بهار خوبی؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar.shadi
همچین سوزناک نوشتی انگار همه زبونم لال...
بابا ما که سُر و مُر و گنده (چه جوری باید نوشت اینو!:) ) تو تالاریم.
فقط فکر کنم فرشته مهربان یه کمی تغییر رویه دادن اون ترکه ها رو گذاشتن کنار.:)
نمایش نسخه قابل چاپ
بهار خوبی؟نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahar.shadi
همچین سوزناک نوشتی انگار همه زبونم لال...
بابا ما که سُر و مُر و گنده (چه جوری باید نوشت اینو!:) ) تو تالاریم.
فقط فکر کنم فرشته مهربان یه کمی تغییر رویه دادن اون ترکه ها رو گذاشتن کنار.:)
امید جان بنا شد شما تمرکزت را نگذاری روی ازدواج بعد میای آلاچیق را پر پست همسریابی می کنی؟!!!
پدربزرگ شمام کمکش نکن! بفرستش سراغ سرگرمی ها تا تمرکزش از این مساله کم بشه! من شبکه ی پویا را توصیه می کنم!!! :311::311::311:
این خارپشت فکر کنم از من خوشش نمی اومد! از وقتی من اومدم دیگه آلاچیق نیومد! حالا من که برم برمی گرده! :) شایدم زن گرفته!:310:
فرشته مهربان که سرش خیلی شلوغه بعید می دونم وقت کنه آلاچیق بیاد.
تالار همیشه شاهد کاربرهای قدیمی ای بوده که می رفتن و کاربرهای جدیدی که می اومدن و کاربرهای قدیمی که برمی گشتن و ... نباید عو
امید جان بنا شد شما تمرکزت را نگذاری روی ازدواج بعد میای آلاچیق را پر پست همسریابی می کنی؟!!!
پدربزرگ شمام کمکش نکن! بفرستش سراغ سرگرمی ها تا تمرکزش از این مساله کم بشه! من شبکه ی پویا را توصیه می کنم!!! :311::311::311:
این خارپشت فکر کنم از من خوشش نمی اومد! از وقتی من اومدم دیگه آلاچیق نیومد! حالا من که برم برمی گرده! :) شایدم زن گرفته!:310:
فرشته مهربان که سرش خیلی شلوغه بعید می دونم وقت کنه آلاچیق بیاد.
تالار همیشه شاهد کاربرهای قدیمی ای بوده که می رفتن و کاربرهای جدیدی که می اومدن و کاربرهای قدیمی که برمی گشتن و ... نباید عوض شدن دوستان آلاچیق باعث بشه ما احساس غریبگی کنیم.
نگران نباش امید همسرم ینی همونی که رفتی حلال ماه درست کنی دوتا خواهر دراه به چه
نازنینی از هر بند انگشتشون یه هنر میاد بیرون دماغ سربالا مو طلایی چشم آبی قد بلند یه قرار
ملاقات می ذارم بیا ببینشون هر کدومو پسند کردی با بابابزرگ بیا خاستگاری.
برات حق انتخاب گذاشتم.
البته خانم من کزت ـه.:311:
واااااای دخترای خانم تناردیه. نه نه .:302:
ای بهار شادییییییییییییییی...منم گریم گرفت
ااااااااااااا..اها اها اها..ای وای..باغ همدردی...ای خدا...
خوب دیگه بسه..این بساط ابغوره و فین و فین و فِت و فِت و دستمال کاغذی رو بذارین کنار..
بیایین خودمون الکی خوش باشیم..انقده حال میده..
دختر مهربون راس میگه..ما که هستیم..یه لحظه شک کردم نکنه من نیستم..اما دیدم هستم:)
من هستم..تو هستی..فرهنگ حاضر
دختر مهربون حاضر
چشمکم میاد..بذار خوب بشه حالش...
نازنینم هستن..نازنین بیا الاچیق
حامدم که فعلا مسافرته...
پاییزان و بقیه هم میان.
غیر از اینا بچه های جدید مدید هم داریم..
معرف حضورتون هستن که.بعضیاشونم قدیمین اما تازه برگشتن.
راحیل خانوم..بچه مثبت..پدربزرگ..نادیا...امید عزب اوغلی(املاشو نمیدونم)
بقیه دوستان هم بصورت نمادین حضور دارن و فقط تشکر میزنن مثل مسافر زمان.
جای خارپشت واقعا خالیه..وقتی نیست نصف سوژه های کل کل میپره.اه برگرد دیگه..خیلی داری خودتو لوس میکنی..واقعا جای نوشته های طنزش خالیه.
خوب درسته اینجا باید کل کل کرد اما اول یه جشن میگیرم..تا دل بهار شادی شاد بشه بعد میریم تو فاز کل کل.اصلا جشن رو کل کلی میکنیم..خوبه؟؟؟
این از کیک
http://www.hamdardi.net/imgup/33943/...0527ecb4c0.jpg
اینم ایشاا... نصیب هیشکی نشه
http://www.hamdardi.net/imgup/33943/...76f21d46d2.jpg
.................................................. .......
امید و فرهنگ..هر وقت عموی من زن گرفت شما هم زن میگیرین..
بیچاره عموم هی میاد با من صحبت میکنه که من زن میخوام و بی هدفم و از این حرفا..میگه روم نمیشه به پدربرگ و مادربزرگم یا پدرم و عموم بگه..تو بگو.
منم میرم کلی صحبت میکنم و از مزایای ازدواج میگم و خوب میتونین تصور کنید که با چه لبخند ژکوندی منو نگا میکنن که اره اگه لالایی بلدی چرا خودت خوابت نمیبره..اما کوچه علی چپ رو واسه همین وقتا گذاشتن دیگه..منم با اعتماد به نفس سخنرانی میکنم..بعد مامان بزرگم میگه عموت زن نمیخواد..میخوای؟؟
عموی منم سرخ و سفید میشه میگه..نه
میگم خوب اون روش نمیشه بگه..باز مامان بزرگم میگه واقعا روت نمیشه..زن میخوای؟؟
باز عموم میگه نه.
عجبا..
خلاصه اخرش به این ختم میشه که اگه زن میخواد خوب بره بگیره..
این بره بگیره مفاهیم عمیقی داره.مثلا برو زن بگیر اما اگه فردا یه چی شد من نیستم.
برو زن بگیر اما توقع کمک از من نداشته باش.
برو بگیراما خرج و مخارج پای خودته ها..
اینجوری اجازه عروسی عموی من صادر شده اما جوری که بنده خدا کلا پشیمون بشه..
حالا باز زنگ زده به من راجب عروسی..نمیدونه کل اگر طبیب بودی سر خود....حافظا.بگذریم.
هر چی فکر میکنم دختری که مناسب عموم باشه سراغ ندارم..اونم عین یاکریمه کز کرده یه گوشه.
خلاصه..اینجا دیگه نبینم کسی زن زن و شوور شوور کنه ها..دههه
اینجا محیط فقط کل کلیه.
موفق باشید
:311:نقل قول:
خلاصه..اینجا دیگه نبینم کسی زن زن و شوور شوور کنه ها..دههه
اینجا محیط فقط کل کلیه.
راست می گه امید. راست می گه پدر بزرگ جان
اما خداییش این عروس را (همینی که روی کیکه) خدا نصیب گرگ بیابان نکنه! همون اول زده داماد را هل داده پایین به قتل رسونده!:316:
وای منم خیلی دلم گرفت نوشته بهار شادی رو خوندم
بازم می رم عروسکمو بغل می کنم :302:
می دونید درسته که هستیم ولی مثل قبل نیستیم
منظور بهار هم همین بود دیگه........
:302:
و خارپشت هم که دیگه نیست ولی فکر کنم بعد ماه رمضون بیادش...
به دلم برات شده می اد :311:
------------------------------------------------------------------------------------
می گم آقا امید جدا معیارهای ازدواجت رومشخص کردی؟>اصلا معیارهات چیه ؟
فرهنگ بهت بد نگزره ی وقتی ،زنت کوزته
هم کار کنه هم مظلوم هم نجیبه هم خانوم هم خوشگل هم مهربون
:311:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
می گم جدا اگر ی دختر به این نازنینی باشه
فقط به دلیل اینکه دختر تناردیه است نمی گیرینش؟
یعنی انقدر خانواده مهمه؟؟؟؟:311:
من پسر بودم می گرفتمش .:)
ای بابا دل گویه ما چه آتیشی به پا کرد :)
دوستان ... دوستان!
به گیرنده های خود دست نزنید حال بهار شادی خوب است و ملالی نداشت جز دوری عزیزانش!
حامد و خارپشت و بی دل و آنی و فرشته هم که بیان جمعمان جمع می شود و ما بسی خوشحالی می کنیم
خوب مثل اینکه موفق شدم این دختره که مهربونه و نازی عروسک بغل و بچه مثبت و بهار زندگی و اساسی از
لاکشون بکشم بیرون. اگه می دونستم اینجوری میاین زودتر زنجه موره راه مینداختم :)
--------------
بهار جون
مرسیییییییییییی عزیزم بابت کیک قشنگت فقط بگم من با کیک دوم و اون عروس خشن نسبتی ندارما
احتمالا دامادش خارپشت بوده که زیاد تیغ انداخته عروسه کلافه شده و کار رو یکسره کرده :301:
به قول آنی داوری کافریست دوستان! ما که نمیدونم این خارپشت چه به سر عروس آورده :D
اگه الان بود میگفت بهار دارم برات ، بد آتیشی به جون خودت انداختی :) چه کیفی میده تا کسی
نیست قدرت نمایی کنی.نه پسرمون مهربونه عروس رو دق نمیده. کلی هم عاطفیه (پاچه خواری مزمن)
--------------
جناب مثبت
اینا همش پالِتیکه ;) شما نگران نباشین برادر!
--------------
نازی جون
منم میخواستم همتون رو دور هم جمع کنم دیگه :) ببین الان همه تقریبا دارن جمع میشن. دختر مهربون اومده.
خودت اومدی و همین طور بقیه. فقط الان بی دل رو کم داریم بیاد یک نارنجک بندازه وسط مجلس بگه جمع کنین
این لوس بازیا رو اینجا جای کل کله
-------------
آقا امید برادر من
ازدواج قسمته...به قول دوستان تمرکز زدایی کن تا وقتش خداوند وعدش رو محقق کنه :) تو دنیای واقعی هی ازین
حرفا میشنویم لا اقل اینجا بیا این مشکلات رو فراموش کنیم. داداش منم مثل تو زن زن می کرد الان میگه وای مجرد
بودم چه راحت بودم :311: کلا این بشر 2 پا (حالا بعضی اوقات 1 و 3 پا هم داریم) به هیچی قانع نیست! صبور
باش برادرم. اگر بی دل اینجا بود حسابی قاطی می کرد میگفت جمع کنین بساط زن زن و شووور شوووور رو
-------------
راستی پدربزرگ کجایی؟ جات این وسط خالیه ها! یادته میرفتی بالای درخت؟
------------
همینطوری الکی دلم میخواد تشویقتون کنم. به دلیل محدودیت شکلک فقط یک دست کلی میزنم.
:104:
بیاین 1 کار خلاف قوانین مجاز و کوچولو بکنیم فرشته هم بیاد باغ با آنی و پاییزان و چشمک. نظرتون چیه؟ به بهترین
طرح ها رتبه اهدا می شود.
(به دلیل محدودیت در شکلک در جاهای مختلف خودتون آیکون خنده تصور کنین )
دوستام من نمی دونم چرا متوجه نیستم اینجا مخصوص کل کل هست!
خیلی دلم می خواد متوجه شم ولی اصلا نمیشم
:(
اصلا کل کل خوشم نمیاد
می گم ی چیز خوب
این همکارم بود که خواستگارم شد ....رفته اهدای خون کرده
به منم نگفته بود ها طی بحث زیر من متوجه شدم ....
متاسفانه :(
من ی مشکل بزرگ دارم که همیشه آزمایش خون دادن برام برابر با مرگه تدریجیه .....
نمی ترسم ولی حال بدی پیدا می کنم...و هر دفعه هم از حال می رم :302:
البته بچه بودم این طوری نبودم ....
فکر کنم یک اثر روانیه ...
کسی از شما این طوری نیست؟؟؟واقعا راه حلی واسه این مشکل هست
اصلا به محض اینکه میشینم روی اون صندلی حس می کنم دست وپام دارن ضعف میرن و حالم داره به هم می خوره
بعد دکتر گفتش که بگو ازت به صورت خوابیده خون بگیرن این کارو می کنم ولی بازم همین وضعیت تکرار میشه
با این تفاوت که وقتی خوابیدم حالم خوبه ولی وقتی بلند میشم و آزمایشم تموم مشه ....دوباره حالم بد میشه ...یعنی به صورت تاخیری باز اون اتفاق می افته...
هیچ مشکل پزشکی هم وجود نداره ها...جدا هیچ کدوم مثل من نیستین؟
خوب حالا بگذریم ... ولی اگر مثل من هستید لطفا بگید بهم ...
اینو می خواستم بگم :
من بعد ماه رمضون قرار هست برم آزمایش خون بدم از الان اون استرسش رو دارم .. و باید اون روز رو مرخصی بگیرم
دقیقا همون روزی که من می خواستم مرخصی بگیرم ..همکارم گفت من می خوام بیام سرکار شما برای کارهای تصفیه حسابم(چون از اینجا رفته ی جادیگه کار می کنه )
منم گفتم من مرخصی هستم اون روز.گفت چرا؟
گفتم آزمایش خون دارم..گفت خوب چرا مرخصی ؟صبح میری میای دیگه....
گفتم نه
وارد محیط آزمایشگاه میشم حالم به هم میخوره اون روز رو می مونم خونه....
گفتش از چی بهم می خوره؟
گفتم نمیدونم حساسیت دارم .تو این جوری نیستی؟آزمایش میدی حالت بد نمیشه؟
گفت نه من حساسیتی ندارم .من دیروز برای زلزله زدگان خون دادم حالم بهتر شد به جای اینکه بد شه....
:310:
خوب منم خوشحالی کردم این به نظرم خوبه که رفته خون داده...آفرین بهش
:104:
حیف که از الان تمرکز زدایی رو شروع کردم وگرنه باز هم جواب هایی داشتم که بدم:316::316:!!