ببين سبكتكين
من در هر پست كلي نكته براي تو باز كرده ام و تو ابدا دقت و توجه نداري .
باز يك نكته ي ديگر برايت باز مي كنم
اينقدر دنبال تائيديه گرفتن و نوازش گرفتن نباش .
برو پيش مشاور براي خودت وقت بگذار دست از اين بازي هاي ريز و درشت بكش .
نمایش نسخه قابل چاپ
ببين سبكتكين
من در هر پست كلي نكته براي تو باز كرده ام و تو ابدا دقت و توجه نداري .
باز يك نكته ي ديگر برايت باز مي كنم
اينقدر دنبال تائيديه گرفتن و نوازش گرفتن نباش .
برو پيش مشاور براي خودت وقت بگذار دست از اين بازي هاي ريز و درشت بكش .
1 ـ ايرادي كه من هنوز دارم و دائم در حال تمرين براي فراموش كردنش هستم ، داشتن حالت نجات دادن خودم و بي توجه به نجات دادن خانمم هست .
يعني احساس ميكنم كه خانمم توانايي يه سري كار رو داره و من بايد خودم رو نجات بدم كه اين رو ميدونم اشتباه هست پس دارم به خودم ميفهمونم كه زمين بازي ما 50 50 هست و من نميتونم از زمين او هم استفاده كنم و اگر به آن طرف تور زمين بازي بروم بازنده ام .
2 ـ به شدت دارم از طرف خانمم براي خودم نقشه ميريزم ، يعني ميخوام ببينم اون ميخواد چيكار كنه تا من در اولين فرصت ممكن ياد بگيرم چطور بايد واكنش نشون بدم ، البته اين قضيه توي دادگاه جواب داد ولي توي زندگي زناشوئي نگاه ميكنم ميبينم تنها باعث ايجاد بي اعتمادي ، خشم ، دروغگويي ، ناسزا و نابودي در آخر كار مي شود .
پس هر دو ميخوايم ياد بگيريم اول اينكه براي شريك خود نقشه نريزيم ، اعتماد كنيم ، فكر همديگه رو تحليل نكنيم .
به خانمم هم گفتم كه اين يك ريسك هست و احتمال دارد كه حالتي پيش بيايد كه يك نفر اين وسط شهيد شود در انصورت بايد ديد ايمان او به خداي يكتا چقدر است ! يعني نترسيدن از امور دنيوي .
اين ها رو دارم انجام ميدم . اميدوارم حركت مثبتي باشه و قابليت الگوپردازي داشته باشه . يامولاعلي
الان شوهرم زنگ زد و باهام حرف زد . گفت ببين به نفعته كه بياي طلاق بگيري وگرنه خودتم مي دوني من ديگه تحت هيچ شرايطي بر نمي گردم به اون زندگي . حتي اگه بندازنم زندان حتي اگه قل و زنجيرم كنن . فقط يه پول ديگه مي ندازي رو گردنم . بايد 3-4 ميليون پياده شم . منم ندارم ولي شده 6 سال صبر كنم اينكارو مي كنم .
گفت راحت مي رم قضيه اون پسره رو مي گم و خلاص . خودت مي دوني تو 6 سالم بگذره مجبوري اينكارو بكني پس منطقي باشو اينكارو بكن . بهش گفتم من يه عمر اشتباه كردم و پشت سرشم به خاطر ترس از تو يه اشتباهه ديگه . من ديگه اشتباهمو تكرار نمي كنم اگه غلطي كردم پاش وايميستم خودتم مي دوني رابطم با اون پسره چجوري بود و تا ريز حرفامونم مي دونستي پس خودتم مي دوني اينكارت نامرديه ولي اگه فكر مي كني اينطوري حقتو مي گيري برو اينكارو بكن .گفت ببين من اصلا با تو تفاهم ندارم خودتم بكشي با تو زندگي نمي كنم حالا مجبورم مي كني اينو بهونه كنم مي كنم . منم بهش گفتم باشه وكيل گرفتي پول داري عيبي نداره خيلي احساس مردونگي بهت دست مي ده با اينكارت برو بكن . منم خدايي دارم . نه از تو نه از بابامم نمي ترسم . بدتر از مردن نيست كه .
گفت من سي روزه ازت خبر ندارم كجايي گفتم كجاام خونه مادرم . چرا تهمت مي زني مي توني ازشون بپرسي هر چي گفت جوابشو دادم ولي آخرش بازم گفت ببين من اصلا برنمي گردم به اون زندگي حتي اگه منو بكشي حتي اگه بندازي زندان.
گفتم حالا كي خواسته بندازدت زندان . گفت چه مي دونم اگه فكر ميكني به خاطر مهريت مي توني باهام لج كني كور خوندي من زندانم مي رم ولي ديگه زندگي نمي كنم باهات . گفتم ببين بزار خيالتو راحت كنم چه با مردونگي چه با نامردي اگه بخواي جدا بشي من يه بار اينو گفتم بازم مي گم مهريم حلالت باشه .
طلاقت نميده نترس ، زنگ ميزنه فعلا به غرش هاش گوش كن بذار خالي شه ، به نظر من يه شيري هست كه دوست داره غرش كنه ، البته زير نظر ani و بي دل و بقيه بزرگواران پيش برو اما طلاقت نميده .
وقتي اسم صبر 6 ساله مياد يعني صبر ميكنه . :324:
قبل از اينكه قسمت دوم را بنويسي من پست ارسال كردم .
من هم با m25teh موافقم . شيرمان در حال غرش كردن است براي تعيين سطح حوزه ي استحفاظي اش . :311:
و از m25tehخواهش مي كنم به غير از تاپيك خودش به اينجا هم از نگاه مردانه بپردازد و به ما كمك كنه.
خيلي مكالمه ي خوبي بود . به نظر من مكالمه ي خوبي است .
انقدر داد مي زد كه خدا مي دونه . تمام دست و پام داره مي لرزه . فقط داد مي زد كه بيا زودتر تكليف منو مشخص كن .
بهش گفتم من ماه بعد بايد پايان ناممو بدم وگرنه اخراجم مي كنن . چرا انقدر ظلم مي كني به من مگه من چيكارت كردم . گفت خوب فكر كردي با اين كش دادنت به پايان نامت مي رسي بيا طلاق بگير برو . تو كه مي دوني بالاخره بعد از 6 سالم كه شده مجبور مي شي طلاق بگيري پس چرا نمي آي مصالحه اي اينكارو انجام بديم . گفتم نمي آم .
آخرشم گفت باشه پس حرف آخرت اينه ديگه نمي ياي تفاهمي طلاق بگيريم . گفتم نه . اونم گفت باشه خداحافظ . دست و پام داره مي لرزه . نمي دونين چه جوري باهام حرف زد . انگار من قاتل باباشم .
دلم براي خودم مي سوزه . من چيكارش كردم مگه . بهش گفتم ببين تو يه اشتباهاتي كردي منم كردم چرا اينجوري مي كني . چرا بهم تهمت مي زني . تو به من تهمت مي زني كه يه شب نمي دوني من كجا بودم . تو جلوي چشاي من به اون دختره اس ام اس عاشقانه مي دادي. كار تو خيانت نبود ؟
گفت درست زندگي مي كردي من اينكارو نمي كردم .گفتم تو بعد اينكه زندگيمونم آروم شد باز كارتو ادامه دادي و وقتي بهت گفتم چرا گفتي دلم به حال اون دختره مي سوزه اون سيده و از اين حرفا تحويلم دادي.
اون دختره كه مي دونست تو زن داري باهات دوست شده بود سيد بود و من كه يه شب خونه مامانم خوابيدم بهم تهمت فاحشه بودن مي زني .
خلاصه انقدر گريم گرفته كه خدا مي دونه . بغض داره خفم مي كنه .
مهريه رو حلال ميكني بكن ولي اعلام نكن ، مرد بايد بفهمه چه مسئوليتي داره ، بايد با خودش درگير بشه ، بايد زندان رو لمس كنه ، بفهمه فرقي بين مهريه تو و خانم ديگه اي نيست و در صورت جدايي عادت به خوردن مهريه هاي حلال نكنه . خب اخرين لحظه كه واقعا نخواست تو رو حلالش كن نه در اول راه .
چرا جواباي تحريك آميز ميدي بهش ؟ خدا تو رو آورده اينجا تا بتوني موفق اين اتفاق رو كنترل كني وگر نه شوهرت ميومد اينجا ، اين يه حكمت الهي هست
قصه كه نيست بخوايم بنويسيم ، زندگيمون هست ... پس بنويس براي نتيجه گرفتن جمله هات رو بخواه تا برات آناليز كنن . فعلا هر چي بهت ياد ميدن انجام بده تا جواب بگيري
انقدر گريم گرفته كه نمي تونم بنويسم .
انقدر بي معرفتي . واسه من كه انقدر عاشقشم . وقتي بهش گفتم داري در حقم ظلم مي كني و تهمت مي زني . بهش گفتم اينكارو نكن خدااييم هستا . بهم گفت مي كنم همه كاري مي كنم اشكالي نداره هم خدا جوابمو اين دنيا بده هم اون دنيا . من ديگه بر نمييييي گردم فهميدييييييييي.
ياد بگير كل كل بيخودي نكني .
دفعه ي ديگه كه فرياد مي زنه تو فقط ساكت باش و گوش بده .
نگي نگفتي . گفتم . ساكت باش و فقط گوش بده . بازهم زنگ مي زنه .
در مورد مهريه هم اعلام نكن نمي گيرم كه خيالش راحت نشه . طلاقي كه توام با مهريه باشه خيلي طول مي كشه و همين زمان به نفع همه است . يك سيب را بندازي بالا هزارتا چرخ مي خوره .
نكته ي بعدي اينقدر اين پايان نامه را توي كله ي اين بدبخت نزن . اثر تخريبي داره
وقتي سرم داد مي كشه كه منو از مهريه نترسون چي بهش بگم . مي خواستم آرومش كنم . همش فكر مي كنه من براش نقشه دارم . دارم ديوونه مي شم خدا جونم . كمكم كن .
اگه جلوش بودم با چاقو منو مي كشت انقدر عصباني بود و متنفر از من . تا حالا انقدر حس نكرده بودم ازم متنفره .
خيلي دلم گرفته خيلي .