سلام
خانم نازنین از صبحانه امرو ز خیلی خوشمزه بود خیلی زحمت کشید صبحانه درست کردید خیلی تشکر و قدردانی می کنم:72::72::72:
اعضا ی خوب تالار خانم نازنین دست پخته خیلی عا لی است:72::72::72:
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
خانم نازنین از صبحانه امرو ز خیلی خوشمزه بود خیلی زحمت کشید صبحانه درست کردید خیلی تشکر و قدردانی می کنم:72::72::72:
اعضا ی خوب تالار خانم نازنین دست پخته خیلی عا لی است:72::72::72:
چطوره که هر روز زحمت صبحانه با نازنین باشه........:311:
موافق ها هورا بکشن
هورا....................
این باغ هم به واسطه عیالواری و شلوغ کاری به تعطیلی کشیده شد و قراره به زودی به باغ جدید اسباب کشی کنیم پس فعلاً از اینجا خداحافظی می کنیم .:326:
.
قبل خداحافظی
به یاد دارم،در گذشته اگر یه بخت برگشته از یه بخت برگشته دیگه خوشش می آمد؛ باید همیشه مسلح می بود! به چی؟ آها مشخصه بچه این روزهای نه اون روزها! یه خودکار و یه کاغذ، همچین یه نامه فدایتش شوم مینوشت که از هر فیلم هندی،هندی تر بود، با هزار زور و ترس و لرز و مکافات و قبول ناز وغیره، نامه را بدست دل آرام میداد، بعدش از فردای اون روز مثل پاسبان یا مثل کفتر دور حرم هی اون دور و برا می چرخید ؛ اگر شانس می اورد کسی بهش گیر نمیداد که اکثر موارد گیر میدادن و آی کتک می خورد آی میخورد ،اینجای داستان بود که کلا" فیلم هندی میشد، خلاصه تا اگر که بهش جوابی میدادن، بعدها سروکله تلفن ثابت که تو هر خونه ای پیدا میشد،پیدا شد، خوب اینجا دیگه نیاز به سلاح جزئی بود از قبل آماده بود، یه تکه کاغذ و شماره منزل؛ خلاصه بعد مراحل مخ زنی و شماره دادن،اینجای کار خیلی قشنگ بود؛ به مدت چند روز باید ریاضت میکشید؛ آن هم کلا" با تلفن، و اگر یه وقتی هم میخواست بره دستشوئی و تلفن زنگ میزد نصفه و نیمه ولش میکرد و یه دست به شلوار و یه دست شیرجه به طرف گوشی و اگر برادری ،خواهری میخواست گوشی رو برداره همچین با کف پا میزد که بروس لی خدا بیامرز هم نمیزد، گذشت تا رسیدم به عرص ارتباطات در دهکده جهانی؛ صبح دیلیلیلی ،زنگ گوشی، خرخرخر اس ام اس، این رو بذارید رو ریپیت................ اصلا" خوش ندارم توصیف کنم این دوره رو ، جدا" عشق و صفا فقط به اون گذشته ها بود ها!
(نمردیم و یه چیزی اندر مایه خاطرات طنز اندر نطنز بنگارشتیم)