زنده شود هر که پیش دوست بمیرد
مرده دلست آن که هیچ دوست نگیرد
نمایش نسخه قابل چاپ
زنده شود هر که پیش دوست بمیرد
مرده دلست آن که هیچ دوست نگیرد
دلا خوبان دل خونین پسندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند
داني كه دلم ز چه خون است
يارم برفته است و حالم چون است
تو در شکستن دل ماهرانه استادی
برو برو که دگر ازنگاهم افتادی
میان رفتن و ماندن شکست و پرپر شد
دلی که برده ای و باز پس فرستادی
بیا ببین که به مجنون شهر معروفم
تو با نگاه خودت کار دست من دادی
يكي درد و يكي درمان پسندد يكي وصل ويكي هجران پسندد
من از درد و درمان و وصل وهجران پسندم آنچه را جانان پسندد
ما قلم خودبه مرکب عشق پرکرده ایم
سالهاست دراین وادی خود گم کرده ایم
زلطف یار از سرا به ثریا رفته ایم
ما همسفر عشق بودیم
صد افسوس به بیراه رفته ایم
(خواهشمندم نظر خود را در مورد این کلمات که نمی دانم شعر است یا چیز دیگر بنویسید)
من مست می عشقم هشیار نخواهم شد
از خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
من هم رباب عشقم و عشقم ربابيست
وان لطفهاي زخمه رحمانم آرزوست
تو از خواری همینالی نمیبینی عنایتها
مخواه از حق عنایتها و یا کم کن شکایتها