چند وقتیه یک دل مشغولی عجیبی پیدا کردم:325:
همش فکر میکنم ، نکنه واقعا من اصلا نمیدونم عشق یعنی چی؟ اصلا عاشق نمیشم!!
چند وقت پیش تو یک سایت مشاوره یک پست گذاشتم ، یک دختری بود که دوستی چندین ساله داشت و متاسفانه دوست پسرش بهش خیانت کرده بود.
من یک پست براش نوشتم ، از ضررهای دوستی و خیانت در دوره اول آشنایی و.... فکر کردم خوب راهنمایی کردم اما اون دختر فقط پست طولانی منو نقل قول زد و ازم پرسید : اصلا تا حالا عاشق شدی؟؟؟!!
این سوال خیلی مشغولم کرد ، از اون لحظه همش دارم فکر میکنم جواب سوالش چی بود!؟
من عاشق مامانم و بابامم ، برادرم و خواهرم هستم! اما اون عشق با این عشق فرق داره!
شنیدم عشق خوب نیست دوست داشتن خوبه!! عشق باعث میشه عیب هارو نبینم!
دوست دارم ازدواج کنم اما دوست دارم ازدواج درستی داشته باشم..
دوست ندارم احساسی تصمیم بگیرم یک عمر پشیمون بشم.
همیشه فکر میکردم باید قبل ازدواج همه جوانب و سنجید، نباید احساسی تصمیم بگیرم!
اما همه دوستام و فامیل میگن سختگیری!
نگران خودم شدم یعنی من عاشق نمیتونم بشم!:47:
الان که فکرشو میکنم میبینم هیچوقت نذاشتم احساسم به عقلم غلبه کنه!
حتی شده دقیقه نود جلوشو گرفتم!
نکنه اون دختر راست گفته من هیچوقت نمیتونم کسیو دوست داشته باشم!:47:
همیشه با خودم میگم چطور یک زن حداقل یک دوست دختر که هنوز تعهد قانونی ای نداره میتونه خیانت دوست پسرشو تحمل کنه و حتی با دیدن بی ارزشی طرفش بازم دوست داره باهاش ازدواج کنه.
چطور یک دختر حاضره با کسی که برای شخصیتش ارزش قایل نیست ازدواج کنه!
کتکش میزنه، بهش بی احترامی میکنه، تحقیرش میکنه!
به خانوادش بی احترامی میکنه!
من واقعا فکر میکردم یک دختر احساساتی ای هستم اما چند وقته نگران اینم که نکنه سنگ دلم و بی احساس!!!!
برام دعا کنین زودتر از این سردرگمی نجات پیدا کنم!:( از خودم میترسم!:323: