-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
بهترین کار اینه که ابتدا رفتار خود چکامه خانوم اصلاح بشه. اولین مرحله در اصلاح حرکت به سمت تعادله.نه اینکه عکس کاری رو بکنه که تا حالا می کرده. این تصوری که شما از مردها آوردید" ابتدا اینقدر خانوم رو اذیت می کنن بعد که دیدن داره دور می شه سمتش می رن بیشتر به بیمارهای روانی می خوره_ابتدا رفتار سادیسمی بعد رفتار مازوخیستی"
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
دیدید گفتم متوجه حرف ها نشدید؟!!! من کی گفتم :" مردها ابتدا اینقدر خانوم رو اذیت می کنن بعد که دیدن داره دور می شه سمتش می رن "
این هم یکی دیگه از خصوصیات شما اقایون که دقیق به حرف گوش نمی دین.
من نمی خوام با شما بحث کنم چون این درست نیست. موفق باشید
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین غ
در ضمن شما مردها تا احساس نکنید چیزی که دارید رو ممکن از دست بدید برای نگهداریش تلاش نمی کنید. این یک واقعیته.
نمی دونم از این چی می شه برداشت کرد. من اینیو برداشت کردم که آوردم.
متاسفم برای اینکه از ذهن من هم برداشت می کنید!
این واقعا عجیبه. تو همین چند تا پست 2-3 قضیه به آقایون نسبت داده شد . خانوم محترم نتیجه بی تفاوتی برای یک مرد که به هرحال آزادتره و خیلی هم دل خوشی از زندگیش نداره"به دلیل رفتار قبلی همسرش" یا می شه طلاق یا می شه ادامه زندگی(در همین وضع در بهترین حالت) یا می شه خیانت(در بدترین حالت)! بحث حقوق رو پیش نمی کشم. ولی اگر خلاف این بود که عرض کردم این همه حدیث در مورد عدم بی تفاوتی به شوهر در اسلام نبود.
چکامه خانوم دوستان خانومت ما مردها رو بیشتر می شناسند. به حرفشون گوش کنید.
یا حق
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
من با این آقا موافقم تو نباید نسبت به نیما بی تفاوت بشی باید نسبت به رفتتارهاش بی تفاوت بشی و حساسیت نشون ندی
عزیزم نه زیاد خودتو شیفته نشون بده نه زیاد بی تفاوت
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
خوشحالم که وضعیتت کمی بهتر شده . بنظر من شما خوب کردی که محکمتر در برابرش ظاهر شدی . اما مراقب باش کاری نکنی که اوضاع بدتر بشه و بقول خودت راهتون از هم جدا بشه .
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
اينجا كسي هم نگفت چكامه بايد نسبت به همسرش بي تفاوت باشد . خانمها همگي اين نظر رو داشتند :
چكامه فعلا" نبايد انتظار همدردي از شوهرش داشته باشه . روي ضعفهاي شخصيتي خودش بيشتر كار بكنه .كماكان احترام آميز و با محبت با شوهرش برخورد كنه ولي انتظار پاسخ فعلا" نداشته باشه . شادماني رو دوباره در خودش به وجود بياره . برنامه هاي خودش رو جهت مستقل شدن دنبال بكنه و در نهايت خودش رو براي مواجه شدن با آينده بهتر يا خداي ناكرده بدتر آماده بكنه .
به هر حال هيچ كدوم از ما نه چكامه هستيم ونه نيما .وهنوز دليل زياده روي نيما رو نميدونيم .
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
سلام چکامه
خیلی وقته دارم مشکلتو پیگیری می کنم، اما چون خودم اصولا آدم موفقی در برقراری ارتباط نیستم، ترجیح دادم حرفی نزنم.
چکامه جان مشکل شما خیلی ساده نیست، می بینی همین جا هم بر سر ارائه راه حل بین دوستان عزیز نازنین غ و santatian اختلاف افتاده است....
چکامه جان می خواهم یک نصیحتی بکنم که شاید چندان خوشایندت نباشد، چکامه خانم هرگز احتمال محقق شدن تصمیم همسرت مبنی بر جدایی را فراموش نکن و خودت را برای این موضوع از لحاظ روحی آماده کن. دلایل زیادی وجود دارد که نشان می دهد تصمیم همسرت جدی است.
چکامه هرگاه می خواهی برای بازگرداندن زندگیت تلاش کنی، مبنا را بر این بگذار که همسرت از جدایی صرف نظر خواهد کرد و هرگاه دیدی روح و قلبت وابسته همسرت می شود، این احتمال را برای خودت یادآوری کن و خود را برای آن ایام آماده کن، والا به شدت ضربه خواهی خورد.
در ضمن چکامه جان به نظر من، با توجه به توصیفاتی که از همسرت کردی، راهنماییهای نازنین جان صحیحتر است. فقط باید صبور باشی و آهسته و پیوسته و با تدبیر قدم برداری. انتظار معجزه نداشته باش که یک هفته ای همه چیز حل شود.
از طرفی تحت هیچ شرایطی خسته نشو و خودت تقاضای طلاق نده، چون ممکن است همسرت همین قصد را داشته باشد و فقط با این کارها می خواهد از دادن مهریه خلاصی پیدا کند!
سعی کن رابطه ات را با خانواده همسرت و دوستان صمیمی او بیشتر کنی تا بتوانی اطلاعات بیشتری از قصد شوهرت پیدا کنی. اصلا یک شب به خانه مادر شوهرت برو و به بهانه اینکه دیروقت شده، شب را آنجا بمان...
وقتی خانواده همسرت می گویند 30 تومان بگیر و طلاق، پس در جریان خیلی چیزها هستند. با نزدیک شدن به آنها سعی کن به واقعیت برسی.
موفق باشی
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
سلام دوستاي عزيزم.از راهنماييهاتون ممنونم.santatian عزيز برام نوشته بودي رفتارم رو از حالت وسواس گونه تغيير بدم و رفتار معمولي داشته باشم.حرفتون رو قبول دارم.من قبلا بدليل دوست داشتن زياد يا بهتر بگم وابستگي زياد حس ميکردم نيما يه جورايي بايد براي من باشه و اين رفتار حالت وسواس گونه به خودش گرفته بود.البته اين رفتار توي خيلي از خانوما و حتي آقايون هست ولي به هر حال اشتباهه.الان که خودمو با قبل مقايسه ميکنم ميبينم جلوي نيما فيلم بازي نميکنم واقعا حالت وسواس گونه ام تا حدود خيلي خيلي زيادي از بين رفته و معمولي شده.من بهتر از هر کسي ميتونم اين حالت رو در خودم ببينم و از اين بابت خيلي خوشحالم.ديگه اون حساسيتهاي قديم از بين رفته.الان 6 ماهي ميشه که دست به موبايلشم نزدم.در صورتيکه پارسال اين موقع ها بود که بدليل اتفاقاتي که برام افتاده بود همش ميخواستم به عناوين مختلف يه جورايي کنترلش کنم.ولي با گذشت اين مدت ياد گرفتم موبايل يه وسيله شخصيه و من نبايد وارد مرز همسرم بشم.خيليها چک کردن موبايل همسرشون يه جورايي براشون عادت شده مثل قبل خود من.ولي براي من ديگه اين حالت از بين رفته و به اين درک رسيدم که اين کار اشتباهه.اين پيشرفتهارو من توي خودم کاملا ميتونم حس کنم و از اين بابت خيلي خوشحالم.ميخوام بگم واقعا يه سري تغييرات رو در خودم ميبينم ولي ديگه يه جاهايي دوستاي عزيزم بهم حق بدين که ناراحت بشم.وقتي توي اوج دردي و درد جسمي داره عذابت ميده ولي همسرت در مقابلت خيلي بيتفاوت رفتار ميکنه خيلي تحملش سخته.خيلي.وقتي اصلا تورو به حساب نمياره و بدتر از همه اين رفتاراش باعث ميشه تا اطرافيان هم اون احترامي که قبلا برات قائل بودن رو ديگه مثل قبل برات قائل نباشن.من کاملا اينو ميتونم حس کنم.حتي از طرف خانواده همسرم .با وجود اينکه اونا خيلي خوبن ولي اون زمان وقتي نيما همه جوره پشتم بود،احتراممو داشت و مخصوصا چون همه اينها رو توي جمعهاي خانوادگيمون هم نشون ميداد همه برخوردشون بامن يه جور ديگه بود.نميدونم تونستم منظورم رو خوب برسونم يا نه.شايد خانوما اين مسئله رو بهتر حس کنن.وقتي همسر آدم همه جوره آدمو ساپورت ميکنه ديگران هم به خودشون اجازه زدن هر حرفي يا انجام هر کاري رو نميدن.
ما زنها با شما مردها فرق ميکنيم.اون روز که به نيما اين حرفارو ميزدم و بهش ميگفتم به محبت تو احتياج دارم ميگفت پس چرا من احتياج ندارم؟نميدونم شايد هم واقعا احتياج نداشت.ولي روحيه من با اون فرق ميکنه.در رابطه با احترام گذاشتن برام نوشته بودين.با وجود تمام اين رفتارهاي نيما من همچنان محبت و احتراممو نسبت به اون دارم.با اينکه جواب سلاممو نميده ولي من به اون کاري ندارم.سلاممو ميکنم.حتي اگه بيجواب باشه.ولي يواش يواش دارم تعادلمو بدست ميارم.حس ميکردم قبلا زيادي محبت ميکردم يعني يه جواريي شورشو درآورده بودم ولي الان يواش يواش دارم بالانس ميشم.اينو کاملا ميتونم حس کنم.برام نوشته بودين گاهي اوقتا وقتي ميرم بيرون بهش بگم که نيما اي کاش تو هم کنارم بودي.از اين حرفا بهش زياد زدم.بهش حتي پيشنهاد بيرون رفتن هم کردم ولي اون نمياد.با من نمياد.البته الان خدارو شکر خيلي خيلي بهتر شده.
shad عزيزم برام نوشته بودي توي بيرون رفتنام حالت لجبازي به خودم نگيرم که اون هم با من لج کنه.ميدوني چيه اصلا من ذاتا آدم لجبازي نيستم.ولي متاسفانه ممکنه اون از اين کار من اينطور برداشت کنه و من ديگه نميتونم کاريش کنم.
baby عزيز برام نوشته بودي مهمون زياد دعوت کنم.راستش چندبار اين کار رو کردم.البته دوستامون رو دعوت کردم.ولي رفتار نيما توي جمع به قدري سرد بود که همه متوجه ميشدن.همه تعجب ميکردن که اين همون نيماي قبله؟براش تولد گرفتم توي جمع بهم بي احترامي کرد.البته اينم بگم که اون موقع هنوز خشمشو داشت و به آرومي الان نبود.الان خداروشکر خيلي آروم شده.کاملا ميتونم حس کنم که خودش هم خيلي دلش ميخواد مهمون بياد خونمون يا مهموني بريم.ولي راستش من ديگه نميخوام خورد بشم.اين تحقيرها تا کي؟توي ماه رمضون هم که قرار بود بريم خونه خاله اش(توي پستهاي قبلي جريانشو نوشتم)بهش گفتم 2 ساعت تحمل کن و رفتار عادي از خودت نشون بده.نميخوام ديگران متوجه اين رابطه من و تو بشن.ولي اون قبول نکرد.شما فکرشو بکنين من ونيما که توي يه بشقاب با هم شام ميخورديم حالا توي مهموني بخواد بشقابشو برداره بره يه گوشه اتاق بشينه تنها شامشو بخوره.يعني مردم احمقن؟نميفهمن؟اون حاضر نشد 2 ساعت حداقل ظاهرو حفظ کنه.براي همين اون شب نرفتيم.
خانواده خودش و من هم با اين کارايي که نيما کرد ديگه خونمون نميان.الان يکساله.
و نازنين عزيزم خيلي از حرفاتو قبول دارم خيلياشو.سعي ميکنم بهشون عمل کنم.عزيزم مرصي از راهنماييهات.راستش خيلي خسته ام.خيلي.هم جسمي هم روحي.
ديروز اونقدر کمرم درد ميکرد که فقط منتظر بودم زودتر کارم تموم بشه و برم خونه.خونه که رسيدم نيما نبود.ساعت 8:30 اومد.راستش از زور درد شام هم نتونستم درست کنم.فقط روي تخت دراز کشيدم.وقتي اومد کاملا ميتونستم بفهمم که چقدر خسته اس.يه سره رفت توي آشپزخونه و سوسيس سرخ کرد براي شام.اين کار هم ازش بعيد بود.آخرشب هم بهش گفتم برام بليط بگير ميخوام چندروز برم کيش.هيچي نگفت.
راستش خيلي دلم ميخواد اگه رفتم اونم باهام باشه.مسافرت در حال حاضر براي هردومون لازمه.هردومون يه جوارايي خسته ايم.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
اسما عزيزم کاملا حرفتو قبول دارم.مرصي گلم.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
چکامه گلم می تونم درکت کنم عزیز. باور کن با تمام وجود این تنهاییتو درک می کنم چون خودمم گاهی احساس تو رو دارم. خیلی خوشحالم که نوشتی شخصیتت نسبت به گذشته عوض شده. چکامه جان الان راهی جز اینکه خودت برای خودت همدرد باشی نداری عزیزم. می دونم خیلی سخته ولی انتظار همدردی از نیما رو یک مدت نداشته باش. ببین اونم داره کم کم به حالت عادیش بر می گرده. چکامه مهمونی بگیر. فضای خونتو شاد کن. بذار نیما اون ته مونده حرص و عصبانیتشو با بی محلی به تو توی جمع خالی کنه. چرا فکر می کنی خرد می شی ؟؟ اگه رفتار خودت نرمال باشه جلوی خیلی حرفا رو می گیری. به حرف مردم کار نداشته باش. ببین چکامه تو تا قبلا از این تیپ زن هایی بودی که همیشه خودتو پشت شوهرت قایم می کردی ( این خیلی خوب بوده ها . شعور و درک بالای همسرتو می رسونده که هواتو داشته ) ولی حالا بنا به دلایلی باید خودت باشی. باید بشی مثل خیلی از زنها که این نکته مثبتو تو زندگی ندارن. خوب اونا چی شدن؟ شخصیتشون زیر سوال رفت ؟؟؟ الانم تو خودت باید کنترل اوضاع رو دست خودت بگیری. مثلا توی مهمونی اگه نیما یک گوشه رفت تو به روی خودت نیار. اگه کسی متلک یا حرفی زد بگو : طفلکی نیما یک مدته خیلی مشغله کاری داره. مردها وقتی مشغله دارند دوست دارند تنها باشن. منم یک مدت گذاشتم نیما با خودش ناراحت باشه! ببین با همین جمله نه تنها کم محلی شوهرت بی رنگ می شه بلکه شعور بالای خودتو رسوندی.
باید یک جورایی ماست مالی کنی فعلا.
چکامه هر چی روحیتو بیشتر به دست بیاری شوهرت بیشتر بر می گرده. خودتم محکم تر می شی عزیزم. مهمونی بده. مسافرت برو. شاد باش. می دونم سخته ولی این یک مدت رو هم تحمل کن عزیزم. بذر نیما خالیه خالی بشه.
ولی یک گوشه ذهنت خدای نکرده جدایی رو هم داشته باش.
عزیزم ما همه برات دعا می کنیم. موفق باشی.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
چکامه عزیزم همیشه به یادتم مراقبه خودت باش
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
"baby عزيز برام نوشته بودي مهمون زياد دعوت کنم.راستش چندبار اين کار رو کردم.البته دوستامون رو دعوت کردم.ولي رفتار نيما توي جمع به قدري سرد بود که همه متوجه ميشدن.همه تعجب ميکردن که اين همون نيماي قبله؟براش تولد گرفتم توي جمع بهم بي احترامي کرد.البته اينم بگم که اون موقع هنوز خشمشو داشت و به آرومي الان نبود.الان خداروشکر خيلي آروم شده.کاملا ميتونم حس کنم که خودش هم خيلي دلش ميخواد مهمون بياد خونمون يا مهموني بريم.ولي راستش من ديگه نميخوام خورد بشم.اين تحقيرها تا کي؟توي ماه رمضون هم که قرار بود بريم خونه خاله اش(توي پستهاي قبلي جريانشو نوشتم)بهش گفتم 2 ساعت تحمل کن و رفتار عادي از خودت نشون بده.نميخوام ديگران متوجه اين رابطه من و تو بشن.ولي اون قبول نکرد.شما فکرشو بکنين من ونيما که توي يه بشقاب با هم شام ميخورديم حالا توي مهموني بخواد بشقابشو برداره بره يه گوشه اتاق بشينه تنها شامشو بخوره.يعني مردم احمقن؟نميفهمن؟اون حاضر نشد 2 ساعت حداقل ظاهرو حفظ کنه.براي همين اون شب نرفتيم.
خانواده خودش و من هم با اين کارايي که نيما کرد ديگه خونمون نميان.الان يکساله."
چکامه جان
ببين مي دونم توي اين شرايط ، انجام کارهاي درست خيلي سخته باصطلاح تو دعوا که حلوا پخش نمي کنن ، ولي من باز تاکيد مي کنم که اين کارا راانجام بدي.
من دقيقا ميخوام که اين رفتار سرد نيما رو هم بقيه ببينن ، حتما تو اين حالت قهروسردي بقيه هم از بي احترامياي اون بي نصيب نمي شن (البته با درجه کمتر) ،بالاخره هر کدوم يه جوري سرزنشش مي کنن ، شايد که اين سماجتش شکسته شه.
اگه توي جمع باهات بد حرف بزنه بنظرت تو رو تحقير کرده ؟شما سکوت کن. همه هم مي فهمن که اون داره به خودش بي احترامي مي کنه .
بهرحال حق شماست که زندگي کني وبا بقيه ارتباط داشته باشي. اگه اون دوست نداشته باشه مشکل خودشه. با روحيه خوبت به فک وفاميل اصرار کن که بيان خونتون. خودت هم تنهائي برو خونه هاشون (يادمون نره هيچکس از انجام کار درست ضرر نکرده)
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
چکامه جان اگه میتونی یه بار دیگه مهمون دعوت کن ببین باز هم همون جوری برخورد میکنه؟
شاید این دفعه رفتارش بهتر باشه
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
نازنين جان کاملا حرفاتو قبول دارم.نميدونم چندسالته.فکر کنم از من کوچيکتر باشي.ولي جالبه.خيلي باتجربه حرف ميزني و جالبتر اينه که انگار توي زندگيم بودي و راهنماييهات همون چيزيه که بايد باشه و به درد زندگيم ميخوره.مرصي عزيزم.خيلي خيلي ممنونم.آره من بايد روي خودم کارکنم.متاسفانه هنوز خيلي ضعيفم.ولي يه چيز ديگه هم که فکرمو مشغول کرده اينه که نيما الان تصميم به جدائي نداره.و به قول خودش خودشو با اين شرايطش وفق داده و ميخواد همينجوري زندگي کنه.چيزيکه فکرمو مشغول کرده اينه که اين رفتارهايي که تازگيها ازش ميبينم و پيشرفت ميبينمشون براي اون اينطور نباشه و همينطوري نه به خاطر بهتر شدن رابطه فقط به اين دليل که تصميم گرفته اينجوري ادامه بده و براي اينکه اين شرايط براش زياد سخت نباشه اين کارهارو ميکنه.نميدونم تونستم منظورم رو برسونم يا نه.
نفس عزيزم منم هميشه به يادتم.خيلي دوستت دارم عزيزم.با اينکه شماهارو نديدم ولي باور کنين با بعضي از شماها بخصوص تو نفس عزيزم،نازنين،شاد و الينا احساس نزديکي زيادي دارم.همتون رو دوست دارم.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
baby عزيز،اليناي عزيزم باشه .فقط منتظرم يه کم کمرم بهتر بشه.مهمون هم دعوت ميکنم.البته خانواده من و خودش نميان.ميدونم.بايد دوستامونو دعوت کنم.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
ما هم دوستت داریم گلم. من 23 سالمه و حسابدارم. 2 ماهه که عقد کردم. مشکلم رو هم که خوندی.
می دونی چکامه نمی دونم چرا ولی وقتی آدم ها برام حرف می زنن ، تو شرایط و موقعیتی که باشند می تونم خودمو بذارم جاشون. این خیلی بده. متاسفانه من خیلی زودتر از سنم بزرگ شدم. بگذریم...
چکامه جان تو به رفتارهات ادامه بده. ببینیم چی می شه . چیزی که از دست نمی دی، می دی؟ عجله نکن برای به زود نتیجه رسیدن. تلاش کن برای به نتیجه درست رسیدن. مهمون های خانوادگی دعوت کنی چرا نمی یان ؟؟؟
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
چکامه یادت باشه نیما هم ادمه و سنگ نیست. بذار خودشو خالیه خالی کنهو تو فقط صبور باش و محکم. کارهایی رو که باید انجام بدی انجا بده. فعلا درست شدن تو خیلی مهم تر از فکر های نیماست عزیزم.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
راستش خانواده من بخاطر رفتاراي نيما خيلي ناراحتن.مخصوصا پدرم .براي همين نميان.الان يکساله که پدرم و نيما همديگرو نديدن.خانواده نيما هم همه از دستش شاکين.براي همين نميان.با بقيه هم ماخيلي رابطه نداشتيم.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
از دوستاتون شروع کن عزیزم
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
خواهرای هسرت چی ؟ با اونا که صمیمی هستی. اونا نمی یان ؟
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
نيما فقط يه خواهر داره و يه برادر.راستش به خواهر و برادرش بگم ميان.ولي خودم عذاب ميکشم.ميدوني اگه دوستامونو دعوت کنم چون اونا از مسائل ما خبر ندارن خودش هم تا حدي رعايت ميکنه.ولي اگه خواهر برادرش بخوان بيان چون از مسئله ما خبر دارن براش مهم نيست که باهام جلوي اونا سرد و بد رفتار کنه و اين منو و همينطور اونارو عذاب ميده.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
چکامه جان چرا عذاب ؟؟؟ چرا انقدر این موضوع رو داری برای خودت بزرگ می کنی. ببین حق کاملا باتوه ولی دارم می گم انقدر خودتو بساز که دیگه عذاب نکشی. بذار نیما بفهمه رفتارهای آزاردهندش دیگه ازارت نمی ده. بذار تغییرات رو توی تو متوجه بشه. بذار بفهمه تو هنوزم دوستش داری ولی خودتم دوست داری. بذار کم کم ( زیاده روی نکن ) بفهمه اگه به رفتارهاش ادامه بده شاید تو رو ازدست بده. بذار بفهمه داره زیاده روی می کنه. نیما باید بدونه این رفتارهای بدش عادی نمی شه. بفهمه اگه الان تو سکوت کردی به خاطر اینکه یک فرصت دیگه می خوای به زندگیتون بدی.
اونوقته که اگه نیما واقعا تمایل به زندگی داشته باشه اونم یک فرصت دیگه به زندگی می ده. اونوقت دوتاتون می تونید تمام حرفاتون رو برای هم بزنید. با هم دوباره به تفاهم برسین و قانون های تازه ای برای زندگیتون بذارید. من مطمئنم که نیما هم حرفهایی برای زدن داره عزیزم. منتها الان تو شرایطی که نمی تونه بگه. نمی خواد که بگه چون هنوز برداشتش از چکامه ، همون چکامه ی قبله.
برای بار 1000 ام می گم چکامه. خودتو نسبت به رفتارهای عذاب آور نیما محکم کن. با دوستات باش. شاد باش. مهمونی بگیر. فعالیت اجتماعی بکن. حتی می تونی درستو بخونی. بذار نیما به خودش بیاد و متوجه تغییراتت بشه. و تو ذهنش به حماقتش بخنده که : " چقدر احمقم من. از چکامه بهتر کجا می تونم پیدا کنم ؟! "
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
ميدوني چيه نازنين جان همش حس ميکنم وقتي جلوي ديگران بخصوص خانواده اش اين بي احتراميهاشو ادامه بده زشتي و قبح کار براش از بين ميره و ديگه براش عادي ميشه.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
... آره خوب اینم یک طرف قضیه است. بهش فکر نکرده بودم. بذرا فکر کنم ...
ولی کلا به بقیه حرفا توجه کن دوست خوبم.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
چكامه جان يه روز با خودت منحصراً خلوت كن "چرا اين همه مقاومت مي كني ، چرا اين همه تحقير رو تحمل مي كني ، چرا اجازه مي دي انساني ديگه با تو اين رفتار رو داشته باشه ،" دوستاي عزيز همه تشويقت مي كنن به مقاومت اما اونها جاي تو نيستن و در زندگي تو نيستن . عزيزم قدر خودت رو بيشتر بدون و به خودت صادقانه جواب بده آيا تو واقعاً عشق آسماني به همسرت داري يا فقط به خاطر مخاطرات بعد از جدايي از طلاق مي ترسي
من باور دارم زن و مرد بايد در زندگي استقامت برخورد مسائل و مشكلات رو داشته باشن اما هر چيزي مرزي داره وقتي پاتو از مرز فراتر گذاشتي مجازات مي شي ، خرد مي شي ،...
آيا به اين فكر كردي كه ممكنه واقعاً ديگه دوستت نداشته باشه ؟ چه اصراري داري تحملت كنه يا تحملش كني؟
همه زن ها و شوهرها اوايل زندگي به خصوص اگر با عشق شروع شده باشه همديگه رو با وابستگي ها آزار مي دن اما كار همشون به سرانجام تو نمي رسه
من فكر مي كنم ظرفيتم پر شده و ساير حرفها دستاويز و بهانه باشه اميد وارم بهش منطقي فكر كني
نگذار 10 سال ديگه حسرت روزهاي از دست رفته ات رو بكشي
من هم مثل همه دوستان برات آرزوي موفقيت مي كنم و البته زندگي توأم با آرامش اما پيشنهاد مي دم دست از فاميل و نظراتشون چند وقتي بردار و به يه مشاور مراجعه كن.
شايد گره زندگي ات در نكته اي ديگر باشه.بي جهت خودتو آزار نده . براي كسي بمير كه برات تب كنه
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
مسافرت؟! تنهايي؟ من ترجيح مي دم تصور كنم شما بهتره به احتمال جدايي بيشتر فكر كنيد. آخه چند درصد مردهاي ايراني براشون قابل قبوله كه همسرشون تنهايي مسافرت(اون هم نه شهرخونواده خودش كه براي تفريح و كيش بره)اون هم در اين شرايط.
اين رو تو خانومهاي ايراني هم كم ديدم. اين كارتون خوبيش اينه كه شما رو (دقيقا خود شما) رو به نبود نيما عادت مي ده و اين براي شمايي كه حالت شديدي رو در قبل داشتين راه خوبيه. اما من دوستانم رو هم ديدم. دوستاني كه هيچ كدوم نه متعصبن نه خشن و...اين راه حل(مسافرت تنهايي) تير خلاص به زندگي دو نفرست و آماده شدن براي جدايي.اگر مي خوايد ازشون بخوام براتون نظرشون رو بذارن.
من تصور مي كنم اين رفتارهاي خود شما بوده كه اون رو حساس كرده. اينطور نيست كه يك مرد پيش خودش فكر كنه كه بايد سنگر محافظت از خانومش در برابر حرف همه باشه. اين پنهان شدن شما پشت اون شما رو در نزد اون ضعيفتر از اون چيزي كرده كه واقعا هستيد.اون بد رفتار مي كنه؟! به اين باور برسيد كه از ديدگاه يك زن نمي تونيد رفتارهاي يك مرد رو تحليل كنيد.مگر اينكه جامعه مردها رو بشناسيد.همون طور كه اگر يك مرد با توجه به شناختي كه از مردها داره بياد در مورد رفتارهاي همسرش نظر بده و گريه كردن و خواهش هاي اون رو نشونه ضعفش بودنه نتيجش ايني مي شه كه الان شده!به هر حال نمي شه گفت من 5 سال با وابستگي بيش از حدم به تمام كارهاي اون و چك كردن موبايل همسر!(كاري كه مردها به شدت متنفرند از اين حركت) ذهن مردمو به بن بست رسوندم اما الان اون كه پشيموني منو مي بينه بايد برگرده و درست شه.
ببينيد من هم با گفته هاي delanz تا حدودي موافقم. شما احتمال جدايي رو كم ندون و براش آماده شو. قبلا به اين موضوع 30 ميليوني كه توسط خونوادش مطرح شده بود فكر نكرده بودم.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
santatian نوشته :
مسافرت؟! تنهايي؟ من ترجيح مي دم تصور كنم شما بهتره به احتمال جدايي بيشتر فكر كنيد. آخه چند درصد مردهاي ايراني براشون قابل قبوله كه همسرشون تنهايي مسافرت(اون هم نه خونه خودش كه براي تفريح و كيش بره) اين رو تو خانومهاي ايراني هم كم ديدم. اين كارتون خوبيش اينه كه شما رو (دقيقا خود شما) رو به نبود نيما عادت مي ده و اين براي شمايي كه حالت شديدي رو در قبل داشتين راه خوبيه. اما من دوستانم رو هم ديدم. دوستاني كه هيچ كدوم نه متعصبن نه خشن و...اين راه حل(مسافرت تنهايي) تير خلاص به زندگي دو نفرست و آماده شدن براي جدايي.
مسافرت زن به تنهایی نشونه ترک خونه نیست. نشونه ی بی تفاوتی نیست .متاسفانه حق با شماست ، خیلی از مردهای ایرانی این حقو به زنشون نمی دن ولی خودشون خیلی از حق ها رو برای خودشون می خرند. حالا چه کسی این حق های نانوشته رو به اونها داده خدا می دونه!!!
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
نازنين خانوم من در مورد واقعيت ها صحبت مي كنم . اينجا ايرانه و نه كانادا . اين حق هم نانوشته نيست. مرد در قوانين اسلامي مي تونه مانع اين كار بشه.. من راجع به درست بودن يا نبودن اين قضيه حرف نمي زنم. دارم عواقبش رو مي گم.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
منم می دونم ایرانه . منم ازدواج کردم برادر گرامی و همسرم هم یک مرد ایرانیه.
در مرود چکامه انتخاب با خود نیماست یا می ره یا نمی ره. ولی مردی که توجهی به سلامت همسرش نکنه و تا کرج با زنش نره مطمئنا تا کیش هم نمی ره.
اگه بخواد بره خودش باید عنوان کنه که می یاد نه چکامه بهش بگه. نیما الان تو مرحله ای است که باید کم کم متوجه زیاده روی هاش بشه و به یاد بیاره چکامه زنشه و یک انسان. باید بفهمه هر طور که دلش بخواد نمی تونه تا ابد با چکامه رفتار کنه.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
santatian عزيز راستش واقعا به اين مسافرت احتياج دارم.يکي از دوستامون هم کيش زندگي ميکنن.اگه برم ميرم پيش اونا.من ترسوتر ازاينام که بخوام برم اونجا هتل.در ضمن يه جورايي هم ميخواستم نيما رو وسوسه کنم که باهام بياد.ديشبم بهم جواب نداد.ميدونم که اونم از مسافرت توي اين شرايط بدش نمياد.ولي فکر ميکنه اگه مثلا با من بياد من ممکنه اين فکر رو پيش خودم بکنم که ديگه همه چي تموم شده و دوباره زندگيمون به حالت عادي برگشته.براي همين نمياد.البته ديشب به من جوابي نداد.اينم بگم که منم بهش نگفتم که تو هم بيا.چون ديشب اصلا حالم خوب نبود و ترسيدم بگم اونوقت بگه نميام بعد يه جوارايي جر و بحثمون بشه.
در رابطه با جدايي هم اون کاملا نظرش از روي جدايي برگشته.حتي خودمم وقتي بهش ميگم باشه من راضيم يه جورايي ميپيچونه.اون ميگه همينجوري که الان باهم رابطه داريم به زندگيمون ادامه بديم.در رابطه با اون 30 ميليون هم بايد بگم که چند ماه پيش که نيما به شدت روي طلاق پافشاري ميکرد و يه جورايي تا مرز طلاق هم رفتيم چون من نميخواستم براي مهريه ام اقدام کنم و ميخواستيم توافقي همه چيز تموم بشه بخاطر همين پدرم رفت خونه اونها و با پدرش صحبت کرد و اونجا بود که حرف اين 30 ميليون اومد وسط.خانواده اش به هيچ عنوان موافق با جدايي ما نيستندو از دست پسرشون هم شاکي.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
با شما موافقم. تو شرايط فعلي من هم احساس مي كنم شورش رو درآورده به ويژه اينكه اين قضيه رو در همه جا علم كرده.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط چکامه
santatian عزيز راستش واقعا به اين مسافرت احتياج دارم.يکي از دوستامون هم کيش زندگي ميکنن.اگه برم ميرم پيش اونا.من ترسوتر ازاينام که بخوام برم اونجا هتل.در ضمن يه جورايي هم ميخواستم نيما رو وسوسه کنم که باهام بياد.ديشبم بهم جواب نداد.ميدونم که اونم از مسافرت توي اين شرايط بدش نمياد.ولي فکر ميکنه اگه مثلا با من بياد من ممکنه اين فکر رو پيش خودم بکنم که ديگه همه چي تموم شده و دوباره زندگيمون به حالت عادي برگشته.براي همين نمياد.البته ديشب به من جوابي نداد.اينم بگم که منم بهش نگفتم که تو هم بيا.چون ديشب اصلا حالم خوب نبود و ترسيدم بگم اونوقت بگه نميام بعد يه جوارايي جر و بحثمون بشه.
در رابطه با جدايي هم اون کاملا نظرش از روي جدايي برگشته.حتي خودمم وقتي بهش ميگم باشه من راضيم يه جورايي ميپيچونه.اون ميگه همينجوري که الان باهم رابطه داريم به زندگيمون ادامه بديم.در رابطه با اون 30 ميليون هم بايد بگم که چند ماه پيش که نيما به شدت روي طلاق پافشاري ميکرد و يه جورايي تا مرز طلاق هم رفتيم چون من نميخواستم براي مهريه ام اقدام کنم و ميخواستيم توافقي همه چيز تموم بشه بخاطر همين پدرم رفت خونه اونها و با پدرش صحبت کرد و اونجا بود که حرف اين 30 ميليون اومد وسط.خانواده اش به هيچ عنوان موافق با جدايي ما نيستندو از دست پسرشون هم شاکي.
ببينيد اگر واقعا فكر مي كنيد نظرش برگشته يك مقدار صبر كنيد. اون با حدي از لجبازي كه الان داره انجام مي ده اين كار شما رو نمي تونه هضم كنه.مسافرت تنهايي زن به كيش براي من هم قابل هضم نيست. من بسيار صبور تر از همسر شما با خانومم برخورد مي كنم. تقريبا عمده موارد مشكلات رو براي خودم نگه مي دارم و زيبايي زندگي رو براي اون مي خوام و اين يكي از دغدغه هام شده.(مي دونم اين مشكل من هم هست) راه مناسبي نيست. الان زمان صحبت كردن از حق و حقوق زنان در ايران و اجحاف در مورد اون نيست. اين تاپيك قراره مشكلات شما برطرف بشه. ذهن مرد ايراني اين رو قبول نمي كنه(به طور متوسط- من يك مردم و در بين مردها زندگي مي كنم. ) مگر اينكه شما شناخت داشته باشيد از همسرتون و بدونيد اون از اين قضايا ناراحت نمي شه.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
چکامه خوبم کالا مشخصه که نیما هم داره کم کم بر می گرده. فقط فرصت می خواد. بذار خوشو خالی کنه.
اگه تو دوران عقد بودی شاید تشویقت می کردیم به جدایی ولی الان یک زندگی 6 ساله شکل گرفته. فروپاشی این زندگی خیلی کار احمقانه ای هست. طلاق برای تو و نیما مناسب نیست.
طلاق باید اخرین راه باشه. من اعتقاد دارم پیوند زناشویی مقدس ترین سوگندی که انسان در کل زندگیش می خوره. همون طور که بارها خوندیم : طلاق عرش الهی رو می لرزونه " قابل توجه دوستانی که قضایا رو از جنبه دین تحلیل و بررسی می کنند "
عزیزم به تلاشت ادامه بده. مطمئنم نیما هم کم کم به تو برای ساختن پایه های محکم تر زندگی ملحق می شه.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
نازنين خانوم شما چه لجي مي كشي با من!!
به هر حال من فكر مي كنم از كسايي بودم كه گفتم طلاق آخرين راهه و...ثانيا نتيجه تفكرات مدرن رو در آمار طلاق كاملا مي شه ديد!
به هر حال اين نظر شخصي من بود . همون طور كه شما در پيغام خصوصيتون ذكر كرديد كه خيلي خوشحاليد كه همسرتون روحياتش 180 درجه با من متفاوته!
اگر قصد try and error هست كه بحث متفاوته از اون چيزيه كه من عرض كردم.اين راه"مسافرت تنهايي در شرايط فعلي براي عمده مردان جبار ايراني كه حقوق رو رعايت نمي كنند نتيجش مي شه طلاق". در ضمن به حمد خدا دستورات اون قابل اجرا در هر زمان و هر مكانيه. من به چكامه خانوم گفتم كه براي ضربه نخوردنش يك مقدار به احتمال جدايي هم فكر كنه.
من ديگه در اين تاپيك نظري نمي دم. قصدم حمله به حقوق خانومها نيست . و تنها سعي دارم واقعيت موجود رو بگم. چكامه خانوم موفق باشيد.در پناه خدا.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
اين رو هم بايد بگم که در کل نيما هيچوقت آدم گيري نبوده.حتي يادمه هميشه خودش بهم پيشنهاد ميکرد که مثلا با دوستات برو بيرون.سعي کن بهت خوش بگذره.اين رفتاررو خيلي از مردها ندارن.نمونه اش رو دارم در مورد يکي از دوستام ميبينم.در مورد مسافرت هم تا حالا پيش نيومده بود که بهش بگم ميخوام تنها برم مسافرت.براي همين نميدونم عکس العملش چيه.ولي اگه ميخواستم با چند نفر خانوم برم مسافرت ميدونم که گير نميداد.فقط بهم ميگفت دلم ميخواد بهت خوش بگذره.در رابطه با تنها رفتنم به کيش هم احتمالا اين فکر رو ميکنه که بخوام برم اونجا پيش دوستامون.نميدونم . حتما اون دوستامون رو در جريان ميذاره.راستش واقعا نميدونم عکس العملش چيه.فقط دلم ميخواد اونم باهام بياد.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
santatian عزیز من با شما لج نمی کنم. واقعا متاسفم برای این برداشتتون.
کاملا از صحبتهاتون طرز فکر و افکارتون مشخصه ... . ما د این تالار اومدیم تا نقاط منفی شخصیتیمون رو اصلاح کنیم ولی شما ...
در ضمن من قصد جسارت نداشتم. اگه این طور برداشت کردید ، برداشت شخصی خودتون بوده نه توهین از طرف من.
من دیگه در جواب شما که اصلا تحمل انتقاد رو ندارید مطمئن باشید حرفی نمی زنم.
"ولی واقعا برای مردهایی که به خاطر تنها مسافرت رفتن همسرشون ( مطمئنا هیچ زنی بدون هماهنگی با همسرش مسافرت نمی ره. حتی اگه مرد هم راضی نباشه و به زور بره ولی بالاخره مرد در جریان هست ) به طلاق فکر می کنند متاسفم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!"
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
و يه چيز ديگه.santatian عزيز اگه نيما بخواد به اين رفتارش ادامه بده يعني من حق مسافرت رفتن ندارم؟اگه قرارباشه بامن هيچ کجا نياد به نظر شما من بايد چيکار کنم؟از همه چيز محروم بشم؟از مسافرت،از بيرون رفتن و ....بعنوان يه مرد ميخوام بهم بگين بايد چيکار کرد؟
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
چکامه جان همسر منم خدارو 1000 بار شکر ادم غیر منطقی ای نیست. تو هم که بدون اجازه اون نمی خوای بری. بهش گفتی. اصلا خودت ازش تقاضای بلیط کردی این یعنی چی ؟؟؟ من مطمئنم همسرت چه بیاد چه نیاد در مورد این مسافرت برداشت منفی از تو نمی کنه.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
اميدوارم به عنوان يك مرد حرف بتونم بزنم!
چكامه گرامي . به هيچ عنوان همسر شما حق همچنين برخوردي رو و ادامش رو با شما نداره. من فقط گفتم يخورده صبر كنيد. الان كه مي بينيد شرايط يخورده بهتره. اجازه بديد آروم آروم به تعادل برسه. كنارش باشيد. ولي درنظر داشته باشيد تفريحات خاص خودتون " بيرون رفتنهاي كوتاه مدت-دعوت كردن دوستانتون و...) رو به صورت خفيف داشته باشيد.
تعادل رمز موفقيت يك رابطه است. به هرحال اين كه من با تنهايي مسافرت رفتن خانومم مشكل داشته باشم رو قبل از ازدواج بهش گفتم و اون هم قبول كرده. ولي ديگه هيچ عقل سليمي قبول نمي كنه همسرش هيچ تفريحي نداشته باشه(مثل مسافرت دو نفره)
من آقا نيما رو نمي شناسم. اما مي دونم كه بهتره تو اين شرايط(كه خودتون هم مي دونيد خيلي عادي نيست) اين حركتهاي انقلابي (مسافرت تنهايي رفتن براي شمايي كه تا حالا اين كارو كم انجام داديد ) رو انجام نديد.
اون نياز به احترام شما داره و اگر مرد زندگي باشه در شرايط مناسب خودش در آينده بابت اين لطف شما پاسخگو هست. اگر هم كه نبود كه ديگه بحث متفاوته. احترام بذاريد به اون. با اون شام بخوريد ولي نازشو نكشيد.بهش سلام كنيد ولي اگر سلام نكرد خودتون رو خرد نكنيد كه چرا سلام نكردي به من. مگه من به تو چي كردم. به مرور به شخصيت متعادل شما عادت مي كنه و اين باورش مي شه. اگر برگشت شايسته زندگيه مشتركه و اگر نه شما بهترين كارتون رو انجام داديد .
موفق باشيد.
-
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین غ
santatian عزیز من با شما لج نمی کنم. واقعا متاسفم برای این برداشتتون.
کاملا از صحبتهاتون طرز فکر و افکارتون مشخصه ... . ما د این تالار اومدیم تا نقاط منفی شخصیتیمون رو اصلاح کنیم ولی شما ...
در ضمن من قصد جسارت نداشتم. اگه این طور برداشت کردید ، برداشت شخصی خودتون بوده نه توهین از طرف من.
من دیگه در جواب شما که اصلا تحمل انتقاد رو ندارید مطمئن باشید حرفی نمی زنم.
"ولی واقعا برای مردهایی که به خاطر تنها مسافرت رفتن همسرشون ( مطمئنا هیچ زنی بدون هماهنگی با همسرش مسافرت نمی ره. حتی اگه مرد هم راضی نباشه و به زور بره ولی بالاخره مرد در جریان هست ) به طلاق فکر می کنند متاسفم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!"
اين كاملا به شما غير مرتبطه كه من چطوري فكر مي كنم."اين حرف كه خيلي خوشحاليد كه همسرتون روحياتش 180 درجه با من متفاوته! از ديد هر كسي جسارت محسوب مي شه. تصور كنيد من اين جواب رو در پيغام خصوصي به شما مي دادم." اگر هم مودبانه جواب اون جسارت شما رو دادم به دليل شان بالاي شما و اين فرومه.
به هرحال شما متاسف باشيد. تا هر زمان كه مي خوايد. من هم مي خوام خودم رو اصلاح كنم. ولي نه با اين حرفها كه " مردهاي ايراني متاسفانه فلان و بهمان". تاسف شما به درد خودتون و همسر گراميتون مي خوره. من براتون آرزوي موفقيت مي كنم. اين فرهنگ دروني منه كه با مسافرت رفتن تنهايي همسرم مشكل داشته باشم. اگر خوب يا بد قبلا راجع بهش توافق شده.