سرکار خانم دختر بیخیال
منم به شما عرض سلام و ادب دارم...ممنون که به تاپیکم سر زدید....نه ایشون نیستند...
راستش منم وقتی خبر ازدواج فردی رو می شنوم مخصوصا وقتی که می بینم بعد ازدواج طرف حس خوشبختی بیش تری داره و... کلی ذوق می کنم... ان شالله با ازدواجی سالم و موفق برای همه جوانای ایرانی مخصوصا دوستان خوب تالار همدردی خوشبخت تر از قبل بشیم و به اهداف اصلی خلقتمون و رشد و تعالی برسیم.امین.
راجب این که گفتید فرهنگ هر خانواده و شهری مختلفه حرفتون درسته...راستی اینو از این بابت میگم اگه بازم خواستید لطف کنید و برام وقت بذارید و از تجربه هاتون بگید گفتم بگم که البته ما هم شهری هستیم و شما هم فرهنگ غالب شهرمون رو می دونید دیگه.
راجب بند های یک و دو که بهم توصیه کردید تشکر می کنم و همون طور که در جواب دوستان قبلی هم گفتم واقعا هدف من از این تاپیک اصلا این نبود که خدایی ناکرده کاری کنم یا رفتاری داشته باشم که نیستم که در ادامه بهتون میگم...
راجب سر وقت رفتن خوب شد گفتید...ممنونم....
ببنید راجب یکی از چیزایی که منم راجبش مردد بودم همین دست خالی رفتن یا نرفتن بود...مثلا منم دست پر رفتن (میگم مثلا شده یک دسته گل یا شیرینی ساده ولی خوش سلیقه)نشونه ی احترام هستش...بعضی میگن شاید این بی احترامی باشه و خانواده طرف فکر کنند مثلا خانواده پسر همه چی رو تموم شده دونسته با توجه به شناختی که این خانم قبلا نسبت بهم دارند...
اره من خودمم میگم دست خالی نریم بهتره...درسته فکر می کنم بردنش در بدترین حالت از نبردنش بهتره.نمی دونم جلسه ی اول پدرشون هستند یا نه.
راجب پوشش ایشون پوشش غالبمو دیدند شاید باور نکنید من یکبار یادم نمیاد توی دوران دانشگام بدون لباس اتو شده رفته باشم دانشگاه...منم همون کت و شلوار رو می پسندم واسه جلسه ی خواستگاری ..اینم که تصمیم گرفتم دوباره از این خانم خواستگاری کنیم خودش حکایتی داره که وقتی نتیجه خواستگاری مشخص بشه برام حکمتش مشخص میشه به امید خدا... اگه اون اتفاق نمی افتاد مطمئن باشید به دل منم نمی افتاد که دوباره از این خانم خواستگاری کنیم که اینا رو هم لطف خدا می دونم و می دونم قراره درس بزرگی بگیرم فارغ از نتیجه که چی بشه....
اتفاقا منم از بوی عطر وادکلن سر درد میشم و بهش عادت ندارم و کلا نه در جلسه ی خواستگاری و هیچ جا ازشون استفاده نمی کنم...
به نظرتون ایرادی که نداره کلا استفاده نکردنش؟
اتفاقا یکی از اهداف اصلی من از این تاپیک همین نحوه ی اداره جلسه توسط پسر بود در گفت و گوی دو نفری دختر و پسر... راجب صحبت کردن دو نفری و... مطمئنم دست پاچه نمیشم فقط نمی دونم بهترین کار چیه ممنون میشم بیش تر توضیح بدید چه رفتاری بهتره؟؟...به من باشه کل جلسه رو خودم حرف بزنم واسش حرف دارم...بعدش یک چیز دیگه از کجا متوجه بشم توی رسم اون دختر خانم واسه جلسه ی اول چقدر صحبت کردن مجازه...اصلا دوست ندارم اون قدر صحبت هامون طولانی بشه مثلا یکی بیاد بگه بسه دیگه تمومش کنید... از طرفی هم نمی خوام زود حرفامونو قطع کنیم و می خوام از وقت نهایت استفاده رو ببرم...ممنون میشم چیزی به ذهنتون میاد بگید؟؟
ببنید راجب حساسیت که گفتید متوجه این شدم که پدر ها روی دختر هاشون مخصوصا اگه دختر اول باشه خیلی خیلی حساس تر هستند... من به شخصه دوست دارم بنا به دلایلی داماد اول یک خانواده باشم..البته این از اولویت های اصلیم نیست که اگه دختر مد نظرم اینو نداشته باشه بذارمش کنار...ولی دختری که این ویژگی رو داشته باشه رو خیلی بیش تر می پسندم(اگه به جوابی که در جواب اقای خاله قزی دادم متوجه می شید منظورم بیش تر واسه تصویر ذهنی اونا از داماد هستش و من می خوام طوری رفتار کنم که کم از پسرشون براشون نداشته باشم.)
ممنون که گفتید یک پدر معمولا چه سوالاتی رو مد نظر داره...ببنید نشون به اون نشون که گفتم نمی خوام چیزی که نیستم رو قلمداد کنم از شما نمی پرسم که مثلا در جواب سوالاشون چی بگم...من جوابای خودمو میدم چیزایی که از نظر خودم درسته دیگه یا اونا می پسندند یا نه...
ممنون میمش بازم از اینا موارد اگه مد نظرتون هست بهم بگید... حتی راجب سوالات خود دختر خانم...
راجب کار و اهداف زندگیم ببنید من کاملا واسه همشون برنامه دارم...همین الان ازم سوال بپرسند کامل جواب میدم..هیچ کدومش هم صرفا تئوری یا ساخته ذهنم نیست...و می تونم نشونی بدم عملی هم تا حرفامو باور کنند و بهشون تضمین بدم.... راجب کارم بله همون طور که خوب توی ذهنتون مونده(ماشالله به حافظتون)روز به روز کارم بهتر میشه.... کل هدفم توی کارم حد نداره...وقتی تاپیک اولمو خوندم امروز یاد خاطرات گذشته افتادم که هر چقدر خدا رو
شکر کنم کمه...خوب یا بدش رو نمی دونم من معمولا با افرادی سر و کار دارم و دوست هستم که از نظر مالی خیلی خیلی از من بالاتر بودند و هستند... البته مطمئنم خدا بخواد منم روزی به اون مراتب می رسم...اون زمان دوستم ازدواج کرده بود مثلا باباش براش فقط 300 ملیون خونه خرید(نصفش رو هم به اسم همسر دوستم زدند!!!) و صرفا به خاطر پشتوانه پدرش بهش دختر دادند نه توانمندی های خاص خودش... من اون زمان خودمو با اون مقایسه می کردم که اون موقع تاپیک زدم نداشتن بابای پولدار...واقعا یادش بخیر...خدایااااا شکرت....
راجب حاشیه نرفتن که فرمودید ممنون میشم اگه حوصله و وقتش رو داشتید و دارید با ذکر مثال بهم توضیح بدید؟
خانم بی خیال همون طور که در جواب خانم مصباح الهدی هم گفتم من از متن های طولانی اصلا خسته نمیشم و بسیار هم این امر رو دوست دارم...لذا اگه راجب هر چی که فکر می کنید بتونید بهم کمک کنید ممنون میشم بهم بگید...
نه باور کنید من خیلی چیز ها رو هم نمی دونم هنوز و خیلی چیز ها رو هم از شما دوستان خوب یاد گرفتم و بعضی چیز ها رو هم حتی اگه می دونستم وقتی مجددا از بیان شما دوستان می خونم باعث میشه بیش تر حواسم رو جمع کنم..به هر حال ممنونم از لطف و محبتتون...راستش چند سال پیش من توان اینو نداشتم وقتی به فردی علاقه مند میشم این جوری بگم ورود ممنوع و... ولی الان قوی تر شدم...ولی نمی دونم یه وقتایی شاید نشه... سعی می کنم تا قبل این که اسم خانمی وارد شناسنامم نشده زیادی رویا پردازی نکنم....
راستی امروز تاپیک خانم صبوری راجب خواستگاری رو می خوندم... اون پستی که فانتزی هاتونو نوشته بودید رو مجدد خوندم...همون موقع منم در جواب شما و خانم مصباح الهدی نظرمو اون جا گفته بودم چون حس بسیار خوبی بهم دست داده بود ...حسی که دوباره امروز هم برام تکرار شد بعد گذشت یکسال... از صمیم قلب دعا می کنم با ازدواجی موفق به همه ی ارزوهای قلبیتون برسید.امین.