-
من که به هر قیمتی نمی خوام ازدواج کنم
اصلا ازدواج کنم نکنمم برام مهم نیست منظورم این بود با کسی که دوسش داشته باشم و دوستم داشته باشه زندگی کنم
ولی پیدا نمی کنم
این بارم نمی دونم چطوری تونستم این ادمو دوست داشته باشم. دیگه خیلی تعطیله انگار. از بغل یکی دیگه در میاد میره یکی دیگه پیدا می کنه!!! یعنی موندم اصلا اون هیچی. موندم چرا انقدر برداشتای من اشتباه بوده از یه ادم. اصلا ممکنه مگه؟
من خیلی احمقم. کاش اینو میتونستم درست کنم.
اشتباه عملی جدیدی نکردم. انتخاب دلم اشتباه بوده. از خودم و برداشتام ناامید شدم واقعا.
-
مینوش جان،
همین که فهمیدی دلت اشتباه کرده و نذاشتی به عمل برسه، عالیه.
-
سلام دوستان گل
چند روز پیش خیلی خیلی یهویی رفتیم مشهد...
بدون هیچ برنامه قبلی برای مسافرت!!
خیلی حس خوبی بود
توی حرم اصلا گریم نگرفت!! به خودم میگفتم چقدر قصی القلب شدم:47:
اما بعد کشف کردم به خاطر خوشحالی، وفتی ضریح رو میدیم فقط لبخند میزدم:43:
به نیابت همه بچه های همدردی نماز حاجت و زیارت خوندم(ان شاءالله که مقبول افتد)
احساس سبکی دارم:310:
اصلا تصورشو نمیکردم این موقع بریم مشهد...
ان شاءالله به زودی زود، روزی همتون بشه، برید.
-
سلام به روی ماه همتون
خوبید !خوشید !
من که حالم خوبه انشاالله شما هم خوب باشید
اول از همسر گرانقدرم شروع میکنم خیلی با محبت شده:43: فکر کنم واسه خاطر اینه منم آروم تر شدم و حساسیتهای بیخودی رو گذاشتم کنار.منی که همه اش تو خونه زندانی بودم حالا هفته ای چند بار میبرتم بیرون
راستی تو ادارش پست بالاتری بهش دادند. میگم شیرینیشو باید بدی یه پانصد تومانی مچاله میزاره تو دستم میگه برو واسه خودت پفک بخر و بقیه پول رو حتما برام بیار!!من اگه جاش بودم همسرمو میبردم دبی(الکی)
پسر گلمم مشغوله حسابی با دوچرخه اش بازی میکنه.سجاده رو پهن میکنه و میره سجده از خدا آرزوهاشو میخواد بهش میگم چی میخوای از خدا؟میگه اول اینکه خدا بهم یه خواهر بده و دوم تو اجازه بدی بابا برام پلی استیشن بخره.هر چی میخواد میره سجده مثلا چند وقت پیش خواسته بود برقا بره وما شمع روشن کنیم!!
میگه بزرگ شدم میخوام هم خواننده بشم هم دکتر(متخصص مغز و اعصاب)هم رییس جمهور!!:311:
و اما خودم، خانوم بودم خانوم تر شدم(اعتماد به نفسو!!!)ولی یه اخلاق بدمو هنوز ترک نکردم!پرتاب وسیله!! البته بیشترشون میوه ست اما هیچ وقت نشد به هدفم که همسر مهربانم هست بخوره!!یا با دست میگیره یا میخوره به در و دیوار بعدشم هممون میخندیم بهم میگه اینجوری حیفی بزار کلاس پرتاب دیسک ثبت نامت کنم حتما مقام کسب میکنی!!:18:
دیگه نه حرص مال دنیا رو میخورم نه آدما فقط از زندگیم لذت میبرم :43:
-
سلام چند روزی نبودم
در نتیجه دادن سر از خود دارو به پسرم حسابی درگیر شدم و متاسفانه چند روز بیمارستان بستری شدن.
از بس هی همه تو تصویر ذهنی گفتن مادر خوب و فداکار اینم شد نتیجش.
خلاصه حالم اولش خوب نبود اما موقعی که رفتم توی بخش و بچه هایی رو دیدم که چه بیماری های سختی دارند فهمیدم چقدر خوشبختم و از عهده شکر گذاری این همه نعمت بر نمی یام.
وقتی دختری رو دیدم که زیباتر از برگ گل اما ۱۰ ساله که ساکن بی چون . چرای بیمارستلن هاس و مادر ۳۰ ساله اش از غصه اون شبیه خانم های میانساله از خودم دلخور شدم .
دیگه اونجا برا پسرم ناراحت نبودم با چشمانی اشک بار از خدا شفای همه بیماران به خصوص بچه های بی گناه رو می خواستم و می خوام.
وقتی مرخص شد به همسرم گفتم به خاطر اشتباه من اینطور شد و اویشون گفت هیچ اشکالی نداره.
حالم خوبه.
بچه هام سالمن.همسرم همراهمه.
-
خانوم بی نهایت هنوز هم سر حرفمون هستیم که شما مادری مهربان و فداکارید.شک نکنید:72:
خدا رو شکر حال فرزندتون خوب شده:43: من که یه دونه دارم این حالتیمhttp://www.kolobok.us/smiles/artists...z/JC_wonky.gifحالا شما دوتا دارید خدا براتون نگهشون داره:72:
حالم زیاد خوب نیست یعنی اولش خوب بودما وقتی رفتم یه گشتی به تاپیکام زدم از خودم بدم اومده چقدر راجع به همسرمو خانوادش بد نوشتم!!http://www.kolobok.us/smiles/artists...oose/MG_45.gif(حیف که نمیشه حذف بشند)
حالا خیلی آرومم واسه خودمم عجیبه چرا انقدر آروم شدم از زندگیم راضیم از همسرم که خیلی مهربون شده:43: همشو مدیون همدردی و کاربرای عزیزی همچون شماها هستم هر چقدر دعاتون کنم کمه واقعا ازتون ممنونم
یه چیزیو میخوام اعتراف کنم
خیلی همسرمو دوست دارم!!!:58:(چرا بهم میخندید!!)http://pic4ever.com/images/18.gif باور کنید دوستش دارم:43:
این پست جاش اینجا بود یا کل کل!!!http://www.kolobok.us/smiles/user/vala_04.gif
-
بی نهایت مامان خوبی که هستی
رشته ات مگه پزشکی داروسازی پرستاریه که دارو دادی خودت؟ نده. مامانای قدیم بچه حالش بد میشد با غذا یه کم درمانش می کردن. مثلا سردیش میشد زعفران نبات هل دارچین عسل می دادن و از این چیزا :)
ارام جان واسه چی وسیله پرت می کنی؟ نکن وسیله هات حیفن! از اون حیف تر قسمت تمیز کردنشه که می شکنه یه چیزی ادم می میره تا تمیزش کنه و مطمن باشه هیچی نمونده رو زمین که تقریبا غیرممکنه و یه تیکه ریز که هیچ بیشتر از یه تیکه یه جایی مونده!
-
منم نمی دونم خوبم یا بد! اما مطمئنم که دلخورم!
یه خورده هم لوس شدم.
آها! چند روزی هم بود که هر وقت وارد سایت میشدم نمی تونستم هیچ صفحه ای رو باز کنم، نمی دونم چرا! اما راستش حوصله نداشتم دنبال علتش هم باشم.
به هر حال؛ امروز تصمیم گرفتم که با گلم صحبت کنم، شاید باید حرفامو بزنم و آروم شم.:43:
خونمون هم بنایی ه و من از این موضوع یه مقدار عصبیم، آخه! بابا! هر سال که بنایی نمیشه!:161:
دوره ی درمانمم واسه آوردن یه عشق جدید به زندگیم شروع کردیم، یه حس جدید و یه زندگیه جدید، از این بابت هم خوشحالم، هم یه کم نگران،
نگران!!!؟
واسه اینکه حس میکنم اوقات تنهایی بین من و همسرم پر میشه و ما دیگه زمانی واسه باهم بودنمون نخواهیم داشت.
به هر حال! از خداوند واسه سلامتیه خودم و گلم و اطرافیانم ممنونم.:72::72:
-
گاهی فکر میکنی فراموش کردی فکر میکنی خوبی
اما وقتی خوب میبینی و یادت میفته دلت تنگ میشه میسوزه
یه غم عمیق میفته به جونت که همیشه دلت ساز مخالف میزنه
اصلا انگار مصلحت و تصمیم سرش نمیشه
میشه خواسته هاشو عملی نکرد ولی نمیشه یه دفه ای خاموشش کرد.
طفلی دلمو اذیتش کردم یزمانی که الانم اون دست بردار نیست
هرچند من بهش بیمحلی میکنم اخرش مجبوره راه بیاد و فراموش کنه یعنی خیلی وقته راه اومده .
نمیدونم چرا این سوختن و غمشو دوس دارم
هم دردناکه هم لذت بخش...
-
حال وهوام ازاین بدترنمیشه...
خودم خودموتحمل کنم گل کاشتم چه برسه به بقیه
تاحالاتوی عمرم اینقدربی حوصله ودمق نبودم...اصلا یه چیزهایی میادتوذهنم که به عقل جن هم نمیرسه!!!!
الان5روزه اینجوری ام