دلی که می شود از غصه تنگ می ترکد
چه جای دل که در این خانه ، سنگ می ترکد
در آن مقام که خون از گلوی نای چکد
عجب نباشد اگر بغض چنگ می ترکد
چنان درنگ به ما چیره شد که سنگ شدیم
دلم از این همه سنگ و درنگ می ترکد....
نمایش نسخه قابل چاپ
دلی که می شود از غصه تنگ می ترکد
چه جای دل که در این خانه ، سنگ می ترکد
در آن مقام که خون از گلوی نای چکد
عجب نباشد اگر بغض چنگ می ترکد
چنان درنگ به ما چیره شد که سنگ شدیم
دلم از این همه سنگ و درنگ می ترکد....
دور مرو سفر مجو پیش تو است ماه تو
نعره مزن که زیر لب میشنود از تو دعا
آن دیده کز این ایوان ایوان دگر بیند
صاحب نظری باشد شیرین لقبی باشد
در رخ عشق نگر تا به صفت مرد شوی
نزد سردان منشین کز دمشان سرد شوی
از رخ عشق بجو چیز دگر جز صورت
کار آن است که با عشق تو هم درد شوی
یار شو و یار بین دل شو و دلدار بین
در پی سرو روان چشمه و گلزار بین
برجه و کاهل مباش در ره عیش و معاش
پیشکشی کن قماش رونق تجار بین
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صبحت این مونس جان ما را بس
نادیا جان فکر می کنم باید ن میدادیا!:D
اما خب مابا س ادامه میدیم....
سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
گر تو پنداری به حسن تو نگاری هست نیست
ور تو پنداری مرا بیتو قراری هست نیست
ور تو گویی چرخ میگردد به کار نیک و بد
چرخ را جز خدمت خاک تو کاری هست نیست
تا سرایم وصفی از قرآن دین
بشنو از کم مایه ای، وصفی چنین
صدق مطلق هست قرآن کریم
کان بود گفتار خلاق عظیم
منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن