توضیحات فرشته جان خیلی عالی بود و با زبان ساده و روان اصل مطلب رو بیان کردند.
من که خیلی استفاده کردم، ممنون فرشته جان
:104::104::104::104::104:
نمایش نسخه قابل چاپ
توضیحات فرشته جان خیلی عالی بود و با زبان ساده و روان اصل مطلب رو بیان کردند.
من که خیلی استفاده کردم، ممنون فرشته جان
:104::104::104::104::104:
سلام
آقای گرین!
از زمان ایجاد تاپیکتون حدود 7 ماه گذشته، نمیخواید بگید مسئله شناخت شما و دختر مورد علاقه تون چی شد ؟
به منظور کسب تجربه دوست دارم بدونم وگرنه قصد بدی ندارم:72:
با سلام و تشكر از همه دوستان
من دختري هستم كه................
اول از آقاي گرين به خاطر چيزايي كه به من ياد دادن تشكر ميكنم.
آقاي گرين پس از 2 سال كه به من نشون ميدادن به من علاقه دارن به اتفاق خانوادشون به خواستگاري من اومدن.
(ارديهشت 88)و پس از 3 جلسه خواسگاري گفتن آمادگي مالي ندارند و ترديد هم دارندو منصرف شدن.
ارتباط ما كاملا قطع شد،تا اينكه من ارشد قبول شدم.
سر يه مساله ما با هم صحبت كرديم.و باعث ارتباطمون شد.
همون موقع به من گفتن من به شما علاقه دارم اما نمي دونم مي خوام بيام خواستگاري يا نه.
من نميتونم بيشتر از اين با خيالات زندگي كنم.از ايشون هم تا حالا خيلي ناراحت شدم،و بارها از دستشون گريه كردم،اما واقعا انتظاري ندارم،اما ايشون وقتي متوجه ناراحتي من ميشن لطف ميكنن از من دلجويي ميكنن،كه البته با منت گذاشتن از لطفشون كاسته ميشه.
مگه من چقدر ميتونم هر روز با ترس از دست دادن يه نفر زندگي كنم؟مگه شناخت چقدر بايد طول بكشه؟؟
اصلا من چه جوري ميتونم به كسي كه به من ميگن نميدونم بيام خواستگاري يا اينكه به من ميگن اگه خواستگار خوبي داري باهاش ازدواج كن،محبت كنم و ناراحتيشو از دلش در بيارم؟؟
من انتظار دارم اگه كسي ميخواد منو بشناسه تشريف بياره منزل و بعد از اينكه شرايط اوليه و توافق خانواده ها صورت گرفت ما بيشتر هم رو بشناسيم.اين خواسته زيادي هست؟
ايشون بارها به من عيوب من رو گوشزد كردن و اين باعث از دست رفتن اعتماد به نفس من ميشه.
از نظر من چه دو نفر بخوان با هم ازدواج كنن چه نخوان،نبايد عيب هم رو تو چشم هم بزنن.
انتظارت کاملن به جاست.امیدوارم گرین هرچه زودتر بیاد خاسگاری و یه زندگی موفق رو شروع کنید.
sali عزیز
به تالار همدردی خوش آمدید
امیدوارم این تاپیک به جدل نکشه ( مشکلی که معمولاً با ورود دو طرف در تالار پیش میاد ) .
عزیزم بنا به صحبتهای شما ، حق دارید انتظار داشته باشید موضوع رسمیت بخشیده بشه و بیخود طول نکشه ، اما نقدی هم که به شما وارده ، تداوم ارتباط با وجود مردد بودن آقای گرین و حتی نشون دادن علاقه به ایشان است .
همانطور که خود اشاره داشتی ، برای دخترانی مثل شما مشکل اصلی برای جدی نبودن و کات نکردن اینگونه ارتباطها همان " ترس " است ، بخصوص ترس از دست دادن ( که خود اشاره کرده اید ).
هم شما و هم آقای گرین :
عزیزان ، بدانید این طریقی که در پیش گرفته اید کاملاً اشتباهه .
آقای گرین :
اگر تردید شما به خاطر فراهم نبودن شرایط ازدواج است که نباید رابطه را ادامه دهید . اگر از عدم شناخت کافیه که راهش ارتباط بدون رسمیت بخشیدن نیست ، بلکه لازمه رسمیت بدهید به موضوع و زیر نظر خانواده ها و با مشورت با مشاوری مطمئن پیش بروید ( مشاوره میتونه در رفع تردیدهای شما و کمک به رسیدن به نقطه تصمیم گیری کمکتون کنه ) .
خانم sali :
شما تا رسمیت بخشیدن به موضوع از هرگونه ارتباطی و ابراز احساساتی پرهیز کنید ، از رابطه بیرون آیید تا وقتی موضوع رسمیت می یابد و زیر نظر خانواده ها و با راهنمایی یک مشاور و با تعطیل کردن احساسات در مسیر شناخت قدم بردارید و با آگاهی و شناخت هرچه بیشتر تصمیم بگیرید .
پاورقی
=====
بهره گیری از کمک مشاوره زمان را کوتاه تر می کند و خانواده ها را از نگرانی طولانی شدن موضوع و بلاتکلیفی بیرون می آورد
:104::104::104:نقل قول:
نوشته اصلی توسط sali
خطاب به آقای گرین:نقل قول:
نوشته اصلی توسط sali
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت:
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت!
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیج عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
اولا که گل بیخار (بی عیب) فقط خداست.
ثانیا، آقای گرین همونطور که شما اینقدر برای خودتون مته به خشخاش میذارید و معتقدید که باید همه جوانب رو بسنجید و بفهمید که این دختر معایب مد نظر شما رو نداشته باشند،
ایشان هم حق دارند که برای زندگی خودشون اونقدر ارزش قائل باشند و یکسری معیارهای مهم و اساسی مثل تن ندادن به رابطه خارج از عرف ازدواج و... برای خودشان داشته باشند. و نیز برایشان مهم باشد که شانس های مناسب و دست به نقد ازدواج را از دست ندهند و بیخودی چشم براه کسی نباشند که هنوز تردیدهایش را نتوانسته رفع کند.
...........
به هر حال بعد از اینهمه پست و با نظر شفاف خانم سالی، آقای گرین دیگر باید تصمیم خود را بگیرند. یا اینکه به قول فرشته گرامی، به مشاوره حضوری بروند. اونجا مشاور تشخیص خواهد داد (امیدوارم) که شما مناسب هم هستید یا نه.
و خواهشا خانوم را در تنگنا قرار ندهید که روی اصول خود پا بگذارند!
با تشكر از همه،من خيلي اتفاقي همون تاريخي كه عضو شدم اين تيتر توجه منو جلب كرد،و تشخيص دادم آقاي گرين اين متن رو نوشتن،و از همون موقع ابراز علاقه اي نكردم.راستش خيلي ناراحت شدم.
اما خوب به خاطر مسائل درسي با هاشون در ارتباط بودم.البته به صورت ايميل و تلفني نه حضوري.
علت اين هم كه من از ايشون مسائل درسيم رو ميپرسم،كم بودن همكلاسي دختر در رشته ي ما هست،يا حتي نبودن در بعضي درسها.
سئوال پرسيدن من از هر پسري هم منجر به علاقه پسرها و دردسر واسم ميشه.
و آقاي گرين هم خيلي خوب به من كمك ميكنن.واقعا بدون هيچ چشمداشتي.
اگه ايشون 1000 بار به من بگن به من علاقه دارن،من بايد چيزي نگم؟خوب من هم در جواب ميگفتم دلم تنگ شده،كه الان هم خيلي وقته چيزي نگفتم.
درسته اينكه ارتباط ما شروع شد،من مقصر بودم،اما من قصد داشتم يه سري سئوالات تو ذهنم حل بشه همين.
با مشاوره حضوري هم مشكلي ندارم.البته بعد از شرايطي كه گفتم.
ضمنا من نميخوام اين بحث رو به جدل بكشم،فقط چون ديدم واسم وقت گذاشتين گفتم هم تشكر كنم،هم مشكلي كه ميشه با دست باز كرد با دندون باز نكنم.
خيلي ممنون از همدلي شما.
خانم سالی،
ضمن تشکر از توضیحاتتون. این پارگراف را بخوانید و بهش فکر کنید. لزومی نداره برای ما توضیح یا جواب بدین. مسلما شما وقتی به آقای گرین نگفتید، به ما هرگز نخواهید گفت. اما فکر کنم آقای گرین حق دارند.
خیلی نمی شه اینجا جزییات رو گفت.
اما مهمترین بحثی که خیلی اوقات هست و شروع اولین بحث های ما بود رو به صورت کلی می گم.
این خانم قبلاً خواستگاری داشته که قبلاً هم به هم علاقه مند بودن، که از طرف اون پسر به هم می خوره. مدتی پیش بعد از یه ارتباط کاری که با اون پسر داشتن، یه مقدار ارتباطشون غیر رسمی و غیر از ارتباطات مربوط به کار می شه. من هم از این بابت ناراحت شدم و ازش توضیح خواستم. من فکر می کنم ناراحتی من طبیعیه، اینکه از تمام نشدن یا زنده به گور شدن روابط قبلی طرفم نگران و ناراحت باشم
اين قضيه مروط به يكسال پيش هست.آقاي گرين خودشون به من يه جوري صحبت كردن كه هيچ حسابي روي خودشون باز نكنم.فكر نميكردم اينقدر ناراحت شن،اصلا واسم عجيب بود.بعد هم چند بار عذر خواهي كردم و توضيح دادم،اما ايشون قانع نمي شن و مدام ميگن متناقض حرف ميزني.يا ميگن هيچ توضيحي ندادي.
حتي بر خلاف ميل باطني پسورد ميلم رو دادم تا چك كنن،و ايشون باز هم قانع نشدن،و اونقدر به من فشار ميارن كه چيزايي كه فراموش كرده بودم دوباره يادم بياد.و باز هم ميگن اگه دوسش نداري چرا چيزي يادت هست!!!بعضي موقع ها احساس ميكنم با يه كاراگاه دارم حرف ميزنم تا يه نفر كه بهم علاقه داره.
حتي اون آقا پسر از بعد از اون از من جزوهايي خواستن كه من بهشون ندادم،به آقاي گرين هم گفتم تا در جريان باشن.و گفتم ديگه با من تماس نگيريد.
هر چيزي ميگم ايشون يه چيز ديگه ميگن.
خواستگاري هم به خاطر مخالفت شديد خانواده ما بهم خورد نه اوشون.يعني خانواده اونها وقتي ديدن خوانواده ما به شدت مخالفن عقب كشيدن.من هم دختري نيستم كه چيزي رو به زور بخوام ،حتما مصلحتي بوده.و واقعا ديگه بهشون فكر نميكنم.
اما آقاي گرين از من ميپرسن اگه دوباره اومد چي كار ميكني!!!
حاضري باهاش ازدواج كني.اگه آقاي گرين اينقدر منو معطل كنن آيا من بايد با كسي ازدواج كنم كه دوسش ندارم!!
يا ازدواج نكنم.
يه چيز ديگه،من دختري نيستم كه خودم رو به پسرها قبل از ازدواج وابسته كنم،به خاطر همين هيچ عذاب وجداني هم ندارم.ولي اگه پسري علاقه واقعي به من نشون داد،بهش فكر ميكنم.
بنابراين من تا حالا علاقه شديد به كسي نداشتم.من بيشتر علاقم رو ميزارم واسه وقتي كه همه چيز 90% بشه،
تا اگه نشد شكست نخورم.البته اين خيلي واسم سخته،چون مدام مجورم احساساتم رو خفه كنم،اما راه بهتري پيدا نكردم.
اگه هم بخوام واقعا بگم،تنها چيزي كه از اوشون يادمه،اين بود كه منو همون جور كه بودم دوس داشتن.همين.
به آقاي گرين هم از بس به من فشار ميارن گفتم اگه مطمئن نيستيد با اوشون صحبت كنيد ولي اينقدر منو ناراحت نكنيد.يا اينكه حالا كه نمي تونيد منو ببخشيد،دور منو خط كشيد اما اجازه بديد من آرامش داشته باشم.
درسته كه ارتباط من اشتباه بوده،اما فكر ميكنم تو اين مرحله قابل بخشش هست.
چون آقاي گرين فقط روي من غيرت دارن،اما خواستگاري نميكنن.
غيرت خيلي زيبا هست،اما تو اين مرحله عجيبه.
سلام بچه ها
نمی خواستید قبل از اینکه نظراتتونو بگید به خانم سالیِ ما ورودشونو تبریک بگین؟؟؟
:72:من به نوبه خودم ورودتون رو به تالار همدردی تبریک می گم.:72:
البته خانم سالی از مهرماه به تالار میومدن و پست های من و بقیه پست ها رو می خوندن اما تا الان صلاح ندونسته بودن که مطلبی بنویسن.
ممنون خانم سالی که اومدین و نظر خودتونو گفتین، امیدوارم این دو طرفه شدن نظرات باعث بشه که راهنمایی های مفیدتری بگیریم.
فعلاً من اینجا زیاد صحبت کردم، حالا دیگه نوبت خانم سالی هست که اگه گفتن مطلبی از نظرشون لازمه بگن. البته یه مقداری با بعضی از قسمت های صحبتشون موافق نیستم که ترجیح می دم با خودشون صحبت کنم و به قول فرشته مهربان تاپیک به جدل کشیده نشه.
خانم فرانک
معذرت می خوام که پست شماره 53 شمارو جواب نداده بودم، الان دیدمش، فکر می کنم حالا جواب سوالتون رو گرفتین.