سر هرکس سر شانه گریست وقت وداع
سر ما وقت وداع سینه دیوار گریست
نمایش نسخه قابل چاپ
سر هرکس سر شانه گریست وقت وداع
سر ما وقت وداع سینه دیوار گریست
توي آسموني که کرکسا پرواز ميکنن
ديگه هيچ شاپرکي ، حس ِ پريدن نداره
دستاي نجيب ِ باغچه ، خيلي وقته خاليه
از تو گلدون ، گلاي کاغذي چيدن نداره
هر کس به طریقی دل ما می شکند.
بیگانه جدا دوست جدا می شکند.
بیگانه اگر می شکند حرفی نیست ، از دوست بپرسید چرا می شکند !
دود گر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
تاريخ ، يك كتاب ِ قديمي ست كه در آن
از زخم هاي كهنه ي من ياد مي شود
از من گرفت دخترِ ِخان هرچه داشتم
تا كي به اهل ِ دهكده بيداد مي شود؟
در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند
دیدن روی تو را دیده ی جان بین باید
این کجا مرتبه ی چشم جهان بین من است
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند
دانی که را سزد صفت پاکی
آنکو وجود پاک نیالاید
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن بر آید