-
سلام به عاشقان عزیز
ازاونجایی که من حال جسمی ام خوب نیست وبه دنبالش حال روحیم هم همینطور،باهمسرم خلوتی داشتیم وگریه های من توی بغل همسرم...
فردای اون روز یعنی دیروزهمسرم عصر تماس گرفت وگفت افطار چیزی درست نکن میریم بیرون،که اومد رومنو برد به جایی که دوران نامزدی رفته بودیم ویه نوستالژی قشنگ رو واسمون ساخت ودوباره امروز خونه موند وبدون اینکه من ازش بخوام وقتی دید دارم کارهای خونه روانجام میرم بیدارشد کلی کمکم کرد ونزدیکهای ظهر بود که هردومون بازبون روزه دیگه بیهوش شدیم!ومن خیلی خیلی ازش تشکرکردم،اگه کمکم نمیکرد من اصلا حوصله پیدانمیکردم کارهای عقب افتاده روانجام بدم.
یک دنیا ازش ممنونم:72::43:
-
سلام
همسرم دفترچه بیمه مو بدون اطلاع من میگیره تا ببره بیمه پول ویزیتا رو بگیره اما دفترچه مو گم میکنه :(
یه روز که برای کارای پزشکیم دنبال دفترچه م بودم کل خونه رو زیر و رو کردم پیداش نکردم خیلی ضروری بود و فرصت هم نداشتم
مطمئن بودم کار همسرمه داشتم زنگ میزدم با عصبانیت بهش بگم باز تو دفترچه مو برداشتی که نفس عمیق کشیدمو پیامک زدم دفترچه م گم شده شما برداشتی !! ایشون گفتند نه من نگرفتم!!! کلا یه حواس پرتیه واسه خودش :)
وقتی اومد خونه کم کم یادش اومد کار خودشه ! دیدم یه لحظه رفت بیرون با گلایی که تو باغچه مون داره برگشت و حین دادن گل گفت شرمنده دفترچه تو من برداشتم
من خنده م گرفت .نمی دونستم باید عصبانی باشم یا خوشحال
ولی حس خوبی گرفتم از گرفتن گل ها
-
دخترم خیلی ناز شده و کلی دلبری می کنه برای باباش.
اوایل که باباش قربان صدقه اش می رفت من اعتراض می کردم که چطور بلدی آنقدر قشنگ قربان صدقه دخترت بری تمام این سال ها بلد بودی و از من دریغ می کردی!!
می گفت خانم این کوچکه، بی پناهه و ضعیف نیاز به محبت داره،
من هم گفتم من هم ضعیف هستم نیاز به محبت دارم اتفاقا نگاه نکن به قدم شاید خیلی بیشتر از دخترت نیاز به توجهت داشته باشم،
مدتیه هر موقع می خواهد دخترم را ناز و نوازش کنه تا من نگاهشون می کنم می گه تو هم بیا خانمم. :43:
-
سلام دوستای خوبم
انشالله که همیشه همینجوری شاد باشید و خاطرات عشقولانه فراوون داشته باشید. این چنتا پست اخری رو که خوندم خیلی خوب بودن:43::72:.
من کارپایان نامه ام عملی هست و این روزها به خاطر شرایطم همسرم از ساعت 4تا8 عصر با زبون روزه میومد دانشگاه تا کمکم کنه. حضورش درکنارم باعث میشد اصلا خسته نشم و خیلی
هم کارها رو راحت انجام بدم. واقعا بهم کمک کرد و نمیذاشت من دست به وسایل سنگین بزنم و همه چیز رو خودش برام جابجا می کرد و من فقط کار اصلیم رو انجام میدادم. البته مقداری
غرزدن و ایرادگرفتن هم داشت اما خب 4ساعت زمان کمی نبود اونم با زبون روزه .
از خودش تشکر کردم اما حس میکنم تشکرم کوچیک بوده و باید یه تشکر ویژه بعد دفاعم از همسری داشته باشم. شاید یه سوپرایز خوب تدارک ببینم. :72:
خاطرات عاشقانه همه شما فزونی باد:18:
بدرود
-
سلام به متأهلین عزیز تالار :43::72:
ان شاءالله بحق این ماه مبارک و شب های پر اهمیت قدر تک تک لحظات زندگیتون عاشقانه و سرشار از خوشبختی و همراه با دلی خوش باشه .
:heart::heart:
-
سلام دوستان
امروز دل شکسته یودم و داشتم پنهانی با مولا درد و دل می کردم و اشک می ریختم همسرم متوجه شد و اومد و منو در آغوش گرفت و بهم دلداری داد بهش گفتم دعام کن گفت من همیشه اول از همه تو رو دعا میکنم
مدرک روانشناسی نداره اما تو ارام کردن من مهارت و تبحر خاصی داره
-
سلام
سر نماز بودم که همسرم کلید انداخت و اومد منزل با قربون صدقه اومد سمتم و پیشانی مو بوسید و گفت فدای خانمم بشم:43:
هر روز برام خاطره عاشقانه میسازه
-
سلام به همگی
ماه رمضان هم سختی داره هم خوشی.باهمه اینها تموم شدامیدوارم خداازهمگی ما قبول کنه.
توی یکی ازاین سحری ها اوایل ماه رمضون ما سر موقع پاشدیم ومشغول خوردن سحری.دیدیم وقت هست گفتیم چای هم بخوریم؛خلاصه من چای دم کردم وبعدشم چای ریختم بخوریم.نمیدونم صحبتمون سر چی گل کرده بود احتمالا ازشیرین کاری های پسرمون داشتیم حرف میزدیم که اصلا حواسمون به ساعت نبود!!هیچی دیگه یهو نگاه کردیم دیدیم فقط 2 دقیقه وقت هست.یه دفعه یه جوری هردومون چشمامون گرد شد وعجله کردیم واسه خوردنِ چای که هردومون خنده مون گرفت!شده تاحالا چای گیر کنه توگلوتون دیگه!هیچی دیگه اینقدر خندیدیم به این وضعیت خودمون که من غش کردم.هی چای میخوردم هی باخنده میپرید بیرون!!!اصلا یه وضعی شده بود که نگو.اما همسرم یه لحظه خودشو کنترل کرد وچای روسر داد بالا!!اما من نتونستم وچای نخوردم:54:
چقدر خوب بود وخندیدیم.ازاین خنده هایی که آدم دیگه نمیتونه جلوش روبگیره:311:
عید تون هم مبارک:72:
-
یکی از شب های قدر بود من چون کمی بی حال بودم خونه موندم و از تلوزیون داشتم دعای جوشن کبیرو گوش می کردم که همسرم باهام تماس گرفت و گفت همین الآن برات گریه کردم و دعات کردم ! بغضم گرفت بعد قطع کردن منم نشستم گریه کردم :)
امروز هم بهم گفت بابت سحری و افطاری و خستگی هایی که این ماه بخاطرم کشیدی ازت ممنونم و دستمو بوسید:43:
-
سلام دوستان
خدا روشکر منم تونستم شریک زندگیم پیدا کنم
خیلی دوسش دارم
دعا کنید خدا مارو برای هم نگه داره
زندگی انگار مال ما دوتاست
با تو خوشبختی نزدیکِ اینجاست
بعضی وقتا خب تنهایی خوبه
یه سفر کوتاهه دو تایی خوبه
زندگی اینه دلخوشی ساده
من باشم و عشقت تو باشی و جاده
غصه از قلبم فاصله داره
این هوا انگار ما رو کم داره
ببند چمدونتو خوب میدونی من بدون تو
این دفعه اصلا به جون تو جایی نمیرم
تویی همه چیز من حتی اگه خدا هم عزیز من
دنیا رو به پام بریزه من جایی نمیرم