RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حا ل مردمان چون است
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
هرکسی، حرف دلی می فهمد
باید از خویش بپرسد، چند است؟
سر بازار لطافت، مردیست،
که صفا می آرد
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
چه لطف بود که نا گاه رشحه قلمت
حقوق خدمت ما عرضه کرد بر کرمت
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
این اشعار حافظ اینقدر زیبا هستند که بعضی مواقع به هم می ریزم! :)
واقعاً ببینید چقدر زیبا گفته:
آن که رخسار تو را رنگ ِ گل و نسرین داد | *** | صبر و آرام تواند به من ِ مسکین داد؟ |
و آن که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت | *** | هم تواند کرمش داد ِ من ِ غمگین داد؟ |
گنج ِ زر گر نبود، کنج ِ قناعت باقیست | *** | آن که آن داد به شاهان، به گدایان این داد |
خوش عروسیست جهان از ره ِ صورت، لیکن | *** | هر که پیوست بدو، عمر خودش کاوین داد |
|
کاوین: همان مهریه.
چقدر زیبا با کلمات بازی کرده.
این دنیا رو به یک عروس با ظاهری زیبا تشبیه کرده که هر کس بخواهد به این عروس برسه، باید عمر خودش رو به جای "مهریه" بده.
در اصل شاید بشود گفت، تلاش فقط برای رسیدن به زیبایی های ظاهری این دنیا، یعنی هدر دادن عمر!
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
درخت دوستی بنشان که کام دل به با ر ارد
نها ل دشمنی بر کن که رنج بی شما ر ارد
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
سر ارادت ما و استان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما می رود ارادت اوست
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
خری با خری بهر جو ،جنگ شد
لگد زد یکی،دیگری لنگ شد
لگد خورده گفتا،مگر آدمی!!!!
رفیق خودت را چرا می زنی؟؟؟
شب تاریک و ره باریک و من مست
سبو از دست من افتاد و نشکست
نگهدارنده اش نیکو نگه داشت
وگرنه ،صد سبو ،نفتاده بشکست
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست | *** | بیار باده که بنیاد ِ عمر بر بادست
|
غلام ِ همت ِ آنم که زیر چرخ کبود | *** | ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
|
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای | *** | که بر من و تو در ِ اختیار نگشادست
|
مجو درستی ِ عهد از جهان ِ سست نهاد | *** | که این عجوز عروس هزار دامادست
|
نشان ِ عهد و وفا نیست در تبسم گل | *** | بنال بلبل ِ بی دل، که جای فریادست |
|
RE: یک بیت شعر زییا بنویسد
به پایان آمد این دفتر | *** | حکایت همچنان باقیست |
|
========
پاورقی و منابع:
این موضوع با توجه به زیاد شدن تعداد پستشهایش قفل می شود.