RE: اعتياد عشقي من و همسرم
سلام
پریوش خانم گل من تقریبا کل تاپیکت رو خوندم . دوستان خوب راهنماییت کردن و میتونم بگم چیزی برای من باقی نمونده که بگم یعنی حرف من هم همینهاست.:104:
اما چون قول دادم ...
امام علی (ع) در زمینه خوشنود کردن دیگران کلام زیبایی دارند که چون دقیقا عین کلمات اون توی ذهنم نیست مفهوم کلیش رو میگم: ایشان فرمودند :هیچوقت تلاش نکنید همه را از خود راضی نگه دارید چون نمی توانید .من که امام شما هستم نتوانستم شما هم نمی توانید.
با توجه به این کلام مولا(ع) واضحه که کسی نمیتونه رضایت همه اطرافیانش رو جلب کنه چون هر کاری که به مذاق یکی خوش بیاد حتما به مذاق دیگری ناخوش میاد و در اینصورت ما احساس ناکامی یا بی ارزش بودن یا بی عرضه بودن(ببخشید کلی میگم) یا ...مکنیم.
مشکل اصلی تو اینه که اعتماد به نفست زیادی پایینه و برای شخص خودت اعتبار قابل توجهی قائل نیستی اما به دیگران خیلی زیادی توجه میکنی.عزیزم تو هم مثل شوهرت و بقیه یک انسان هستی با تواناییهایی در حد یک انسان نه بیشتر .تو به دنیا نیومدی که حلال مشکلات دیگران باشی حتی مشکلات همسرت!
اما میتونی و وظیفه انسانی حکم میکنه که در حد توانت و تا جایی که عاقلانه باشه به دیگران کمک کنی .
عزیزم تو هر کاری تعادل بهترین راهکاره نه افراط و تفریط.همونطوری که دین ما اسلام دین تعادله و با افراط و تفریط مخالفه!
تو باید خودت باشی و طبق عقل و فکر خودت کارهات رو انجام بدی نه باب میل دیگران که اگه کارت درست باشه نیازی به تایید دیگران نداری
تو هم مثل بقیه نیازهایی داری،احساس داری،نقاط ضعف و قوتی داری . تو قهرمان زندگی همسرت و دیگران نیستی که مدام حواست باشه کم نیاری و اشتباه نکنی.
سعی کن خودت رو با دیگران مقایسه نکنی و اگر میکنی طبق سفارش امام صادق (ع) با زیر دستان و کسانی که از هر لحاظ از تو پاینترند مقایسه کنی تا قدر خودت رو بیشتر و بهتر بدونی و عزت نفست بالا بره.
عزیزم تو باید کاری کنی که ازت بیش از وظیفه ات انتظار نره .نیکی کردن حتی برای خانواده هم حدی داره و بیشتر از اون نه تنها خوبی محسوب نمیشه بلکه گاهی مضر هم میشه مثل همین بی مسئولیت شدن همسر.در اونصورت لطف تو وظیفه ات محسوب میشه و توقعات دیگران بالا میره
وباز طبق فرمایش مولا علی (ع) ما باید به دیگران ماهیگیری یاد بدیم نه اینکه برای کمک کدام بهشون ماهی بدیم و اونها ندونن این ماهی چطوری و از کجا میاد ؟چه مهارتی میخواد ؟و چه زحمتی داره ؟
خیلی از کارهایی که تو میکنی هم ظلم به خودته و هم به همسرت و قبول کردن ظلم هم باز ظلم محسوب میشه.!
خیلی از خانمها هستند که از بیرون بودن بیش از حد همسرشون گلایه میکنند که یکی از دلایل این فراری بودن همسرشون اینه که فضای خونه براشون جذابیت نداره و ترجیح میدن بیرون خونه باشند با اینکه باید بیشتر کار کنند و استراحت نکنند اما بیرون رو به خونه خالی از محبت و صمیمیت و آرامش ترجیح میدن. این درست عکس رفتار همسر توه .که چون محیط خونه باب میلشه و از هر لحلظ بهش خوش میگذره(البته زیادی)تمایلی به بیرون رفتن نداره و حتی برای کار کردن هم انگیزه ای نداره چون به جای اون تو داری نیازهای خانواده رو تامین میکنی.
خواهر خوبم از اینکه تصمیماتی برای سرو سامان دادن به زندگیت گرفنی خوشحالم و برات آرزوی موفقیت میکنم.:104:
سعدی میگه :
دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست
در میان این و آن فرصت شمار امروز را
حواست باشه تو بحثهایی که پیش میاد باید سعی کنید همدیگرو محکوم نکنید و دنبال مقصر نگردید حتی اگه مقصر مشخص باشه .چون طرف مقابل جبهه میگیره و تاثیر پذیریش کمتر میشه .
پریوش جان چند سوال دارم که جواب بدی ممنون میشم:
1- نحوه آشنایی و ازدواج شما چطور بود ؟
2- اختلاف سنی تون ؟
RE: اعتياد عشقي من و همسرم
موعود عزيز :43:
كلامت خيلي ارامش بخشه .خيلي از خوندن نوشته هاتون احساس خوبي پيدا مي كنم واقعا احساس مي كنم يه خواهر دلسوز و مهربون منو راهنمايي مي كنه . ممنونم . :72:
نقل قول:
پریوش جان چند سوال دارم که جواب بدی ممنون میشم:
1- نحوه آشنایی و ازدواج شما چطور بود ؟
2- اختلاف سنی تون ؟
در پاسخ به سوالتون در مورد نحوه اشنايي و ازدواج ما بايد بگم كه خيلي عجيب و غريب بود . من از ابتداي اشنايي مثل همين اشنايي دختر و پسرهاي جوون كه با بي عقلي تمام با يه پسري دوست مي شوند و كلي غرق افكار و روياهاي مسخره مي شن و اون پسر رو شاهزاده اي سوار بر اسب سفيد كه براي نجات اونها اومده مي بينند بهش وابسته مي شوند . وقتي به ديدارش مي روند تو چشماش زول مي زنند و سنگ هم از اسمون بياد متوجه چيزي نمي شوند تا با اون هستن فقط به اون فكر مي كنند و وقتي هم كه از اون دور مي شوند به عكسش زول مي زنند و اشكهاي عاشقانه مي ريزند . هر چي اون پسره بگه گوش مي كنند كه هيچ ميشه ملكه ذهنشون . هر حرفي بزنه ميشه وحي منزل و هر كاري بكنه مي شن از پيروان و مشتاقان پر و پا قرصش . بعد در اين بين پسره مياد و ازشون خواستگاري مي كنه ( البته تحت تاثير احساسات دختره ) و خونواده مخالفت مي كنند و مثلا يه مادر نامهربون هم اين وسط منتظر فرصت مي گشته تا ضايعتون كنه مي گه بريد با هم ازدواج كنيد اين طرفها ديگه پيداتون نشه ( اين محترمانش بود ) و تا مي تونه ابروي شما رو جلوي اون ادم هم ميبره .
خلاصه سرتون رو درد نيارم اون پسر بدون هيچ تلاشي من رو بدست اورد و طبيعي هست كه قدر من و زندگي شو نمي دونه و براي حفظ كردنش تلاشي نمي كنه چون هميشه اين من بودم كه اين كار رو مي كردم و الان اگه بخوام غير از اين باشم حسابي شاكي ميشه و من ديگه واقعا در برابر عكس العملهاي تندش كم ميارم . نمي دونم چطور رفتار كنم كه اروم اروم اون رو تو مسئوليت بياندازم .
اون به نظر خودش من رو تنها شانس زندگيش مي دونه و من احمق هيچوقت نفهميدم كه چقدر تو اين مدت سعي كردم باب ميل اون باشم و موفق هم بودم و اون به هيچوجه حاضر نيست از اين شانس بزرگ محروم بشه و حالا كه مي خوام باب ميل خودم باشم و به نفع زندگيم عمل كنم با مخالفت اون روبرو مي شم .
راهنمايي هاي شما و همينطور دوستان ديگه خيلي خوب و كامل بود ولي من ديگه واقعا خالي از انرژي شدم و احساس مي كنم خيلي لگدمال شدم و اون هميشه از طريق من به تمام خواسته هاش رسيده ولي من براي كوچيكترين خواسته ام بايد كلي بد وبيراه بشنوم و حقير بشم نمي دونم شايد روش من درست نيست .
مي دونيد يه عيب بزرگي كه من دارم كه واقعا ايستادن در برابرش خيلي برام سخت و طاقت فرسا ست اينه كه من هيچوقت از خودم و خواسته هام صحبتي نكردم و از اين كه خودم رو ابراز كنم از ناراحتي هام بگم و از خواسته هام بگم ترس داشتم و الان كه كم كم دارم اين كار رو انجام ميدم خيلي هم براي خودم عجيبه و هم براي اون .
من الان نمي دونم چطوري با شوهرم روبرو بشم در حاليكه اون از همه درامد من اطلاع داره و خيلي جنتلمن و شيك ميره از حساب بر ميداره به صلاحديد خودش خرج مي كنه خودش رو مالك من و درامد و حقو حقوقم مي دونه مالك تمام تصميماتم و افكارم مي دونه .خودش رو محق به تصميم گيري در هر موردي حتي لباس پوشيدن بچه يا هر چيز خيلي كوچيك و ناچيز ديگه مي دونه و در صورت مخالفت من حتي حاضره من رو بكشه ولي اوامرش اجرا بشه تا نكنه از مردونگيش كم بشه .
يه وقتهايي احساس مي كنم يه موجود مزاحم پرتوقع و پررو تو زندگيم نشسته كه هيچ جوري نمي تونم از دستش خلاص بشم .
راستي من و شوهرم تقريبا كه نه دقيقا هم سن هستيم . مي دونيد من خسته ام و اون بيكار و دنبال ايجاد خستگي من ناراحتم واون راحت و بي فكر من مسئول و نگرانم و اون بي مسئوليت و متوقع . از اين بندها چجوري رها بشم . به من بگيد چجوري
RE: اعتياد عشقي من و همسرم
پریوش جان
زمان میبره عزیزم
به این راحتی که نیست
ایجاد تغییر در درون خودت،در افکارت زمان میبره
پیدا کردن جرات عمل به افکار جدید زمان میبره
بعد از اینکه به مرحله عمل رسید باز زمان میبره بین اطرافیان و خودت جا بیفته که تو از این به بعد جور دیگه ای خواهی بود
حتی شاید اطرافیان مقاومت کنن
شاید اذیتت کنن که باب میلشون نیستی دیگه
بهت فشار بیارن تا برگردی به حالت قبلی،اونجوری که اونا دوست دارن بشی
باعث میشن دچار تردید بشی
ناراحت میشی
اما ادامه بده پریوش
بذار عادت کنن به شرایط جدید:72:
:104::104::104:
RE: اعتياد عشقي من و همسرم
دوستان ديگه نظري راهنمايي چيزي ندارند بگن .
راستش تو اين چند وقته خيلي خسته و داغونم . احساس مي كنم نياز به استراحت فراوان دارم . ديگه دوست ندارم كار كنم . نمي دونم چه كار كنم . اونقدر خسته ام كه خدا مي دونه . مي شه منو راهنمايي كنيد. :303:
جديدا ديگه تصميم گرفتم خودم دنبال كار بگردم براش . ديگه ادامه اين وضعيت برام غير ممكنه . نظرتون چيه ؟
RE: اعتياد عشقي من و همسرم
سلام پریوش جان
از خستگی نگو که ظرف وجود آدمی وسیع تر از این حرفهاست :43:
پوزش مرا بپذیر که تا حالا فرصت نکردم در تاپیکت شرکت کنم ، امروز هم صبا جان یادآوری کرد . اجازه بده تاپیکت را کامل مطالعه کنم ، اگر حرفی در تکمیل یا متفاوت از سخن دوستان داشتم تقدیم می کنم .:72::72:
RE: اعتياد عشقي من و همسرم
پریوش جان سلام
می دانی که هیچ باوری به زوم کردن روی همسرت ندارم و کسی که باید تغییر کند تو هستی . پس سر دوربین به سمت تو .
متاسفم از اینکه مجددا حالت بد شده . اما در شرایط فعلی تاسف کاری را از پیش نمی برد . پس فکر می کنیم مشکل تو را بازبینی می کنیم و راه حل برای تو پیدا می کنیم .
به تو گفته بودم نقش " زن شیفته " یا "محبت بی تناسب" را بازی می کنی . باید کتاب را می خواندی و نقش خودت را در می آوردی که کدام کار و کدام حالت بیشتر به تو شباهت دارد و راه کارهای آن را در می آوردی .
تشکر تو در پای هر پستی که در مورد "زن شیفته" زده ام بود برای خودت چه کرده ای ؟ تنها کاری که کردی تشکر از من بود ؟! نقش تاثیرگذارت برای خودت چه بوده ؟(این سئوال حتما پاسخ می خواهد )
به هر ترتیب زنان شیفته که مقدار زیادی دیگر خشنود کنی هم دارند بعد از مدتی دچار خستگی و یاس می شوند و... و تا جایی که من بنا بر تعاریف تو دستگیرم می شود تا حدی قوی باش - کامل باش هم داری
( زبان بدن تائید کننده این نظرات خواهد بود و این نظریات هیچکدام قطعیت ندارد چرا که ما تو را نمی بینیم و صدا ی تو و میمیک صورت و....نداریم اما "زن شیفته" و "دیگران خشنود کنی" داری و "ارزش و اهمیت به خود" را با قاطعیت می گویم که نداری )
تو ترس از دیده نشدن داری و حاضری هر کاری انجام بدهی تا توسط همسرت و حتی خواهر و برادرها و مامان و ....دیده شوی و نوازش بگیری حتی به قیمت دریافت نوازش منفی ( کتک خوردن - فحش شنیدن - پس زده شدن ) . زمانی که تو به این باور نرسی که تو دوست داشتنی هستی و خیلی هم دیده می شوی و افراد زیادی هستند که تو را دوست دارند و ....نیاز به غیر( همسر) در تو وجود خواهد داشت به نوعی به زبان فارسی به باج دادن می افتی برای این قسمت باید روی اعتماد به نفس خودت کار کنی .
خودت باش . لازم نیست کارهایی را بکنی که دیگران را خشنود می کند و بعد هم از فاز ترس با واکنشهای آنها مواجه نشو. تو حتی از واکنشهای خشم آنها به وقتی که برای خودت کاری می کنی می ترسی و برای اینکه صداها را خفه کنی و همه ارام باشند دوباره بر می گردی سر جای اول . قرار نیست یک شبه بگویی دیگر تصمیم نداری "دیگر خشنود کن "باشی به مرور سرویس دهی خودت را کم کن و در مقابل از آنها در خواست داشته باش .
به همسرت بگو : عزیزم برو نان بخر - عزیزم ...را می خواهم که برای من بخری و....عزیزم بچه نیاز به ...دارد
نیازمندیهای همشهری را هر روز بخر و جلوی همسرت بگذار تا بنشیند پای تلفن و کاری برای خودش دست و پا کند . حتی اگر شده آبدارچی - حتی اگر شده سرایدار - حتی اگر شده پیک موتوری و.....
درخواست کن . تو حتی از درخواست کردن می ترسی . فکر می کنی اگر از شوهرت چیزی را بخواهی که در حد و اندازه ی توانش است چه اتفاقی می افتد ؟! می خواهد چه بگوید ؟! می خواهد چکار کند ؟ با ترس هایت روبه روشو اما به شرط اینکه تمبر جمع نکنی و ذهنت را اسیر قضاوت و برچسب نکنی .
تو نقش موثر و تاثیر گذار به شکل منفی گرفته ای . قدری روی خودت کار کن .
تا همین اندازه کافی است . فعلا به همین چند مورد فکر کن و برای آنها راه حلی پیدا کن تا بقیه اش را هم بگویم .
در ضمن از صبا نیز تشکر می کنم .
RE: اعتياد عشقي من و همسرم
ممنونم آني جان :43:
صحبت شما و ديگر دوستان كاملا درست و منطقي هست و دقيقا در مورد من صدق مي كنه و باور كنيد مي خوام عمليش كنم ولي انقدر درگير اين بازيها شدم هنوز برام سخته كه به دنبال خواسته خودم باشم و خواسته هاي خودم رو عملي كنم . مي دونيد من هميشه سعي مي كردم خوب باشم و اين رو از بچگي اموزش ديدم و از بد بودن و ترد شدن مي ترسم . از اين كه كاري بدي انجام بدهم ترس دارم .
از اين كه حرف نابجا يا نسنجيده اي بزنم مي ترسم . خودم رو اونطوري كه بايد وشايد قبول ندارم . و ديگران رو بيشتر از خودم باور دارم . وقتي مورد توجه كسي قرار بگيرم خيلي خوشحال مي شم و به طور كاملا نا خداگاه سعي مي كنم كاري نكنم كه توجه اون ادم از من برگرده يا از من كار بدي ببينه و نظرش نسبت به من عوض بشه .
باور كنيد خيلي برام سخته . اين نقشها با گوشت و خون من عجين شده . مي دونيد يه وقتهايي ميشم هموني كه شما عنوان كرديد.
نقل قول:
تو حتی از واکنشهای خشم آنها به وقتی که برای خودت کاری می کنی می ترسی و برای اینکه صداها را خفه کنی و همه ارام باشند دوباره بر می گردی سر جای اول .
چند بار حركتهايي مثبتي رو انجام دادم و نتيجه مطلوبش رو هم گرفتم .
جناب حسين پور توصيه هاي خوبي به من كردند راجع به همين موارد و به اونها عمل كردم و نتيجه گرفتم .
راجع به بدرفتاري شوهرم به من گفتند كه اون نوعي غرور كاذب داره و رفتار من باعث به وجود اومدن اين غرور كاذب شده . مثلا اون من رو محدود كرده و من پذيرفتم . اون من رو تحت فشار قرار داده يا به من توهين كرده و من سكوت كردم يا حتي بعدا ازش معذرت خواهي هم كردم . ولي دارم اين رفتارهام رو ترك مي كنم ولي ثابت قدم نيستم . دارم كنترل هاي نابجاي شوهرم رو از روي خودم و كارهاي مربوط به خودم بر مي دارم و تا حدودي موفق شده ام . ديگه اون رو در جريان كوچيكترين جريانات زندگي نمي ذارم يا واسه چيزهاي جزئي كه مربوط به من ميشه ازش نظر نمي خوام . خودم به عقل و درايت خودم كار رو انجام مي دم يا تصميم رو مي گيرم و اون رو درجريان مي گذارم . حتما به مرور زمان به اين رويه عادت مي كنه . همونطور كه به اين رويه فعلي بعد از گذشت چندين سال عادت كرده .
دارم يه سري فشارها رو از روي خودم بر مي دارم . اگه خسته ام و از سركار اومدم بهش مي گم خسته ام فلان كار رو اگه ممكنه انجام بده . من اين مسئوليتها رو ذره ذره روي سر خودم ريختم حالا بايد اونها ر و ذره ذره از سر خودم باز كنم دوست دارم بدونيد كه چه قدر برام سخته . مسئوليت واسه من يعني هويت . وقتي مسئوليت بزرگي ندارم يا كار بسيار سنگيني در اختيار من نيست احساس پوچي مي كنم و ناخداگاه دنبال فرصت مي گردم كه يه مسئوليت بزرگ قبول كنم ولي الان دارم خودم رو كنترل مي كنم كه فقط فعلا به احساس خودم فكر كنم به نيازم و به خواسته قلبيم برسم . و سعي مي كنم پيش نويس ذهنيم رو با رسيدگي بيشتر به خودم و با توجه و پذيرفتن خودم عوض كنم .
نمي دونيد چه روزهاي سختي رو مي گذرونم . فقط توكل به خداست كه من رو اروم مي كنه .
اني جان من كتاب زنان شيفته رو حدود دو سه ماه پيش كامل مطالعه كردم و كساني كه تو اون كتاب قصه زندگيشون عنوان شده شبيه من هستند . كاملا اين موقعيت رو درك مي كنم من كوچيكترين چيزها رو از خودم دريغ مي كنم و خودم رو لايق اونها نمي دونم . سريع تحت تاثير حرفهاي شوهرم قرار مي گيرم خيلي راحت فريب مي خوردم براي بارها و بارها از يه سوراخ گزيده مي شم ولي باز هم نمي فهمم . من دارم توجه خودم رو از كارهاي بيهوده و مشكلات كوچيك زندگي بر مي دارم و بر روي خودم متمركز مي شم . من تو اين مد ت فهميدم كه وقتي من چيزي رو حق خودم مي دونم ديگران هم اون رو حق من مي دونند و وقتي من خودم رو از چيزي محروم مي كنم ديگران هم چيزهاي بيشتري رو از من دريغ مي كنند .
از سه روز پيش براي چندمين بار دوباره مطالعه كتاب زنان شيفته رو شروع كردم و تا صفحه 26 خوندم .
راستي اني جان راجع به اين موردي كه فرموديد مي خوام اگه ممكنه بيشتر توضيح بديد .
[quote]تو نقش موثر و تاثیر گذار به شکل منفی گرفته ای . قدری روی خودت کار کن .
RE: اعتياد عشقي من و همسرم
پریوش خستگی تو را خیلی خوب درک می کنم
اول از همه مسئولیت را تعریف کن ببینم مسئولیت یعنی چه ؟!
این کاملا طبیعی است که پروسه ی تغییر زمان بر باشد و نباید دچار بی حوصلگی و کم حوصله بودن و یاس بشوی . تو کاملا با پیش نویس خودت زندگی می کنی . یعنی این پریوش بزرگ نیست . این پریوش دختر بچه ای است که می ترسد و می خواهد تلاش کند تا دیده شود . تا دوست داشته شود - تا نوازش بگیرد به هر قیمتی ( تا حدی فحش خورت ملس شده و با فحش شنیدن و نوازش منفی گرفتن چاق می شوی )
اولین اقدام عملی که به تو می دهم و باید روی آن تمرکز و کار کنی این است
قبول یک مسئولیت بزرگ
( مگر همین را نمی خواهی ؟! ) خودت را دوست داشته باش و به خودت اهمیت بده و به خودت احترام بگذار . تو نسبت به دیگران احساس مسئولیت می کنی اما در قبال خودت چی ؟ آیا در مورد جشم و روح خودت هم تا به امروز احساس مسئولیت کرده ای ؟!( نکنه این همان تعریف از مسئولیتی است که کنار دست هویت خودت گذاشته ای ؟!!) خودم را دوست ندارم و نسبت به خودم مسئول نیستم اما مردم چرا .
از دید من دوست داشتن خودت و احترام و ارزش به خودت یک مسئولیت و تعهد بزرگ است. تو آن را خرد و ناچیز می پنداری ؟!
نترس .
اقدام عملی بعدی ات .
با یک کسی که دوست هستی و راحت هستی و به او اعتماد و اطمینان داری و او نیز تو را درک می کند و قصد کمک به تو را دارد ( این فرد یار تو خواهد بود )اگر در دنیای حقیقی چنین کسی را نداری به خودم ایمیل بزن ( من یار تو خواهم شد )
رو به روی این آدم بایست و در چشمانش نگاه کن و فحش بده .( یا ایمیلی سراسر فحش و بدو بیراه برای من بفرست .بارها و بارها این کار را تکرار کن )
توجه - تبصره
گمان نکن که این دستور العمل و کار عملی به معنای این است که فحش خورم ملس است و نوازش منفی می خواهم تا چاق شوم بلکه تصمیم دارم که تو تابوهای ترس خودت را بشکنی و ببینی که هیچ اتفاق بدی در بالاترین حد قرار نیست بیفتد . تو نیازمند شهامت هستی .
نترس از اینکه تو را قضاوت خواهم کرد .
نترس از اینکه به تو برچسب بی ادبی و.....خواهم زد .
نترس از اینکه نظرم در مورد تو تغییر کند .
نترس از اینکه دیگر تو را دوست نداشته باشم .
نترس از اینکه در مقابل تو سکوت کنم و نسبت به تو بی توجه باشم
نترس از اینکه متقابلا به تو فحش بدهم و بدو بیراه بگویم .
بالاخره باید یک جوری با این ترسها رو به رو شوی .
در مرحله بعدی
چیزی که تو درست متوجه آن نیستی
فرق بین پذیرش و تحمل است . تو در زندگی ات همه ی مسائل را بدون پذیرش ،تحمل می کنی .
بله.
پذیرش یعنی "هست هر آنچه که هست" اما تحمل یعنی استفراغ خودت و دیگران را با خودت حمل کنی بدون اینکه بدانی واقعا برای چی داری این کار را می کنی .
از پذیرش تا نتخاب راه درازی در پیش است . ( بعدا به آن می پردازیم ) تو فعلا در خودت پذیرش را به وجود بیاور .
تو فکر می کنی با این اوضاعی که زندگی ات دارد و خودت در رنجی نقش تاثیرگذار و موثر ثابت و مثبت داری ؟! این عدم تعادل احساسی و رفتاری و فکری - این خستگی - این مشکلاتی که بنا بر عدم پذیرش ( اما ماشالله مثل یک کامیون 18 چرخ آنها را تحمل می کنی ) دلیل تاثیر گذاری مثبت و موثر بودن تو ست ؟! تو خراب کرده ای پریوش . به خودت بیا و برای خودت کاری کن .
( تمام متن من فید بگ از پریوش است و قضاوت نیست و تو را قضاوت نکرده ام درنتیجه توضیح هم ندارد و نیازی نیست که در مقابل آن حرفی بزنی و توضیحی بدهی )
تا اینجا فعلا کافی است تا بعد . ببینم چه می کنی .
در ضمن وقتی زنان شیفته را خواندی به من بگو جز و کدام دسته از زنان هستی .تا کار عملی آن را هم در بیاوریم
RE: اعتياد عشقي من و همسرم
اني عزيز و نازنين :72:
متشكرم كه اينقدر قشنگ من رو در مقابل خودم مي گذاري تا با خودم بيشتر اشنا بشم . اين حرفاتون خيلي تكان دهنده بود برام .
نقل قول:
اول از همه مسئولیت را تعریف کن ببینم مسئولیت یعنی چه ؟!
این کاملا طبیعی است که پروسه ی تغییر زمان بر باشد و نباید دچار بی حوصلگی و کم حوصله بودن و یاس بشوی . تو کاملا با پیش نویس خودت زندگی می کنی . یعنی این پریوش بزرگ نیست . این پریوش دختر بچه ای است که می ترسد و می خواهد تلاش کند تا دیده شود . تا دوست داشته شود - تا نوازش بگیرد به هر قیمتی ( تا حدی فحش خورت ملس شده و با فحش شنیدن و نوازش منفی گرفتن چاق می شوی )
راجع به اين مورد كه گفتين
نقل قول:
نترس از اینکه تو را قضاوت خواهم کرد .
نترس از اینکه به تو برچسب بی ادبی و.....خواهم زد .
نترس از اینکه نظرم در مورد تو تغییر کند .
نترس از اینکه دیگر تو را دوست نداشته باشم .
نترس از اینکه در مقابل تو سکوت کنم و نسبت به تو بی توجه باشم
نترس از اینکه متقابلا به تو فحش بدهم و بدو بیراه بگویم .
بالاخره باید یک جوری با این ترسها رو به رو شوی .
بايد بگم چند وقت پيش كه ديگه با خودم قرار گذاشته بودم ديگه نترسم و در برابر گستاخيهاي شوهرم كوتاه نيام و نه در حد اون ولي ديگه طاقتم تموم شده بود يه روز كه كارت بانكيمو با خودم برداشته بودم و بعد كه رسيدم خونه داد و بيداد راه انداخت و كلي حرفهاي بد زد كه تو حواست نيست كه جيب من خاليه انگار كه يه بچه مدرسه اي هست و من بهش پول تو جيبي نداده باشم . من بهش گفتم خيلي پررو شدي من تا الان از درامد خودم خرج خودمو ميدم و براي خونه خرج مي كنم كرايه خونه مي دم و تو مرد خونه هستي از خودت خجالت بكش تو بايد مخارج خونه رو تامين كني تو بايد حواست باشه من پول تو جيبم دارم يا من .هر بار كه به تو مي گم فلان چيز و نياز دارم تو ميگي باشه حالا تو اين وضعيت تو هم وقت گير اوردي . گفتم من بايد از خواسته هام بگذرم به خاطر اينكه تو به خواب و استراحتت برسي . من بايد طاوان تنبلي ها و بي فكري ها و بي مسئوليتي هاي تو رو بدم . مي دوني چند ساله كه طلاهاي من رو فروختي و تا حالا هم براي من نخريدي .
اني جان باورتون نميشه تا قبل از اون هر چي به من مي گفت من سرم و مي انداختم پايين و حتي شرمنده مي شدم كه زن خوبي نبوده ام و فكر مي كردم به اندازه كافي تلاش نكرده ام . نهايت كاري كه مي كردم مي گفتم خواهش مي كنم با من اينطوري حرف نزن تازه با كلي ترس و لرز .
ولي الان از ناراحتي و عكس العملش كمتر مي ترسم . به قول خودت مي خوام مسئولانه عمل كنم و از روي فكر تصميم بگيرم . تا الان من به اون اجازه دادم كه هر كاري كه مي خواد مي تونه با من انجام بده و من هيچ شكايتي نمي كنم ولي حالا دارم بهش مي فهمونم كه من يه وسيله نيستم كه با خريد اون اختيارش رو داشته باشه . من زن خونم هستم و نيازهايي دارم . حتي يه بار كاملا جدي بهش گفتم من واقعا ازتون معذرت مي خوام كه نتونستم زندگي شما رو تامين كنم و كرايه خونه رو سرماه بدم واقعا بيش از اين در توانم نيست شما حالا سعي كنيد مدارا كنيد با اين شرايط بسازيد .
نقل قول:
در مرحله بعدی
چیزی که تو درست متوجه آن نیستی
فرق بین پذیرش و تحمل است . تو در زندگی ات همه ی مسائل را بدون پذیرش ،تحمل می کنی .
بله.
پذیرش یعنی "هست هر آنچه که هست" اما تحمل یعنی استفراغ خودت و دیگران را با خودت حمل کنی بدون اینکه بدانی واقعا برای چی داری این کار را می کنی .
از پذیرش تا نتخاب راه درازی در پیش است . ( بعدا به آن می پردازیم ) تو فعلا در خودت پذیرش را به وجود بیاور .
واقعا برام مشكله اين همه سال با ترس و لرز و چشم بسته راهي رو اشتباه رفته ام و حالا نمي خوام قبول كنم كه نتيجه بي فكري هاي خودم بوده اينجايي كه بهش رسيدم و من بايد اين زندگي رو بسازم . پذيرفتن شرايط خيلي سخته .روبرو شدن با مسائلي كه براي اولين باره كه باهاشون روبرو مي شم برام سخته . نياز به تمرين دارم .
راجع به اين مورد
نقل قول:
تو فکر می کنی با این اوضاعی که زندگی ات دارد و خودت در رنجی نقش تاثیرگذار و موثر ثابت و مثبت داری ؟! این عدم تعادل احساسی و رفتاری و فکری - این خستگی - این مشکلاتی که بنا بر عدم پذیرش ( اما ماشالله مثل یک کامیون 18 چرخ آنها را تحمل می کنی ) دلیل تاثیر گذاری مثبت و موثر بودن تو ست ؟! تو خراب کرده ای پریوش . به خودت بیا و برای خودت کاری کن .
اني جان شما مي گيد تا زماني كه من تو اين زندگي احساس خوب و راحتي نداشته باشم نقش موثر و مثبتي نمي تونم داشته باشم . خوب با اين عدم تعادل احساسي چه كار كنم .
بايد بگم من در تمام عمرم همه تلاشم اين بود كه تحملم رو هر چه بيشتر بالا ببرم . هميشه پدرم مي گفت بايد صبور باشي چيزي نگو شايد كسي ناراحت شود پدرم خيلي مهربون و دوست داشتني بود اون مادرم رو خيلي دوست داشت و خيلي به مادرم باج مي داد هميشه هم در برابرش شرمنده بود . من پدرم رو خيلي دوست داشتم . . از طرفي پدرم به ما صبر و تحمل ياد مي داد و از طرف ديگه مادرم ما رو حقير مي كرد هر روز واسه حقير كردن ما يه چيز تازه داشت . هميشه ما رو باعث ناراحتيهاش مي دونست . هميشه پيش ما از پدرم بد مي گفت . و برعكس پدرم هميشه سفارش مي كرد يه وقت نذاريد مادرتون ناراحت بشه اذيتش نكنيد هر كاري كه گفت انجام بديد . ما بچه ها در واقع خدمتكاراي مطيع و دست بسينه مادرم همه تلاشمون اين بود كه مامان رو خوشحال كنيم اما دريغ از يه لبخند يا تشكر .سالهاي سال بود كه مادرم دست به كار خونه نزده بود حتي لباسهاش رو هم ما مي شستيم . هميشه از ما طلبكار بود . بارها و بارها باخودم كلنجار رفتم كه اينها رو فراموش كنم و ارزشمندي رو در خودم تقويت كنم .اميدوارم بتونم .
اني جان يه سوال داشتم ازتون . شوهرم گذشته بدي داشته و هر چند وقت يه بار كه از جانب من احساس خطر مي كنه با عنوان كردن خاطرات گذشته سعي در برانگيختن احساس ترحم من داره . من واقعا چه عكس العملي بايد نشون بدم . پاي درد دلش نشينم . تحت تاثير حرفاش قرار نگيرم . چه كار كنم . مي دونم كه تا الان ضعيف عمل كردم و اون اين نقطه ضعفهاي من رو خوب مي شناسه .
RE: اعتياد عشقي من و همسرم
آني عزيز و مهربون :43:
من كتاب زنان شيفته رو تا صفحه 46 مطالعه كردم . سرگذشتي رو كه از ليزا اورده يه چيزي شبيه منه . مخصوصا مسئوليت پذيري اون در قبال خانواده و نياز به فردي جهت حمايت و مراقبت . واقعا اگه كسي نباشه كه ازش مراقبت كنم يا مسئوليتش به گردنم باشه احساس پوچي مي كنم .
در صفحه 21 به ويژگيهاي زنان شيفته اشاره شده كه از اين خصوصيات، موارد 1-2-4-5-6-8-11-13 در مورد من صدق مي كنه . مخصوصا موارد 5-6-8 كه در من قوي تر و پررنگ تر وجود داره .
اين موارد رو در پايين ذكر مي كنم .
5- اگر قرار باشد بتوانيم به مرد مورد نظرمان كمك كنيم ، هر اندازه تلاش كنيم زياد نيست ، هر اندازه وقت بگذاريم مهم نيست ، هر اندازه خرج كنيم باز كم خرج كرده ايم .
6- شما كه به نبود عشق در روابط شخصي خود عادت كرده ايد ، منتظر مي مانيد اميدوار مي شويد و بر تلاشتان مي افزاييد تا او را راضي كنيد .
8-حرمت نفس اندك داريد ، خود را مستحق خوشبختي نمي دانيد . به جاي ان احساس مي كنيد كه بايد حق لذت بردن از زندگي را به شما بدهند .
آني جان ، فكر مي كنم نسبت به گذشته مي تونم يه خورده عاقلانه تر رفتار كنم و صرف بدست اوردن توجه ، خودم رو تو مسئوليت نياندازم . دارم سعي مي كنم خلاها مو با انجام دادن كارهاي مورد علاقه ام پر كنم . اينجوري هم لذت مي برم و هم احساس عزت نفس رو در خودم تقويت مي كنم .
آني جان دوست دارم باز هم برام بگيد .فكر مي كنم اونقدري كه شما روي من شناخت پيدا كرديد من خودم روي خودم شناخت نداشته باشم . تازه همين شناختي رو هم كه پيدا كردم از روي راهنمايي هاي شما بوده . ممنون :72: