرم رو مقصر میدونم. اما از یه جهت دیگه، مادرم هم اگه قبول کرده باهاش زندگی کنه و اخلاقش دستش هست، نباید کاری کنه که اوضاع بدتر بشه.
من که دارم از نزدیک میبینم، اینکه جوری زندگی کنی که پدرم هیچ ایرادی به کارات نگیره، فوق العاده سخته. از این نظر به مادرم حق میدم. اما تا یه حدودایی میشه رعایت کرد. که حداقل هر روز دعوا نباشه.
سارای عزیزم، متاسفم که توی این موارد با هم مشترکیم.
از حرفای قشنگت ممنونم. امیدوارم به زودی شرایطت برات عوض بشه و اون آرامشی که تا به حال خیلی کمرنگ توی زندگیت بوده رو پر رنگ تر ببینی.:72::72:
RE: وقتی از دعواشون به حد جنون اذیت میشم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط خارپشت
دختر مهربون
همه تاپیک رو خوندم مثل اینکه بیشتر دلت می خواد از غصه هات بنویسی و سبک شی تا اینکه دنبال راه چاره باشی :72:
اگه اینطور نیست راجع به اون عامل بیرونی بیشتر بنویس
اصلا مهم نیست که مشکلت با تیتر تاپیک هم خوانی نداشته باشه
سن پدر مادرت نسبتا زیاده ، تو اینجور خونواده ها همیشه علاوه بر پدر و مادر عقیده فرزند ارشد به خصوص پسر جایگاه ویژه ای داره
این فرزند ارشد چند سالشه و رابطه شما باهاش چطوریه؟
در کل برادرات از نظر عاطفی چه برخوردی با شما دارن ؟
فکر میکنم در مورد ازدواجت باید بیشتر با اونا هماهنگ بشی ، میشه روی کمک و همراهیشون حساب کرد؟
میتونی جزئیات مشکلت رو بیشتر باز کنی ؟
البته شاید فقط میخوای درد دل کنی
ممنونم که وقت گذاشتی و خوندی:72:
درسته. همینجوری که میگی هست. فرزند ارشد خانواده نظرش مهمه. اما تا قبل از ازدواجش اینجوری بود. چون برای ازدواج، خودش، خانمش رو انتخاب کرده بود و پدرم راضی نبود، اوضاع تغییر کرد.
در کل رابطه ای که با برادرام دارم خوبه. وقتایی که با هم هستیم، میگیم، میخندیم، بعضی وقتا با هم بگو مگو میکنیم، (البته خیلی دعوا و جرو بحثی که بین خواهر برادرا پیش میاد، بین ما پیش نمیاد)
اما با همه ی اینا، رابطمون سطحیه. به هیچ عنوان نمیشینیم با هم درد و دل کنیم یا راجع به مشکلاتمون با هم حرف بزنیم.بجز یکی دو مورد که اخیراً پیش اومده.
منظورت رو متوجه نشدم از اینکه گفتی باید باهاشون هماهنگ بشم! همینطور از اینکه میشه روی کمکشون حساب کرد یا نه!
اگه دوس داشتی منظورت رو توضیح بده تا متوجه بشم:72:
در مورد سوال آخری، اگه منظورت اینه که جزییات دعوای پدر مادرم رو اینجا بگم،نه. دوس ندارم مشکلم رو بیشتر باز کنم.چون حتی یادآوریشون و نوشتن اونا اذیتم میکنه. ببخشید:72:
بازم ممنونم که وقت گذاشتی:72:
پاییزان عزیز، ممنونم.درست میگی. سن مردا که بیشتر بشه بعضی از این اخلاقاشون بهتر میشه. پدر منم در مقایسه با چندین سال پیش تغییر کرده. اما تغییر کرده و هنوز این همه بحث توی خونمون هست.
خوشحالم که اوضاع برای شما بهتر شده.
امیدوارم یه آرامش پایدار توی خونتون برقرار بشه:72::72:
RE: وقتی از دعواشون به حد جنون اذیت میشم.
نه مسئله دعوای پدر مادرت نیست
این چند سال که خوب یا بد گذشت اما مهمترین انتخابت نباید تحت تاثیر روابط والدینت بشه
موضوع اینه که چه اتفاقی افتاده که شما نمیتونی از احساست بگی نمیتونی از علایق و نهایتا انتخابت حرف بزنی؟
چرا باید حتی تصور کنی که شرایط اونقدر سخته که باید قید ازدواجو بزنی ؟
نمیدونم ولی بنظر من باید نقش برادرات رو تو زندگی و تصمیماتت پررنگ تر کنی چون احتمالا منطقی تر از پدرت هستن
البته من اصلا متوجه نشدم ایا میخوای راجع به ازدواجت تو این تاپیک حرف بزنیم ؟؟:72:
RE: وقتی از دعواشون به حد جنون اذیت میشم.
پدرم هرچی حرف رکیک به مادرم میزنه اگه جواب بده خون به پا میشه. خدا نگدره ازش. دلم واسه مامانم میسوزه از کناره مامانم رد میشه بهش فحش میده. خدایا اینه عدالتت؟؟ واقعا نمیبینی 30 ساله داره مادرمو رنج میده؟!؟
RE: وقتی از دعواشون به حد جنون اذیت میشم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط keyvan
لطفا" در تایپک های تاریخ گذشته پست ارسال نکنید، توجه به تاپیکهای زنده موجب میشود،زحمات شما بی ثمر نباشد
sepeedeh_1989 عزیز تاپیک خودت را دنبال کن تا به نتیجه دلخواه برسی:72: