RE: عاشق شدم ولی سکوت کردم و الان ...
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سارا بانو
ببین الهه جان من اصلا نمی گم یوسف پسر خوبی نیست ..نه اصلا ..اتفاقا شاید بره و بعد مدت ها قدر تو رو بدونه و برگرده و اون موقع تو ببینی عشق به تو داشته و عشقش هم واقعی بوده...کم نیستند از این دسته افراد..ولی تو خودت رو ازش رها کن..تا اون بره و دو حالت داره:
یا با الناز ادامه میده و به مسیر با اون میره..
یا باهوشه و شما رو واقعا دوست داشته در این صورت بر می گرده حتی بعد سالها...
منتها شما باید صبور باشی..
الهه جان:
واقعا یکی از بهترین خبرهایی که تو این مدت شنیدم همین خبر نامزدی شما با اقا یوسف بود و خوشحالم که فرد مورد نظر شما بالاخره تصمیم خودشو گرفت و شما رو به الناز ترجیح داد و البته از روی خواهری می گم سعی کن با اینکه الناز خانم دختر خوبیه و به شما کمک کرده اونو در جریانات زندگیت خیلی دخیل نکنی و بهش اطلاعات ندی ..و مثل یک دوست عادی برات باشه حتی کمتر...
البته این نظر شخصی منه....شاید صحیح نباشه..
برات خانمی بهترین آرزوها رو دارم و امیدوارم بدونی که الان که نامزد کردی تازه کارت شروع شده خانمی....
شیرینی ما یادت نره..موفق باشی....:72::104:
RE: عاشق شدم ولی سکوت کردم و الان ...
[align=justify]سلام:72:
الهه جان درک می کنم که الان همه چی از زاویه ی دید تو عالیه، اما متاسفانه از همه ابعاد تاپیکت نشونه های احساس محوری به چشم می خوره! هم از طرف تو، هم از طرف یوسف، و هم خونواده هاتون!
این همه رفتارها و تصمیمات هیجانی و احساسی، بعلاوه ی عدم مهارت (هم در مدیریت احساسات و هیجانات خود و طرف مقابل، و هم در کنترل مسیر رابطه) این نگرانی رو ایجاد می کنه که مبادا عمر این شادی کوتاه باشه! (که امیدوارم با استفاده از مشاوره افراد متخصص، و کسب مهارت های لازم، این احتمال رو به صفر میل بدی.)
گاهی اتفاقات شیرین بدترین اتفاقاتی هستند که می تونن برای ما بیفتن! چون با سرعت بیشتری ما رو به سمت اشتباهات بزرگتر و جبران ناپذیرتری سوق می دن!
می دونم خوشحال تر می شدی اگه به جای این حرفها بهت انرژی مثبت می دادم و به آرزوی خوشبختی اکتفا می کردم. اما من دقیقا به این علت که آرزویی جز خوشبختیت ندارم، فکر می کنم در این شرایط انرژی مثبت برای تو سمّه، و بیش از هر چیز به انرژی بازدارنده نیاز داری که شدت هیجاناتت گرفته بشه و به منطق محور بودن نزدیک تر بشی.
البته منظورم این نیست که تصمیمت برای نامزدی با یوسف اشتباه بوده (در این مورد نظری ندارم، چون اطلاعات درستی ندارم) بلکه چیزی که توجه من رو جلب کرده پایین بودن ضریب امنیت مسیری هست که هردوی شما برای رسیدن به همدیگه طی کردید.
خیلی وقتها اگه مسیری رو با دنده یک بریم، موفق می شیم (هم به خواسته هامون می رسیم و هم مهارت های لازم برای مواجهه آینده رو کسب می کنیم)، اما اگه همون مسیر رو با سرعت غیر مطمئن طی کنیم، شکست می خوریم.
کلیات رو گفتم و قصد ندارم به جزئیات بپردازم، توصیه ها یا در واقع هشدارهایی که به نظرم حیاتی می رسن، اینها هستند:
1:: الناز رو از خودت و زندگیت دور کن. خیلی دور!!!! اون حتی اگه خودش نخواد، آفت زندگی شماست.
2:: به مشاور خانواده مراجعه کن. حتی اگه به نظرت می رسه که هیچ لزومی نداره.
3:: از طریق فرم مشاوره تالار همدردی، نظر آقای سنگتراشان رودر مورد تاپیکت جویا شو، هم از بعد فردی و هم مدیریت روابط.
موفق باشید.:72:[/align]
RE: عاشق شدم ولی سکوت کردم و الان ...
منم با فیلوسارا موافقم برای همین بهت تبریک نگفتم منتاها نمی دونستم نگرانیمو چطور بیان کنم.
حالا که فرصت دارید با هم ارتباط داشته باشید سعی کن مهارتای شناختیتو بالا ببری به هیچ وجه اجازه
نده احساسات برات تصمیم بگیره.زمان عقدو مشخص کردید یا نه؟اگر نه که حتمن یه زمانو تعیین کنید.
چون رابطه ی بدون مدت و طولانی وابستگی میاره.
RE: عاشق شدم ولی سکوت کردم و الان ...
سلام دوستای عزیزم
شرمنده دیر به تاپیک سرمی زنم ... از همتون تشکر می کنم خیلی ممنونم ... :72:
برای منم خیلی غیرمنتظره شد این مسئله ... اصلا نفهمیدم چطور این همه اتفاقات زود در عرض مدت خیلی کم اتفاق افتاد و من هنوزم خشکم زده ! بالاخره تصمیمی بود که با مشورت خانوادم و ... کردم ...
من الان با منطقم جلو می رم نه احساساستم چون زمانی رو برای فکر کردن به آیندم و ... تو مسافرتم داشتم ... خیلی فکر کردم تا اینکه رشته افکارم گسسته شد (با تماس یوسف) البته من خیلی منطقی برخورد کردم . چون یوسفم مثل خواستگارای دیگه دیدم و بهش جواب دادم ... ولی ایندفعه تمام نقاط رو در نظر گرفتم از همه لحاظ ...
با خانوادم مشورت کردم و 1جلسه خواستگاری اومدن تا خانواده ها بیشتر آشنا بشن ... از همه لحاظ فرهنگی اجتماعی ... با هم مساوی بودیم و اینکه باباها همکار قدیمی دراومدن ... که این موضوع باعث نشد که حتما جواب مثبت به ایشون بدم ...
موقعی که یوسف همه چیز رو برام تعریف کرد و معذرت خواست و اشک ریخت و به پام افتاد اصلا باور نمی کردم این همون یوسف باشه ... باور کنین به قلط کردن افتاده بود ... هنوزم که هنوزه بازم بابت رفتاراش و کارایی که کرده ازم معذرت می خواد و منو تاج سرش می دونه ... البته بگم من خام حرفاشو ... رو نخوردم که شاید بگین داره گولت می زنه تا بدستت بیاره ... ولی اون موقع احساسات رو گذاشته بودم کنار و منطق رو جایگزین کردم ....
اینم بگم الناز اومد و بهم گفت که قصد بدی ندارم که با یوسف در ارتباط بودم و از این حرفا منم مثل یه دوست ازش استقبال کردم و تو مراسممون خودش خواست کمکمون کنه ... با اینکه یوسف یوسف مخالف بود ولی من خواستم النازو زیر نظر بگیرم ... ازش فاصله داریم یعنی تو مشتم گرفتمش ... از بابت الناز خیالم راحته چون 1ماه دیگه برای همیشه از ایران میره پیش خانوادش خارج از کشور ...
بازم درباره ی تصمیمم بگم که یوسف قضیه النازو ،با خانوادم درمیون گذاشت و در جمع خانوادگی به اینکه قدرت نه گفتن رو نداره خیلی ابراز پشیمونی می کرد و من با استقبال گرم خانوادم روبرو شدم ...
زمان عقد رو بعد از عید مشخص کردیم تا خونه بگیریم ...
ممنون از همتون که به فکرم هستیین :72:
RE: عاشق شدم ولی سکوت کردم و الان ...
[align=justify]عزیزم مسئله فقط شخص الناز نیست، الناز گربه ای بود که باید دم هجله می کشتی!
خانواده حریمیه که باید حدودش رو قاطعانه برای همسرت مشخص کنی تا ذهنیاتش به شکل درست شکل بگیره و در آینده بهتر بتونه این حدود رو به رسمیت بشناسه.
اونهایی که در مورد روابط دوستی نمی تونن از حریم ها محافظت کنند و به هر دلیلی خطا می کنند، به توجه خیلی بیشتری در این مورد نیاز دارند.
اما تا شخصا به اون سطح از بلوغ نرسیده باشی که خودت این حدود رو تشخیص بدی، قادر نخواهی بود برای کس دیگری پر رنگشون کنی.
گذشته از این وقتی نامزدت از بودن الناز ناراضیه، احتمالا یه دلیلی وجود داره! پس بهتره به خواستش احترام بگذاری.
چندین بند دیگه هم هست که باید در موردشون بنویسم، اما تصور نمی کنم در این شرایط فایده ای داشته باشه.
Best Wishes.:72:[/align]
RE: عاشق شدم ولی سکوت کردم و الان ...
سلام دوست عزیز
ممنون از لطفتون ... گفته هاتون درست بله خانواده حد و حدودهایی داره که باید اول خود دانست بعد برای همسر مشخص کرد ...
میخوام حرفاتون رو بشنوم . هرچی هست بگین ... تا اگه اشتباهی کردم در رفع جبرانش باشم ...
ممنون :72:
می شه بیشتر درباره حد و حدودها برام صحبت کنین؟ میخوام بیشتر بدونم ...
واقعا ممنون :72:
RE: عاشق شدم ولی سکوت کردم و الان ...
[align=justify]سلام الهه جان، خوشحالم که ذهنت بازه و آماده ی یادگیری هستی. و متاسفم که مشغله م زیاد هست، و عملا تمرکز و حضورذهن قابل قبولی برای تحلیل جامع موضوع رو ندارم. (این وسواسی که به خرج می دم بخاطر اهمیت موضوعه، امیدوارم درک کنی.)
اما مطمئنم حالا که رویکردت نسبت به مسئله تغییر کرده، دوستان راهنمایی های خوبی برات دارن، و مسلما خیلی بهتر و سودمندتر از من می تونن به سوالت پاسخ بدن. بنابراین پیشنهاد می کنم تاپیک جدیدی باز کنی، و لینک این تاپیک رو بگذاری که بچه ها نقدت کنن و مسیری که تا اینجا اومدی رو تحلیل کنن تا قدم هات رو با آگاهی، سنجش، و مهارت بیشتری برداری.
هرچند که اگه بصورت حضوری مشاوره بگیری مطمئنا خیلی بهتر نتیجه می گیری.
در ضمن یادت باشه نامزدی دوره شناخته، هم شناخت خودت، هم طرف مقابلت، و هم مسیری که درش گام گذاشتی. پس این فرصت طلایی رو از دست نده.
موفق باشی.:72:[/align]